افسانه نجمآبادی، مدت کوتاهی پس از درگذشت پدرش، درمییابد که او در خفا برای بار دوم تشکیل خانواده داده و خودش هم خواهری دارد که از وجودش بیخبر بوده است. این اتفاق تبدیل به ایدۀ اصلی کتاب حاضر شده است. او در جریانهای پنهان خانوادگی، از رهگذر روایت بیپردۀ ماجرای خانوادهاش، از پیچیدگیهای چندهمسری میگوید تا بدین طریق به بررسی دگرگونیهای عمیق و بنیادین در مضامینی مانند عشق، ازدواج و زندگی خانوادگی در ایران اواسط قرن بیستم بپردازد. نجمآبادی نشان میدهد که چگونه ایدۀ «ازدواج از سر عشق» و «تکهمسری» در میان طبقۀ متوسط نوظهور شهری در تهران ایدۀ غالب شد. او با بررسی رمانهای عاشقانه، روزنامهها، نمایشنامهها و سایر آثار ادبی و همچنین تاریخنگاری اشیایی مانند لباس عروسی، نامههای عاشقانه و عکسهای خانوادگی و همچنین دگرگونی معماری شهر تهران نشان میدهد که چگونه «تشکیل خانواده با محوریت زنوشوهر» بدل به انگارۀ ازدواج ایدئال میشود. در نتیجه خانوادههای زناشوهری جای خانوادههای چندنسلی پیشین را میگیرد و طی یک نسل چندهمسری، که رویهای است علنی و مقبول، بدل به تابو میشود و همین است که مردانی همچون پدرش را وامیدارد ازدواج دومشان را از دیگران مخفی نگه دارند.
Afsāneh Najmābādi (Persian: افسانه نجم آبادی) (born 1946) is an Iranian-American historian and gender theorist. She is professor of History and of Studies of Women, Gender, and Sexuality at Harvard University. At present she chairs the Committee on Degrees in Studies of Women, Gender, and Sexuality. She is further Associate Editor of Encyclopaedia of Women and Islamic Cultures, in six volumes.
Afsaneh Najmabadi moved as student from University of Tehran to Radcliffe College in 1966. She obtained her BA in physics in 1968 from Radcliffe College, Harvard University, and her MA in physics in 1970 from Harvard University. Following this, she pursued social studies, combining academic interests with engagement in social activism, first in the United States of America and later in Iran. She obtained her PhD in sociology in 1984 from University of Manchester, United Kingdom.
Professor Najmabadi has been Nemazee Fellow at the Center for Middle Eastern Studies, Harvard University (1984–1985), Fellow at Pembroke Center for Teaching and Research on Women, Brown University (1988–1989), at Harvard Divinity School (Women's Studies in Religion Program) (1988–1989), at Institute for Advanced Study, Princeton University (1994–1995), and at the Radcliffe Institute for Advanced Study, Harvard University (2000–2001). After nine years of teaching and research at the Department of Women's Studies of Barnard College, in July 2001 she joined Harvard University as Professor of History and of Women's Studies. Under her tenure as chair, the Committee on Degrees in Women's Studies changed its name to the Committee on Degrees in Studies of Women, Gender, and Sexuality.
Professor Najmabadi's most recent researches have been concerned with the study of the ways in which concepts and practices of sex and sexuality have transformed in Iran, from the late-nineteenth-century to the present-day Iran.
کتاب جریانهای پنهان خانوادگی با یک داستان خانوادگی از زندگی خود نویسنده شروع میشه. افسانه نجمآبادی بعد از اینکه به طور اتفاقی بعد از مرگ پدرش متوجه میشه پدرش سالهای سال نه تنها زن دوم، بلکه یک خانوادهی دیگه در اون سر شهر به صورت مخفیانه داشته مُصر میشه تا در مورد مسئلهی ازدواج تو ایران مدرن تحقیق کنه.
