Jump to ratings and reviews
Rate this book

پروانه و یوغ، بازخوانی نامه‌های ونسان ونگوگ

Rate this book

53 pages, Paperback

7 people are currently reading
153 people want to read

About the author

محمد چرم‌شیر

41 books99 followers
محمد چرم شیر (زاده ۱۳۳۹ تهران) نمایشنامه نویس و مدرس تئاتر است. او دانش آموخته رشته ادبیات نمایشی در سال ۱۳۶۶ از دانشگاه تهران است.
محمد چرمشیر بیش از صد نمایشنامه نوشته است. وی پنجاه و چهار نمایشنامه چاپ شده داردو نمایشنامه هایش به زبان های انگلیسی آلمانی و فرانسوی ترجمه و در کشورهای ایران، آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و آمریکا اجرا شده اند.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
37 (22%)
4 stars
49 (29%)
3 stars
58 (34%)
2 stars
20 (11%)
1 star
3 (1%)
Displaying 1 - 26 of 26 reviews
Profile Image for Parisa.
151 reviews298 followers
July 5, 2015
ونسان: می‌دونی من به دست‌ها خیلی نگاه می‌کنم، به دست‌های خودم بیشتر. غریبن این دست‌ها. همه چیو زود لو میدن. پیری اول از همه روی دست‌ها میشینه. وقتی عاشق میشی، دست‌هات اول از همه عاشق میشن...تو تا حالا عاشق شد؟
Profile Image for Pooya Kiani.
414 reviews122 followers
November 8, 2019
مرتبه‌ی دومِ خواندن:

بار پیش نوشته بودم که شروع و‌ پایان بهتری داشت.
حالا می‌نویسم که شروع و پایان دراماتیک‌تری داشت. اینکه از مجموعه‌ی رخدادهای زندگی دراماتیک ونگوگ و نامه‌های پر تب و تاب او به برادرش و ... اثری نمایشی دربیاوری در نظر اول کار ساده‌ایست، اما مطمئنا کار به همین سادگی پیش نخواهد رفت و‌ وامی‌پیچد. پروانه و یوغ از زیر کار شانه خالی نکرده، اما در واقع آنچنان شاهکاری هم نساخته است.

قسمتی از گفته‌های «ونسان» در نمایش:

اینجا همه داریم جون می‌کنیم. فرقی هم نمی‌کنه داریم لقمه از دهن کسی می‌دزدیم یا لقمه رو از دهنمون می‌دزدن، چون هر کدوم که باشیم داریم از کارمون رنج می‌بریم و جون می‌کَنیم. برای همینه که اینجا همه‌ی ما یه احترام قلبی به همدیگه داریم، یه تفاهم گم و کمتر پیدا، اما در عوض همیشگی و دائمی. چون اینجا همه همدیگه رو می‌فهمیم. سیر و گشنه داریم روی یه آتیش جزغاله می‌شیم... نمی‌دونم چرا دارم این‌ها رو می‌گم. نمی‌دونم هم چرا دارم این‌ها رو این‌طوری می‌گم، با این لحن و این کلمه‌ها. فقط می‌دونم که دلم می‌خواد همه‌ی این چیزها رو بگم، اون هم با همین لحن و همین کلمه‌ها... دلخورم. از همه‌چی دلخورم. از هرچی که هست و نیست. از غباری که روی کفش‌هام نشسته تا اون چیزهایی که کثافت زدن به زندگیم. از همه بیشتر از خودم دلخورم. از این تن‌دادن هر روزه به همه‌چی. از اینکه توی زندگیم همه‌چیزو آروم و بی‌صدا قبول کردم... حالا یادم نیست به وقتش چه فکری تو سرم بوده که به خودم گفته‌م: قبول کن ونسان. تن بده. اما حالا می‌دونم همه‌ی اون فکر و خیال‌ها مزخرف بوده‌ن. یه پول سیاه هم ارزش نداشتن. شاید این چیرهایی هم که همین حالا دارم می‌گم همون‌قدر بی‌ارزش و مزخرفن.
Profile Image for Narjes Dorzade.
284 reviews298 followers
May 24, 2019
از زیباترین نمایشنامه‌ها؛
حالا بهتر می‌فهممت ونسان...
Profile Image for احسان کیانی‌خواه.
Author 12 books74 followers
May 25, 2019
دو صفحه‌ی اول از ژان‌لوک لاگارس به‌شدت خواندنی است. یکی از پررنگ‌ترین پرسش‌هاست: در زمان فقر و فلاکت چه نیازی به شعر و اندیشه و واژه و احساس؟ علاقه‌ی بی‌حد ما به ون‌گوگ و هنر جنون‌آمیزش خودبه‌خود نمایشنامه‌ی چرمشیر را هم جذاب می‌کند. دیالوگ‌ها که برگرفته از نامه‌هایند خوب و خواندنی‌اند اما زبان دیالوگ‌ها توی ذوق می‌زند. هنوز در عجبم از این مشکلات زبانی. زبانی که برای روایت عاشقانه‌ای از مرگ ... استفاده شده بود اینجا کم‌وبیش کاربرد داشت. زبان ون‌گوگ با واژه‌های زخمی و پریشیده‌اش، با تصاویر بدیع و خاصش، شاعرانه‌تر از اینها می‌توانست باشد. پس باز هم قطعا بهتر است خواندن خود نامه‌ها.
Profile Image for Mehrshad Zarei.
147 reviews33 followers
September 4, 2019
ونسان: آقایان، این که من امروز و در برابر چشمان شما این عضو گران‌بهای بدن خود را با این وسیله که اصلا مخصوص کار دیگری‌ست معدوم می‌کنم، بدین معنا نبوده و نیست که روح خود را به شیطان واگذارده‌ام و به سبب آن به گناهی بزرگ آلوده گشته‌ام. من خود را به انجام این کار موظف کردم تا شاید شاهدی باشم دربرابر دیدگان انسان‌هایی که منکر وجود پروردگارند.
خواسته‌ام با این عمل خویش آنان را آگاه سازم که پروردگار چگونه در طرح خویش واقف بوده است. و چگونه تلاش کرده است تا اجزاء را در منظومه‌ای شکیل و ترکیبی بی‌نقص پیش چشم آنان قرار دهد. من تا هنگامی که زنده‌ام چون زخمی آشکار و مجروح و زشت، به یاد آدمیان می‌آورم که مشیّت خداوند بر زیبا ساختن همه‌چیز قرار گرفته است...آقایون، کسی میون شما هست که یه گوش کم داشته باشه؟ من اینجا یه گوش اضافه دارم.
Profile Image for Fateme Beygi.
348 reviews135 followers
July 19, 2014
این که درباره ی پروردگار از من پرسش می کنید جوابی برای گفتن ندارم. برای من خدا حقیقی است معلوم که واجد هیچ گفتاری نیست. از آن روی که انسان در زمینه ی بدیهیات فقط می تواند درباره ی خود بدیهیات سخن گوید. پروردگار وجود دارد و جواب ندادن به این پرسش شما به معنی انکار آن نیست...پس من به جای پروردگار از شیطان سخن می گویم.

