دریا داشت به سمتم می آمد. اما بیشتر از دریا قیافه مرتضی با پوزخندی بر لب و چهره آبی که می گفت عجب شد و «حقته!» جلوی چشمم می آمد. تصمیم گرفتم فوراً بروم سمت تلفن کارتی و هر جور شده مرتضی را گیر بیاورم و بپرسم آیا او بوده که زنگ زده یا نه. در همین فکر بودم که ...
مهرداد صدقی، نویسنده، طنزپرداز و استاد دانشگاه، متولد سال ۱۳۵۶ در بجنورد است. او سال ۷۵ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته صنایع چوب در دانشگاه گرگان آغاز کرد و با دریافت مدرک دکترا از همین دانشگاه، آن را به پایان رساند.
گویا آبنبات لیمویی، آخرین آبنباتی است که از دست محسن و کاچگیها و پرچنگیهایش میخوریم. یحتمل او بایستی بعد از ازدواج کاچگی خود را بگذارد کنار و عاقل شود. آبنبات لیمویی پایان صدسال تنهایی محسن بود که بالاخره مخاطبش اخیش گفت. لیمویی مانند نارگیلی جنبههای واقعی و چه بسا تلخی در داستان داشت که خواننده را به اطمینان میرساند که یک جای کار نویسنده میگوید این داستان کاملا واقعیست! همین شاید کمی ضدحال بود، البته شاید من فقط این حس را داشتم! محسن در دو آبنبات اخیر نه تنها اتفاقات و سن و سالش بیشتر و بزرگتر شده که بلکه بعضی شوخیهای و ادبیاتش هم متناسب با خود بزرگتر شده. نقطه قوت است از این جهت که نویسنده متناسب با فضای داستان ادبیاتش را صورت میدهد و البته محل توجه هست برای مربیان و والدینی که میخواهند عزیزانشان به یکبارگی تمام آبنباتها را بخوانند!!
پایان صدسال تنهایی و وصال در کنار ختم بخیر شدن داستان، غم فراقی را برای مخاطب میآورد که ان شالله به زودی زود هم با لعبتکان و هم با ادامه آبنباتها، مهراد صدقی کاممان را شیرین کند!
(طراحی تو ذوق زننده جلد را همه گفتهاند و نویسنده عذرخواهی کرده، امیدوارم نشر دیگر از این خوش سلیقگیها تکرار نکند! )
این یک ریویو نیست، شاید یک خداحافظی باشه با مجموعهای که برای من خیلی ارزشمنده.
آخرین آبنبات... خیلی ناراحتم که این کتاب آخر بود. با آبنباتها خندیدم، اشک ریختم، به فکر فرو رفتم، زندگی کردم... آبنباتها همراه من در روزهای سختی بودن؛ این شیرینی آبنباتها بود که لحظات تلخ رو برام قابل تحمل میکرد. برای من خیلی بیشتر از یک داستان بود. فراموش نمیکنم روزهای تاریکی رو که در اونها این آبنباتها بودن که روزنهی امیدی باز میکردن و کاری میکردن که باریکهای از نور در اون همه سیاهی به قلب من بتابه. آبنباتها برای من مصداق جملهی معروف رومن رولان بودن _«دوستانی اندک اما شایسته»_. احساس الان من همون احساسیه که بعد از دیدن آخرین قسمت "فرندز" بهم دست داد؛ تموم شد اما هنوز دارم باهاش زندگی میکنم... آبنباتها هم احتمالا همینطور. شاید اصلا جملهی کتاب خطاب به ما باشه: «داستان من تمام مشه؛ ولی داستان ما تازه اینجا شروع مشه... پایانی برای یک شروع تازه!».
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
پینوشت: تشکر بسیار ویژهای میکنم از جناب صدقی عزیز. شاید خودشون ندونن اما لطف بسیار زیادی به من کردند با نوشتن آبنباتها :) آقای صدقی امیدوارم اگه این پیام من رو دیدید و گذرتون یه روزی به شهر ما افتاد، حتما تشریف بیارید که در خدمتتون باشیم؛ راستی از بابت آدرس هم نگران نباشید، انشاالله که درسته!
آخی محسنِ عزیزم... چه قدر بزرگ شده بود بچهم... حیف شد که این مجموعه تموم شد. دلم برای کاچه بازیها و شیطنتا و هرزهچنگیهای محسن بسی تنگ میشه... این جلد هم کلی خندیدم با کارای بامزهش. پایان خوبی داشت این مجموعه خوشمزه آبنباتی... دوستش داشتم... همین.
