سوت زدن در تاریکی مجموعهٔ اشعار عاشقانه از شهاب مقربین، شاعر توانای معاصر است. موضوع بیشتر شعرهای مقربین در این مجموعه، تنهایی انسان معاصر، کشش و گریز او به عشق و از عشق است. انسان معاصر هم از عشق میهراسد و هم به سمت آن کشش دارد. به گفته خود مقربین شعرهای «سوت زدن در تاریکی» با رفتن، رسیدن و دوباره دور شدن و به نوعی با جذب و دفع همراهاند:
تو برگ گلی نسیمی آرام آرامشت را بههم میریزد آمدهای در قلبم چه کنم اینجا طوفانها برپاست
شهاب مقربین، شانزدهم خرداد ۱۳۳۳ خورشیدی در اصفهان زاده شد. وی پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه در اصفهان، به تهران رفت و در دانشگاه صنعتی شریف در رشتهٔ مهندسی شیمی به تحصیل پرداخت، اما پس از چندی آن را نیمهتمام رها کرد. او یکی از مؤسسان و گردانندگان «مؤسسهٔ انتشاراتی آهنگ دیگر» است که از سال ۱۳۸۱ خورشیدی آغاز به کار کرد و در مدت فعالیت خود به انتشار کتابهای متعددی در زمینهٔ ادبیات، بهویژه شعر، اهتمام ورزید. شهاب مقربین فعالیت حرفهای ادبی خود را از ابتدای دههٔ پنجاه خورشیدی آغاز کرد و از آن هنگام، علاوه بر چاپ اشعارش در مطبوعات گوناگون در دورههای مختلف، مجموعه شعرهای زیر را منتشر کرده است: - اندوهِ پروازها: ۱۳۵۸ - گامهای تاریک و روشن: ۱۳۶۵ - کلمات چون دقیقهها: ۱۳۷۱ - کنار جادهٔ بنفش، کودکیام را دیدم*: ۱۳۸۲ - رویاهای کاغذیام (گزیدهٔ شعرها): ۱۳۸۵ - این دفتر را باد ورق خواهد زد: ۱۳۸۷ - سوت زدن در تاریکی: ۱۳۸۹ - کسی به در کوبید: ۱۳۹۲ - گزینهٔ اشعار: ۱۳۹۳ - تیکتاکِ قدمهات: ۱۳۹۴
* کتابِ «کنار جادهٔ بنفش، کودکیام را دیدم» در سال ۱۳۸۳ برندهٔ جایزهٔ شعر امروز ایران (کارنامه) شد.
وقتی به مرگ فکر میکنم میدانم باید به زندگی فکر کرد وقتی به زندگی فکر میکنم میدانم باید به تو فکر کنم وقتی به تو فکر میکنم نمیدان چه کنم.
***
دور بودیم دور صدای هم را نمیشنیدیم نزدیک شدیم تکان خوردنِ لبها را میدیدیم صدای هم را نمیشنیدیم نزدیکتر شدیم صدای هم را میشنیدیم کلماتِ هم را نمیفهمیدیم نزدیکتر شدیم کلماتِ هم را میفهمیدیم طعمِ کلماتِ هم را نمیدانستیم نزدیک تر شدیم آنقدر که لبها را به هم دوختیم و کلمات به هم پیچیدند کلماتِ پیچیده دورمان کردند
گفتم که می روم می روم دور شدنم را می بینی می بینی از انتهای افق خواهم گذشت خواهم گذشت از سرزمین های غریب که نشانی از ردپای تو ندارند از اقیانوس ها که بوی تنت را نشنیده اند از جنگل که نمی توانند مثل تو مرا در خود گم کنند خواهم رفت آنقدر دور خواهم رفت که دور ِ زمین از زیر پایم بگذرد تا ببینی باز روبهروی تو ایستادهام!
***
درخت پشت پنجره دوستت دارد دارد دستهایش را تکان می دهد دارد می رقصد تو نیز برخیز برگهای سبزت را تکان بده میوه های شیرینت را فرو بریز برقص... برقص تا دنیا از تو یاد بگیرد زیبا باشد.
.بیا باز فریب بخوریم تو فریب حرفهای مرا و من فریب نگاه تو را... مگر زندگی چه میخواهد به ما بدهد که تو از من چشم برداری و ...من نگویم ... که دوستت دارم
آغاز دفتر بسی ناامیدکننده بود، اما رفتهرفته کیفیت اشعار بهتر شد. آشناییزدایی و عنصر خیالانگیز در اشعار این مجموعه کمتر یافت میشود. در انتخاب واژگان هم خلاقیت و بداعت خاصی ندیدم که مرا شگفتزده کند.
چندان ارتباط برقرار نکردم. -------------------------- یادگاری از کتاب: نیمهات را گم کردهای ماه تنگدل؟ صبور باش نیمهٔ ماه به سراغت میآید تو را کامل خواهد کرد نیمهٔ من برنخواهد گشت. ... دو خط موازی در بینهایت بههم خواهند رسید تا بینهایت با تو خواهم آمد. ... نور بودی آمدی به اتاقم پرده را کشیدم که ترکم نکنی تاریکم کردی.
یازدهمِ خرداد ۱۴۰۴ | ظهر حدود صدتا شعر از مقربین که نودونهدرصدش عاشقانهاند و حقیقتا انتظارم را برآورده نکردند و بهجز حدود بیستتایی شعرِ قابل قبول بقیهشان حرفی نداشتند برای گفتن که مثل مجموعهی قبلیش که خواندم سرِ شوقم بیاورند. اما باز هم یکی دوتا شعرِ درخشان داشت که خواندنیست. اما در مجموع پیشنهادش نمیکنم. شاید سلیقه هم دخیل باشد البته.