Yoko Tawada er født i Japan, men har bodd nærmere 30 år i Tyskland. Forfatterskapet har allerede blitt sentralt både i Tyskland og Japan, og får stadig mer internasjonal oppmerksomhet. Det faktum at Yoko Tawada skriver og utgir bøker både på tysk og japansk, og at hun er hjemmehørende i begge kulturer, tillater henne å få øye på elementer i europeisk kultur som vi selv forlengst har sluttet å se. Tawadas essays arbeider med forvandlingens og fremmedhetens mange former. I Tawadas univers er ikke oversettelsen sekundær i forhold til originalen, og et sted er ikke noe som finnes, det må lages. Med sin poetiske metode og overraskende analyse skaper hun nye møtesteder og symboler i samme bevegelse som hun skånsomt river ned store kulturelle konstruksjoner. Tawadas forfatterskap har vokst fram i hjertet av en europeisk litteraturtradisjon der selvrefleksjon, metarefleksjon, selvfremstilling og identitet er konstituerende størrelser som hele tiden produserer, fornyer og opprettholder identiteter. Hun har nye perspektiver på identitetsbegrepene, der identitet ikke bare kan bety soliditet og kontinuitet, men også en selvpålagt begrensning. Tawadas flerkulturelle smidighet tillater henne å orientere seg i vår epokes mange mellomrom. Gjennom å konstant avdekke og stokke om på byggesteinene i vår kultur, gjør hun samtidens framvoksende og foranderlige steder og tilstander tilgjengelige for leseren.
Yōko Tawada (多和田葉子 Tawada Yōko, born March 23, 1960) is a Japanese writer currently living in Berlin, Germany. She writes in both Japanese and German.
Tawada was born in Tokyo, received her undergraduate education at Waseda University in 1982 with a major in Russian literature, then studied at Hamburg University where she received a master's degree in contemporary German literature. She received her doctorate in German literature at the University of Zurich. In 1987 she published Nur da wo du bist da ist nichts—Anata no iru tokoro dake nani mo nai (A Void Only Where You Are), a collection of poems in a German and Japanese bilingual edition.
Tawada's Missing Heels received the Gunzo Prize for New Writers in 1991, and The Bridegroom Was a Dog received the Akutagawa Prize in 1993. In 1999 she became writer-in-residence at the Massachusetts Institute of Technology for four months. Her Suspect on the Night Train won the Tanizaki Prize and Ito Sei Literary Prize in 2003.
Tawada received the Adelbert von Chamisso Prize in 1996, a German award to foreign writers in recognition of their contribution to German culture, and the Goethe Medal in 2005.
شاید هم ۳.۵. ذوق نویسنده در بازی با زبان و نمادهای شرقی و غربی، مخاطب کتاب را شگفت زده می کند.
کتابی در واکاوی زبان مبهم و پررمز و راز المانی توسط یک ژاپنی که همه چیز را با خط کش اندازه می گیرد. ما با زبان می اندیشیم و کتاب بسیار زیبا با زبان اندیشیدن را به تصویر کشیده است.
برخی از فصول کتاب ملال آور و سخت خوان است و حوصله ای برای دنبال مطلب به جای نمی گذارد.