همین اول و همین دست گذاشتن روی یک مسئلهی شخصی و برخورد با خانوادهی خودش به عنوان یک سوژه جدی برای پژوهش گرهی اول کتاب رو ایجاد میکنه: اینکه یک مؤلف و پژوهشگر آیا به صورت اخلاقی مجازه در مورد زندگی شخصی آدمهایی صحبت کنه که هم هنوز زنده هستند و هم به آشکار شدن رازشون علاقهای ندارند؟ مرز بین تاریخ شخصی و تاریخ جمعی کجا کشیده میشه و کدوم رو میشه فدای دیگری کرد؟
تو هر فصل کتاب برای بررسی مسئله ازدواج از یک چیز کمک میگیره. مثلا از اشیاء مثل نامههای عاشقانه، عکسهای خانوادگی و لباسهای عروس کمک میگیره، مسئلهی امر جنسی در ازدواج رو بررسی میکنه و همچنین تأثیری که تغییر معماری شهرها در چندهمسری شدن داشت.
هرچند که نجمآبادی چندین جا ذکر میکنه که این پژوهش فقط به بررسی خانوادههای متوسط رو به بالا و اون هم فقط در شهر تهران میپردازه اما برخی نتیجهگیریهایی که میکرد باعث به وجود اومدن سوالاتی در ذهن من خواننده میشد که اگر به محدودیتهای پژوهش آگاه نباشی، نتیجهگیریها و پاسخهایی رو ایجاد میکنه که ممکنه کاملا غلط باشن. برای مثال جایی از آرمان تکهمسری مبتنی بر عشق حرف میزنه که بین جوانهای اون سالها دغدغه بود و بعد بلافاصله چندین مثال میزنه از مردهایی که با همین آرمان زندگی مشترک خودشون رو شروع کردند اما در نهایت یا خیانت کردند یا یک زن دوم اختیار. این توالی برای من این سوال رو پیش آورد که آیا اون آرمان، با توجه به خیانت اکثر مردها، صرفا آرمانی زنانه بوده؟ که نه، لزوما جوابش این نیست اما ممکنه چنین فکری بکنیم.
چیزی که از این کتاب برمیدارم باز دوباره مثل بقیه کارهای نجمآبادی، برای من اهمیت تاریخ شفاهیه. اهمیت شنیدن روایتهای راویان معمولی و اتفاقا خوندن نامهها و بررسی کردن معماری خونههای عاشق و معشوقها عادیترین آدمها. بیرون کشیدن تاریخ از پستوها و نوشتن از اون.
این کتاب شخصیترین پژوهش افسانه نجمآبادی محسوب میشه. جرقۀ اولیۀ پژوهش برمیگرده به زمانی که نجمآبادی متوجه شد پدرش ازدواج دوم مخفیانهای داشت. کنجکاویهای شخصی و صحبت با افراد فامیل در این باره و همچنین همزمان پیشبردن پروژۀ عظیم «دنیای زنان در عصر قاجار» (که الحق عجب آرشیو بینظیریه) باعث میشه نجمآبادی این کتاب رو بنویسه. ایدۀ کتاب دربارۀ چگونگی گذر فرهنگ ایرانی از چندهمسری به تکهمسری و ازدواج از روی عشق/انتخابه. اینکه چگونه معانی ازدواج (تشکیل خانواده یا تدارک تمتع جنسی) دستخوش تحول و بازتعریف میشن. اینکه چه عوامل اجتماعی و فرهنگیای سبب این تحول شدن و چطور شد که از ۱۳۰۰ به بعد این ایدۀ جدید روزبهروز رواج و عمق بیشتری پیدا کرد. اینکه چگونه صیغه و متعه از چیزی رایج و مشروع به چیزی ناپسندیده و مذموم بدل شد و اساساً از جایی به بعد به صیغه به چشم «روسپیگری در پوشش قانونی و شرعی» نگریسته شد. نجمآبادی در این پژوهش داستانها و رمانهای روز، روزنامهها، نامهها، عکسها و لباسهای عروسی رو مرد بررسی قرار میده. پ.ن: این البته بهترین پژوهشی نیست که تابهحال از نجمآبادی خوندهم ولی خب نجمآبادیپرسنم و دستم به چیزی جز پنج ستارۀ کامل نمیره. =))
افسانه نجمآبادی در کتاب «جریانهای پنهان خانوادگی» به بررسیِ تغییر الگوی ازدواج در ایران ـ از چندهمسری به تکهمسری و ازدواج بر پایهٔ عشق ـ در میان طبقهٔ متوسط شهری در میانهٔ قرن بیستم میپردازد. نجمآبادی پس از مرگ پدرش متوجه میشود که او همسر دیگری نیز داشته و او خواهری دارد که از وجودش بیاطلاع بوده است؛ ماجرایی که الهامبخش نگارش این کتاب شده است.
