Jump to ratings and reviews
Rate this book

پیکر فرهاد

Rate this book
راوی زنی است که روی تابلو‌های نقاشی و قلمدان‌های مختلف می‌رود و هر بار در نقش زنان دوره‌های متفاوت تاریخی صحبت می‌کند. یک بار در نقش زن دوره‌ی ساسانی می‌رود، یک بار دختری عینکی می‌شود، بار دیگر یک مدل، او نقش زنانی را بازی می‌کند که سرنوشت مشترکی داشتند، فقط در دوره‌های مختلف زندگی کرده‌اند، شخصیت‌هایی که مدام به‌دنبال خوشبختی می‌دوند ولی به آن نمی‌رسند و دور می‌شوند.

143 pages, Paperback

First published January 1, 1998

57 people are currently reading
1476 people want to read

About the author

عباس معروفی

25 books1,775 followers
Abbas Maroufi (عباس معروفی) was an Iranian novelist and journalist.

Raised and educated in Tehran, Abbas Maroufi studied dramatic arts at Tehran University while teaching at schools and writing for the newspapers. He served as the editor in chief of the literary Gardun magazine from 1990 to 1995. His first published work was a collection of short stories entitled Into the Sun. He also wrote a few plays which were performed on stage. In his The Last Superior Generation, he touched on social themes. His last collection of short stories, The Scent of the Jasmine was published in the United States.

Maroufi came to prominence with the publication of Symphony of the Dead (1989) which is narrated in the form of a symphony.

Maroufi currently resides in Germany where he has opened a book-store, He also Holds writing classes and teaches Students who show interest in writing and story-telling.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
351 (19%)
4 stars
472 (26%)
3 stars
568 (32%)
2 stars
270 (15%)
1 star
110 (6%)
Displaying 1 - 30 of 165 reviews
Profile Image for Zsa Zsa.
772 reviews96 followers
October 22, 2017
و باز هم عباس معروفى ...
٤ ستاره بخاطر صحنه هاى دلخراش آدم كشى و مثله كردن بود كه اصلا جالب نبود
تمام مدتى كه كتاب رو ميخوندم حواسم به اين بود كه زبان مادرى چقد شيرينه و ادم زبان خودش رو چه راحت ميخونه و بى تلاشى ميفهمه، البته اين معجزه معروفيه كه در عين غريب بودن، ملموسه و نزديك و دوست داشتنى.
معروفى داستان هدايت رو ميخونه و تو خلسه شيفته وارى اين داستان رو مينويسه در يك سال، از زبان يك زن، در نقاشى، كه در زمان و مكان سفر ميكنه، اين زن غيرواقعى زندگى غم انگيزى داره اما زندگى مرد نقاش از اون هم غم انگيزتره.
Profile Image for Sara Kamjou.
664 reviews515 followers
May 11, 2017
سومین کتابی که از معروفی خوندم، بر خلاف سمفونی مردگان و سال بلوا چندان به دلم ننشست.
من از اینکه نویسنده لابه‌لای خط داستانی از سبک سیال ذهن استفاده کنه، مثل دو اثر دیگه‌ی معروفی یا همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها چندان بدم نمیاد، مخصوصا اگر مثل سمفونی مردگان تم عاشقانه داشته باشه اما اینکه اساس نوشتار و کل داستان سیال ذهن باشه و حتی تم داستان حول محور سیالیت بچرخه از سلیقه‌ی من خیلی دوره.
عباس معروفی در پیکر فرهاد، از شخصیت، نگاه و زبان زن کتاب بوف کور الهام گرفته ولی هیچ خط داستانی‌ای برای من وجود نداشت. شخصیت‌ها، افکار، هذیان‌ها در طول داستان چرخ می‌خورن که شاید باعث به وجود اومدن سبکی نیمه شاعرانه شده باشه.
برای منی که از ادبیات به صرف ادبی بودن چندان لذت نمی‌برم و در پی این هستم که یا جذب و محسور روند داستانی و شخصیت‌ها بشم یا چیزی بهم اضافه بشه، پیکر فرهاد اثر چندان دلچسبی نبود.
Profile Image for Robert Khorsand.
356 reviews392 followers
January 30, 2023
اوردوز عباس‌آقای معروفی با بوف کور صادق‌خان هدایت.
اگر نگاهی به ریویوی سایر دوستان بیندازید، به تعداد موهای سرتان می‌خوانید که این کتاب، ابراز دین عباس‌آقا به صادق‌خان هدایت بوده، اول بوف کور را بخوانید و ... پس من دیگر با این حرف‌ها سرتان را درد نمی‌آوردم.
اگر سمفونی مردگان را در رده‌ی اول، تماما مخصوص و سال بلوا را در رده‌ی دوم، فریدون سه پسر داشت را در رده‌ی سوم قرار دهم، پیکر فرهاد را یک رده بالاتر از ذوب‌شده در رده‌ی چهارم کتاب‌هایی که از عباس‌آقا خوانده‌ام می‌دانم.

