Jump to ratings and reviews
Rate this book

...چرا این‌جا روی زمین نشسته‌ام

Rate this book
«ترک‌ها و شکاف‌ها از آن جور چیزهایی نیستند که ترمیم شوند. به‌ندرت دیده شده که التیام پیدا کنند. برعکس، معمولاً تمایل دارند که بیش‌تر شوند، بسط پیدا کنند و منشعب شوند. این گرایش طبیعی ترک‌ها است و کاری نمی‌شود کرد، فقط می‌توان درزها را پر کرد، و برای مدتی، هرقدر دوام بیاورد، خود را فریب داد. اما دوام زیادی ندارد. وقتی زمین و دیوارها شکلک درمی‌آورند، دلیل خوبی برای این‌کار دارند. آن زمان هنوز این‌را خوب درک نکرده بودم، اما موضوع نگران کننده‌تر این بود که از ترک‌ها می‌شدحدس زد آن پایین، در اعماق، چه اتفاقی دارد می‌افتد.»
- از پشت جلد کتاب -

124 pages, Paperback

First published January 1, 2003

3 people are currently reading
111 people want to read

About the author

Joël Egloff

18 books53 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
21 (22%)
4 stars
38 (40%)
3 stars
29 (31%)
2 stars
3 (3%)
1 star
2 (2%)
Displaying 1 - 22 of 22 reviews
Profile Image for Mohammad.
358 reviews365 followers
October 23, 2020
چه‌چیزی ممکن است در این دنیا، در این موقعیتی که آدم‌‌ها گرفتارش شده‌اند، عجیب به‌نظر برسد؛ وقتی زمین مستحکم زیر پاها سست می‌شود و تَرَک باز می‌کند‌ و آدم‌ها را به درون خودش می‌کشد؟ اگر کسی کتاب را برایم می‌خواند و می‌خواست که اسم نویسنده را حدس بزنم، بدون شک می‌گفتم اگلوف. فضای وهم‌آمیزی که اگلوف ساخته یادآور طنز سیاهِ منگی بود. البته این اثر پایین‌تر از منگی قرار می‌گیرد اما قطعا از عوضی بهتر بود
Profile Image for Amir .
592 reviews38 followers
July 29, 2014
کسایی که منگی رو دوس داشتن حتما این رمان رو هم دوس می‌دارن
.
فضای داستانیش کمی عجیب و غریب‌تر و یک جورهایی هول‌ناک‌تر هست. این‌جا دیگه زمین هم که مطمئن‌ترین جای دنیاست توزرد از آب درمیاد و کم کم خالی می‌کنه زیر پاها رو
.
از دست ندید...
Profile Image for Haman.
270 reviews70 followers
March 1, 2015
تركها و شكافها از آن جور چيزهايي نيستند كه ترميم شوند. به ندرت ديده شده كه التيام پيدا كنند. برعكس، معمولا تمايل دارند بيشتر باز شوند، بسط پيدا كنند و منشعب شوند، اين گرايش طبيعي تركهاست و كاري نميشود كرد ، و فقط ميتوان درزها را پركرد و براي مدتي ، هر قدر دوام بياورد، خود را فريب داد. اما دوام زيادي ندارند. وقتي زمين يا ديوارها شكلك در مياورند، دليل خوبي براي اينكار دارند. آن زمان اين را هنوز خوب درك نكرده بودم، اما موضوع نگرانكننده اين بود كه از تركها ميشد حدس زد آن پايين ، در اعماق، چه اتفاقي دارد ميافتد.
Profile Image for mobarake  mortazavi.
53 reviews2 followers
February 8, 2018
«با تکرار این حرف که خیلی‌ها بدبخت‌تر از ما هستند و نباید شاکی باشیم، به خودمان دل‌گرمی می‌دادیم. به لطف همین بدبخت‌ترها بود که امیدمان را، هروقت نزدیک بود از دست برود، حفظ می‌کردیم. فکر کردن به آن‌ها یک‌کم آراممان می‌کرد و می‌گفتیم آن‌قدرها هم بدبخت نیستیم و حتا خیلی هم بخت یارمان است.»

