گزارش کوتاهی از سفر جلال آل احمد و همسرش سیمین دانشور به سرزمین های اشغالی فلسطین که در بردارندهی دیدگاه های نویسنده در مورد مسائل گوناگون سیاسی و تاریخی نیز می باشد شرح:داستانهای کوتاه درباره: آغاز یک جذبه، سنگ اول بنا زير پی میماند، تفسیری بر روابط ايران و اسراییل، و غيره
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
...و اگر در آن جنگهای صلیبی اروپاییان باختند در عوض علم و صنعت عالم اسلام را به غنیمت بردند و این بار به کمک همان علم و صنعت و به کمک باور بزرگ دیگر که استعمار بین المللی است و یک نوچه کوچک که عبارت باشد از صهیونیسم ، از نو به همان جنگ آمدهاند. و آیا ممکن هست که ملتهای مسلمان عالم در این جنگ جدید آنچه را ...که در آن یکی به غرب داده بودند باز بستانند؟
کتاب بیسروته و غیرمنسجمی بود و نسبت به کتابهای دیگهای که شمس از دستنوشتههای جلال جمع کرده خیلی ضعیف بود و سعی کرده بود با مطالب دیگه به حد یک کتاب برسونه برای همین شاید به نوعی بیست سی درصد کار مربوط به خود جلال و سفر به اسرائیل بوده. البته احتمال میدم با توجه به نظرات بعضا عجیبی که داشته بخشهایی رو خودسانسوری کردن که وجههش خراب نشه. مخلص کلام اینه که جلال در جستجوی مدینهی فاضله خود که قبلا شوروی و سیستم کالخوز (مزارع اشتراکی) بوده و بعد از جداشدن از حزب توده کینهی شدیدی از اون سیستم داشته ولی همچنان دنبال همون ایده ی کمونیستی به شکلی دیگر بوده که با کیبوتصهای یهودی آشنا میشه و اینطور میشه که یک دل نه صد دل عاشق روشهای یهودیها شده و برای توجیهاتش هم آسمان ریسمان بهم میبافه. هنوز بخش زیادی از سفرنامه جلو نرفته که داستان تموم میشه و بخش انتهایی کتاب که نامهای از دوستی از جلال از فرانسه بوده شروع میشه. بعضیها دوست دارن بگن که این نامه حرف خود جلال بوده ولی چطور میشه که شخصی که در فصول قبلی بدترین الفاظ رو نسبت به اعراب به کار میبره حالا این متن رو نوشته. فصل آخر با تقریب خوبی صد و هشتاد درجه برخلاف بقیه کتاب هستش و البته توجیهشون این هست که جلال قبل از جنگ با اعراب رفته اونجا و این نامه برای بعد از اون هستش ولی خب جلال که سال ۴۱ رفته اونجا و یومالنکبه رو دیده و خیلی چیزهای دیگه پس به نظرم خیلی به این توجیهها و سفیدشوییها توجه نکنید. به نظرم حجم نفرت از اعراب چنان کورش کرده که حاضر بوده از هر کسی در مقابل اونها هستن دفاع کنه. در حدی که شمس در مقدمهش بن گوریون و موشه دایان را تا حد نبوت بالا برده. خود جلال هم کم جملات قصار توی این کتاب نداره.
این نسخه از کتاب حدود 140 صفجه است که جدود 50 صفحه اش زیاده گویی های شمس آل احمد است و 60 صفحه ای قلم جلال و باقی هم ضمائم نه چندان به درد بخور. در آن 60صفحه ای هم که جلال نوشته ابتدا با یک سفرنامه طرفیم و اتفاقات رایجی یک سفر که از زبان جلال بازگو می شود اما در بخش پایانی، فرم سفرنامه کاملا عوض شده و یک مقاله می خوانیم درباره اوضاع فلسطین سال 1341 شمسی. مقاله ای حدودا 10صفحه ای که گل کتاب است و اگر همین قسمت از کتاب را هم تنها بخوانید به منزله آن است که کل کتاب را خوانده اید! به نظرم خواندن این کتاب شاید ضروری نباشد اما خواندن بخش شروع یک نفرت، برای هر مسلمان یا کلی تر بگویم هر ایرانی ضروری است!
