کتاب را توی دستش سبک سنگین کرد گفت: «یادت هست یک جا فرموده بود در آستانه حمله جمجمهها را به خدا قرض دهید و به دشمن بزنید؟ اگر خوب قرض بدهی، گلوله هم که بخوری دردت نمیآید. حتا به گمانم متوجه هم نمیشوی. مثل یغلاوی که به همرزمت امانت دادی و گلوله سوراخش کرد…»
مرتضی کربلاییلو، نویسنده متولد ۱۳۵۶. در داستانهایش، هنرمندانه و ظریف، موقعیتی به ظاهر عادی را موشکافانه تصویر میکند تا رعبآور و خاص بودن آنچه بارها و بارها از کنارش گذر شده است طی کشفی دلهرهآور عیان شود. کتاب من مجردم، خانم در بیست و دومین دورۀ کتاب سال شایستۀ تشویق شناخته شد.
" ...اما واقعا اگر کسی بفهمد آدمها با هم فرق دارند دیگر دربارهی دیگران با ترازوی خودش قضاوت نمیکند. پیش خودش میگوید شاید او ماجرا را طور دیگری میبیند..." ( جمجمهات را قرض بده برادر- مرتضی کربلاییلو) یاد و خاطرهی شهدای غواص جاودان
روایتی خودمانی از حال و روز یک دسته ی غواص . با اینکه نحوه نوشتنش بعضی جاها به دل نمی نشست ولی نوع روایتش و نگاهش به جنگ خواندنی بود . البته جا داشت که شخصیت ها بیشتر پرورش داده شوند . تقریبا ما چیزی از گذشته قهرمان های داستان نمی دانیم . و شاید اگر می دانستیم همدلی بیشتری با قهرمان ها می کردیم یا اینکه سرنوشت آن ها برایمان تکان دهنده تر می شد . این کتاب را بخوانید و به دیگران هم توصیه کنید .
اولین چیزی که در مواجهه با کتاب برام جالب بود اسم کتاب و طراحی جلد عالی بود 👌🏻 اگه رمان دفاع مقدس خونده باشید همون چند صفحه ی اول متوجه میشید که با یه رمان خیلی خاص طرف هستید که بر عکس رمان های این چنینی که همهی شخصیت ها سفید هستند در این روایت ادم های خاکستری هم پیدا میشود نقل داستان بسیار خاص و خوب و بعضا هالیوودی بود ! ««اکیدا توصیه میشود! »»
گویا چند پاره بودن روایت کاملن در تناسب با فضای به هم ریخته و بدون هیچ نظم ظاهری فضای داستان است.با اینکه ترجیح میدهی اینجور مواقع هنگام غلیان احساسات روایت خطی و سرراستی پیش رویت باشد ولی اینگونه روایت هم هیچ از زیبایی احساسات ناب و بی ریای فضای آن دوران نکاسته است .گمانم بر اینست که بعضی مواقع نویسنده خود را به تکلف بیش از حد واداشته که نیازی به آن نبوده برای نمونه منظورم مثلن روایت سلیم و لیالی است که قطعن هدفی داشته نویسنده ولی شاید خیلی در راستای روایت و فضای داستان نیست .یا قصه ی عایشه و آن رفت و آمد زمانی مشکل دیگرم با کتاب گذاشتن جملات عمیق فکری فلسفی در دهان نوجوانترین اعضای گروه بود که کسی که این جملات را به کار می برد دست کم خیلی بیشتر از سن و سال گوینده اش باید تجربه ی زندگی داشته باشد
مدتها از خواندن ادبیات جنگ در هراس بودم. میترسیدم مبادا بخاطر بحث ارزشی، ارزش روایی نداشته باشد. سوران سرد جواد افهمی باعث شد ترسم بریزد و این کتاب هم ارزش داستانی داشت، خیلی ایدهآل نبود، شاهکار نبود اما خوب بود. راضی کننده بود. نویسنده توصیفات منحصر به فردی داشت و انگار از قصد فضاهای تازه را طوری توصیف میکرد که کسی نفهمد! داستان لایههای فلسفی عرفانی داشت و تلاش میکرد توضیحاتی درباره ماهیت زمان و امداد الهی بدهد، توضیحاتی که از نظر بنده درست بودند و شاید همین باعث میشد که احساس نکنم با یک شاهکار روبهرو هستم، کتاب ایده جدیدی نمیداد، شخصیتها پیشینه خاصی نداشتند و در شرایط خاصی نبودند!
تنها نکته خیلی جالب این است که مصطفا من را به شدت یاد محمدتقی رجبی (معاون آموزشی حلی سه!) میانداخت
خیلی خوب اومده یه رمان دفاع مقدسی نوشته. نوشته هاش در مورد خیال گیجم کرد وحشتناک ولی زبان نوشتارش خوب بود. توصیه میکنم به علاقه مندان به ادبیات دفاع مقدس یا کسایی که میخوان تازه با این نوع نوشته ها آشنا بشن. طرح روی جلد نو آورانه بود. یه نکته: نشر عصر داستان سال گذشته منحل شد و تکلیف خیلی از کتاباش مث همین کتاب مشخص نشد که بالاخره انتشارات علمی و فرهنگی چاپشون کرد یا نه. من که تو غرفه امسال علمی و فرهنگی این کتابو ندیدم. کسی از دوستان خواست بگه کتابو قرض میدم! (-؛