این کتاب، دومین جلد از مجموعهی "زندگی میان زبانها" ست که میخونم و باید بگم بهتر از جلد قبلی (به زبان مادری گریه میکنیم) بود. توی این کتاب، دغدغهی زبان کاملا مشخصه. انگار که بدون کلمات، زندگی نمیتونه ادامه پیدا کنه و توی یک نقطه متوقف میشه. جستارها هم بلندتر و مفصلترند که باعث میشه کندتر پیش بره اما موضوعاتش برای من جالبتر بود خصوصا چون که زبان مادری نویسنده، ژاپنیه. جزئینگری نویسنده رو خیلی دوست داشتم. نگاه دقیقی که داشت گاهی باعث شگفتیم میشد. از همون اول، مواجههی یک ژاپنی با زبان آلمانی منو جذب خودش کرد. جوری که به کلمات به عنوان یک کرکتر نگاه میکرد و به کلمات هممعنا در دو زبان، کرکتری مجزا میبخشید، واقعا برام بامزه و جالب بود. علاوه بر زبان، پیدا کردن وجوه تقابل، تضاد و یافتن مرز بین تشابه و تفاوت فرهنگهای این دو کشور هم بخشی از جذابیت کتاب رو به دوش میکشید. اهمیتی که نویسنده به معنای کلمات میداد، باعث میشد عمیقتر احساساتی مثل دلتنگی برای وطن رو درک کنم. (وطن کجاست و دلتنگی چه حسیه؟) بهنظرم جستار درخشان کتاب، جستارِ "دروازهی مترجم یا سلان ژاپنی میخواند" بود که شگفتانگیز بود! چقدر ژاپنی میتونه زیبا و با معناتر باشه!
انتظارم از این کتاب با توجه به عنوان عجیب و سابتایتل جذاب "تجربهی زندگی میان زبانهای ژاپنی و آلمانی" بیشتر بود شاید چون این مفهوم در تمام جستارهای کتاب وجود ندارد و دقیقا همان جستارهایی که نویسنده در آن به رابطه بین این دو زبان، رابطه بین زبان مبدا و مقصد در ترجمه یا فهم و درک چیزها به واسطه زبان پرداخته بهترین جستارهای کتاب هستند.
به نظر خیلی شبیه تجربه زندگی میان دو زبان متفاوت نبود!با اینکه فکر میکنم ژاپن و آلمان غیر از زبان از لحاظ فرهنگی هم باهم تفاوت زیادی داشته باشن،کتاب نتونسته بود این تضاد و تجربه رو خوب به تصویر بکشه جلد لهجه ها اهلی نمیشوند خیلی خیلی قوی تر از این جلد بود.
بیش از هر چیز جهانبینی نویسنده را دوست داشتم. جایی در ابتدا دربارهٔ تجربهٔ مهاجرت و زندگی با زبان دوم نوشته:
«اکثر واژههایی که از دهانم بیرون میآمدند با احساساتم منطبق نبودند. کمکم فهمیدم که در زبان مادریام هم هیچ واژهای نیست که با احساساتم منطبق باشد. تا قبل از این که زندگی در زبانی جدید را شروع کنم متوجه این موضوع نشده بودم.»
کموبیش تجربهٔ مشابهی برای من هم رخ داده است. گویی زندگی با زبان دوم کمکم کردهست تا بیشتر به خودم و احساساتم وصل شوم.
در انتها دربارهٔ علاقهمندی ژاپنیها به استفاده از درخت کریسمس در حالی که حتی مسیحی نیستند نوشته:
«تقریبا سی سال پیش بود که درخت کریسمس در توکیو محبوبیت پیدا کرد، بیآنکه مسیحیت هم همراه با آن رواج یابد. این داستان شاید با ماجرای هنردوستان اروپایی قیاسپذیر باشد که مجسمههای بودا را جمع میکنند بدون آنکه به آیین بودایی اعتقادی داشته باشند. اسم خدای آنها هنر است.»
خب این نوع نگاه متفاوتتر و البته به نظر من لطیفتریست تا چیزی که ما به عنوان غربزدگی/شرقزدگی و هر گونه زدگی دیگر میشناسیم. چیزی در مقابل چیزی دیگر قرار نمیگیرد. پس مهتری و کهتری از اساس تهی میشود.