A fascinating and quick read: In the 1960s, an Iranian intellectual who later helped foster the 1979 Iranian Revolution travels to Israel—and in the modern theocracy he encounters, he sees a model for Iran to follow. Needless to say, he stirred up plenty of controversy when he came back to Iran and published a series of travelogues extolling the governmental virtues of the land of the Jews. It's definitely an enlightening, historical take on the fraught relationships in the Middle East—and Jalal Al-e Ahmad does not tread lightly with his incendiary opinions. Intriguing from beginning to end.
بعد از سالها از جلال چیزی خواندم. به نظرم در زمانه خودش آدم اهل فکری بوده و بعضی تحلیلهایش هنوز هم معنیدار است. بیخود این همه فحشش میدهند. به گمان من.
« در عین حال که گزارشدهندهام، گزارشم خالی از نظر شخصی نیست، پس با تردید تلقی کنیدش و الخ. » شاید قیاس درستی نباشد، ولی از نظر من جلال هم مثل رضا امیرخانی بیشتر از آن که داستاننویس خوبی باشد، تحلیلهای دقیق، قابل فهم و جذابی از احوالات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و بعضاً اقتصادی جامعه ارائه میدهد. برای همین نوشتهها و سفرنامههای جلال را بیشتر از داستانهایش میپسندم. این کتاب سفرنامهی جلال است به سرزمینهای اشغالی؛ که البته لازم به ذکر است مقدمهی این کتاب دو برابر کل متن کتابِ اصلیست. این کتاب به دو بخش اصلی تقسیم میشود: 1. آغار یک جذبه 2. آغاز یک نفرت در بخش اول ما با یک جلال سوسیالیست روبهرو هستیم که در بعضی موارد اسرائیل و کیوبتصهایش را تحسین میکند و تشکیل حکومت اسرائیل را به نفع خاورمیانه و اعراب میداند. در این بخش جلال به تشریح اقوام یهودیای که در اسرائیل هستند میپردازد، تاریخچهی مختصری از چرایی و چگونگی تشکیل اسرائیل ارائه میدهد و عملکرد دولت را برای متحد کردن این اقوام تشریح میکند. جلال از فرهنگ و اقتصاد اسرائیل میگوید، در مورد رفتارهای امنیتی یهودیان گوشههایی به مخاطبین اسرائیلیاش میزند. اما در مجموع نقد خاصی به رفتار یهودیان و اشغالگریشان وارد نمیکند. این سالها اسرائیل نوپاست. در بخش دوم، جلال خیلی عصبانیست و کلامش صریح و تند و تیز است. این دو بخش، دو بخش متفاوت از زندگی جلال است با افکار متفاوت. در بحبوحهی زمانی بخش دوم کتاب، اعراب و اسرائیل دچار تنش و جنگ شدهاند و جلال دخالتهای آمریکا، فرانسه و سایر کشورهای اروپایی را در خاورمیانه و همکاری به اسرائیل برای حمله به کشورهایی عربی و کشتار مردم را به شدت مورد انتقاد قرار میدهد. جلال این بخش را با انتقاد از روزنامهنگارارن فرانسوی شروع میکند. و به شدت مدعیان حقوق بشر را به سخره میگیرد و روشنفکران ایرانی که انسانیت را زیر پا میگذارند و اجازه میدهند غرب افکارشان را جهتدهی کند، محکوم میکند. × سال گذشته، همین موقعها کتاب "ریشههای ما هنوز زندهاند. " را خواندم، که حاوی توضیحات خیلی دقیقتر و کاملتری در مورد تشیکل حکومت اسرائیل دادهبود. Our Roots Are Still Alive: The Story of the Palestinian People
اگر فکر می کنید قرار است یک سفرنامه بخوانید سخت در اشتباهید..
این کتاب 128 صفحه است. 41 صفحه اول مقدمه ای به درد نخور و بی ربط از شمس آل احمد برادر جلال است برای حجیم کردن کتاب. پر از اسم از شخصیت های بی خود و باخود و دعواها و دلخوری هایشان ازهم که جوان دهه 60 به بعد اکثر آن ها را نمی شناسد. و هیچ نیازی هم به این مقدمه. نبود.
