از دیار حبیب، رمانی است کوتاه که گوشههایی از زندگی حبیب بن مظاهر یار سالخوردهٔ حضرت سیدالشهدا (ع) را به تصویر میکشد؛ البته قسمت اعظم آن، به شهادت حبیب در کربلا اختصاص دارد و وصف عشق و شیدایی او به امام زمانش. داستان از زاویه دید دانای کل روایت میشود و به ده بخش تقسیم شده است. داستان از جایی آغاز میشود که حبیب بن مظاهر و میثم تمّار در ملاقاتی، مقابل چشم عدهای از مردم، هر یک از عاقبت کار آن دیگری و چگونگی شهادتش خبر میدهند و از هم جدا میشوند و … در این کتاب میخوانیم: جان در قفس تن حبیب، بیتابی میکند. حبیب، به حال خود نیست. انگار رخت پیری را کنده است، در چشمهٔ عشق، وضوی ارادت گرفته است و یکباره جوان شده است. جوانی که خویش را به تمامی از یاد برده است و لجام دل به دست عشق سپرده است. هیچ کس حبیب را تا کنون به این حال ندیده است، گاهی آن میکشد، گاهی نگاهی به خیام حرم میاندازد، گاهی به افق چشم میدوزد، گاهی خود را در نگاه معشوق گم میکند، گاهی میگرید و گاهی میخندد.
سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۶ پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشکده هنرهای دراماتیک وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیک به ادامه تحصیل پرداخت. همزمان، به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرک کارشناسی، آنرا رها کرد و بهطور جدی کار نوشتن را در قالبهای مختلف ادبی ادامه داد.
حوالی سالهای ۵۸ و ۵۹ یعنی حدود ۲۰ سالگی، اولین آثار او چه در مطبوعات و چه در قالب کتاب منتشر شدند.
حدود هشت سال مسؤولیت صفحههای فرهنگی و هنری روزنامه جمهوری اسلامی و سردبیری ماهنامه صحیفه را به عهده داشت. سالهای متمادی مسؤولیت سردبیری مجله رشد جوان را برعهده داشت و همزمان در سمت مدیر انتشارات برگ به انتشار حدود ۳۰۰ کتاب از نویسندگان و هنرمندان و محققان کشور همت گماشت.
شجاعی سردبیر و مدیر مسوول ماهنامهٔ نیستان بود. که از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۷ منتشر شد. داستان کوتاهی که با عنوان «پارک دانشجو» در شمارهٔ ۱۲ مجلهٔ نیستان به چاپ رساند، مشکلات قانونیای از سوی دانشگاه آزاد اسلامی برای وی و مجلهاش بوجود آورد. همچنین پس از چاپ سلسله مطالبی طنز در نقد مکاتب فمنیستی، علی رغم شکایت دادستان وقت (اقای رازینی) و تبرئه ایشان، در اعتراض به شرایط موجود، خود از انتشار نیستان خودداری کرد.
مسؤولیت داوری چند دوره از جشنواره فیلم فجر، جشنواره تئاتر فجر، جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان و جشنواره مطبوعات از فعالیتهای هنری و فرهنگی او طی سالهای ۶۵ تا ۷۵ بهشمار میروند.
اگرچه رشته تحصیلیاش ادبیات نمایشی بوده و چند نمایشنامه هم به دست چاپ سپرده، اما بیشتر بر روی داستاننویسی متمرکز شده و مجموعههایی از داستانهای کوتاه و بلند مانند «سانتاماریا» و «غیر قابل چاپ» را منتشر کرده است.
از دیگر آثار هنری سید مهدی شجاعی، قطعههای ادبی اوست که در قالب چند کتاب به بازار نشر روانه شدهاند.
فیلمنامههای «بدوک»، «دیروز بارانی» و «پدر» کارهای سینمایی مشترک او با مجید مجیدی هستند و فیلمنامه «چشم خفاش» و «قلعه دبا» کارهای سینمایی مشترک او با بهزاد بهزادپور. از دیگر فیلمنامههای سیدمهدی شجاعی، میتوان به «کمین» و «آخرین آبادی» اشاره کرد که توسط کانون پرورش فکری کودکان ساخته شدهاند.
همچنین کتابهای «کشتی پهلو گرفته»، «پدر، عشق و پسر»، «آفتاب در حجاب»، «از دیار حبیب»، «شکوای سبز»، «خدا کند تو بیایی» و «دست دعا، چشم امید» حاصل تجربههای او در زمینه ادبیات مذهبی هستند.
به صورت جدی و مستمر نیز به ادبیات کودک و نوجوان اشتغل دارد.