قلم همان قلم بود: ساده، روان و بی‌آلایش با طنازی‌های لطیف و دوست‌داشتنی در قالب همان سبک همیشگیِ سیال ذهن، اما عباس‌آقا زده بود به سیم آخر و بوسه‌اش گرمی نداشت!
آمده بود با المان‌های بوف کور، داستانی خلق کند اما فکر کنم خودش هم فکر نمی‌کرد که داستانش تا این اندازه به درازا انجامد. اینجا دیگر بحث سلیقه نیست، داستان کشش رمان‌های خوب او را نداشت. برای من که بر کسی پوشیده نیست چقدر به او تعلق خاطر دارم، دو بار پیش آمد که به فکر کنار گذاشتن کتاب افتادم چون ادامه‌اش را کاملا بی‌معنی می‌دیدم.

عباس‌آقا کاش بودی، باز هم برایمان می‌نوشتی و ما دورت می‌گشتیم... خیلی زود رفتی! چهره‌ات، صدایت، قلمت و یادت همیشه در قلب ما زنده خواهد ماند.

لینک فایل پی‌دی‌اف کتاب
https://t.me/reviewsbysoheil/574

دهم بهمن‌ماه یک‌هزار و چهارصد و یک
Profile Image for Parisa Soltani.
127 reviews21 followers
July 20, 2025
شما اسم اين را مى گذارید زندگى؟ كه هر كدام از ما جنازه يک نفر را بر دوش داريم، سوار بر قطارى به جاى نامعلومى مى رويم كه نه مبدأ آن را مى دانيم و نه مقصدش را؟ دلمان به اين خوش است كه زنده ايم. چقدر به پريانى كه در برابر چشمانمان آزادانه مى رقصند بى توجهيم و خيال مى كنيم آنها را نديده ايم، چقدر از كنار چیزهای مهم مى گذريم و آنها‌ را به حساب نمى آوريم، چقدر به پولک هاى طلايى آفتاب نگاه مى كنيم و فكر مى كنيم هرگز از آفتاب پولک طلايى نريخته است، و چقدر به هستى بى اعتناييم. ما قدرت تشخيص نداريم، بلد نيستيم انتخاب كنيم. نه. ما انتخاب نمى كنيم، انتخاب مى شويم. انتخاب مى شويم كه جنازه عزيزى را بر دوش بكشيم و در سوگش اشك و عرق بريزيم.