جز از خود کتاب، برای من مقدمهش خیلی مهم بود: نجمآبادی سعی میکنه پاسخ بده/نده که چطور میشه این پژوهشِ سراسر غیبت رو از لحاظ اخلاقی توجیه کرد. و وقتی میگم سراسر غیبت، واقعاً The High Art of Gossiping. ترجمهی کتاب هم خیلی خوبه، جز اینکه وقتی من چند تا از نقلقولها رو با سند اصلی تطبیق دادم متوجه شدم دقیقاً خود اونها نیست، و مترجم متن ترجمهشدهی انگلیسی رو دوباره به فارسی برگردونده—که خب با توجه به در دسترس بودن همهی اینها توی مجموعهی بینظیر «دنیای زنان در عصر قاجار»، کار توجیهپذیری نیست.
من فکر میکنم افسانه نجمآبادی پیش از اینکه پژوهشگر خوبی باشه، روایتگر خوبیه. و همیشه چیزی برای یاد دادن به مخاطبش داره. مدل روایتش اونقدر دلنشینه که دوست نداری خوندن رو رها کنی. این کتاب تغییر شکل ازدواج در ایران رو در قرن نوزدهم و بیستم شرح میده و شرحش تکبعدی نیست. عشق و محبت رو از نگاه مردم در اون قرنها تعریف میکنه و رسیدن به ازدواج از روی عشق و تکهمسری رو با نگاه به عوامل مختلف مثل سبک زندگی، تعریف مفاهیم، اشیاء و بافت شهری توضیح میده. از منابع زیادی شاهد مثال میاره و همین باعث میشه مخاطب ذهنش به یک چیز معطوف و محدود نشه.
همونطور که خود نجم ابادی میگه ایده کتاب دقیقا بعد از اشکار شدن ازدواج دیگر پدرش بعد از مرگش بوده. توی کتاب در واقع یک سیر تاریخی رو در قرن ۱۹ و ۲۰ ایران دنبال میکنیم با تاکید بر شیوه های پیچیده و درهم تنیده ی ازدواج ها و به مرور وارد شدن ایده ی تک همسری،ازدواج از عشق و... در کتاب به تاثیر سواد آموزی زنان بر ازدواج هایشان،مواجه و تغییرات تفکر در باب صیغه،روسپی گری، رمان ها و ایده عشق، نامه نگاری ها و لباس ها و حتی دگرگونی های شهری و خانه ها و... اشاره میشه پس میتونیم بگیم نجم ابادی به خوبی تمام زوایا رو بررسی کرده و به یک زاویه اکتفا نکرده که این باعث قدرتمندی کتاب میشه. در نهایت بعد از خواندن کتاب اطلاعات خوبی درباره از بین رفتن چند همسری و تبدیل شدن ان به تابو و در نهایت رواج تک همسری به دست خواهیم اورد
این کتاب تجربهی خوندن یک روایت از لابهلای خاطرات، عکسها، نامهها و خانههاست که شیرین و جالبه. تبدیل کردن یک تجربهی شخصی به چیزی که همه بتونن بخون و حالت صمیمانه و شفاهی کتاب برای من دوستداشتنی بود. ۳.۵ از ۵.
چندتا توشهی مهم اگر بخوام از این کتاب بردارم اینهاست: یک این که بیشتر از قبل برام سوال شد وظیفهی اخلاقی تاریخنویس چیه. این سوال چندوقتیه که تو سرم چرخ میخوره. اصلا چقدر میشه تاریخ رو تخت و صاف و بدون دخالتدادن احساسات و افکار شخصی روایت کرد؟ بهخصوص سر یه چیزای مناقشهبرانگیزی تو تاریخ معاصر. حرف مهم دیگهای که از کتاب یاد گرفتم تفاوت بین مفهوم «عشق» و «محبت»ئه. این که چطور عشق همیشه اون چیزی نشون داده شده که به ثمر نمیرسه و نشوندادن این که بیشتر از عشق، بین زوجهای قدیمی محبت بوده. فصل آخر هم جالب بود در نوع خودش. درکل بد نبود. دوستش داشتم.