حدود 30 صفحه از کتاب هم نوشته خود جلال بود. کلی فحش و بد و بیراه و متلک وقت تلف کن در قالب یک بیانیه سیاسی نوشته شده بود. به نظر با اعصاب خرد نوشته است. جملات طولانی بی سر و تهی که حرف حسابش مشخص نیست. ادبیات جلال /لااقل در این کتاب/ به شدت وابسته به زمان و مکان است باید در ایران /تهران 1340 آن هم در طبقه روشنفکران تحصیلکرده باشی تا حرف هایش را شاید بفهمی. ادبیات پر از رمز و راز و کنایه جلال دز این کتاب به شدت آدم را خسته می کند.
حدود 30 صفحه ای هم ضمیمه های کتاب بود که بیانیه های افراد وکشور هاو سازمان در مورد مساله اسرادیل که چیز دندان گیری نبود که این هم ربطی به جلال نداشت.
تمام زیبایی کتاب به بی طرفی نویسنده است ولی در این کتاب نویسنده در هر قسمت از طرفی جانبداری می کند و البته پر از تناقض . در کل آن 30 صفحه به قلم جلال هم 3-4 تا مقاله بعد از سفرش به اسرائیل است که در این کتاب جمع شده اند و به هم مرتبط نیستند. در بخش هایی به اعراب تاخته و چه بد تاخته (از موضع بالا - که مثلا فقط من میفهمم) عرب سوسمار خور کمترین اش بود. در بخش هایی به اسرائیل تاخته و جملات بدیهی که اگر یهودیان را هیتلر سوزانده چرا اعراب یا مسلمان باید جورش را بکشند!! اگر اسم جلال را از این کتاب بردارید واقعیت این است که هیچ حرفی برای گفتن ندارد(البته از نظر من )
I had a hard time with deciding this rating. On one hand the first four chapters are an engaging and interesting account of Israel from an outsider perspective, especially Al-e-Ahmad's concept of Israel as a guardianship and early Israeli leaders as guardians. I think the book is a great short read to better understand the complex and contradictory relationship between Israel and Iran and Iran and the Arab world. Based off of the the first four chapters of the book, I would have gladly given this four stars. However, what begins as an intellectual look at Israel, it's Social Democrat beginning and it's conflicting place between 'East' and 'West', ends with an overtly bias rant riddled with common Jew-hating rhetoric that contradicts everything Al-e-Ahmad's said in the previous chapters . While I understand that the last chapter is hotly debated to be authentic (It is suggested that his brother wrote the last chapter before it was posthumously published) I cannot in good conscious give it anything higher than a two-star rating.
«رفتاری را که دیروز نازیها با یهود کردند، امروز یهود به کمک وجدان ناراحت اروپا و آمریکا دارد با اعراب میکند.»
اصل کتاب تنها ۲۰ صفحه است و نمیتوان انتظار چندان بالایی از آن داشت. اما به رغم پراکندگی در محتوا چندتایی نکات تاریخی و تحلیلی جالب دارد که دانستنش خالی از لطف نیست.
بعضی قسمت هارو متوجه نشدم راستش، هم بخاطر نثر دشوار و هم بخاطر اطلاعات تاریخی کم تخودم... بعضی قسمت ها تعریف و تمجید میکرد و بقیه جاها نکات منفی رو میگفت اما در کل نظر نویسنده رو کامل متوجه نشدم که آخر موافق است یا مخالف...