|از متن کتاب|
Profile Image for Haman.
270 reviews70 followers
October 17, 2014
همه درد این بود که یا می خواستند آدم را بپوشانند و پنهان کنند و یا تلاش می کردند لباس را بر تن آدم جر بدهند و ما یاد گرفته ایم که بگریزیم اما به کجا؟ مرز بین این دو کجا بود؟ کجا باید می ایستادیم که نه اسیر منادیان اخلاق باشیم و نه پرپر شده دست درندگان بی اخلاق؟ »
Profile Image for محمد یوسفی‌شیرازی.
Author 5 books208 followers
May 3, 2015
این کتاب عباس معروفی آشکارا زیر نفوذ «بوف کور» صادق هدایت آفریده شده است. شخصیت‌ها و عبارت‌ها و صحنه‌هایی نیز عیناً از بوف کور به این داستان راه پیدا کرده است؛ منتها در این اثر سیلان ذهن پررنگ‌تری به‌کار رفته و غلظت خیال‌ورزی‌ها در آن، درمقایسه‌با بوف کور، بسیار بیش‌تر است. سراسر این داستان بلند هم‌چون رؤیایی تب‌آلود است که شخصیت‌ها در آن شناورند. هیچ‌چیز ثبات و قطعیتی ندارد. راوی داستان که دختری است دل‌باخته‌ی معشوق خود، در فضایی میان وهم و واقعیت در نوسان است: در جاهایی، واقعیت دارد و در جاهایی، تصویری است که به‌دست نقاش، روی قلم‌دان کشیده شده است. هم‌چنین او ماهیتی لغزان دارد و هر آن به‌شکلی پدیدار می‌شود: گاه دخترکی معصوم می‌شود و گاه زنی لکاته و معتاد. او در بسیاری مواقع از خودش هم بیرون می‌رود و خود را هم‌چون سوم‌شخصی می‌بیند و به توصیف آن می‌پردازد. در بخش‌های زیادی از داستان نیز ازجانب نمودهای مختلف خویش و حتی ازجانب معشوقش که او نیز جلوه‌هایی گونه‌گون دارد، هذیان می‌گوید و کابوس می‌بیند. به‌سخنِ‌دیگر، هذیان‌گویی نمودهای دیگر خود و نیز هذیان‌گویی معشوقش را نیز عهده‌دار است. به‌طور کلی، زمان‌پریشی، سیلان ذهن راوی، پی‌رنگ نامنسجم و زبان شعرگونه و پرتخیل در روایت این داستان، فهم‌پذیری آن را خدشه‌دار کرده است. هرچند این توصیف‌ها با چیره‌دستی خاص معروفی پرورانده شده و گیرایی خاص خود را دارا است، چنین می‌نماید که اگر دراین‌زمینه زیاده‌روی نمی‌شد، داستان بهتری پدید می‌آمد. کسانی از این داستان برداشت‌هایی فرامتنی نیز کرده‌اند و جلوه‌هایی از واقعیت زندگی خود هدایت را نیز از آن بیرون کشیده‌اند. درست است که برخی از این‌ها پذیرفتنی می‌نماید؛ اما به‌نظر چندان قوی و مستدل نیست و به این برداشت‌ها می‌توان فقط هم‌چون نکته‌ای فرعی و کم‌اهمیت در این اثر اشاره کرد. به‌باور من، پیوندی که معروفی کوشیده است در این هذیان‌نامه میان بوف کور هدایت و آثار نظامی برقرار کند، پیوندی سست و نامربوط است و چگونگی ارتباط‌یافتن شخصیت‌هایی چون «فرهاد» و «شیرین» را با این اثر نمی‌توان به‌خوبی درک کرد.

Profile Image for Arefeh.ps.
196 reviews10 followers
November 5, 2025
پیکر فرهاد داستانیست از زبان زنِ بوف کور ،زنِ روی قلمدان ، زنی لکاته ، زنی اثیری که در نقاشی فرهاد است و فرهاد عاشقش است و زن نیز عاشق اوست ، معروفی هذیان گویی ها و پرشهایی هم به داستانهای دیگه ای از زندگی زن چاشنی کار کرده تا صرفا بازافرینی دقیق بوف کور نباشد
Profile Image for Peiman.
652 reviews201 followers
January 23, 2023
احتمالاً با یک سرچ ساده قبل از خوندن این کتاب میشه متوجه شد که کتاب «پیکر فرهاد» در رابطه‌ی تنگاتنگی با «بوف کور» صادق هدایت هست. ابتدا از این منظر که راوی داستان همان زن پر رمز و راز داستان صادق هدایت هست و سپس از نظر سبک نوشتار. البته که به نظر من از نظر کیفیت خیلی نزدیک به اون شاهکار نیست. اینکه سبک نوشتار اونقدر بر محتوا غالب باشه که خط داستانی رو گهگاهی گم کنی دلیل بر قدرت در سبک «سیال ذهن» نمیتونه باشه اگر که کتاب برای من به عنوان یک خواننده و نه منتقد ادبیات نوشته شده. در مجموع نه میتونم بگم کتاب ضعیفه و نه قوی، با توجه به تمام نکات میشه گفت در مجموع کتاب متوسطی هست و «خیلی دور خیلی نزدیک» به بوف کور...ه
Profile Image for Araam Bayaani.
156 reviews
Read
June 24, 2018