Well. I met Yoko Tawada's work at the first or second week of university- I just began the German Studies BA major at the university of Pécs, and was still getting used to everything being taught in German instead of my mother tongue, Hungarian. A teacher (later I would find out she was one of the few people who wrote essays on Yoko Tawada in Hungary) showed us the short writing "Von der Muttersprache zur Sprachmutter" (From mother language to language mother) and I quite liked it. I enjoyed the change of perspective it gave. Cut to two years later, and I would be writing my BA thesis about one of Tawada's writings ("Eigentlich darf man es niemandem sagen, aber Europa gibt es nicht"- Actually, don't tell anyone, but there is no Europe) by another teacher. I was, for the months that it took for me to finish it, in day-to-day contact with Tawada's work, and I loved it. I loved her fresh attitude about things even as simple as letters or language learning. I hope I can read much more from her in the future, though libraries here don't seem keen on having her books.
»روح تنهاترین مادر دنیاست. چون واژههای زیادی به دنیا میآورد و در تنهایی میمیرد. این واژهها هنگام مرگ روح حتی ناراحت هم نمیشوند. او باید بیکس و تنها و بیزبان بمیرد. تنهایی مادرِ روح است. وقتی آدم تنهاست بلافاصله مشغول حرف زدن با خودش میشود. شخصیتی را تصور میکند که همیشه حرفش را میشنود. احتمالاً این شخصیت همان چیزی است که به آن روح میگویند. مادرْ روحِ تنهایی است.»
هر نوشتهای را که کوچکترین ارتباطی به زبان و اندیشه و هستی داشته باشد بیدرنگ میبلعم و برای همین واقعاً دارم از این مجموعهی «زندگی میان زبانها»ی نشر اطراف لذت میبرم. خواندن این کتاب هم که تجربهای میان زیستن در زبان ژاپنی و آلمانی بود خیلی بهم چسبید، اما شاید اگر قبلش «به زبان مادری گریه میکنیم» را نخوانده بودم بیشتر ازش لذت میبردم. راستش «به زبان مادری گریه میکنیم» آن قدر به دلم نشست که فکر نکنم حالا حالا کتابی بتواند روی دستش بلند شود.
چند ماه پیش که مجبور شدم به زبانی غیر از فارسی مقالهای بنویسم، این زندگی میان زبانهای مختلف را با گوشت و پوست و استخوان تجربه کردم؛ تجربهای گزنده و در عین حال هیجانانگیز: امکاناتی به تو داده میشود که در زبانِ خودت غایباند و بینهایت امکان از تو گرفته میشود. تجربهی غریبی است؛ انگار ذهنت دو پاره شده است. انگار مدام در حال ترجمه کردنی. در مرحلهی اول ترجمهی فکر و حسِ خام به واژههایی در زبان مادری و بعد ترجمهی زبان مادری به زبان دوم. ولی بعد از مدتی انگار این دو مرحله بهنحو غریبی با هم ادغام میشوند و ترجمهی حس و فکرِ خام مستقیماً به زبان دوم صورت میگیرد. اینجاست که آدم احساس میکند زبان مادری و نوعی تجربهی زیسته را برای همیشه به قیمت زیستن در زبان دیگری از دست داده است.
از یوکو تاوادا خیلی خوشم آمد. نگاه ظریف و جالبی دارد؛ از همان دست نگاههای بازیگوشانهای که عموماً به چیزهایی توجه میکنند که در نگاه معمول از قلم میافتدند. برخی جستارها خیلی به دلم نشستند، اما برخی معمولی بودند. اما بیش از پیش وسوسه شدهام برای آموختن زبان آلمانی و همین خیلی خوب است.
راستش این کتاب انتظاری رو که ازش داشتم برآورده نکرد؛ به نظرم نویسنده دربارهی تجربهی خودش توی دو تا زبان صحبت نکرده بلکه تجربهی خودش با زبانها رو بیان کرده (یعنی نه لزوماً تفاوتی یا چالشی به خاطر زندگی بین دو زبان). به طور کلی طرز فکر نویسنده خیلی از جاها برام قابل درک نبود و حتی کفرم رو درمیآورد. مثلاً چرا باید از کسی که زبان مادریش رو روان صحبت میکنه بدش میآد؟ یا سوالایی که مطرح میکنه و قراره خیلی عمیق باشه، بیشتر این حس رو به من میده که انگار داره همه چیو مسخره میکنه. امیدوارم بقیهی کتابای مجموعهی زندگی میان زبانها رو دوست داشته باشم.