یهودى ستیزى و دشمنى با موجودیت اسرائیل در ایران میراث کسانى است چون احمد فردید. فردید در سخنان خود بر تنور یهود ستیزى و غرب ستیزى مى دمید و جهان را با تمام سازمان هاى بین المللى بر محور منویات فراماسونرى ها و صهیونیست ها می دانست. جلال آل احمد نیز، مفهوم غرب زدگى را از فردید ستاند و آن را در کتاب خود بکار برد. تا جایی که غرب با صناعاتش را همچون دیوی به تصویر می کشد که باید جان آن را در شیشه کرد. آن را به اختیار خویش درآورد و همچون چارپایی از آن بارکشید. جلال آل احمد در سفر به سرزمین فلسطین که خود از آن به عنوان ”سفر به ولایت عزرائیل” یاد می کند، اسرائیل را فرصتی می داند برای حکومت های بی قانون عهد دقیانوسی اعراب. از زبان جلال آل احمد: ( در سفر این بار برای من هیچ نوع مفری نیست. یعنی این بار به فرار از هیچ چیز و هیچ کس – حتی خودم – به این سفر آمده ام. این سفر را، یک نوع شتل تلقی می کنم. شتل این قمار کلانی که در آن خراب شدۀ مملکت ما هست و ما اجباراً شاهدش هستیم. اینکه باشی و ببینی و شاهد باشی که چه می کنند و چه می برند و چه می دزدند و فریادت را هم بزنی اما توی چاه – ناچار به عنوان شتل تلقی می کنی چنین سفری را. که می خواهند تو نباشی و حتی همان فریاد توی چاه را نزنی و به همان اندازه قلیل مزاحم نباشی و راحت بگذاری دردها را و اراذل را … )
شهبازی کتاب «سفر به ولایت عزرائیل» را معرفی کرد. سفرنامه جلال آل احمد به فلسطین اشغالی است. کتاب کوتاهی است. اطلاعات دهه ۶۰ میلادی از جانب یک ایرانی است. از این منظر و هم اینکه جلال درباره اسرائیل چه فکر میکند. کتاب طبعاً روان نیست و با ادبیات دوران خود نوشته شده است. البته فصل آخر بهتر است.
"این سعودی که احترامی برای کعبه قائل نیست برای من چه احترامی میتواند قائل باشد که زائر کعبه بودهام؟ کعبه او اکنون به «ریاض» و «زهران» نقل مکان کرده است که دکلهای چاههای نفت به جای گلدسته مساجد در زمینهایش روییده. و اگر هنوز سعیی میکند، سعی میان صفا و مروه نیست؛ سعی میان «آرامکو» و «استاندارد اویل» است. یا سعی میان پاریس و نیویورک با حرم سرایی در پشت سر و آبرو ریز اسلام. و با همه فضاحتهاشان و معالجه بواسیرها و پروستاتهاشان. و این منی که از این اعراب بی اصالت چنین چوب خورده است اکنون از حضور اسرائیل در شرق شاد است. از حضور اسرائیل که میتواند لوله نفت شیوخ را ببرد و نطفه طلب حق و انصاف را در دل هر عرب بدوی بنشاند سرخرها بسازد برای حکومتهای بیقانون عهد دقیانوسی ایشان." " ۵ ماه هست که کمیتهای به نام «نهضت یک میلیارد فرانک برای ویتنام» دارد فعالیت میکند ولی تا به حال ۲۰۰ میلیون فرانک جمع کرده است. اما در عرض ۴۸ ساعت میزان پولی که در فرانسه برای اسرائیل جمع شد از ۳ میلیارد فرانک گذشت… چرا این بشر دوستان این طور به دست و پا افتاده اند؟ چرا یک مرتبه این جوری همبستگی عمومی با اسرائیل تظاهر کرد؟ جواب ساده است. بیست سال است که یک مشت زورگو به کمک سرمایه های بین المللی و به برکت سازمان تروریستی «صهیون» و «هاگانا» خاک فلسطین را اشغال کرده اند و یک میلیون ساکنان آن را بیرون ریخته اند بیست سال است که مرتب ذره ذره از خاک اعراب را تصرف میکنند. بیست سال است که سازمان ملل از آنها میخواهد که آوارگان فلسطین را بگذارند به وطنشان برگردند و آنها با گردن کلفتی رد میکنند. در عرض این مدت درست یازده مرتبه از طرف سازمان ملل محکوم به تجاوز شده اند و سه مرتبه عملاً به خاک همسایگان تجاوز کرده اند و هیچ وقت اعراب مقیم فلسطین را اسرائیلی قبول نداشته اند به این دلیل است که حالا بشر دوستان غربی چنین یک مرتبه چون تنی