برنده ی جایزه ۲۰۰۲ بنیاد ادبی آرنولد تسوایگ.
کتابی ۱۴۳ صفحه ای ست.
باز هم معروفی، ساختار شکنی های خودش را در زمان و رویداد ها به کار برد و ابهامی که چاشنی نوشتارش است را، به این اثر نیز اضافه کرد.
تطابق عجیبی بین کتاب بوف کور از صادق هدایت و این کتاب وجود دارد زیرا راوی داستان همان دختر روی قلمدان داستان بوف کور است که از نقاشی ها و قلمدانی ها به تابلوی نقاشی و قلمدانی دیگر می رود و هر بار نقش زنی را به رشته ی تحریر در می آورد از تاریخ ایران، حال اینکه زنی از عصر ساسانیان باشد یا دخترکی مدل...
در واقع عناصر داستان، زن ها هستند. زنی بینابین که هم خوب است و هم بد و البته باید تاکید کرد، بدی، مفهوم واضحی ندارد. زنی که در ادامه ی زنی دیگر است.
اين كتاب حاوی مولفه ه��ی پست مدرنیسم و سیال ذهن است و البته فضا و هذیان گونه.
زن داستان معروفی، عاصی و معترض و رنج های زنانگی اش نیز مشهود است.
زنی برای گذران زندگی، تن فروشی می کند اما دلش، جایی گیر است.
زنی که میخواهد ازدواج کند و مادر باشد ولی به پرستار بودن بسنده می کند.
قلمدانی ها الکلی اند و غوزی ها دودی و ناگهان تغییری رخ داد و قلمدانی هم تزریقی شد و این زن همان قلندانی است.
از اسامی در کتاب بهره نبرده اما بسیاری افرادِ صاحب نام و شهير را از نظر گذرانده است.
نگارش این کتاب بیش از یک سال به درازا کشید.
کتابی ما بین نسل هاست از نظامی آغاز شد و هدایت آن را به اوج برد و معروفی بر آن افزود .
پس این اثر اقتباسی نیازمند تحلیل و بررسی تمام این مجموعه ها به ترتیب زمان است‌.
بر اساس اين كتاب به پايان نامه هايي برخوردم
Profile Image for Alireza Mollaei.
14 reviews5 followers
June 3, 2017
کتاب جالبی بود به نظرم.فضای داستان یه جورایی وهم آلود بود.،مث یه خواب، داستان مدام از یه زمان به زمان دیگه و از یه شخص به شخص دیگه پرش میکرد، این موضوع ممکنه بعضی وقتا آزار دهنده باشه اما در کل احساس خیلی جالبی به خواننده القا میکنه
Profile Image for Soheila Amirabadi.
53 reviews30 followers
August 31, 2010
"پیکر فرهاد" ذهن خوانی زنی است پریشان به قلم معروفی که سیر گسسته تری دارد نسبت به دیگر کارهایش.

***

نمی دانم آیا می توانم سرم را بر شانه های شما بگذارم و اشک بریزم؟ با دست های فروافتاده و رخوت خواب آوری که از پس آن همه خستگی به سراغ آدم می آید به شما پناه بیاورم، در حالی که سخت مرا بغل زده اید و گرمای تن خود را به من وامی گذارید، گاهی با دو انگشت میانی هردو دست نوازشم کنید و دنده هام را بشمارید که ببینید کدامشان یکی کم است، و گاه که به خود می آیید با کف دست ها به پشتم بزنید آرام؟ بی آنکه کلامی حرف بزنید یا به ذهنتان خطور کند که من چرا گریه می کنم، چه مرگم است؟ بی آنکه بپرسید من که ام، از کجا آمده ام، و چرا این قدر دل دل می زنم، مثل گنجشکی باران خورده؟

***

کی بود؟ از کجا می شناختمش و کجا گمش کرده بودم؟ آیا او هم مرا می شناخت یا به یاد می آورد؟ آیا سال ها به جستجوی من دویده بود و خود را به آب و آتش زده بود اما حالا باور نداشت؟ یا اینکه چشمش ناغافل کار دستش داده بود و نمی دانست چه کند؟ شاید هم مثل من فکر می کرد خدایا، چقدر آشناست!

***

چشم که باز می کردید او را می دید. عروس. هیچ کاری به اندازه آرایش به او لذت نمی داد، و در هیچ کاری این دقت را نداشت. چه حوصله ای! کاش می توانست ذهنش را یا فکرش را بیاراید. کاش به جای اینکه خامه و عسل را روی نان سوخاری بمالد و در سینی جلو شما بگذارد آدمی می شد که بفهمد از زندگی چه می خواهد، و آدمها چه قیمتی دارند.