نجمآبادی همیشه چیزی برای یاد دادن به من دارد. این کتاب از یک مسئله یا شاید هم قائلهی خانوادگی خود نویسنده شروع میشود. او از خانوادهی دوم پدرش که از قضا عشق اول پدر هم بوده خبردار میشود. و اینها در کنار روایتهایی که از نسلهای بعدی خانوادههای دیگر در مصاحبهها شنیده دستمایهای شدهاند برای جستوجوی اینکه چگونه جامعه و فرهنگ ما به سمت خانوادهی زوجمحور شکلگ��فته برمبنای عشق پیش میرود و چه گذاری از شبکههای خانوادگی بهسمت خانوادههای تک هستهای پیش میرود. توجه به این مرحلهی گذار برایم جالب است، خلقالساعه ندیدن اتفاقات در یک جامعه جالب است. اینکه س��ری از داستانها، نامهنگاریها، اشیا و حتی ساختار شهری میتواند گامبهگام انتظارات و فرمهای شکلگیری خانواده را تغییر دهد. اینکه تغییرات از ناکجا آباد حاصل نشدهاند، و درنهایت دو تکه را از این کتاب برای خودِ من در تمامی ارکان زندگیام بر روی چشمانم میگذارم:
«گهگاه گفته میشود مورخان را میل به سخن گفتن از مردهها و حتی فراتر از آن سخن گفتن از جانب مردههاست که بر میانگیزاند. تاریخنگاری جبران در بخشی از دهههای اخیر بیشک متأثر از همین میل بوده، میل برای اعادهي سکوتها از دل تاریخ و شنیدن صدای کسانی که به عرصهی سکوت رانده شده و خفه شدهاند. با وجود این، اگر خواست مرده این باشد که سکوت پیشه کند تکلیف چیست؟ تکلیف زندگیهایی که به واسطهی سکوت ممکن شدهاند چه میشود؟» (ص۲۱)
«چگونه میتوانیم بیانکه افراد خاص را بدل کنیم به نمونههایی از ایدههایی عام مانند «زن مدرن»، «مرد روشنفکر» و غیره، آنها را در زمینه یا بستر خودشان توضیح دهیم؟» (ص۳۲)
نجمآبادی در این کتاب به دلیل تجربههای شخصیاش رفته سراغ ماجرای ازدواج. دربارۀ مفهوم «عشق» و «محبت». تغییراتی که کمکم در زندگی آدمها در خصوص ازدواج پیش میآمده. ازدواج تکهمسری و چندهمسری و مسائلی درباب صیغه. یک جورایی دربارۀ مفهوم خانواده با تمرکز با بحث تکهمسری صحبت میکند و تنها آثار مکتوب را مطالعه نمیکند و حتی به فضای شهری هم ارجاع میدهد. ایده و رویکرد نجمآبادی جالب است و دقیق. سعی کرده نگاه تازهای داشته باشد و به زوایای تاریکی نور بتاباند اما چرا با کتاب راحت نیستم. انگار بحث دقیق نیست. گاهی حس میکنم نجمآبادی حرفهایی میآورد تا نتیجۀ دلخواهش را بگیرد یا نتیجه را به جای علت بگیرد. انگار همیشه یک سری از فاکتورها را ندیده و یکهو حرف در هوا ول میماند. مسئلۀ دیگر توضیح مسائل واضح است که خب، بیشتر مسئلهای در بستر فارسی است. کتاب برای فرنگیها نوشته شده و خیلی از مسائل کتاب برای ما واضح است اما مدام یک مسئله یا اتفاقاتی تکرار میشود و از اصل دور میشویم. انگار با تکرار مکررات میشود به نتیجه رسید و برای همین در خلال توضیحات واضح (البته برای ایرانیان) اصل مطلب فراموش میشود. کتاب نکات تازه و جالبی دارد اما در نهایت نمیتواند حرفش را درست و حسابی بزند و بیتعارف بعد از خواندنش در ذوقم خورد.