زنها در پنجاه و چند سالگی زیباترین موجودات بشریاند. چون آدمها عموماً از لاک پشتها، روباهها و حیوانات دیگر زشتترند، جای ت��جب است که زنها، به رغم آدم بودن مدام زیباتر و زیباتر میشوند.
#یوکو_تاوادا / جمله آغازین فصل «هفت داستانِ هفت مادر» کتاب «#ارواح_ملیت_ندارند» / تجربه زندگی میان زبانهای ژاپنی و آلمانی
آذر ماه فقط همین یک کتاب را خواندم. ولی از تک تک جستارهایش لذت بردم. کتاب روی مسأله «زبان» متمرکز است و همین زاویه، روایتهایش را جذابتر میکند.
حقیقتا کتاب را نپسندیدم. اصلا شبیه به دو عنوان دیگر این مجموعه یعنی «لهجهها اهلی نمیشوند» و «به زبان مادری گریه میکنیم» نبود. به پایان رساندن برخی جستارها واقعا ملالآور بود و شخصا متوجه نشدم که هدف نویسنده از نگارش این جستارها چه بود؟! چه چیزی میخواست بگوید؟!
کتاب روایت مواجه های مختلف با زبان است. قلم تاوادا بخش زیادی از رضایت من را شامل میشد نه موضوعات و محتوای جستار ها. به شخصه در تلاش بودم که میان نکات جزئی در جستار های گوناگون این مجموعه اشتراکاتی را جستجو کنم تا ارتباطی بهتر و بیشتر بگیرم. هرچند کم اما کتاب رضایت مرا در معدود دفعاتی به بار آورد. اما بخش با ارزش از جستار ها صرفا نوع نگاه تاوادا و روایت گری جذابش بود که به صورت مکتوب در اختیار خواننده قرار میگرفت. از این رو کتاب انتظار مرا به عنوان یک مجموعه جستار منباب زبان، ترجمه و غیره برآورده نکرد. اما کم لطفیست اگر بگویم که از چندین جستار این کتاب لذت نبردهام. فارغ از این قلم تاوادا برایم خیلی گیرا و قابل فهم بود. این شد که خواندن کتاب اصلا طول نمیکشید و در هر لحظهی خواندن جستار ها لذت کافی را از روان بودن کتاب بردهام.
این کتاب را به کسی پیشنهاد نمیکنم. اما اگر روزی قصد خواندنش را داشتید توصیه میکنم خیلی سختگیر نباشید و به شکل جملات یک بغل دستی در اتوبوس نگاهش کنید. یعنی نکات حائز اهمیتش را بردارید و از لحن زیبایش لذت ببرید. باقی هرچه که بود بماند برای خودش. اینجوری مطمئنن کتاب برایتان عزیز و فرصتی برای ایده پردازی خواهد بود.
بعضی از کتابها، ظاهر کوچکی دارند اما نباید گول تعداد صفحاتشان را خورد. ارواح ملیت ندارند، از آن دست کتابهاییست که هر کسی واکنش متفاوتی به آن نشان خواهد داد. هر فصل از این کتاب را چندبار خواندم و خودم را با جستارهای «یوکو تاوادا» به چالش کشیدم. ارواح ملیت ندارند، کتابی درباره زبانها و تفاوتهای زبانیست اما این فقط یکی از جنبههای این کتاب کوچک است.