***

مدتها بود که چیزی مثل خوره روحتان را می خورد و این فکر آزارتان می داد که به کی باید اعتماد کرد، دست چه کسی را به خاطر انسان بودن می توان بوسید، و به کجا می توان پناه برد؟ آیا اصالت نقش عمده را بازی می کرد؟ آیا پیش از اینکه آدم با کسی مصاحب شود باید از او بپرسد که اصل و نصبش چیست؟ حتی از یک سوژه نقاشی که ممکن است کوزه یا گلدان یا ظرف سیبی باشد؟ چقدر خسته بودید. کاش پنجره را باز می کردید، سرتان را بیرون می بردید و فریاد می زدید که از همه چیز خسته شده ای. یا درد دل می کردید تا آرام بگیرید، من که می شنیدم.

***

شما اسم این را می گذارید زندگی؟ که هرکدام از ما جنازه یک نفر را بر دوش داریم، سوار بر قطاری به جای نامعلومی می رویم که نه مبدا آن را می دانیم و نه مقصدش را؟ دلمان به این خوش است که زنده ایم. چقدر به پریانی که در برابر چشممان آزادانه می رقصند بی توجهیم و خیال می کنیم آنها را ندیده ایم، چقدر از کنار چیزهای مهم می گذریم و آنها را به حساب نمی آوریم، چقدر به پولک های طلایی آفتاب نگاه می کنیم و فکر می کنیم هرگز از آفتاب پولک طلایی نریخته است، و چقدر به هستی بی اعتناییم. ما قدرت تشخیص نداریم، بلد نیستیم انتخاب کنیم. نه. ما انتخاب نمی کنیم، انتخاب می شویم.انتخاب می شویم که جنازه عزیزی را بر دوش بکشیم و در سوگش اشک و عرق بریزیم.

***

می توانید به من بخندید یا بر سرنوشت غم انگیزم خرده بگیرید، اما اگر نگاهی سطحی به خودتان بیندازید درخواهید یافت که وضعیتی بهتر از من نداشته اید. بیهوده است که بپرسم چرا؟! چون نه شما، هیچ کس پاسخ ندارد. آدمیزاد روزی با دیدن دو چشم سیاه، زیر و زبر می شود، بهش فکر می کند، هرشب خوابش را می بیند، دو ماه و چهارر روز به جستجویشمی پردازد، و وقتی آن را به دست آورد، در می یابد که جنازه ای روی دستش مانده است. نه. شما بی گناهید. این همه فکر نکنید، پاپی ماجرا نشوید، برگردید.

***

پنجه دستتان بی اختیار لای موهاتان فرو رفت و چنگ زد و کند. من اشک را بر گونه های شما نمی پسندم. دلم می خواهد بخندید. مرد که گریه نمی کند. آیا چه بشود که مردی گریه کند، و شما چقدر درد دارید!؟
Profile Image for Nahid.
17 reviews27 followers
March 8, 2017
زن روی قلمدان که نیلوفر آبی به دست دارد و آن را به سوی پیرمرد قوزی تعارف می کند، زنده است یا شاید هم مرده . در تاریخ سفر می کند از ساسانی تا معاصر؛ در خیابان ها قدم می زند ، در کافه ها، می گریزد و پناه می جوید، می خندد و می گرید، با خودش و با شماها حرف می زند، منتظر می ماند و می رود، رویا می بافد ، نقش می‌ زند ، نقش می شود و هراسان است و سرش پر از آدم هایی است که می خواهد آن ها را بالا بیاورد.اما نمی شود
«صدای غریبی می شنیدم .صدای چرخ وگاری و زنگ و آدم هایی
که شتابان می گذشتند …..چرا همیشه  احساس می کردم کاروان رفت و من جا ماندم ؟»

ناکام است و در منجلاب دست و پا می زند.
«یک ماشین پت و پهن سیاه برایم بوق زد و من وقعی نگذاشتم. مردی از کنار من گذشت و زیر جلکی گفت بخورم. و من انگار که نشنیده ام،ولی داشتم سرسام می گرفتم. این همه دشمن داشتم و نمی دانستم؟ در دنیایی زندگی می کردم که هیچ پناهی نداشتم، دنیایی که هیچ شباهتی به جامعه انسانی نداشت،جایی مثل جنگل وحش، و من ناچار بودم تحمل کنم، با ترس و وهم راه بروم،با وحشت راه بروم و با دلهره از خواب بیدار شوم. مگر چقدر عمر می کردم که بایستی نصف بیشتر عمرم را به خنثی کردن توطئه دیگران تلف کنم؟ و چرا کسی به دادم نمی رسید؟»
کتاب از زن ایرانی و مصیبت هایش می گفت، احساساتش، ترس هایش ، عاشق شدن هایش ، رویاها و کابوس هایش...