جریانهای پنهان خانوادگی افسانه نجم آبادی، ترجمه محمدسروری زرگر ،۱۴۰۲ افسانه نجم آبادی در آخرین کتابش به واقعهای بسیار مهم در خانواده اش می پردازد. خانواده بعد از مرگ پدر که مردی تحصیل کرده و معتقد به آئین بهائی بود، متوجه می شود که او ازدواجی دیگری داشته و آنرا از خانواده بطور کامل مخفی کرده است.چند همسری در نسل قبل امری شرم آور نبوده ولی این خانواده اولا پیرو آئین بهائی بود که چنین وصلتی را بر نمیتابید دوما (فری و عباس ) والدین افسانه بر ازدواج سنتی دست رد زده و با عشق یکدیگر را انتخاب کرده بودند. جالب اینکه ازدواج دوم هم در پی عشقی عمیق صورت گرفته بود. نویسنده این رسم معمول را مورد بررسی همه جانبه قرار می دهد و آسیبهای آنرا بر می شمرد. واکنش عموم همسران دائمی به ازدواج دوم همسرشان سرافکندگی و شرم دائمی بود. اندکی از آنان خانه را ترک کردند و برخی چون بی بی خانم استرآبادی باج بزرگی از شوهر گرفت تا بتواند مدرسه خودش را در ملک او باز کند. عموما فرزندان این مردان بعد از مرگ او با هم بزرگ شدند و مدیریت زنان بشکلی بود که آنها شکاف جدی را حس نکردند ولی کتاب به روایت خاطرات یکی از فرزندان بیبی خانم می پردازد که یکی از همسران پدر را کاملا حذف می کند .عموما مساله تقسیم ارث و تمایزات طبقاتی موجب چنین طردهایی می شد.برخی از این ازدواج های صیغه ای کاملا فراموش شدند و به خانواده اصلی نپوستند. شرم آوری چند همسری در زمانی رخ می دهد که از نظر قانونی منعی نداشت ولی جامعه از قانون جلوتر بود و سدی جدی در مقابل آن ایجاد می کرد. ازدواج با عشق این ازدواج حاصل دوران مدرنی بود که ایران در آن بهسر میبرد .سفرها و سفرنامه ها، ارتباطات گسترده تر با غرب، رسانهها و مهمتر از همه آموزش زنان موجب شده بود که زن از خانه بیرون آید و به حقوق خود در شهر بیندیشد. این مسیر ضدیت با مدرنیسم را هم دامن زد که مدرسه را عامل سیاهی آن دوران می دیدند. بر چنین بستری کشف حجاب رخ داد که این شکاف را عمیقتر کرد. زنان درس خوانده ازدواج سنتی را پس می زدند و خواهان ازدواج با عشق با مردانی بودند که تک همسری و طرد رابطه با پسران جوان را پذیرفته باشند.