برایم کتاب خوبی بود. باشعور بود! دوستش داشتم. ازش یاد گرفتم بیشتر بگویم خوبم...
Profile Image for Reza Abedini.
146 reviews38 followers
April 30, 2020
بعد از خوندن "سرگيجه" يا "منگي" اين دومين كتابي بود كه از ژوئل اگلوف ميخوندم

بي نظير بود

جملات عميق و تلخي كه از زبان دو انسان احمق (از ديدگاه خواننده) و تنها بيان مي شد بشدت من رو تحت تاثير خودش قرار داد و پر مغز بود

جملات با بيان طنز تلخ گفته ميشد و گاها مسائل عميق فلسفي رو با همون سبك و زبان بيان مي كرد

تحربه ي عجيبي بود ، جوري كه در حين خنده ميتونستي بغض بكني از خوندن اين داستان
Profile Image for sAmAnE.
1,367 reviews153 followers
August 1, 2024
.
اوضاع که خراب می‌شود،می‌فهمیم همه این چیزها ارزش چندانی هم نداشته است.حتی دلمان برای تَرَک‌های بی‌آزار همیشگی تنگ می‌شود،جایشان به نظرمان خالی می‌آید.و متوجه می‌شویم ناله و شکایت کار اشتباهی بوده یا زود به شکوه و شکایت افتاده بودیم و باید یک کم از گریه و زاری‌ها را برای بعد نگه می‌داشتیم.
وقتی زمین زیر پایت می‌لغزد تازه می‌فهمی چه باری را تحمل می‌کرده.بالاخره حماقت آدم‌ها هم مثل بقیه چیزها،وزنی دارد.اقیانوس،در مقایسه با زمین،باری را حمل نمی‌کند،تمام تفاوت هم در همین است.
#چرا_اینجا_روی_زمین_نشسته_ام
#ژوئل_اگلوف
#موگه_رازانی 📝این کتاب دومین کتاب اگلوف بعد از کتاب منگی هست.این نویسنده فرانسوی برای دومین اثرش برنده جایزه طنز سیاه در سال ۲۰۰۴ شد.
این رمان در مورد شهری است که گرفتار رانش زمین شده و هر روز ترک و حفره‌ای روی دیوار یا زمین آن ایجاد می‌شود و ساختمان‌ها فرو می‌ریزند... اول شخص داستان را روایت می‌کند در تقابل با بقیه‌ی شخصیت‌های داستان مانند خواهرش،دوستش،کبوترش و ... و احساس ناامنی در شهر را به سادگی و با لحنی شیرین بیان می‌کند که حتی خود خواننده نمی‌تواند به عمق فاجعه پی ببرد ولی در اصل،عادت و تکرار زندگی روزمره گریبانگیر این بی
خانمان‌هاست.فضاسازی داستان شبیه کتاب منگی(سرگیجه)بود
Profile Image for Zahra.
84 reviews43 followers
June 4, 2015
تعطيلات خود را چگونه سپري كرديد؟
كتابي كه مال خودم بود ولي قبل از خودم دو نفر ديگه خونده بودنش رو شروع كردم خوندم.راضي بودم ازش.طنز سياه! وسط تلخي هاي مزخرف زندگيشون ميتونستي هر هر بخندي به اتفاقايي كه پيش اومده! و پوچ گرايي رو به خوبي ميشد تو همه شخصيت ها و كل داستان نويسنده پيدا كرد.منم كه عاشق اينجور نويسنده ها
Profile Image for Malihe bayat.
20 reviews20 followers
December 11, 2021
I was laughing in the beginning.. crying in the middle.. speechless at the end..
Profile Image for Talie.
328 reviews49 followers
September 17, 2018
ایده‌ی کتاب بد نبود: وقتی زمین زیر پایت که همیشه به نظرت استوارترین چیزها بوده فرو می‌ریزد و شکاف بر می‌دارد و خالی می‌شود.
Profile Image for César Carranza.
340 reviews63 followers
April 13, 2020
Fue una grata sorpresa leer este libro, sinceramente no esperaba mucho, el nombre no me decía nada, tal vez una novela ligera con unos toques de humor (y si lo es de cierta manera) pero no esperaba encontrar el placer que descubrí.

