«Me llamo Carrusel, tengo nueve meses y pienso algo que aún no sé decir. Entrad en mi cabeza. Mi cerebro está plegado en ocho como un mantel de algodón. En ocho o en seis. Desplegad el mantel, ese es mi pensamiento de nueve meses: por otra parte, las zarzas queman. Para finalizar, las madres vuelan. En resumen, solo lo habitual. No hay más que lo natural en este mundo. O si queréis, y es lo mismo: no hay más que milagros en este mundo.»
Christian Bobin is a French author and poet. He received the 1993 Prix des Deux Magots for the book Le Très-Bas (translated into English in 1997 by Michael H. Kohn and published under two titles: The Secret of Francis of Assisi: A Meditation and The Very Lowly
. چه سعادتی است بدینسان رفتن عاشقانه و بی هیچ تلاشی برای نگه داشتن آنچه به آن عشق میورزیم زندگی کن نفس بکش آواز بخوان بدانسان که گویی به خاطر هیچکس دیگری اینجا نبودهای...💜 #زندگی_گذران #کریستین_بوبن ترجمه #بنفشه_فرهمندی 📝. کتاب همه گرفتارند، ماجرای دختری به نام آریان است که در سه ازدواجش صاحب سه فرزند میشود. او به کودکان علاقه دارد و دوست دارد وارد دنیای آنها شوند. کتاب پر از حس زندگی و تولد است.زیرا درونمایهی کتابهای بوبن خلاء، طبیعت و کودکی است.کتاب دوم کتاب زندگی گذران، در نثر شعرگونهاش در مورد ستایش طبیعت و تنهایی و کلمات است. بوبن خود، از مادیگرایی گریزان بوده و جویای تنهایی، به خصوص از زمان مرگ دوستش، همان کسی که #کتاب_زندهتر_از_زندگی را برایش نوشته است.کتاب #زندگی_گذران رو خیلی دوست داشتم چون دانستهها و نادانستهها، جهلها و داناییهایمان رو در قالب کلماتش میبینیم و پی میبریم که بیشمار حس هست که بین همهی آدم مشترک است
«ما با هم ازدواج کردیم و شب عروسی، من ترکش کردم. مانژ، تو مادر بسیار تند و تیزی داری. دیدن آینده موهبتی است که خیلی بیشتر از آنکه تصور میکنیم رایج است: تمام عشاق از چنین موهبتی برخوردارند. همیشه میدانیم با چه کسی ازدواج میکنیم. میدانیم -یا حس میکنیم، هرجور دوست داری- زندگیمان با او چطور خواهد بود. اما گاهی اوقات، عشق آنقدر قوی است که کاری نمیتوان کرد: انسان میتواند بهراحتی، با آگاهی تمام به سمت بدبختی خود برود. شب عروسی، متوجه شدم که سالهای بعدم چگونه خواهد بود، فهمیدم که در آن زندگی مانند ماهی بیرون از آب خواهم بود. تقصیر پدرت نبود. در اینجور داستانها، کسی مقصر نیست. قضیه مربوط به آدمهایی میشود که نمیتوانند یا هرگز نخواهند توانست در یک عنصر واحد زندگی کنند. هوا برای ماهیگیر خوب است نه ماهی. نمیدانم چه بر سر پدرت آمد. فقط میتوانم از خوبیهایش برایت بگویم.»
«برای پاک کردن کتابها کافی است آنها را باز نکنیم. آدمها هم همینطور: برای محو کردنشان کافی است هرگز با آنها صحبت نکنیم.»
یا
«بعضی آدمها شما را از خودتان رها میکنند. بهقدر دیدن یک درخت گیلاس پرشکوفه یا بچه گربهای که دنبال دمش میدود، این کار را طبیعی انجام میدهند. حرفه اصلی این آدمها حضور داشتن است.»