واحد برای دفاع از آنها قیام کرده اند؛ رفتاری را که دیروز نازیها با یهود کردند امروز یهود به کمک وجدان ناراحت اروپا و آمریکا دارد با اعراب می کند. به مناسبت این که نازیسم این گل سرسبد تمدن بورژوایی غرب شش میلیون یهودی فلک زده را در آن کوره های آدم پزی ریخت امروز دوسه میلیون عربهای فلسطین و غزه و غرب اردن باید در حمایت سرمایه داران وال استریت و بانک روچیلد کشته و آواره بشوند و چون حضرات روشنفکران اروپایی در جنایتهای هیتلر شریک بوده اند و در همان ساعت دم بر نیاورده بوده اند حالا به همان یهودی ها در خاورمیانه سرپل داده اند تا ملل مصر و سوریه و الجزائر و عراق شلاق بخورند و دیگر خیال مبارزه ضد استعمار غرب را در سر نپرورند و دیگر کانال سونز را رو به ملل متمدن نبندند تف بر این تمدن گند بورژوا" "الان ۹۰ درصد نفت اسرائیل را ایران میدهد و آن وقت حکومت ایران از ترس اعراب اعلامیه میدهد که ما در مقابل کمپانی هیچ کاره ایم ایشان خودشان نفت را به هر که بخواهند می فروشند! و آیا این عذر بدتر از گناه نیست؟ آخر این دم خروس را ببینیم یا کمکهای شیر و خورشید سرخ را به آوارگان اردن که از حدود یک عوام فریبی در داغ ترین شرایط سیاسی فراتر نمی رود؟"
"درست است که فرق میان اسرائیل و اعراب فرق میان قرن بیستم و ماقبل تاریخ است. اسرائیلی از اروپا و یا آمریکا مهاجرت کرده (و) مرد تکنیک این قرن است و عرب خاورمیانهای همان مرد اهرام ساز «ایدول» پرست."
زیاد سفرنامه نیست. بیشتر توضیحات جلال در رابطه با موضوع اسرائیل است. دوست جلال پیشنهاد یک حکومت فدرال عرب و یهود به اسم فلسطین را مطرح میکند...
* İsrail hükümeti Filistin içinde bir tür “vilayet”tir, devlet değil. Filistin’de yaşayan Filistinlilerin değil, vaat edilmiş toprakların zamane “evliyası”nın hükümetidir.
* İsrail içinde barındırdığı tüm tezatlar ve ayıplarıyla bir güç kaynağıdır.
* Dikkat ediniz, Batılının işlediği günahın kefaretini ben Doğulu ödüyorum.
* Olan bitenden anlaşılıyor ki, İslam ve Yahudilik arasına çekilmiş Hristiyanlık perdesi sayesinde benim asıl tehlikeyi görmem engelleniyor ve Araplar da bu yolla oyalandırılıyor.
* Bu Filistinliler, on yıldan uzun bir süredir başkaları eliyle cehenneme çevrilen bölgenin bedelini ödemektedir. Osmanlı’nın kemiklerinden arda kalan son lokma olarak “ağzınıza layık” bir şekilde kenara ayrılan bölge.
* Bir gün İsrail hükümetinin ortadan kalktığını düşünelim. Bu Arap liderler o zaman bir birlik oluşturamamalarının sebebi olarak neyi göstereceklerdi?
*Takdir-i İlahi ile 1400 yıl önce bir mücevher olarak kabul edilen Kabe, 30-40 yıldır gözleri petrolden başka bir şey göremeyen Suud Hanedanı için parıldamıyor artık. Onun Kabe’si, artık petrol kulelerinin cami minarelerini geçtiği Riyad’a ve Zahran’a taşınmış.
* Dün Nazilerin Yadudilere yaptığının aynısını bugün Amerika ve Avrupa’nın rahatsız olmuş vicdanının yardımıyla Yadudiler Araplara yapmaktadır. 6 milyon Yahudi’yi fırınlarda yakan Batı’nın burjuva medeniyetinin şımarık çocuğu Nazizim yüzünden bugün iki üç milyon Filistinli, Gazzeli ve Batı Ürdünlü Arapların, Wall Street zenginlerinin ve Rotschild bankalarının sermayesi fonlarıyla öldürmeleri ve mülteci olmaları gerekiyor.
* “Bir delinin Almanya ve Avrupa’da işlediği günahın kefaretini niçin Ortadoğu’nun Şüşter’inde biz ödeyelim?”