تغییر مناسبات ازدواج از خانواده گسترده به خانواده هستهای، ایده مرکزی کتاب هست که نجمآبادی اون رو با مطالعه خانواده خودش مورد بررسی قرار داده. نجمآبادی از خانوادهای بسیار اصیل و اشرافی قاجاری میاد و این وابستگی به خانواده ای که جزو اولین مروجان تجدد بودند باعث میشه تا طلیعه های تغییر در جامعه ایرانی در احوالات خانواده خود پژوهشگر قابل ردیابی باشه. او نشون میده که چطور تکهمسری و روابط عاطفی جایگزین ازدواج به مثابه راهکار فرزندآوری میده و مدرن شدن و حق انتخاب پیدا کردن زن ایرانی رو نشون میده اگرچه که در همین حین تقبیح کردن زن مدرن هم در حاشیه این فرآیند رخ میداده. اگرچه که ایده کتاب و روش پژوهشش واقعا جذابه ولی حجم درهم تنیده قصههای خانوادگی نویسنده واقعا حوصله سربر میشه. او نشون میده که چگونه چندهمسری حتی تا سالها پس از فراگیری تجدد در بین اقشار بالا و روشنفکر رواج داشته و حتی زنان متجدد نسبت به گرفتن همسر دوم برای شوهرشون اگر منافعیشون رو تامین میکرده حساسیتی به خرج نمی دادند. اتفاقی که به تدریج از جامعه رخت بر میبنده. او بحث صیغه یا متعه رو مطرح میکنه که چگونه کمکم به عنوان نمادی از بیوبندباری در میاد درحالیکه در گذشته سازوکار عادی برای ایجاد پیوند های زناشویی بین مردان طبقات بالاتر و زنان طبقات پایینتر بوده و تبدیل صیغه به عقد دائم اتفاق مهمی در افزایش دادن جایگاه یک زن درون یک خانواده بوده. انقدر زن عقدی اهمیت داشته ( با توجه به منافعی که میبرده) که باعث میشده حضور زن صیغه ای در زندگی یک مرد برای همسر عقدی لزوما تهدید به حساب نیاد بلکه فرصتی باشه برای اعمال کنترل بیشتر بر زندگی مشترک و حل چالشهای پیش آمده. کاسته شدن از بار طبقاتی ازدواج باعث میشه تا رنگ و بوی عاطفی اون بر بعد حقوقی طبقاتیش غلبه پیدا کنه و زندگی زوج محور جایگزین شیوههای متکثر زندگی خانوادگی بشه که اغلب شامل خانواده های بسیار بزرگ شامل زنان عقدی و صیغه ای بوده. او اشاره میکنه که خانواده های متمول ابایی نداشتند که برای نوجوانانشان برای کنترل تمایلات جنسی زنانی که خدمتکار بودند را صیغه کنند تا راه انداز امور جنسی آنان شوند.
لیاقت این کتاب امتیازی بیش از پنج ستاره ست. از آن کتابهای راهساز. شروعکننده مسیر جدیدی در فکر. نوعی بینش که هرکسی در صورت غور درخود می یابد ولی انگار هیچوقت آنقدر مایل به پیمایش خود نمیشویم و به این نقطه نمیرسیم. تماشای این نقطه در دیگری با ادبیات تحلیلی و سبک افسانه نجمآبادی حداقل میتواند برای هرکسی لذتبخش باشد. شروع نگاه تاریخی به خود به عنوان یکی از همعصران او هم شاید نقطه شروعی مناسب برای لحظه تمام کردن این کتاب باشد.
این رو برای کارگاه پارادایم و چارچوبهای نظری خواندم، پس تمرکز بیشتر بر روی اینکه سازکار نظریای که نجمآبادی برای اثبات مدعیاتش میآورد چیست پیاده بود. از این نظر میتوانم مختصر بگویم: بسیار مفید و عالی. نحوهبیان و نویسندگی جذاب و بدیع بود. ماجرا برای بسیاری (به خصوص خانمها) شدیدا محسورکننده بود. ولیکن دو مسئله باعث شد خیلی کتاب مورد پسندم نباشد: نخست همین بدیع بودن بیان که گاهی بنظر میآمد که بیشتر درحال خواندن داستانیم تا کتابی در زمینه علوم اجتماعی. دیگری اینکه شدت نگاه زنمحورانه و فمنیستی نجمآبادی برخلاف ادعا پنهان نبود. و همانطور که استاد این کارگاه (دکتر جبار رحمانی) اشاره کرد: خود نجمآبادی هم از این انتقاد خود به آثار دیگر که بنظرش یکطرفه حوادث تاریخی را بررسی میکنند بری نیست.