و‌ قوزی می خندید و می خندد، گاه حتی کسی جز او وجود ندارد و در قطاری که با او و چمدانی که جنازه ی محبوبمان را در آن گذاشته ایم،تنهاییم.
»به قوزی گفتم چرا اینقدر تکرار می شوید؟»

خواندن این کتاب نزدیک بود به ۸ مارس و روز زن،‌ گاهی فکر می کنم ما ، همه ی ما ، «زن بودن» در این جامعه را چگونه حس می کنیم؟ روزی خواهد رسید که «زن» بتواند خود باشد؟
Profile Image for کافه ادبیات.
306 reviews114 followers
January 24, 2013
شما اسم این را می گذارید زندگی؟که هر کدام از ما جنازه ی یک نفر را بر دوش داریم,سوار بر قطاری به جای نامعلومی می رویم که نه مبدا آن را می دانیم و نه مقصدش را؟دلمان به این خوش است که زنده ایم.چقدر به پریانی که در برابر چشمانمان آزادانه می رقصند بی توجهیم و خیال می کنیم آن ها را ندیده ایم,چقدر از کنار چیزهای مهم می گذریم و آن ها را به حساب نمی آوریم,چقدر به پولک های طلایی آفتاب نگاه می کنیم و فکر می کنیم هر گز از آفتاب پولک طلایی نریخته است,و چقدر به هستی بی اعتناییم . ماقدرت تشخیص نداریم ,بلد نیستیم انتخاب کنیم.نه.ماانتخاب نمی کنیم,انتخاب می شویم.
Profile Image for Mahsa Rami.
190 reviews11 followers
March 7, 2023
کتاب های عباس معروفی برای من با اینکه همیشه با زبان ساده نوشته شده اما پر از پیچیدگی های جذابی بوده. اما تو این لحظه ۳/۵ امتیاز خوبیه
پیکر فرهاد یک کتاب متفاوتی بود که با خواندنش حضور صادق هدایت رو حس میکنی،تکه گویی های زن داستان عالیه
زن روی قلم دان زن روی پرده انگار حس و حال نسل های متفاوتیو بیان میکنه
کتاب سنگین نیست و میشه زود خواندش و در کنارش تصویر هایی که به ما میده عالیه.