یوکو تاوادا، مردگان را جذابترین راویان میداند؛ حق با تاواداست. مردم برای خواندن قصهی مردگان سرودست میشکنند، اما نوبت به زندگان که میترسد، اولویتبندیشان شروع میشود. یوکو تاوادا، از چند زبانی میگوید و تفاوتهایی را مطرح میکند که میان زبانهای ژاپنی و آلمانی وجود دارد. از «تاوادا» خواندن، صفحات پایانی «گمشدگان ژاپنی» را مقابل چشمانم باز میکند. دختری را تصویر میکند که پدری آمریکایی و مادری ژاپنی دارد اما فقط بلد است به زبان کرهای آن هم با لهجهی پیونگیانگی حرف بزند. دخترک هیچ چیزی از زبان مادریاش نمیداند و مادر هم پس از سالها به کشورش بازگشته و اصطلاحاتی را به کار میبرد که تاریخ انقضایشان گذشتهاست.
نوشتن از هر جستار کتاب «ارواح ملیت ندارند» میتواند خود به جستاری شخصی تبدیل شود. شاید عجیبترین قسمت از این کتاب که تا مدتها روانم را بههم ریخت، مربوط به قصه عروسکهای چوبی باشد. روستاییان ژاپنی از فقر زیاد، فرزندانشان را پس از تولد میکشتند و به جای فرزند از دسترفته، عروسکی چوبی درست میکردند. یوکو تاوادا، در کتاب «ارواح ملیت ندارند»، از عروسکهای زیادی نام برده اما هیچکدامشان دردناکتر از استعاره نوزادان کشتهشده به دست پدر و مادر خود نبودند.
Der Essay zur Übersetzbarkeit von Celans Gedichten ist unglaublich interessant und lehrreich. Das Wort aus den Tiefen des Satzes befreien, Sätze als Arkaden aus einzelnen Wort-Toren denken, hier hat Tawada scheinbar ganz unscheinbar der schwer zu umzuschreibenden Sprache von Paul Celans Gedichten eine wunderschöne Seite abgewonnen, seine Sprache als Einladung, eine Einladung, die zugleich modellhaft für das Verhältnis von Sprachen zueinander genommen werden kann.
Tawada entfremdet einem beim Lesen die deutsche Sprache oder einen der deutschen Sprache, bis die Wörter in Buchstaben zerfallen und man sich Celan auf Japanisch vorstellen kann.
This book gives an interesting and new perspective on the german culture and language. While some essays are more poetic other offer a fascinating view on german culture
نمیدونم فقط بنظرم اینطور اومد که اگر به زبان آلمانی بود و من هم تجربه هر دو زبان آلمانی و ژاپنی رو داشتم بهتر متوجه اشارات و توضیحات جالبش میشدم و الان با ترجمه فارسیش انچنان ارتباطی نگرفتم
Es ist eine unkonventionelle Art, wie Yoko Tawada in ihrem Buch Talisman, mithilfe verschiedener kleiner Geschichtsfragmente, für jegliche Lesende alltägliche Dinge unalltäglich beschreibt. Sie schreibt in ganz einfacher Sprache, in Blockbuchstaben aber dennoch kommt das Gefühl auf, dass sie irgendwie kursiv schreibt. Einige kleine Aspekte im Buch sind augenöffnend. Dazu zählt insbesondere der Anfang mit einer Geschichte der Animalisierung von Gegenständen im Deutschen, oder auch ihr interessanter Blick auf das Wort Mutter, sowie eine Analyse der Gedichte Paul Celans und ihre Koresspondenz mit dem japanischen Schriftzeichen bzw. auch Radikal für Tor 門. Allerdings befinden sich dazwischen viele Wörter, die man auslassen könnte, sowie es bleibt sehr ich zentriert und es enthält Geschichten, die sehr gewollt "neu" klingen wollen. Für mich ist das lyrische Ich nicht authentisch, insbesondere würde ich das an der Geschichte Talisman sowie auch der Buchtitel lautet, festmachen, Ohrringe sind für Japaner keine Neuigkeiten. In Japan gibt es viele Schulmädchen, die sich insbesondere unechte Ohrringe kaufen und später auch echte. Es ist für mich komisch, diese Geschichte so in das Zentrum des Buches zu stellen und so zu tun, als würde das lyrische Ich als Japanerin keine Ohrringe kennen und diese fälschlicherweise als Talisman erkennen. Dies ist nur ein Beispiel aber zieht sich über das ganze Buch hinweg. Es fehlt mir die Authentizität und die facettenreiche Darstellung ihrer Wahrnehmung. Es ist zu simpel und noch dazu, nicht wahr. Deshalb finde ich für dieses Buch zwei Sterne angemessen für diese durchaus unter anderem auch interessanten, originellen Aspekte trotz meiner Kritik.