《در خصوص نوستالژی به منزله تابو، میتوان گفت توسل به نوستالژی نوعی انذار است با هدف حفاظت از ما در برابر تقدیری خوفانگیز:(همان مخمصه زن لوط، این هراس که نگاه به پشتسر آدم را برای همیشه فلج میکند؛ به ستونی از نمک بدلش میکند، که یادمانی است رقتبار به نشان فلاکت فرد.)》
نویسنده این کتاب خانم نجمآبادی، آدم حسابی و با کمالاتیه در نظر��، توصیفات و ارجاعات دقیق کتاب از روی نامههای قدیمی، عکسهای بانمک عروسی آدمهایی که همه مردن، وسایل و اشیا کنجکاویم رو زنده میکردن.(توی پرانتز ذکر کنم که کتاب ترجمه شده از انگلیسی به فارسیه) کتاب با الهام گرفتن از ریشه خانوادگی نویسنده نگاه متفاوتی به پیشینه رابطه رمانتیک و ازدواج و رسوم خانوادگی میندازه. من از ثابت موندن چشمام توی یک چارچوب مشخص میترسم و گمان میکنم ما نیاز داریم برای رهاتر و منعطفتر بودن شکلهای مختلف یک پدیده که اینجا خانوادست رو ببینیم.
کتاب با جلو رفتن پیچیدگیهای بیشتری پیدا میکنه. داستانهای موازی به هم مربوط میشن و گاهی نیازه به عقب برگردی تا متوجه روابط بشی. که فکر میکنم این هم یکی از مواردی بود که خانم نجمآبادی قصد داشت با نوشتن این روایتها نشون بده. خیلی زیبا پیچیدگیای که در زندگیهای داخل خانه افراد وجود داشت و به مرور زمان با تغییر فرهنگ و ساختار شهرنشینی به امر خصوصی تبدیل شد، رو به تصویر کشیده. قلم خانم نجمآبادی گیراست و خواندن رو لذت بخش میکنه.
پس از آن که 《راز خانوادگی》 را بیان میکند و چارچوب نظری ظاهرا پیچیده و نامفهوم را شرح میدهد کتاب از نظر روایت و محتوا افت شدیدی میکند. نه مطالب تازه و بدیعاند نه برامدها. به گمانم خود نویسنده هم خرسند نبوده است که اشاره هم میکند. کسانی که کتاب ر پسندیدهاند بیشتر خانماند و انگار پسندشان در اثر جنبش اخیر بوده است. گویا سانسورچی کتاب با بهایی بودن پدر و مادر خانم نجمآبادی مشکل نداشته و تنها به بهایی شدن آنها در اوایل انقلاب ۵۷ و آزار رژیم ایراد گرفته بوده است.
I really enjoyed this book, it was gripping - but it also hit uncomfortably close to home many more times than I would like to admit. 0.5 star off, not really a full one, simply because of certain stylistic/organizational critiques I have in mind. But otherwise it was amazing and I will definitely be reading it again.
این کتاب حاصل تجربه شخصی،مصاحبه ها و مطالعات نويسنده ست درمورد چگونگی شکلگیری ازدواجهای تک همسری در ایران، شکلگیری نقش عشق در ازدواج، صیغه و نهایتا تصویری از زندگیهای خانوادگی ایران در قرن اخیر رو روایت میکنه که کتاب رو بسیار گیرا و جذاب کرده بود.
افسانه نجم آبادب در این کتاب روند شکل گیری و دگرگونی جامعه از ازدواج های سنتی و چند همسری تا ازدواج زوج محور و تک همسری را بررسی میکنید. از روزنامه و تئاتر و رمان تا عکس های خانوادگی و لباس عروسی و داستان زندگی خانواده خودش را به عنوان سوژه اصلی کتاب با جزئیات فراوان و بی پرده شرح میدهد.
برای من جالب بود که نویسنده از یک رویداد خانوادگی شروع کرده بود و به یک پژوهش علمی رسیده بود. بخشهایی از کتاب که پر از اسم و روابط فامیلی میشد برای من خستهکننده بود ولی در کل نتیجهگیریهای کتاب جالب و خواندنی بود.
وقتی بعد از مرگ پدرت ، متوجه میشی که یک همسر دیگه داشته و پژوهشی در مورد خانواده شکل می گیره. کتاب نکات جالبی داره ولی شنیدن و خوندمش حتما حوصله می خواد.
تحلیل جالبی بود. گاهی اوقات مرز بین داستان و تحلیل و روایت در هم میشکست و انگار کتاب ژانر عوض میکرد؛ که البته نویسنده در مقدمه تا حدی دلیل این موضوع را در مقدمه توضیح داده است.