حبیب ابن مظاهر از شهدای کربلا و از یاران بلندمرتبهی حضرت علیست. در کتاب از دیار حبیب از کمی قبل از واقعهی کربلا در کوفه با حبیب همراه میشویم که در گفتگویی با میثم تمار خبر از عاقبت هم میدهند که در گذشته از امام علی شنیدهاند و توسط کسانی که آنجا هستند به کذب گویی متهم میشوند. در ادامه با دعوت حبیب از امام حسین و فضای کوفه و فرار حبیب از کوفه و در نهایت ماجرای کربلا همراه میشیم. با متن روان و استعارههای جالب این کتاب کوتاه خواندنیست.ه
حبیب اشک از چهره خویش و خون مسلم را از چهر می سترد و می گوید اگر من تا لحظاتی دیگر آمدنی نبودم و به شما ملحق شدنی، دوست داشتم که وصایای تو را بشنوم و برایت به انجام رسانم اما.. مسلم آخرین رمق هایش را در کلام می ریزد و می گوید: می دانم. خدا خیرت دهد. اما یک وصیت دارم ــ بگو برادر ـ+ـ حسین. از حسین دست برمدارید. پیش از او و پیش پای او کشته شوید ... ــ به خدای کعبه که چنین می کنم
نویسنده به صورت مختصر و با تقسیمبندی فصل به فصل، به حوادث نزدیک به واقعه عاشورا پرداخته از دعوت کوفیان گرفته تا پیوستن حبیب بن مظاهر به امام حسین(ع)، شهادت حبیب و... ادیبانه، غمانگیز و خواندنی البته که میشد مفصلتر باشه و کاملتر
"جان در قفس تن حبیب، بی تابی می کند. حبیب، به حال خود نیست. انگار رخت پیری را کنده است، در چشمه ی عشق، وضوی ارادت گرفته است و یکباره جوان شده است. جوانی که خویش را به تمامی از یاد برده است و لجام دل به دست عشق سپرده است. هیچ کس حبیب را تا کنون به این حال ندیده است، گاهی آن می کشد، گاهی نگاهی به خیام حرم می اندازد، گاهی به افق چشم می دوزد، گاهی خود را در نگاه معشوق گم می کند، گاهی می گرید و گاهی می خندد." . از دیار حبیب رمان کوتاهیست پر احساس از روزهای آخر زندگی حبیببن مظاهر اسدی که سیدمهدی شجاعی آن را روایت میکند. این کتاب میتواند همراه کوتاه و مناسبی برای روزهای محرم یا در سفر کربلا برایمان باشد.
امام در کربلا یکبار شهید نمی شود، او در تک تک یاران خویش به شهادت می نشیند. هر رخصتی و هر اذن جهادی انگار تکه ای است از جگر امام که کنده می شود و بر خاک تفتیده نینوا می افتد.
فقط :ما خفته ایم و زینب پریشان است ،ما در آرامشیم و عرش نا آرام است،ملک بیقراراست،ما مرده ایم مگر،که روح مضطر است،حیات مضطرب است....بیقراری زینب(س) یقینا شرم اصحاب را به عرش رساند.اصحاب میروند سر به خاک آستانه ی حرم می سایند....
عمرسعد در میان سران لشکرش چشم می گرداند و نگاهش روی عروه بن قیس متوقف می شود: عروه! بیا اینجا! می روی پیش حسین بن علی و از او میپرسی که اینجا به چه کار آمده و هدفش چیست؟ عروه این پا و آن پا می کند؛ نه می تواند به فرماندهش عمربن سعد، نه بگوید و نه می تواند فرمانش را بپذیرد. نگاهش را به زیر می اندازد و ذهنش را به دنبال یافتن پاسخی مناسب کنکاش می کند. شنیدی چه گفتم؟ شنیده است ولی چه بگوید؟ او خوب تر از هر کس می داند که حسین به چه کار آمده است. او خود از اولین کسانی بوده است که به حسین نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده است. اکنون با چه رویی در مقابل حسین بایستد و چه به بپرسد؟ بپرسد: ما نامه نوشتیم، تو چرا آمدی؟ ما بیعت کردیم، تو چرا اعتماد کردی؟ ما قسم خوردیم، تو چرا باور کردی؟ عاقبت دل را یکدله می کند و پاسخ می دهد: مرا معذور بدار ای عمرسعد! من از جمله کسانی ام که با او بیعت کردم و پیمان شکستم. روی دیدار او را ندارم. عمر سعد از او میگذرد و رو می کند به سرداری دیگر: تو برو! من نیز. تو برو! من هم. تو چی؟ همه. همه سران لشکر دشمن. از مواجهه با امام شرم می کنند که خود دعوت کننده او و بیعت کننده با او بوده اند. نام ها و نامه ها و امضا هایشان هنوز در خورجین امام است؛ چه می توانند بگویند؟
پی نوشت: فکر کنم همین بخش از کتاب کافی است برای خواندنش. حرفی نمیماند...😢
غبطه می خورم به حال یاران امام در آن روز... خصوصا حبیب بن مظاهر... به راستی که بهشت گوارایشان باد... نثر کتاب بسیار عالی و جذاب است،پیشنهاد می کنم حتما آن را بخوانید.
