قبل از هرچی باید بگم که از خوندن این کتاب خجالت کشیدم. از اینکه مثلاً منم معمارم و نویسنده این کتاب هم معمار بوده. اما من کجا و اون کجا! حسن فتحی معمار مصری بوده که تلاشهای زیادی در جهت ساختمان سازی ارزان و با مواد و مصالح در دسترس، یعنی خاک و خشت، برای مردم فقیر و روستایی انجام داده. مسلماً مشکلات زیادی سر راهش بوده و نتونسته صد در صد ایدههاش رو عملی کنه. اما حداقل توی این کتاب توضیح داده که گرههای مختلف رو با چه اندیشه و راهکاری باز کرده. نحوه مواجه شدن با مسائل مختلفی که حل خیلیهاشون از نظر ما کار معمار نبوده رو هم توضیح داده. یعنی یه جاهایی من واقعاً حرص میخوردم که این آدم چرا اینقدر کار کرده!؟ عادت نداشتم به دیدن این همه انرژی داشتن توی کار! از نظر دیدگاه و کار خیلی شبیه به نادر خلیلی در ایران بود. هردو هدف مشترکی داشتند و هردو برای رسیدن به این هدفشون خیلی زحمت کشیدند. خوندن این کتاب و کتاب تنها دویدن نادر خلیلی شاید برای ما معمارها لازم باشه. تا بدونیم واقعاً باید چیکار کنیم که مردم به عنوان مخاطبان معماری از ما راضی باشند، نه اینکه دل خودمون به آب و رنگ کارمون خوش بشه. هرچند به خاطر حس کم بودنی که در مقایسه ناخودآگاه خودمون با اونا بهمون دست میده مطالعه زجردهندهای رو در پیش خواهیم داشت! البته در قیاس با کتاب نادر خلیلی این کتاب بسیار طولانی و گاهی خستهکننده بود. مخصوصاً که شرایط فرهنگی اجتماعی مصر هم در قیاس با ایران برای ما ناشناخته است. ولی هردو کمابیش یک سبک داشتند: بیان افکار روزمره یک معمار در حین کار.