This entire review has been hidden because of spoilers.
من خیلی خوشحالم که نویسندهای رو پیدا کردم که شبیه من فکر میکنه. شاید لزوما به تک تک نتایج نویسنده تو ذهنم نرسم. اما سیر تفکرش رو میفهمم.
ولی ظرافت نگاهش به آلمانی برای من خیلی دلنشین بود. و چون اشنایی کمی با هردوتا زبان المانی و ژاپنی دارم، کاااملا میفهمیدم چی میگه و حتی به یه سری مسائلی که مطرح کرده بود فکر هم کرده بودم.
تکامل فکریش هم کاملا مشخص بود که از آغاز زندگی توی آلمان و سالها زندگی توی المان دقیقا چطور تحول پیدا کرده.
تو ترجمه فارسی مشخص شدنش اصلا راحت نیست. اما یکم حواست میبود متوجه میشدی که کجا داره اشاره میکنه به آرتیکلهای der die das و سعی میکنه تو ذهنش اینها رو جا بده و یه نقشه ساده رو بخونه و هی به چالش بخوره که من فارغ از ارتیکل، فلان کوه رو مذکر میبینم یا مونث یا خنثی؟ و این کار رو با اون مدل خاص اسطورهسازی ژاپنی برسی میکنه. برای من خییییلی دوستداشتنی بود.
بعد رفتم تو گودریدز که به لیست خواندههام اضافهام کنم و دیدم- چرا انقد نظر منفی داره؟-
خلاصه که قلبم شکست. شاید بخاطر اون اشارههای پنهون به هر زبان که توی ترجمه گم شده بود این حس ایجاد شده. شاید هم مخاطب دنبال داستان ملموستری بوده. من نمیدانم.
ولی خب همیشه میدونستم که توی بحث "زبان" عقایدم خیلی تو اقلیته. معمولا ادمها زبان مادریشون رو بیشتر دوست دارن و لذتی از همزمان چندین زبان رو صحبت کردن نمیبرن. اما یوکو تاوادا یاد گرفته بود یه هویت بینابینی و کامل بسازه. کاری که به شدت ستایش میکنم.
با تخفیف به این کتاب ۳ ستاره میدم اونم فقط به خاطر اینکه وقتی ۲ ستاره به کتابی میدم یعنی واقعا بد بوده و اذیت شدم موقع خوندنش. کتاب《ارواح ملیت ندارند》رو با شوق زیادی خریدم. این کتاب دقیقا همون چیزی به نظر میومد که من دوست داشتم، زبان محور و حول تجربیات فرهنگی متنوع. اما وقتی خوندمش اونقدری طبق انتظاراتم نبود. به جز فصل اول، بقیه فصل ها خیلی از زبان یا حداقل اون چیزی که من از زبان محور دنبالش بودم، دور شد و به سمت تعریف انتزاعی دیده ها و شنیده های نویسنده رفت درحالی که من انتظار داشتم موضوعاتش ملموس تر از این ها باشه. اگر هم خواستید کتاب رو بخونید، مهمه که بدونید این کتاب و روایت هاش جدید نیستن و پدیده هایی که نویسنده باهاش درارتباط بوده، برای حداقل ۲۰ سال پیشه. اینه که مثلا وقتی داره از گوشواره مثل یه اتفاق فرازمینی تعریف میکنه، تعجب نمیکنید. ضمنا، چطور ما از همچون جلد اصلی رسیدیم به این کتاب؟ دنیا چقدر عجیب شده.