چند وقت پیش که کتاب "مردی که همه چیز همه چیز داشت" رو خوندم نهایت تونستم بهش دو ستاره بدم و حس کردم نویسنده شوخیش گرفته و دچار هذیان شده که تونسته اون کتاب رو بنویسه. اولین تجربه من از بوبن نشون داد که آقای بوبن هم دچار همون تب و هذیان بوده اما این هذیان همراه یک هوشیاری خاصه که به نظرم تو کتاب میگل آنخل آستوریاس نبود. انگار بوبن در هذیان بوده اما هوشیار و آگاه نسبت به اینکه چی میخواسته بگه
"Tout le monde est occupé" est un autre livre de cet auteur que j'ai lu . Petit roman vite lu ,lumineux, joyeux mais un brin déstabilisant. C'est simple : c'est exactement comme ça que je voudrais aimer, comprendre, dessiner, regarder, dire, faire, écrire, penser, rêver. Je voulais un livre qui me fasse du bien, et m'aère un peu la tête : je l'ai encore une fois trouvé auprès de Christian Bobin. Et maintenant... je crois que je vais le relire dans la foulée, et le déguster, au lieu de le dévorer comme je viens de le faire. Cela m'a fait pleurer et rire. La conversation entre Van Gogh et Rembrandt est tout simplement incroyable. Merci pour tout, mon chère Christian Bobin* درباره آرین دختری است که سه بار عاشق می شود و در پی ازدواج سه گونه زندگی را تجربه ميکند و صاحب فرزندان مختلف می شود. دختر اولی مانژ به معنای چرخ و فلک عاشق نقاشی است و از پدری ماهی گیر. پسر دوم تامبور به معنای طبل از پدری لوله کش که عاشق اختراع است و دختر سوم کروت به معنای میگو دختری عاشق رقص که فرزند معلمی به نام آرمان، کسی که عشق آرین می شود. قسمت هایی از کتاب: گاهی اوقات عشق آن قدر قوی است که کاری نمی توان کرد : انسان می تواند به راحتی با آگاهی تمام به سمت بدبختی خود برود.
حدس زدن آینده کار سختی نیست . حدس زدن چیزی که در گذشته اتفاق افتاده بسیار سخت تر و جالب تر است .
برای پاک کردن کتاب ها کافی ست که هرگز لای آنها را باز نکنیم، مردم هم خمین گونه هستند; برای پاک کردن آن ها کتفی ست که با آن ها حرف نزنیم.
عشق اتفاق کوچکی است که عواقب وحشتناکی دارد. این حرف آقای لوسين است. دیگر سربازهای سُربي جمع نمیکند، به جای آن نظریه هایی درباره عشق را جمع میکند. معاشرت با فلاسفه باعث سرگیجه می شود.
هیچ کس لوله کش نیست، حتی یک لوله کش. هیچ کس آن چیزی نیست که برای پول درآوردن انجام می دهد
دیوانه هایی هستند که هرگز چیزی نمی تواند تب زیبای عشق را از چشمانشان بدزدد. خدا حفظ شان کند به خاطر آن هاست که زمین گرد است و هر بار سپیده بالا می آید بالا می آید بالا می آید
❣بین نویسنده هایی که می شناسم، بوبن لطیف ترین قلم رو داره بوبن ارزش کلمات و جادوی واژگان رو به خوبی میشناسه و توی استفاده ی دقیق و به جا از اون ها مهارت داره یادمه اولین باری که با بوبن آشنا شده بودم، قلبم غرقِ نور شده بود و سراسر وجودم از عجیب بودنِ قلمِ بوبن، شگفت زده شده بود هنوزم که هنوزه با خوندن داستان های بوبن، شیش تا جون به جونام اضافه میشه با تمام این اوصاف باید بگم که بوبن فقط "داستان"های قشنگی می نویسه بقیه ی آثارش اونقدر با استعاره و تشبیه و ادبیاتِ غلیظ آمیخته شده که ماهیتش رو از دست داده و آدم رو گیج میکنه 🙄😄شاید بشه گفت کتابای بوبن مثل تخم مرغ شانسیه 😍🙂با خوندن این کتاب، بوبن جاشو تو قلبم محکم تر کرد
این کتاب، دهمین اثریه که از این نویسنده خوندم و شاید معمولیترینشون باشه. بهنسبت اکثر کتابهای دیگهش حالت داستانی بیشتری داره و در عوض، حرفهای کمتری برای گفتن. کتاب پره از استعاره؛ استعاره و بیان شاعرانه، چیزای بدی نیستن. ولی وقتی از حد لازم فراتر بره، مشکلساز میشه. نویسنده تو این کتاب، به جای استفاده از اونها برای کمک به بیان حرفهاش، اونقدر درگیر استعاره شده که حرفهاش اصلاً بین اونها گم شدهن! و وقتی کتاب رو تموم میکنی، تنها احساسی که داری، اینه که یکسری متن قشنگ خوندی؛ بدون اینکه چیز زیادی بهت اضافه شده باشه.
از همون كتاب "ديوانه بازى" ميدونستم بوبن يكى از نويسنده هاى موردعلاقمه و اين كتاب هم تثبيتش كرد . در برابر جادوى داستانش چاره ى ديگه اى ندارين جز غرق شدن ، لم دادن و خوندن . من ١٠٨ صفحه رو تو دو روز خوندم ، چون كتابايى كه يه روزه ميخونمشون زودتر از ذهنم ميپرن . در اين حد عزيز بود برام ..
