داستانهای این مجموعه بسیار متفاوتاند: رئال، سورئال، دلهرهآور، غمانگیز، مُفرح؛ داستان دنیایی که مردمش فقط میتوانند کسانی را ببینند که دوستشان دارند. ماجرای زندگی زنی که از جنس شیشه است. قصهٔ عجیب دوشیزهای که از فرط تنهایی با یک کفتار دوست میشود. سفر میکنیم به سال ۲۰۴۰ و جهانی را میبینیم که محکوم است به نابودی. با خدمتکاری همراه میشویم که از خانهٔ مردم فقط قرص خواب میدزدد...
بیشترِ داستانها برندهٔ جوایز معتبری شدهاند و بعضیهایشان سر کلاسهای داستاننویسی تدریس میشوند.
دقیقا چطوری بنویسم که حق رو ادا کرده باشم؟! با این کتاب خیلی حسها رو تجربه کردم، خندیدم، گریه کردم، حرصم گرفت، عصبی شدم. به یه نویسنده فحش دادم، یکی دیگه رو تحسینش کردم، از ذکاوت یکی بهت زده شدم. خلاصه که نمیدونم چطوری توصیف کنم... فقط میگم اگه "عاشق داستان" هستید این کتاب رو از دست ندید. مطمئنن تا مدتها به اون زن شیشهای و مرد سنگ انداز فکر میکنم، به خواهرانی که همه جا دنبال هم بودن و بعد که دلیلش رو میفهمی برق از سرت میپره. چطوری مادری رو فراموش کنم که دولت به بیرحمانهترین شکل ممکن بچه چهارسالهاش رو کشته بود؟ نوشتههای کوتاه اما خلاقانه اتگار کرتِ بینظیر گوشهای از قلبم رو تسخیر کرد. لوسیا برلین با قلم جادوییش من رو با زن نظافتچی بی مانندی همراه کرد که قرص خواب میدزده. تصاویر داستان دختری که از تنهایی با یه کفتار رفیق شد نکنه یادم نره؟ اون زنه واقعا تبدیل به روباه شد یا فقط شوهرش فکر میکرد تبدیل به روباه شده؟ وای ازداستانهای جنت وینترسن نابغه که دوباره با طنازی از کودکی دردناکش حرف میزنه، از فقدان مینویسه جوری که دردت میگیره
ساعتها میتونم حرف بزنم از این مجموعه داستان که واقعا دلم میخواد تمام دوستان اهل کتابمو وادار کنم بخونند. ممنون از مترجم خوبش که اگه نبود هرگز چنین کتابی رو نمیخوندم.
مرثیهای برای قلب شیشهای مجموعهای از داستانهای کوتاه است که از نویسندگان معاصر جهان جمعآوری و ترجمهشده است. داستان های کتاب گرچه به موضوعات مختلفی پرداختهاند اما موضوع بیشتر داستان ها را می توان سورئال دانست . مترجم این داستان ها را از میان نویسندگانی مانند رکسان گی ، بانی جو کمبل ، لوسیا برلین ، اتگار گرت ، جانت وینترسون و نویسندگانی دیگر انتخاب کرده که از میان آنها رکسان گی و جانت وینترسون ، به سبب کتاب هایی که جناب بانکی از آنها ترجمه کرده ، برای من شناخته شده تر بودند . داستان خانم روباه نوشته سارا هال، با روایت زندگی زنی که به طور ناگهانی به روباه تبدیل میشود یا از دیدگاه همسرش، روباه شده، یکی از متفاوتترین و سورئالیستیترین داستانهای این کتاب به شمار میآید. این داستان با بهرهگیری از عناصر خیالانگیز، فضایی خاص و پر از ابهام را به تصویر کشیده و اوج در هم تنیده شدن مرزهای خیال و واقعیت را به خواننده نشان می دهد . در مقابل، داستان آخر خط نوشته ایمی بندر، داستانی تلخ و آزاردهنده است که به روایت زندگی مردی کوچک میپردازد که تحت شکنجه و تحقیر صاحب خود قرار گرفته . این داستان با تمرکز بر روی احساس بیپناهی و ظلمی که شخصیت اصلی متحمل میشود، دردی عمیق و آزار دهنده درخواننده ایجاد میکند. این دو داستان نه تنها به لحاظ موضوعی متفاوت هستند، بلکه هر یک به گونه ای ابعاد مختلف انسانیت و چالشهای روحی و اجتماعی او را نشان می دهند . در حالی که خانم روباه به دگرگونی و هویت پرداخته، داستان آخر خط به گونه ای آزار دهنده داستان پر غم ستم و نابرابری را بیان کرده و تاثیرات آن بر روح و روان انسانها را نشان می دهد . در پایان ، مرثیه ای برای قلب شیشه ای را باید فراتر از یک مجموعه داستان بلکه مانند پلی به سوی دنیای داستان کوتاه دانست . مترجم با جمع آوری داستانهایی از نویسندگان مختلف کوشیده خواننده را با دنیای داستان کوتاه بیشتر آشنا کند . ترجمه روان و دقیق او نیز بر ارزش این مجموعه افزوده است .