باسمه نمیدونم چقدر این قضیه شناخته شده هست که جلال آل احمد، یکبار سفری به اسرائیل داشته و اراضی اشغالی رو از سمت اسرائیلی بررسی کرده؛ سفری که به همراهی سیمین دانشور هم اتفاق افتاده. یادم نیست کی کتاب رو خوند��؛ ولی ایام قرنطینه بود و داشتم سعی میکردم یک سری کتاب برای پیدا کردن دید واقعی و به دور از شعارزدگی نسبت به قضیه فلسطین پیدا کنم. جلال به مثابه روشنفکر چپگرا دهه ۱۳۴۰ شمسی، نگاهی مثبت به اسرائیل داشت و قوت گیری قدس اشغالی، توکیو و دیگر شهرهای آسیایی رو به مثابه ایجاد یک قدرت جدید در برابر غرب میدونست (لازم به ذکر هست، غرب مد نظر آل احمد، شوروی اون زمان رو هم در برمیگیره و منظور فقط اروپا و آمریکا نیست). نگاه تحسینآمیز به کیبوتصها و خانهستزی دولتی و انواع دیگه ای از سیاستهای چپ که توسط اسرائیل در اون ایام اجرا میشد، نه تنها جلال، که حتی شوروی رو هم به باوری رسونده بود که چه بسا بازوی دیگه ای برای. کمونیسم پر منطقه در حال شکلگیری هست (همونطور که میدونین، اولین رأی مثبت به شکلگیری اسرائیل در سال ۱۹۴۸ توسط شوروی داده شد و بعد آمریکا). خلاصه که حتی از اونور مرز قبل درگیری ۱۹۶۸ حتی مسجدالأقصی رو هم نگاه میکنه و افسوس میخوره چرا نمیتونه بره زیارت. بخش دوم کتاب، مدتی بعد نوشته شده و به تاریخ بعد از جنگ شش روزه و واضحتر شدن خوی استعماری و جنایات اسرائیل هست که به تعبیر دقیقی میشه گفت اصلاح نکات غیردقیق بخش اول هست. در هر صورت روایت جذابی هست؛ هرچند تا حدی قدیمی شده و البته نقاط ضعف مشهودی هم داره.
پ.ن: جلال شخصیتی همواره در رشد داشته و این تفکرات، بعدها تغییر کرده پ.پ.ن: در مورد اون مجموعه کتاب خوب فلسطین، اگه خواستین پیام بدین که معرفی کنم. یه مقداری نیاز به توضیح داره
بیشتر گزافه گویی های شمس بود تا دیده های جلال. سی صفحه ازین کتاب نوشته اصلی و باقی چرند و پرند کلافه کننده شمس بود. چیز درخوری بدست نمی آید. از حال هوای دیگر سفرنامه های جلال خبری نیست. آنها که به جزئیات زندگی مردم عربستان و روسیه است. ولی دریغ. اسماً سفرنامه است ولی نبود. شاید بخاطر اینکه میان نوشته های جلال بود گفته اند که چاپ بشوند تا از میان نرود.
در این کتاب ما در حقیقت با سفرنامه جلال آل احمد به فلسطین اشغالی مواجه نیستم. این کتاب شامل نظرات جلال و مستنداتی در مورد اسرائیل هست که جلال جمع آوری کرده به علاوه ۲_۳ روایت از سفر جلال آل احمد به اسرائیل در کل خوب بود یک مقداری پیچیده نوشته شده. کار چاپ کتاب بعد از فوت ایشون انجام شده
جدا از این ایده بگذریم که تونستن ملتیو توسط ایده ی مزرعه ی اشتراکی از صفر برپا کنند، بقیش ملغمه ای از سوسیالیزم، دین، مذهب و ناسیونالیزم و حتی فاشیزمه.
شمس، برادر جلال، در مقدمه کتاب میگوید او قصد داشته از تمام سفرنامههایش یک چهارگانه تدوین کند به نام «چهار کعبه» کعبه اول سفرنامه خسی در میقاتش است که کعبه مسلمین است، کعبه دوم سفر به بیت المقدس است که کعبه ادیان الهی است و کعبه سوم سفرنامههای اروپا و آمریکایش است که کعبه هرهری مذهبها و غربزدهها است و کعبه چهارم سفرنامه روسیهاش است که کعبه استالینیها و کمونیستهاست.
