یه فیلم هندی جالب. که در زمان خودش خوب بود. شخصیت اول کتاب یه بدبختی بود به اسم بیژن که روی کوزت و دختر کبریت فروش رو سفید کرده بود و آخرش میشه "دکتر" بیژن و کلی موفق میشه
اگر پیداش کردید بخونیدش. اولین کتابی بود که سه بار خوندمش و تحت تاثیر اراده ی قهرمانش قرار گرفتم. اولین کتابی بود که امید رو توش دیدم. انگار بینوایان هوگو رو میخونی یا انگار یه فیلم هندیه. چرا بینوایان رو بالا ببریم و بی سرپرستانی که قدسی نصیری نوشته رو نشناسیم؟ حیفه اگه نخونده باشیدش
یه کتاب خوب برای همه شاید خیلی خوب برای نوجوانان و شاید بهترین برای نوجوانان و کودکانی که در مخمصه ی ناعدالتی دنیا و سختی زندگی خودشون رو محبوس می بینن... قهرمان فیلم، بیژن، تاریک ترین لحظات رو سپری می کنه و انگار تمومی نداره اما همین لحظات سخت میشه آجر به آجر آینده ای که قراره نور باشه و خوشبختی... حتما بخونید و اگر نوجوانی در خونه دارید تاکیدا بدید تا با بیژن زندگی کنه!
این نویسنده با پدر من اشنا و در خانه ما رفت و آمد میکرد گاهی. موقعی که من پانزده ساله بودم دیدم این زنیکه کمونیست با پدر من به طور مرموزی جلسه گزاشته بود. من شنیده بودم که این نویسنده که اون وقت مشخص نبود گمراه و ابله و بازیچه استعمار هست کتابی به اسم بی سر پرستان نوشته بود که دولت شاه ان رو ممنوع کرده و ایشون بلک لیست شده بود. چون کتابش هدفش نابودی ملت ایران بود ولی مردم احمق که طرفدلرش بودن و فکر میکردن چون بلک لیست شده از طرف شاه یک چیز خارقالعاده هست این رو ندیدند و نفهمیدند که این اشغال نویسنده در واقع یک مزدور خائن کثیف بیشتر نبود که از طرف ارباب های کثافت ماموریت به خاک سیاه کشیدن یک ملت رو داشتند. و کاملا اهدافشون به پیش رفت همون جور که شاهد هستیم. امیدورام این نویسنده کثافت هر جا که هست در جهنم بپوسه
این کتابو وقتی خیلی بچه بودم بین کتابای قدیمی مامانم پیدا کردم، درست وقتی مادربزرگم میخواست قبل خراب کردن خونهشون بریزهشون دور. هم اینو گرفتم هم بینوایان و هردوشو همون موقع خوندم. انقدر درگیرش بودم که کل روز از اتاقم بیرون نمیومدم. سالها گذشت و دیگه اسمشو جایی ندیدم… تا وقتی که توی Goodreads پیداش کردم و ذوقزده شدم، بالاخره میتونستم راجعبهش بنویسم :) به نظرم این از اون کتاباییه که هر نوجوانی باید بخونه. کاش به جای این همه کتابای زرد روانشناسی، همچین کتابایی بیشتر شناخته میشدن!