همیشه حس کردهم اونقدری که باید به داستان کوتاه توجه نمیشه و از خیلیها میشنوم که علاقهای به داستان کوتاه ندارن چون براشون جذاب نیست و وقتی داستانی کوتاهه شخصیت یا قصهٔ ماندگاری خلق نمیشه، اما خودم هیچوقت چنین باوری نداشتهم؛ حدود ده سالی هم هست با هدف گردآوری داستانهایی از سراسر جهانْ مجموعهداستانها، مجلههایی مثل نیویورکر، گرنتا، پاریسریویو و… رو میخونم. تمام این سالها، کنار کتابهایی که ترجمه میکردم، پیگیر انتخاب و ترجمهٔ داستانهای کوتاه هم بودم. کار راحتی نبود؛ باید از بین داستانهایی که برام جذاب بودن تعدادی رو انتخاب میکردم، برای همین، گاهی داستانها رو چندبار میخوندم تا از انتخابم مطمئن شم.
هیچ ملاک خاصی برای انتخاب داستانهای این مجموعه نداشتهم جز اینکه «بهیادموندنی» باشن؛ بهنظرم علاوه بر جذابیت، بهیادموندنیبودنِ داستان هم بسیار مهمه و اینکه داستانی صرفاً کُلی جایزه گرفته یا تحسین شده دلیلی کافی برای خوببودنش نیست.
بعضی نویسندههای این مجموعه در ایران شناختهشدهترن (مثل رکسان گی، جنت وینترسن، رولد دال) اما بعضیهاشون چندان شناختهشده نیستن یا حتی ناشناختهن (مثل ایمی بندر، لوسیا برلین، بانی جو کمبل)؛ از بعضی نویسندهها یک داستان و از بعضیها بیش از یک داستان ترجمه کردهم.
بینهایت خوشحالم بالأخره بخشی از داستانهای منتخبم در نشر مروارید چاپ شده. تمام تلاشم رو کردم داستانهای جذاب، متنوع و تأثیرگذاری رو انتخاب کنم و با اینکه سلیقهها متفاوته، امیدوارم حداقل از بیشتر داستانهای این مجموعه لذت ببرید و فراموششون نکنید. خوشحال میشم بعد خوندن داستانها نظرتون رو بنویسید؛ برام بیاندازه باارزشه.
احمد اخوت تو کتاب تفنگ چخوف میگه: داستان کوتاه داستانی است که قصهی ناگفته [مکتوم] ای را در خود محصور میکند. داستان ناگفته نقش کلیدی در شکل گرفتن داستان کوتاه است. داستان کوتاه به گونهای طرحریزی شده که قادر است آنچه را که پنهان است با ترفند و مهارت آشکار کند. این نوع ادبی پیوسته در جستجوی این است که به تجربهای یگانه دست پیدا کند که ما خوانندگان به توسط آن قادر شویم آنچه را، یعنی همان حقیقت پنهان را که در زیر لایهی تاریک زندگی قرار دارد، ببینیم. به قول آرتور رمبو: " همان بینش آنی که باعث میشود ما موفق به کشف ناشناخته شویم. این ناشناخته البته نه چیزی است واقع در سرزمینی ناشناخته و دوردست بلکه همین را که اینجاست در خود قلب، نزدیک ما مدنظر دارد. این اشراق دنیوی به داستان کوتاه شکل داده است." کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه و بلند از نویسندگان معروف و خوبی بود.