ونگوگ عزیزم همراه با دیالوگای فوق العاده ی چرمشیر
صحنه ای هم که در مورد مرگ ونگوگ توی مسافرخونه است خیلی خوب در اومده.
Profile Image for Matine Gharavi.
28 reviews7 followers
April 16, 2020
«ونسان: کریستین... من همیشه گل‌های آفتابگردونِ پشت پنجره رو دوست داشتم. اون‌ها رو همیشه زیر یه آسمون آبی می‌بینم. یه موسیقی بزرگ از رنگ آبی و زرد. دلم می‌خواد چیزی بهت بدم. یه روز برات اون آفتابگردون‌ها و اون آسمونو می‌کِشم. قول می‌دم.»
Profile Image for Roya.
282 reviews345 followers
July 26, 2015
هزارتا ستاره، پنج هزار تا ستاره ...
چه طور می شود این قدر عاشق کتابی شد؟ این قدر عظیم، این قدر عمیق؟ چگونه کلمه های کتابی می توانند این چنین در ظریف ترین لایه های روح رسوب کنند؟ مگر نویسنده ی آن کتاب انسانی نبوده با گوشت و خون و پوست نازک و ذهن ناچیزی شبیه گوشت و خون و پوست و ذهن بقیه ی انسان ها؟
"ونسان: قایم شون کنین. این دست ها دیگه هیچ وقت پاک نمی شن از این کثافت ها، دکتر گاشه.
گاشه: یه وقتی می شد، ونسان. یه وقتی که همه چی دست خدا بود. اون روزها خدا بود که انتخاب می کرد. خدا بود که حساب مرگ و زندگی دستش بود. برای همین، من - دکتر گاشه - وقتی میون خون و کثافت دنبال زندگی می گشتم و پیداش نمی کردم، دست هامو پاک می کردم و گفتم: خدا بود که نخواست. اما حالا ... ونسان، خدا بدجوری از ما انتقام گرفت. به قیمت دست هایی که هیچ وقت پاک نمی شن ... من باید این کثافت ها رو با چی پاک کنم، ونسان؟"
Profile Image for Somayeh.
228 reviews40 followers
December 19, 2014
ونسان: ... همیشه اون جا نشستی و نگاه منو گرفتی‌ از همه چی‌. نتونستم جز تو به هیچ چی‌ نگاه کنم. تو نذاشتی. سرم پر از توئه. چشمام پر از توئه. دستهام پر از توئه. همیشه خواستم بالات بیارم و نتونستم. خواستم خودمو بشکافم و از خودم بیرونت بندازم و نتونستم. خواستم خودمو خلاص کنم از تو و نتونستم... همیشه اون جا نشستی و نذاشتی یه قدم نزدیکتر بهت بشم. من پرم از تو، چرا اینو نمی‌فهمی؟ دستم پر از التماس لمس کردن توئه، می‌فهمی؟ می‌خوام جلو بیام. می‌خوام بو بکشم تو رو. ببوسمت. سرمو بذارم روی شونه‌هات. می‌خوام گریه کنم. گریه کنم و با این انگشتام گلوتو فشار بدم. پاره ت کنم.

گاشه: ونسان، اون کیه؟

ونسان: خودم. خودم، دکتر گاشه.
Profile Image for mahad.
18 reviews
May 25, 2021
در خطور ذهنم نمی رود و باورم نمی شود که اینگونه ونسان مرا با غم و درد و محنت خود غرق کرد. شاید ، باید این را میخواندم و میدیدم و میفهمیدم تا روی بیاوریم به " شور زندگی " که در کتابخانه ی خود دارم.
Profile Image for Hamidreza Hosseini.
210 reviews65 followers
May 30, 2015
سردرگمی و پریشانی ونگوگ به عنوان یک انسان وحشتناک و دردناک بود.
بعد از اینکه کتاب تموم میشه، حس میکنی که خوبه دوباره از اول بخونیش و صحنه هایی که برات گنگ بود رو این بار درک کنی
Profile Image for Saba srfrz.
22 reviews2 followers
May 4, 2024
اولين نمايشنامه اي بود كه با قلم اقاي چرم شير مي خوندم.
تا اواسط نمايشنامه گيج بودم ولي به سمت اخر كه ميرفت بيشتر تونستم با تخيلم صحنه ها رو تجسم كنم. در كل تجربه خوبي بود
Profile Image for Marjan Akhavan.
17 reviews11 followers
March 13, 2016
"....و چه جزئی در جهان مقبول تر از جزء انسان تا شیطان در قالب او بر جهان پای بگذارد. پس شیطان صورتی دارد از جنس انسان. و گفتاری دارد از جنس انسان. و اندیشه ای دارد از جنس انسان..."