«همه درد این بود که یا میخواستند آدم را بپوشانند و پنهان کنند و یا تلاش می‌کردند لباس را بر تن آدم جر بدهند و ما یاد گرفتیم که بگریزیم.»
Profile Image for Masoud AzimiNia.
3 reviews2 followers
May 6, 2019
کتابی که معروفی با قلمی آن را نوشته است که در هیچ یک از کتاب های دیگرش یافت نمی شود، قلمی به شدت تحت تاثیر قلمِ نقاش روی قلمدان صادق هدایت. اما خواندن این کتاب با ذهنیتی متاثر از بوف کور و گذاشتنش کنار این اثر کاری اشتباه است. پیکر فرهاد سوای از بوف کور، اثری است مستقل و خواندنی و با فضاسازی های سورئال که در آن مکان و زمان معنایی ندارد و به این وسیله خواننده را از دنیای متعارف خارج و به جهانی میبرد که تنها در خواب متصور است.
Profile Image for Aylar.
11 reviews5 followers
May 26, 2025
بر خلاف کتابای دیگه ای که میخونم و یه تصور ذهنی ازشون دارم، از پیکر فرهاد هیچ تصور ذهنی ای قبل از خوندنش نداشتم . فقط به خاطر اینکه با بوف کور ارتباط داشت و منم یکی از کتابای مورد علاقم بوف کوره خریدمش. اینکه با شروع داستان همراه شدم باهاش و توی فضایی قرار گرفتم ��ه زمان و مکان رو گم میکردم و گیج میشدم و ذهنم به هم میریخت، درست مثل خود داستان. چیزی که داستان به وجود می‌آورد رو حس میکردم.
قلم عباس معروفی خیلی برام دلنشین بود، اولین کتابی بود که از جناب معروفی میخوندم و خیلی زیاد به دلم نشست. چنان شاعرانه بود و چنان منو شیفته ادبیاتم میکرد که خوندن کتاب با همه لایه هایی که باید درکش میکردم اصلا واسم سخت نبود. عوض شدن زمان و مکان خیلی هنرمندانه بود و این روند سیالی که داشت و این داستان به هم پیوسته هر چقد که آدمو گم میکرد ولی طوری بود که میخواستی گم بشی و پیدا نشی.
پیکر فرهاد مثل یه آیینه‌ی چندوجهیه که هم بوف کور رو بازتاب می‌ده، هم روایت‌گر هویت‌های چندپاره، عشق‌های بی‌زمان، و دردهای گره‌خورده‌ست.
Profile Image for M&A Ed.
407 reviews62 followers
April 24, 2023
"پیکر فرهاد" نوشته‌ی عباس معروفی است. آنچه که در این داستان بیش از همه به چشم می‌خورد فضا و شخصیت‌های داستان است که به شدت تحت تاثیر بوف کور هدایت می‌باشد. رویا، عدم قطعیت، ابهام از مولفه‌های پست مدرن این داستان می‌تواند باشد. گویی عدم قطعیت آنقدر در بافت داستان مشهود است که همه‌ی اتفاقات در رویا و خیال می‌گذرد.
در این کتاب زنی که داستان را روایت می‌کند؛ روی تابلو‌های نقاشی و قلمدان‌های مختلف می‌رود و هر دفعه در نقش زنان مختلفی که در طول تاریخ حضور داشته‌اند، شروع به صحبت می‌کند. یک بار در نقش زن دوره‌ی ساسانی می‌رود، یک بار دختری عینکی می‌شود، بار دیگر یک مدل، او نقش زنانی را بازی می‌کند که سرنوشت مشترکی داشتند، فقط در دوره‌های مختلف زندگی کرده‌اند، شخصیت‌هایی که مدام به‌دنبال خوشبختی می‌دوند ولی به آن نمی‌رسند و دور می‌شوند.
کتاب پيكرفرهاد در سال 2002 موفق به دریافت جایزه‌ی بنیاد ادبی «آرنولد تسوایگ» شده است. اما با همه‌ی این تفاسیر به گمانم بهترین اثر عباس معروفی " سمفونی مردگان" است.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Payam.
39 reviews11 followers
May 11, 2010
دانستم که خیلی چیزها به اختیارآدم نیست
زندگی خوابهای گذشته است که تعبیرمی شود
زندگی تاب خوردن خیال درروزهایی است که هرگزعمرمان به آن نمی رسد
زندگی آغازماجراست
Profile Image for Samira.
81 reviews19 followers
September 14, 2024
انگار که خودت رو به جریان یه خواب کاملا تودرتو و درهم و برهم سپرده باشی…
کتابی نیست که به کسی توصیه‌ش بکنم، اگرچه شخصا کتاب‌هایی که فضای رازآلود دارن و مرز بین خیال و واقعیت درشون مشخص نیست رو دوس دارم. ولی در مورد «پیکر فرهاد» می‌تونم بگم یکبار خوندنش بد نبود.