El principio igual me pareció un poco flojo, pero cuando uno lo pasa y comienza esta idea, "nunca dudamos del suelo donde estamos", me gustó mucho, es ligero, si, lleno de situaciones extrañas y con una ternura grande, en el fondo lo encontré bastante triste. No quiero dar muchos detalles, pero ánimo a algún curioso o a darse una vuelta por las páginas, es fresco.
Profile Image for Shiva Soleimany .
32 reviews
August 12, 2020
«چرا اینجا روی زمین نشسته‌ام» اولین کتابی بود که از ژوئل اگلوف، نویسنده‌ی فرانسوی خوندم. اسم این کتاب رو سال‌ها پیش یک روز وقتی خیلی غمگین بودم، توی رادیو تاکسی شنیدم. گوینده گفت که این کتاب برنده‌ی جایزه‌ی طنز سیاه شده. گفت ایده‌ی کتاب دنیایی‌ه که توش زمین شکاف برمی‌داره و در خودش فرو میریزه و آدما دیگه نمی‌تونن به بدیهی‌ترین چیز که زمین زیر پاشونه اعتماد کنن.

من فک ‌کردم «ولی من همین الان هم با این حس آشنام. حس اینکه به هیچی نمی‌تونم مطمئن باشم، حتی زمین زیر پام. حس اینکه تمام زندگی یا هویتم مثل یه خونه‌ی ساخته شده از کارته، و حتی یه عطسه‌ی بی‌موقع می‌تونه باعث فرو ریختن هرچیزی که “من” رو تعریف کرده بشه.»
و بعد تصمیم گرفتم که این کتاب رو بخونم تا ببینم بقیه‌ی آدما در مواجهه با چنین حس ترس و بی‌اعتمادی‌ای که من هر روز تجربش می‌کنم، چه واکنشی ممکنه نشون بدن.

گوینده‌ی رادیو بعد یه قسمت از کتاب رو خوند:

“تَرَک‌ها و شکاف‌ها از آن‌جور چیزهایی نیستند که ترمیم شوند. به‌ندرت دیده شده که التیام پیدا کنند. برعکس، معمولا تمایل دارند که بیشتر باز شوند، بسط پیدا کنند و منشعب شوند. این گرایشِ طبیعیِ تَرَک‌هاست و کاری نمی‌شود کرد. فقط می‌توان درزها را پر کرد، و برای مدتی، هر قدر دوام بیاورد، خود را فریب داد. اما دوام زیادی ندارد. وقتی زمین یا دیوارها شکلک درمی‌آورند، دلیل خوبی برای این کار دارند. آن زمان هنوز این را خوب درک نکرده بودم اما موضوع نگران‌کننده‌تر، این بود که از ترک‌ها می‌شد حدس زد آن پایین، در اعماق، چه اتفاقی دارد می‌افتد. یک روز جف گفت: می‌دونی مثل وقتیه که یه نفر کفش خیلی تنگ پوشیده، حتی اگه پاهاش خون بیفتن، تو فقط لباشو می‌بینی که کج‌و‌کوله می‌شن.»”

و من هر موقع میرفتم شهر کتاب، باغ کتاب، یا هر کتاب‌فروشی دیگه‌ای، اول اسم این کتاب رو توی قسمت جستجو تایپ می‌کردم. اما نشد، پیدا نشد. نمی‌دونم چرا هیچ‌وقت به ذهنم خطور نکرد آنلاین دنبالش بگردم. شاید همونطور که به کتاب الکترونیکی عادت ندارم، به خرید آنلاین کتاب هم عادت نداشتم.

تا اینکه سه روز پیش، بعد از اینهمه سال، این کتاب بعد از آنلاین خریده شدن و سی ساعت توی چمدون بودن، اومد نشست بین دستام. و باید بگم چقدر هم خوش موقع. موقعی که من داشتم به این نتیجه می‌رسیدم که بعضی از انواع خوش‌بینی هستن که نه تنها به آدم کمک نمی‌کنن، بلکه واسه فرونریختنشون تو باید کلی انرژی صرف کنی و اینطوری تازه کلی خسته میشی، پس نکنه بدبینی بهتره؟ وقتی من داشتم فک میکردم که حالا که می‌دونم شکافی هست، که نمی‌خوام انکارش کنم، که حتی میدونم ممکنه بزرگتر و عمیق‌تر بشه، پس چطوری میتونم شاد باشم؟

و نکته اینه که خوشبینی، انکار شکاف نیست، گفتن این که این شکاف از بین میره نیست، گول زدن خودت که این شکاف واست مفید بوده هم نیست. این طرز نگاه در شخصیت مشاوراملاک داستان نشون داده شده. کسی که وقتی زمین داره مردمو توی خودش می‌بلعه و ساختمونا دارن روی سر آدما فرو میریزن، همچنان توی شهر راه میره و سعی میکنه خونه بفروشه. اون از خونه‌های نورگیر و دو بر با بالکن‌های بزرگ تعریف می‌کنه و حتی به این نکته اشاره می‌کنه که این خونه خیلی خوبه چون هیچ همسایه‌ای نداری. یعنی حتی اینکه ساکنین، ‌ساختمون رو بخاطر خطر فروریختن ترک کردن رو به‌شکل یه نکته‌ی مثبت میخواد نشون بده!