بیشک میعاد بانکی یکی از بهترین مترجمان معاصره و چقدر خوب که سن و سالی نداره. کیفیت ترجمه به کنار با این کتاب ثابت کرد سلیقه همنسلانش رو خیلی خوب بلده. روی داستانهایی دست گذاشته که درک شدنیاند. همیشه حس بدی به گردآوری داشتم، اما تا همیشه هر جا وقتی جلد این کتاب رو ببینم یاد اون یک ماهی می افتم که با ذوق منتظر بودم داستان کوتاه بخونم. در خریدش شک نکنید؛ از بهترین تجربههای مطالعاتیتون میشه.
کتابی که باید چندین بار خوانده شود باید خیلی چیزا دربارش گفته بشه از زیبایی های تک تک داستان ها هرچی بگم کمه ممنون از مترجم آگاه و جسور ، آقای میعادبانکی عزیز که این مجموعه رو گردآوری کرده این کتابیه که مانیاز داریم چون باعث میشه فکر کنیم تخیل کنیم و ناخودآگاه لبخند بزنیم
و اما قصه از چه قراره این پست چندتا تفاوت داره که توی کپشن میگم. در مورد خود کتاب چیز زیادی نمیگم بیشتر حرفای دلمه. کتاب شامل گلچینی از بهترین هاس. هم از لحاظ نویسنده ها، هم داستانا. این مجموعه ی ۳۱۴ صفحه ای از ۱۵ نویسنده و ۳۰ داستان تشکیل شده که خیلی از نویسنده هارو تا بحال اسمشون رو نشنیده بودم و تازه با قلم بی نظرشون آشنا میشدم. توی استوری هام گفتم خیلی از داستانا چنان به قلبم نفوذ میکرد و درگیرش میشدم دوست داشتم توقف کنم و بیشتر تو اون غم و درد بمونم. شاید اگه نویسنده این دردها زن ها نبودن اینقدر قشنگ نوشته نمیشد. و اینقدر قابل لمس نبود. از ۱۵ داستان تنها دو نویسنده آقا بودن. این نکته ی بود که دوست داشتم حتمن بگم چون میدونم بعضی شما که خودتونم مینویسید دنیای دیگه ی با نویسنده های خانوم دارید. دقت کردید برای بار اوله که پست معرفی بدون برشی از کتاب میزارم؟ ببینید دیگه چقدر سخت بود انتخاب برش برتر از اون یکی که کلن چیزی نذاشتم. خیلی هاش براتون استوری کردم و تو کانال تلگرام گذاشتم. تو کل سال های زندگیم هیچ وقت کتابی رو چون تو فضا مجازی زیاد دیده شده یهو و خیلی ها خوندن نخریدم، اونم چاپ اولش! حقیقت اینه که خوش ندارم سوار موج های اینستاگرامی بشم که خوب میدونیم خیلی هاشون دورغه و تبلیغات پولیه. این کتابم وقتی دیدم آثار این مترجم یهو داره همه جا دیده میشه (میعاد بانکی امیدوارم از گفتن حسم ناراحت نشی) هیچ حس خوشی نداشتم و دنبالش رو نگرفتم. اما قصه از اونجا شروع شد که من چند برش از کتاب رو توی استوری پانته آ دیدم و خیلی جذب شدم، باهاش کمی گپ زدم و باز پی کتاب رو نگرفتم. بعد که داشتم در مورد نویسنده های توی کتاب سرچ میکردم مطمئن بشم که این اول تجربه زهرمارم نمیشه دیدم نازنین استوری گذاشت تو همخوانی آیلار دارن میخوننش. به جمعشون دعوت شدم اما اون تایم کتاب رو نداشتم و گاهی سر میزدم به گروه همه شیفته کتاب بودن. اونا تموم کرده بودن من تازه شروع کردم خخخ. این کتاب رو فقط کافیه برید توی کتابفروشی بردارید و یه داستانش رو بخونید. احتمال اینکه بدون کتاب بیاید بیرون خیلی کمه. درسته یه سری نگاه اشتباه به داستان کوتاه هست والا ژست کتابخونی فقط تو کتابای قطور و نویسنده های معروف نیست، چه شاهکارهای که توی داستان کوتاه خوندم که بیشترشون گمنام بودن و اصلن معرفی نمیشن در آخر، به چه کسایی پیشنهاد میدم؟ یعنی معلوم نیست! telegram.me/marco_ketab
کاش طولانیتر بود. گروهی که این کتاب رو باهاشون خوندم باعث شد لذت خوندنش چندین برابر شه. هر روز از داستانها حرف میزدیم و گاهی هم بحث خیلی زیادی جدی میشد، اما درنهایت به من ثابت شد معنای داستان خوب اینه که جریان راه بندازه و هرکسی نظر خودش رو داشته باشه. پیشنهاد میکنم چند نفره بخونیدش. واقعا اون لذت بخش روی جلد حقیقت داره و نگاهتون رو به داستان کوتاه تغییر میده چون اکثر داستانهای این مجموعه بهترین ژانرشون هستند
با نویسندههای جدیدی آشنا شدم و مشتاقم آثار بیشتری ازشون بخونم، از جمله لوسیا برلین و اتگار کرت. در قدرت داستان کوتاه همین بس که کمکم کرد وسط تمام نشخوارهای فکری بتونم متمرکز شم و تا آخر داستان بخونم. عالی بود.