«دانستم خیلی چیزها در اختیار انسان نیست؛
‏زندگی خواب‌‌های گذشته است که تعبیر می‌شود.
‏زندگی تاب خوردنِ خیال در روزهایی است که هرگز عمرمان به آن نمی‌رسد.
‏زندگی آغاز ماجراست ...»
Profile Image for Abolfazl Sheybani.
90 reviews11 followers
April 13, 2025
كتاب را نصفه رها كردم. تا يه جاهايى دوست داشتم كتاب رو ولي از يه جا به بعد ديگه نتونستم ادامه بدم. پرش هاى كتاب به زمان هاى مختلف كمى برام گيج كننده بود. شايد تو زمان خوبى اين كتاب رو نخوندم. شايد يه روزى كه تمركز بيشترى دارم برگردم و دوباره بخونمش.
Profile Image for Nadia.
75 reviews17 followers
December 20, 2020
و اما چهارمین کتابی که از عباس معروفی می خوندم.
باید بگم پیش نیاز این کتاب باید حتما کتاب بوف کور خونده بشه چون اقتباس شده و به گونه ای ادای دین به بوف کور صادق هدایت هست.
اما اینکه کتاب رو دوست داشتم یا نه ، نمی دونم. به نظرم باید دوبار خوند تا دقیق فهمید دوست داشتنی هست یا نه .
ولی نمی شه هم اعتراف نکرد که قلم عباس معروفی واقعا قوی ست
Profile Image for Fahimeh Naeini.
63 reviews1 follower
September 12, 2025
قبلش کتاب بوف کور رو خوندم و بعد این رو...
جالب بود ولی فقط به این منظور تمومش کردم که قصد دارم تمام آثار معروفی رو بخونم وگرنه آنچنان هم جذاب نبود برام و ممکن بود نصفه رها کنم!
ولی خب تصمیم معروفی خوانی رو دارم و رهاش نمیکنم!
229 reviews119 followers
March 19, 2017
معمولا کتابایی که متاثر از کتاب های دیگه و علی الخصوص شاهکار نویسنده های دیگه نوشته میشن، خوب از آب درنمیان و همیشه در سایه ی اون کتاب قرار میگیرن. اما این کتاب اصلا اینطور نبود.کتاب، ادای دین عباس معروفی به بوف کور صادق هدایته. و انصافا هم فوق العاده و عاااالیه. کتاب شرح حال زنان همه ی تاریخه. از زن دوره ی ساسانی و زن روی قلمدان بوف کور تا زن امروزی.شرح زندگی و دردهایی که درحقیقت در زندگی همه مشترکه و فقط محیط و شرایطشون متفاوته.
توی این کتاب دنبال یه داستان با خط و خطوط و سیر مشخص نگردید. داستان های تو در تو و به هم پیوسته. پر از زیبایی ادبی و جملات فوق العاده زیبا.
قلم عباس معروفی رو نمیشه ستایش نکرد..
Profile Image for Dina.
111 reviews54 followers
June 23, 2023
پس آهو در دشت چگونه می‌دوید که می‌توانست خط غباری از خود برجای گذارد.
Profile Image for Mobina Byt.
49 reviews5 followers
June 11, 2024
این کتاب به سبک جریان سیال ذهن و از زبان شخصیت زن کتاب بوف کور روایت شده. یک روایت مبهم و خیال انگیز از زبان زن نقاشی قلمدان که زندگی غم انگیزی داره. کتاب پر از جملات ادبی و عاشقانه ی زیباست که روح خواننده رو لمس میکنه همچنین دارای صحنه های دلخراشی مثل سلاخی کردنه که همین باعث میشه مناسب هر سن و سلیقه ای نباشه. به صورت کلی اگر طرفدار کتاب های سبک سیال ذهن هستید از خوندن این کتاب لذت می برید
Profile Image for Arezoo Banooei.
114 reviews
December 10, 2023
می‌خواستم بگریزم، اما چرا تا آن روز به این فکر نیفتاده بودم؟ شاید جایی نداشتم یا انگیزه‌ای در کار نبود، و حالا آیا می‌توانستم؟ آیا کسی باور می‌کند؟ همه‌ی درد این بود که یا می‌خواستند آدم را بپوشانند و پنهان کنند، و یا تلاش می‌کردند لباس را بر تن آدم جر بدهند، و ما یاد گرفتیم که بگریزیم. اما به کجا؟ مرز بین این دو کجا بود؟ کجا باید می‌ایستادیم که نه اسیر منادیان اخلاق باشیم و نه پرپر شده‌ی دست درندگان بی‌اخلاق؟
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
September 28, 2008
بسيار دوست دارم . از سبك جريان سيال ذهن خوشم نمي‌آيد ولي در اين كتاب نويسنده به خوبي توانسته موفق از آب درش بياورد. به نظر من اين كتاب را مي‌توان به عنوان جلد دوم بوف كرد معرفي كرد

Merged review:

اين كتاب را بسيار دوست دارم. آقاي معروفي با استادي تمام، نيمه‌ي زنانه وجود خود را در اين كتاب به روايت و قصه‌گويي واداشته‌اند و چقدر قشنگ از پس روايت داستان آن‌هم با شيوه‌ي جريان سيال ذهن برآمده‌اند
Profile Image for Ghazal Kazemi.
87 reviews102 followers
September 14, 2021
این کتاب ادای دین عباس معروفی به صادق هدایت و زن اثیری بوف کور اوست. شخصا کتاب‌هایی که کاملا تحت تاثیر نوشته‌های دیگه باشند رو دوست ندارم، اما به هر حال قلم عباس معروفی همیشه برای من لذت بخشه.

"شما اسم این را می‌گذارید زندگی؟ که هرکدام از ما جنازه‌ی یک نفر را بر دوش داریم، سوار بر قطاری به جای نامعلومی می‌رویم که نه مبدا آن را می‌دانیم و نه مقصدش را؟ دلمان به این خوش است که زنده‌ایم."
Displaying 1 - 30 of 165 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.