همه کتاب تاثیر گذار و جالب است و مخصوصا قسمتی که مربوط به الحاق حبیب به کاروان امام حسین(ع) داره، وقتی که حضرت زینب درباره حبیب می پرسه واقعا عالی به نثر درآوردند و تاثیر گذاره اقعا نثر جالب و خوش پرداخت داره
بخونید و بفهمید که چرا کربلا، کربلا شد! بخونیدش که بفهمید حسینی شدن به قیمه و نذری نیست. بخونیدش که قبل از اینکه بخواین دعا برای تعجیل در ظهور بکنین، یه نیگا به خودتون بکنید ببینید حضرت چند تا حبیب داره! فکر کنم عمل ما ها تاثیر بیشتری از دعا برای ظهور داره! ***خدا نکنه کسی مانع ظهو�� باشه!***
((آي دشمن! من حبيب ام و پدرم مظهر است؛ يل بي نظير نبردم و يكه تاز ميدان جنگم؛ شما اگرچه زياد و مجهزيد، اما همه تان سياهي لشكريد؛ و ما اگرچه كميم، ما مرديم؛ با وفا و صفاييم؛ استوار و شكيباييم؛ ما حقانيت آشكاريم و تقواي روشنيم و شما باطل محضيد.))
روایت عاشورا از زاویه حبیب. اینکه نویسنده سرشناسی باشی توقع را بالا می برد و شاید بخاطر همین ابتدای کتاب احساس کردم انتظاراتم برآورده نمی شود. با این حال توصیفات نویسنده کلام را به بند کشیده بود و انسان احساس می کند اگر این حرف زدن است ما یکسره سکوت هستیم. بخشی از روایت ها برایم جدید بود مثل آن ۹۰ نفری که حبیب از قبیله آورد و در راه با لشکر عمر جنگیدیدند و به حسین بن علی ع نرسیدند. اگر بعد جنک، باقیماندگان با حبیب می رفتند آنها نیز در تاریخ کنار ۷۲ نفر ماندگار می شدند نه آنقدر گمنام که گه گاه در لابلای کتب پیدا شوند. این درس استقامت تا پای جان در هرشرایطی را می دهد. اگرچه در حرف راحت است اما عمل آدم بزرگ دل می خواهد. «از دیار حبیب» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/104093
حبیب که کاروان را مغلوب و افرادش را منهزم و گریخته میبیند، غمگین و افسرده به سمت خیام امام میتازد. وقتی به خیام نزدیک میشود عطر تلاوت قرآن امام که در فضا پیچیده است، به او جانی دوباره میبخشد. اما همچنان احساس شرم میکند از اینکه تنها و تهی بازگشته است. پروا را کنار میزند و چشمه اشک را در زیر پای امام میگشاید و هقهق گریهاش فضای خیمه را برمیدارد. اما یک کلام امام و فقط یک کلام امام، انگار آرامش دنیا را در قلب او میریزد و تسکینش میبخشد: «لا حول و لا قوة الا بالله.»
کتاب از دیار حبیب به قلم توانای سید مهدی شجاعی به بخشی از زندگی حبیب بن مظاهر پرداخته است که حبیب با دوران امامت امام حسین علیه السلام در زمان حکومت یزید معاصر است و این روایت تا شهادت حبیب در کربلا ادامه دارد واقعا دیگه قلم آقای شجاعی جای تعریف نداره فکر کنم همه طعم خوندن کتاب های خواندنیِ ایشون رو چشیدند
از دیار حبیب اولین کتاب عاشورایی سیدمهدی شجاعی بود که خواندم کتابی که تقریبا با هر بخشش اشک ریختم شجاعی با هنرمندی از دل ارتباط حبیب و امام زمانش حضرت حسین(ع)،به مخاطب درس رابطه با امام زمان(عج) میدهد. از دیار حبیب بیشتر از اینکه کتابی عاشورایی باشد کتابی مهدویست.
اتفاقی در کتابخانه ام چشمم به کتاب از دیار حبیب افتاد. یه کتاب خیلی مناسب با حال و احوال این روزها… خیلی سریع خوانده شد… زیبا و لطیف متن ادبی هرچند دلم میخواست طولانی تر بود.و پردازش بیشتر داشت. انگار تشنه تر شدم به جای سیراب «از دیار حبیب» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/104093