حس م��کنم موفق شدم..... خوندم و خوندم تا بالاخره نمایشنامه ای رو پیدا کردم که از ته دل دوستش دارم از شروعش تا پایانش
Profile Image for Shima.
1,139 reviews362 followers
June 22, 2017
نمایشنامه خوان نیستم ، در مورد هنر چیزی نمی دانم ولی ونگوگ را دوست دارم. از خواندن این کتاب لذت بردم
Profile Image for lilac.
210 reviews
October 25, 2017
من نميخوام خودم باشم كه خودمو نشون بدم، ميخوام ديده شم. منو پيدا كن تئو.
Profile Image for _Redum_.
23 reviews
December 13, 2019
درک خدا چیزی فراتر از شعور می‌خواست، ونکوگ به آن نزدیک شد و از ترس مرد!
Profile Image for ارغوان بیرق گلگون بهار.
27 reviews6 followers
June 25, 2020
انقدری که خواستیم بگردیم و خدا رو پیدا کنیم، به خودمون فکر نکردیم. شاید همون گشتن و پیدا نکردن باعث شده که برگردیم و بخوایم خودمونو پیدا کنیم، یعنی چیزی که واقعا موجود و دَم دستمونه...و حالا که برگشتیم می بینیم از خودمون هیچی نمیدونیم. ما از خودمون هیچی نمیدونیم ونسان. و این دردناک ترین موضوع روزگار ماست!
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
September 15, 2015
ونسان: دیوارها بلندن، سرد و بلند. آسمون پیدا نیست. مردها روی سنگفرش راه می‌رن. توی یه دایره راه می‌رن. زمینو نگاه می‌کنن. حرف نمی‌زنن. گوش می‌دن به صدای کفش‌ها که روی زمین کشیده می‌شه. من اون‌جام. میون اون مردها. توی دایره راه می‌رم. زمینو نگاه می‌کنم. حرف نمی‌زنم. گوش می‌دم به صدای کفش‌ها که روی زمین کشیده می‌شه. آسمونو نگاه می‌کنم. آسمون پیدا نیست. هیچ‌چی پیدا نیست.
Profile Image for Melika Khoshnezhad.
468 reviews99 followers
April 13, 2020

«من پشت اون کلماتِ نامه‌ها خودمو پنهون نکردم. من حتی پشت اون نقاشی‌هایی که یه روز عاقبت می‌کشمشون پنهون نیستم. من پشت خودم پنهونم تئو. من نمی‌خوام خودم باشم که خودمو نشون می‌دم. می‌خوام دیده بشم. منو پیدا کن تئو.»

این کوتاه شگفت‌انگیز، صبح من رو برد به یه دشتِ آفتاب‌گردون. یه دشت که گردنِ دراز آفتاب‌گردوناش از باد خم شده. نور خورشید مایله و از پشت ابرها دور و نزدیک می‌شه. نور و سایه، دوری و نزدیکی، آشنایی و ناآشنایی. در آغوش کشیدن کسی که عمیقاً دوستش داری و می‌دونی هرگز نمی‌توانی کنارش باشی. همین‌قدر شگفت‌آور و جادویی، همین‌قدر دردناک و رنج‌آور و شبیه زندگی.
Profile Image for Maede.
4 reviews
April 10, 2021
من چرمشیرو همیشه دوست داشتم. لحنش بدیعه، ولی دل نشین و ملموسه. حداقل من خوب می‌فهمم، در فهم هر اثر، ویژگی‌های فردی هر مخاطب هم دخیله.
در درک کل نوشته‌های چرمشیر خیلی خوب نبودم، اما جزئیاتو احساس می‌کردم، این اثرم همین قاعده رو داشت برای من.
ونگوگ همیشه سحرانگیز بوده، سحرانگیز بودنش به این نوشته‌هم سرایت کرده...
عالی نیست، من آخر هفته خوندم و قبلش روزای غمگینی رو طی کرده بودم. برای همچین شرایطی دل‌انگیزه.
Profile Image for Rosa Javid.
19 reviews12 followers
May 3, 2022
یک اثر عجیب و جذاب، طوری که خوندنش برای من به نحوی سخت بود ولی دوست داشتم ادامه اش بدم و تموم نشه.
Profile Image for Shaghayegh.
58 reviews15 followers
August 9, 2016
ونسان: می‌دونی من به دست‌ها خیلی نگاه می‌کنم، به دست‌های خودم بیشتر. غریبن این دست‌ها. همه چیو زود لو میدن. پیری اول از همه روی دست‌ها میشینه. وقتی عاشق میشی، دست‌هات اول از همه عاشق میشن...

Profile Image for Saghar.
2 reviews
December 9, 2017
ميتونم بگم فوق العاده بود . راز تابلوي افتاب گرودن ها واسه هميشه توي قلبم موند . حالا بيشتر از هر وقت ديگه اي ونسان ونگوگ رو دوست دارم
Displaying 1 - 26 of 26 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.