سفری به ولایت عزرائیل روایت سفر دو هفتهای جلال به سرزمین اشغالی است. سفر و سفرنامهای که برای ایرانیان و فارسیزبانان کمیاب و نادر است و جذابیت آن برای خواننده در شناخت آن سرزمین نادیده است. با اینکه جلال و همسرش، سیمین دانشور، به دعوت اسرائیل به آنجا میرود، گویا چنان که دعوتکننده از او انتظار داشته از آنجا دل خوشی پیدا نمیکند و در سفرنامه و سخنرانی دانشگاه تهرانش ناراحتی و نفرت خود را بروز میدهد. یکجا از کتاب در خصوص زورگوییها و ظلمهای صهیونیست به فلسطینیها میگوید «گناهی که که غربی مرتکب شد، شرقی کفارهاش را میدهد» کتاب بسیار مختصر است که حتی همین کتاب مختصر نیمی از آن مقدمه شمس آل احمد است و مابقی کتاب که مکتوبات خود جلال است، تنها دو یا سه روایت از سفر خود را آورده است و ما بقی تحلیل و نظرات اوست. در پایان جلال که تنها یک یا دو دهه از عمر این رژیم را دیده، راهحل را ایجاد یک دولت فدرال عرب و یهود بیان میکند.
آل احمد از این سفر هفده روزه به همراه همسرش سیمین دانشور، 20 صفحه یادداشت روزانه با خود به ایران می آورد که از آنها برای سخنرانی در محافل مختلف از جمله موسسه مطالعات و تحقیقات علوم اجتماعی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بهره میبرد. بخش عمده این یادداشت ها در 1341 دو سال پس از سفر، بعد بازنویسی جلال در یک ماهنامه منتشر میشود. نخستین جملات جلال در پیش درآمد این سفرنامه طنینی بسیار شبیه نخستین جملاتش در "غربزدگی" دارد. در عنوانی که برای اثرش برگزیده حرف نهایی را زده است و اکنون تشریح میکند چرا چنین عنوانی برگزیده: «ولایت» می گویم به دو معنی: اول اینکه حکومت یهود در آن سرزمین فلسطین، نوعی «ولایت» است و نه «دولت». حکومت اولیاء جدید بنی اسرائیل است بر ارض موعود نه حکومت ساکنان فلسطین بر فلسطین و نخستین تضاد ناشی از حضور حکومت اسرائیل، همین است… دوم ، به این معنی که سرزمین فعلی اسرائیل به هر صورت چیزی شبيه يك مملكت نيست . اگر از مملکت آن مفهومی را می توان داشت که ما داریم. چیزی شبیه قاره ای. ولایت اسرائیل يك وجب خاك است. چیزی در حدود ولایت ساوه. کمتر از هشت هزار ميل مربع.
به این ترتیب آل حمد گزاره ای را نقد میکند که تا همین امروز محل مناقشه در حق مالکیت سرزمین فلسطین است: اسرائیل اولین دولت-ملت حاکم در سرزمین فلسطین نیست. رژیمی بدون قانون اساسی که بر سرزمین کوچکی حاکم شده. به این ترتیب جلال با کنار زدن حجاب اندیشه های چپ، تضاد نهادینه در موجودیت این رژیم را بیان میکند. در همین مقدمه کوتاه جلال سنگش را با رژیمی که بر اشغالگری بنا نهاده شده است وا میکند: "اسرائیل تجسم خشن کفاره گناهانی است که هم در آن سالهای جنگ، فاشیستها ، در«داخو» و بوخن والد و دیگر داغگاهها مرتکب شدند. درست توجه کنید که گناهی است و غربی مرتکب شده است و من شرقی کفاره میدهم. و سرمایه ای است که غربی صادر می کند و من شرقی پایگاه میدهم. در این مورد نیز حرف و سخنها دارم و در این همه اگر راستش را بخواهیم، مسیحیت حجابی از اسرائیل میان خود و عالم اسلام کشیده است..."