“ برای پاک کردن کتابها کافی است که هرگز لایشان را باز نکنیم. در مورد آدمها هم همینطور است: برای پاک کردنشان کافی است هرگز با آنها حرف نزنیم. ” • “ پاییز فصل قبرها و کیفهای مدرسه است. قبرها کیفهای مدرسه مردگان هستند. درحالیکه سوت میزنند و گفتگو میکنند، پیاده به قبرستان میروند. هیچ دلیلی برای غمگین بودن وجود ندارد. به دیدار کسی میرویم که دوستش داشتیم و خورشید هم با ماست. “ • “ اگر میدانستید که چقدر اعتقاد داشتن یا نداشتن شما برای خدا بیاهمیت است. خدا به سادگی خورشید است. خورشید از شما نمیخواهد که تحسینش کنید. او فقط از ما میخواهد جلوی تابش نورش را نگیریم و بگذاریم رد شود و کارش را انجام دهد. دوست دارد ببیند که میخندیم و بازی میکنیم. بقیه مسائل را خود به عهده میگیرد. “
bazi ketabha hastand ke roohe adamo taltif mikonand....Hame gereftarand vase man injoor ketabi bood...dar sokoote shab va noore kam mikhoondamesh va bazi jomleha chenan tasirgozar boodan ke zireshoon khat mikeshidamo chand bar mikhoodameshoon va gahi ketabo mibastam va beheshoon fek mikardam... in avvalin ketabi bood ke az Boben khoonde boodam....
گرچه کریستین بوبن نتونسته این کتاب رو به روانی و عمیقی و در عین حال سادگی دیوانه بازی بنویسه اما کتاب های بوبن قلب منو به تپش در میاره چون منو به خودم می رسونه و باعث میشه خودمو دوست تر داشته باشم
در اوج داستان تخیلی زندگی واقعی را به تصویر می کشد. این ویژگی نوشته های بوبن همیشه هیجان انگیز است.
“در واقع همه کودکان مثل کودک او هستند؛ با چشمان گرد به زندگی عجیب و باور نکردنی نگاه می کنند. تحمل کردن نگاه خیره یک کودک بسیار سخت است— انگار خداوند در برابرتان باشد و بدون خجالت و سر فرصت خیره نگاه تان کند و از این که آن جایید کمی متعجب باشد.”
“و تو در کتاب ها به دنبال چیزی هستی که وجود ندارد. می بینی: همه گرفتارند.”
“او از آتش گذشته: چنین چیزی هرکسی را پخته می کند.”
در دنیا مجنون هایی هستند که به قدری مجنون اند که هیچ چیز هرگز نمیتواند تب زیبای عشق را از چشم هایشان برباید. خداوند آنان را مورد رحمت قرار دهد. به خاطر وجود آنهاست که زمین گرد است و خورشید هنوز طلوع میکند، طلوع میکند، طلوع میکند
احساس کردم یه کتاب بچه گونه مخصوص آدم بزرگا میخونم:) روایت روزمره های زندگی به زبونی ساده و غیر از همیشه، این بار با جزئیات دقیقتر
آرین دختری سرزنده و پرشور و مصممه اما هرگز مطمئن نیست دقیقاً چی میخواد.. این باعث میشه مدام عاشق شه، فرزندی به دنیا بیاره و بعد جستجوی تازه ای رو از اول آغاز کنه تا وقتی که دوباره عاشق بشه و ۱۸ ساله!
خلاصه بوبن ه دیگه..از زندگی میگه، از رنج و درد بی پایانش، از زیبایی هاش و از عشق و عشق.
merveilleux court roman, un florilège de personnages excentriques, mi-philosophique et mi-surréaliste, bobin, à travers une écriture simple, offre un roman facile à livre mais charmant, tendre et intelligent, je l’ai lu assise sur une place entre une église du moyen-âge, une fontaine à l’eau cristalline et des ruelles étroites du sud de la france
"Tout le monde est occupé" is the first book by this author that I read, Thanks to a dear friend. Since then I have read more than 10 books by this author among which my favorite is "La Folle allure".
به راستی می توان گفت سیر داستان بیشتر از اینکه یک واقعیت آشکار باشد ، یک روند رویاگونه اما با جزئیاتی از واقعیت است اما به نحوی داستان پیش می رود که احساس می شود در جهانی دیگر در حال اتفاق است ؛ از نظر من داستان سراسر شیرینی و جذابیت دارد ؛ نه آنقدر سرد و بی روح و نه آنقدر داغ و هیجان انگیز!
best book i've read in my life. made me cry, and laugh. the conversation between Van Gogh and Rembrandt are simply amazing. thank you for everything, Christian Bobin.
Une très belle surprise ! La plume poétique de Bobin nous emmène dans un conte. Pas de fées, mais un conte plein de magie, de personnages aux jolis noms étranges. Et puis Rembrandt et Van Gogh.