اما شخصیت دیگه‌ی داستان جِف ه. جف، شکاف‌ها، ترک‌ها و سوراخ‌ها رو می‌بینه، جف برای اینکه بتونه تو این شرایط زنده بمونه اقدام میکنه. جف این حقیقت که شهر داره نابود میشه رو انکار نمیکنه. اما جف همیشه معتقده که اوضاع میتونست از این بدتر هم باشه:

“باید از این به بعد همه‌ی اتفاقاتی را که می‌توانست پایان خیلی بدی داشته باشد اما نداشت، جشن بگیریم. و اگر توقعمان را حسابی پایین بیاوریم می‌توانیم گه‌گداری خوش باشیم. حتی اگر لازم باشد روی زمین بخزیم، باز هم می‌توانیم کمی خوشی یا چیزی شبیه آن را در گرد و خاک پیدا کنیم، اگر لازم باشد آن را مثل ذرات طلای داخل شن و ماسه با الک پیدا می‌کنیم. اما به‌هرحال پیدایش می‌کنیم. اما زیاده‌روی هم نباید کرد، چون اگر برای هر چیز و ناچیزی جشن بگیریم ممکنه لطف جشن از بین بره. “

“اگه یه قربانی وجود داشت، به خودت بگو جای شکرش باقیه دو تا نبوده. اگه دو تا بود، خوشحال باش سه تا نبوده. اگه سه تا بود، شاد باش چهارتا نبوده و همینطور تا آخر. می‌فهمی؟ اگه به مرد بود بگو خوب شد زن نبوده، اگه زن بود بگو خدا رحم کرد بچه نبوده. اگه قربانیا رو نمیشناختی، فکر کن ممکن بود بشناسیشون و اگه یکم میشناختی، به خودت بگو ممکن بود اونارو بهتر بشناسی...”

در این حین اوضاع توی شهر هی بد و بدتر میشه:

“اوضاع که خراب می‌شود می‌فهمیم همه‌ی این چیزها، ارزش چندانی هم نداشته است. حتی دلمان برای ترک‌های بی‌آزار همیشگی تنگ می‌شود. و متوجه می‌شویم ناله و شکایت کار اشتباهی بوده، یا زود به ناله و شکایت افتاده بودیم و باید یکم از گریه و زاری‌ها را برای بعد نگه می‌داشتیم.
وقتی زمین زیر پایت می‌لغزد، تازه می‌فهمی چه باری را تحمل می‌کرده. بالاخره حماقت آدم‌ها هم مثل بقیه‌ی چیزها وزنی دارد.”

جف، سعی میکنه از افتادن توی گودال دوری کنه. اما حتی وقتی توی گودال افتاده بازم معتقده از این بدتر هم ممکن بوده :دی

“جف میگفت نمی‌داند چند وقت است آن تو گیر افتاده. می‌گفت ریشه‌های کوچک را می‌خورد و از آب لوله‌هایی که زیر دماغش نشتی دارد می‌نوشد. می‌گفت مردم گاهی می‌آیند و سرش داد می‌زنند که برای خودش کاری دست و پا کند و یک تنه‌لش بیشتر نیست. می‌گفت از همه سخت‌تر این است که دیگر نمی‌تواند تکان بخورد چون از وقتی با یک کامیون آمده‌اند سوراخ را پر کنند تا کمر توی بتن گیر کرده. می‌گفت به غیر از این، حالش خوب است.
از او پرسیدم :
- مطمئنی خوبی؟
- خوبم، خوبم، نگران نباش رفیق. دنیا که به آخر نرسیده، منم روحیه‌ام خوبه.”


آه، جف. جفِ عزیز،
برای زنده موندن توی دنیایی که داره فرو میریزه، حقیقتا راهی جز راهی که تو پیش گرفتی وجود نداره. و من برای زنده موندن توی دنیام که به یه عطسه‌ی ناگهانی بنده، گاهی فرو نریختنش رو جشن خواهم گرفت. و بهت قول میدم که شادی رو پیدا خواهم کرد، حتی اگه مجبور باشم اون رو با الک مثل ذره‌های طلا بین شن و ماسه پیدا کنم.