در نخستین بخش کتاب با عنوان "آغاز یک جذبه" جلال توضیح میدهد که چگونه استبداد استالینی، روشنفکران چپ را به آنچه در کیبوتص ها شکل گرفته علاقمند میکند. او تعصب قومی اعراب در قرن های گذشته را نیز در پدید آمدن این گرایش دخیل میداند. بخش عمده کتاب که مرور دریافت های جلال از سفرش است باز هم بر لایه بزک شده اسرائیل خراش میاندازد و جا و بیجا به تناقض های فراوان یا نقاب هایی که در این جماعت کوچ کرده از اروپا و روسیه میبیند اشاره میکند. در ملاقاتش با بازرس وزیر فرهنگ اسرائیل صراحت به خرج میدهد: گفتم این باریكه خاك (فلسطین) را حسابی شلوغ کرده اید. خیال کرد به مسایل سیاسی اشاره میکنم و برخوردهاشان با اعراب و سردم نشست. اما حالیش کردم که غرضم چیز دیگری است. گفتم: جمعیت اسرائیل به نظر خیلی بیش از آن می آید که آمار می دهید. راهنما گفت: این بار سوم چهارم است که چنین نظری را میشنوم. ولی آخر چرا آمار غلط داده باشیم؟ گفتم: برای کاستن ترس اعراب. راهنما و بازرس نگاهی به هم کردند. و زنم با پا از زیر میز اشاره داد که موضوع را برگرداندم .
بخش دیگری که با عنوان "آغاز یک نفرت" در کتاب آمده نامه ای ساختگی است که مثلا یک دوست به جلال آل احمد نوشته اما در واقع گزارش دردناک جلال از وقایع منتهی به جنگ شش روزه و ماجراهای پس از آن است. این ترفند برای گریختن از چنگ سانسور ساواک به کار رفته بود اما ساواک حتی با این ترفند هم این مقاله را تاب نیاورد و هفته نامه ای که برای نخستین بار آن را چاپ کرده بود تعطیل شد. "آغاز یک نفرت" گزارش دست اولی است که فقط دو هفته بعد از جنگ شش روزه به قلم جلال جاری میشود. با لحنی سرشار از نفرت از قصاوت صهیونیست ها و آکنده از نقد به سیاست های غلط جمال عبدالناصر و دیگر رهبران کشورهای عربی حاضر در جنگ. جلال همه جا دست نظام سرمایه داری را در جنایات صهیونیست ها میبیند و همدستی بانکهای غربی در کشتار مردم فلسطین را برملا میکند: "بیست سال است كه يك مشت زورگو به کمک سرمایه های بین المللی و به برکت سازمانهای تروریستی صهیون و «هاگانا» خاك فلسطین را اشغال کرده اند و يك ميليون ساکنان آنرا بیرون ریخته اند. بیست سال است که مرتب ذره ذره از خاك اعراب را تصرف میکنند. بیست سال است که سازمان ملل از آنها میخواهد که آوارگان فلسطین را بگذارند به وطنشان برگردند و آنها با گردن کلفتی رد می کنند. در عرض این مدت درست یازده مرتبه از طرف سازمان ملل محکوم شدهاند."
An interesting historical document that shows some of the strange nuances in the Middle-East conflicts, how perceptions between Iran and Israel changed so much since the revolution in Iran, and also provides an understanding regarding the difficulties with the Israel-Palestine conflict, both giving a glimpse at the changes since it was written in 1963, but also how very little has changed since that time.
"The travelogue conjures up a long-lost era of calmness and curiosity between Iranians and Israelis, as well as the naive yet potent Third World ideology so common in developing countries at the time. But it is important for what it says, not just for what it represents. It suggests how the Iranian and Israeli leaders who feel such intense mutual hostility today actually mirror one another in certain ways, particularly in their foundational attitudes toward religious authority, political and economic populism and the West. That a writer such as Al-e Ahmad, guru to the ayatollahs, liked Israel now seems touching. What he liked about Israel seems cautionary."
—Bernard Avishai, Foreign Affairs
"Before the Islamic revolution, the two countries traded, quietly cooperated on defense projects and enjoyed some cultural ties. Few remember today that a celebrated Iranian author, who some consider to be Iran’s Ernest Hemingway, traveled to Israel and wrote a book about his visit."