من چند ساله روزی یه داستان کوتاه میخونم و خوندنش برام تبدیل به یه عادت دوستداشتنی شده. خیلی وقتها از یه داستان خوشم میآمد ولی بقیهی داستانهای مجموعه خوب نبودن و ناامید میشدم، یا خیلی وقتها داستانها برام معمولی بودن و اون مفهومی که دنبالش بودم رو پیدا نمیکردم ولی این کتاب جزو معدود کتابهای داستان کوتاهیه که تقریباً همهی داستانهاش رو دوست داشتم و با اطمینان کامل پیشنهادش میکنم📖
مترجم داستانها رو از نویسندگانی که برای ما کمتر شناخته شدن انتخاب کرده و این موضوع علاوهبراینکه باعث خوشحالیم شد باعث شد که غمگین هم بشم که چهقدر نویسندهی خوب توی دنیا هست که من نمیشناسم و خیلی از ناشرها هم به جای اینکه دنبال معرفی نویسندهها باشن همش کتابهای تکراری رو که چند بار توسط چند نشر مختلف چاپ شده باز هم چاپ میکنن 🤦🏽♀️
داستانهای کتاب هم رئاله و هم سورئال و توی بیشتر داستانها از غم و تنهایی و از دست دادن میخونیم. با اینکه بیشترشون معنی نهفته دارن ولی برای خیلیهامون که عزیزی رو از دست دادیم قابل لمسه📖
خیلی به این موضوع فکر کردم که محبوبترین و بهترین داستان کتاب برای من کدومه و درنهایت داستان مسابقه رو انتخاب کردم یه فلش فیکشن (داستان یکصفحهای) که موضوعش اینه که خدایان تصمیم میگیرن سالی یه بار یه مسابقه بذارن و کسی که واقعاً از از دست دادن عزیزش غمگینه اون زنده بشه و به دنیا برگرده. امیدوارم بعداً تو دنیای واقعی این اتفاق برای من بیوفته😿
این مجموعه داستان کوتاه رو خیلی دوست داشتم بخونم تا اینکه از کتابخونه امانتش گرفتم. مجموعه سی داستان کوتاه از پونزده نویسنده مختلف در سبک های مختلف و برای هر نویسنده هم یک بخش کوتاه معرفی وجود داره. اولین داستان هم مرثیه ای برای قلب شیشه ای بود که خوشم نیومد. به داستان های کوتاه خیلی علاقه دارم اما داستان های کوتاه خوب واقعا کمن عین فیلم کوتاه خوب. بخش زیادی از داستان هارو دوست نداشتم. مترجم برای کتاب زحمت زیادی کشیده و داستان هارو طی سال ها انتخاب کرده اما کتاب برای من کاملا متوسط بود یه چیزی بین نمره دو و سه. امیدوارم اگه خوندید خوشتون بیاد. مراقب هم باشیم. همدیگه رو تنها نزاریم.
مجموعهای از شاهکارهای ریز و درشت که ایدهی هر کدامشان خود میتواند به اندازهی یک رمان عمیق تأثیرگذار باشد. دروغ نیست اگر بگویم تا به این سن مجموعهداستانی به خوبی این مجموعه نخوانده بودم. به قدری زیرکانه انتخاب شده که اگر چند داستان را پشت هم بخوانیدبه طور عجیب و غریبی نوسان احساساتان را متوجه میشوید. کاش مترجم عزیز بیشتر از این کارها بکند که انتخابهایش لذت وافر است.
من اهل خوندن داستان های کوتاه نیستم . ولی مترجم تو این مجموعه ، داستان خوبی کنارهم جمع کرده بود و از خوندن اکثرشون لذت بردم . داستان کوتاه برای روزهایی که خیلی درگیری ذهنی داریم انتخاب مناسبیه .