29 reviews2 followers
March 10, 2021
کوتاه بخوام بگم «طنز سیاه» و واقعا هم چیزی نه در طنز بودنش کم داره و نه سیاه بودنش. دنیایی که داره از هم میپاشه و شخصیتی که از ته چاه فریاد میزنه: خوبم، خوبم. نگران نباش رفیق. دنیا که به اخر نرسیده. منم که روحیه م خوبه.
اگر منگی رو دوست داشتید و دنبال کتاب مشابهی میگردین، این کتاب انتخاب مناسبیه.(البته برای مقایسه باید بگم منگی رو بیشتر پسندیدم)
و یکم هم از یادداشت مترجم:
داستان شهر و محله‌یی است که با رانش زمین دست‌و ‌پنجه نرم می‌کند. هرروز ترک و حفره‌یی تازه روی دیوار یا زمین ظاهر می‌شود یا ساختمانی فرو می‌ریزد یا کسی در زمین فرو می‌رود. و در کنار این‌ها، باغچه‌یی که فقط به اندازه‌ی کاشتن یک تربچه جا دارد و با ذره‌ای آب دهان آبیاری می‌شود، دوست بی‌خانمانی که به سرنوشت اعتقادی عمیق دارد و قصه‌گوی خوبی است، یک کبوتر دست‌آموز که حاضر نیست پرواز کند و انبوهی از شخصیت‌های رنگارنگ که هریک به شیوه‌ی خود نسبت به وقایع پیرامون خود بی‌تفاوت هستند و ناخواسته در آن گرفتار می‌شوند
Profile Image for Anelisse Palacios.
20 reviews2 followers
August 15, 2021
Y la vida no deja de seguir ni esperarnos, pero las imágenes y reflexiones de este libro son muy poderosas. No puedo olvidar ese dolor y esperanza que me dio la historia para replantearme las relaciones de mi vida y la manera que miro los momentos de esta vida.

"Es que nacer no es poca cosa, lleva su tiempo recuperarse. Pero tampoco tenemos toda la vida para hacerlo."
Profile Image for Shaghayegh.l3.
421 reviews56 followers
May 11, 2017
خاكسترى ، گم ، اميد ، انتظار ..
دوس داشتم كتابو .
Profile Image for Mehrdad.
282 reviews1 follower
April 8, 2019
داستانی درباره جهانِ درحال نابودی.
تم کلی داستان شبیه کتاب قبلی اگلوف ینی سرگیجه(منگی) بود اما سرگیجه رو بیشتر دوست داشتم.
فضای این داستانش خیلی شبیه زندگی تو ایران بود! 😄
1 review
July 8, 2025
اگه برای چند دقیقه جنگ‌زده بوده‌اید یا ترس آن برتان داشته که نکند جنگ‌زده بشوید، این کتاب برای شماست.
Profile Image for Baran rad.
175 reviews2 followers
December 27, 2024
باران نوشت:
دنیای خاکستری، زمین‌های دهان‌بازکرده، باغچه‌ی تربچه، کبوتری که پرواز نمی‌کند، و در نهایت امیدهای واهی که در سر می‌پرورانند.
Profile Image for Sourena Kazemi.
118 reviews1 follower
October 16, 2014
این دقیقا همون سبک کتابیه که من دوست دارم
فکر میکنم هر صفحه از این کتاب خودش به اندازه یک کتاب حرف برای گفتن داره
81 reviews4 followers
May 19, 2023
اول از ترجمه شروع کنم که بسیار عالی و روان بود. در مورد خود داستان باید بگم که ایده داستان بسیار جذاب بود، شروع فوق العاده ایی داشت ولی در ادامه افت کرد، به نظرم این ایده جا داشت که داستانی پخته تر و طولانی تر رو شکل بده. ولی بازام به نظرم ارزش یکبار خواندن رو داره، همچنین حاوی مفاهیم اگزیستانسیاله.
Profile Image for Zia Ghiasi.
33 reviews6 followers
April 6, 2021
اگر نوع طنز سرگیجه (از همین نویسنده) رو دوست دارید، از این کتاب هم لذت خواهید برد.
Displaying 1 - 22 of 22 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.