Ich habe in einem Buch über Indianer gelesen, dass die Seele nicht so schnell fliegen kann wie ein Flugzeug. Deshalb verliert man auf einer Flugreise seine Seele und man kommt seelisch abwesend an dem Zielort an. Sogar die transsibirische Eisenbahn fährt schneller als eine Seele fliegen kann. Ich habe bei meiner ersten Fahrt nach Europa mit der transsibirischen Eisenbahn meine Seele verloren. Als ich dann mit der Bahn wieder zurückfuhr, war meine Seele noch in Richtung Europa unterwegs. Ich konnte sie nicht fangen. Als ich erneut nach Europa fuhr, war sie auf dem Weg nach Japan. Danach bin ich so oft hin- und hergeflogen, dass ich überhaupt nicht mehr weiß, wo meine Seele gerade ist. Auf jeden Fall ist das ein Grund dafür, warum einem Reisenden meist die Seele fehlt. Die Erzählung über eine große Reise muss deshalb ohne Seele gemacht werden.
اصلا دوست نداشتم کتاب رو، نه عقایدش رو، نه متنش رو. خوندن این کتاب فقط و فقط یادآوری این بود که ما هستیم که به هرچیزی معنا می بخشیم و روش اسم می ذاریم. اینکه ما می گیم فلان چیز یا کار خوبه یا بده، به این خاطره که ما تصمیم گرفتیم در فرهنگ یا دوران خودمون اون رو خوب یا بد بدونیم. همین. پس، سخت نگیر، شل کن، این تویی که تصمیم گرفتی مثل نویسنده از ارواح خبیث نترسی و از شیری که برای دوری ارواح ساخته شده بترسی
ارواح ملیت ندارند، کتابی در مورد زبانهای مادری و زبان جغرافیایی که در آن زندگی میکنیم است. برخلاف نام و موضوع جذاب، متاسفانه کتاب خیلی گیرایی نیست و نویسندگان انعکاسدهنده جامعه دو زبانه نیستن. تنوع کمی بین نویسندهها هست و اغلب عرب هستند و همگی در یک جغرافیا (آمریکا) زندگی میکنن. از اینرو خیلی خوب و درست راوی جامعه دوزبانهها نیستن. در کل کتاب ضعیفی بود و تبلیغ بسیاری براش شده.
Fand es manchmal cool, manchmal vervirrend, um ehrlich zu sein. Gab viele lustige und gute Beobachtungen, die mich an wie ich Sprache als Kind sah. Trotzdem glaube ich, dass es die falsche Zeit für mich war, dieses Buch zu lesen. Es ist auf jeden Fall sehr philosophisch und tief, bestimmt zu komplex für mich und meine heutige Deutchkenntnis.
شاید اگر این کتاب را به زبان آلمانی بخوانید یا انتظار رو به رو شدن با متنی را داشته باشید که گرایش به شعر دارد، از این کتاب خوشتان بیاید. اما برای من که مطابق عنوان کتاب بیشتر برای تجربههای بینازبانی آن را خواندم، چندان قانعکننده نبود.
من خیلی کتاب رو دوست نداشتم نمیدونم چرا ... کتاب در مورد فرهنگ و زبان آلمانی با یک سفر و به قولی مشاهده ی جزییات کوچک و مهم نویسنده هم ژاپنی مقیم آلمان هست و کلا کارش جستارنویسی هست.. من که عاشق جستار خوندنم خیلی جستارهای بهتر از این خوندم...