و بالاخره پایان قصه محسن و دریا و دایی اکبر و باقی افراد که باهاشون حداقل من یک نفر چندین سالی زندگی کردم نمیدونم راجع به خود کتاب چی باید بنویسم چون من خیلی شرایط محسن داستان رو تجربه کردم حداقل تا وسط کتاب قبل از خواستگاری ها اما تقریبا از اواسط به بعد حس کردم شاید سرگذشت من نیز همین شکلی قراره رقم بخوره و داستان رو سریع تر از قبل خوندم شاید در طول این سالها با مجموعه شاد شدم و خندیدم اما این جلد اشک من را در آورد نه اینکه غمگین باشه متن نه اتفاقا خیلی موقعیت های خنده داری داشت اما وقتی داری داستان مشابه سرگذشت خودت رو میخونی دیگه نمیتونی بخندی درسته ؟ :) البته من نمیدونم آینده ی من چی میشه
این آخرین جلد از داستان آینبات ها و محسن بود. واقعا از خوندنشون لذت بردم طنز جذابی داشتن و مجموعه ی نوستالژی بود . تقریبا هیچ اتفاق هیجان انگیز و خاصی توی این کتاب ها نمی افته اما قلم نویسنده اینقدر شیرینه که آدم دلش نمیاد کتاب رو نخونه و زود تموم نکنه . آخر داستان قابل حدس بود اما خب فکر کنم تمام خواننده ها همینو می خواستن توی ذهنشون . به هر حال با اینکه نمیشه گفت مجموعه ای با ارزش ادبی بالاییه اما خودنتش و حس خوبی که میده و خنده ها و گریه ها ش دلنشینه و من پیشنهاد ش می کنم.
الیته لازم به توضیحه من جلدهای قبلی رو خیلی بیشتر دوست داشتم و آبنبات لیمویی به نظرم ضعیف ترین جلد مجموعه بود.
امتیازم ۴
پ.ن: صوتی ش رو گوش کنید حتما پ.ن۲: نمی دونم چرا آینبات پسته ای رو صوتی نکردن که گمونم جلد ۲ مجموعه باشه
نبوغ مهرداد صدقی توی نوشتن داستان طنز واقعا برام شگفت انگیزه! خیلییی سخته به خنده اوردن خواننده اونم وقتی شخصیت ها با لهجه ای صحبت میکنن که من خواننده کمترین میزان آشنایی رو باهاش نداشتم ..اما الان عاشق لهجه بجنوردی شدم! من نیمه اول کتاب روبه زور میخوندم و به نظرم جذابیت کاراکترهاش به اندازه خانواده محسن نبود اما از نیمه دوم داستان خیلی پر کشش جلو رفت و به اندازه جلدهای قبلی کتاب برام جذاب شد! خوشحالم بابت تمام کردن آخرین جلد سری ابنبات ها و البته ناراحت دلم برای کاچهگری های محسن، کاراکتر آقای براتی، دایی اکبر، ملیحه و مهساو ..تنگ میشه! جای خالی بی بی توی این کتاب خیلی حس می شد! قطعا برمیگردم و دوباره و چندباره این پنج سری رو خواهم خواند
اول گفتم اه چرا باید این مجموعه داستان تموم بشه ولی بعد که خوندم دیدم محسن خیلی عاقل تر از قبل شده و از اون کاچِگی😂 در اومده پس جاش بود که با کلی خاطره ی خوب خدافظی کنه💜 ولی نباید انقد تندتند پیش میرفت به نظرم یکم نویسنده میخواست سر و ته ماجرا رو هم بیاره وگرنه از قسمت سربازی محسن یه جلد جداگونه در میومد
خب ، اینکه این مجموعه رو باید باهم خوند تا لذت برد، کتاب اول رو که خوندم گفتم خب که چی؟! ولی حالا که مجموعه تموم شده میبینم چه حال خوبی داشت، اصلا با خوندن یک جلد درباره ش قضاوت نکنید، قشنگیش به اینه که شخصیت ها میشینن تو ذهنت و موندگار میشن .
آخرین جلد از مجموعه مورد علاقه من :) هر چی فکر میکنم میبینم محسن برای من هیچوقت تموم نمیشه. من چند ساله دارم با محسن زندگی میکنم. محسن یار روزای سخت من بوده و هست و خواهد بود، اولین جایی که شب تنهایی بهش پناه میبرم. آبنباتها با صدای میرطاهر مظلومی تمام تلاش من برای زنده موندن تو سال سخت کنکور و این هفتههای آخر پر از استرس بود. محسن کتاب آخر پختهتر شد، مردتر شد. شوخیهای بانمکتر، حرفهای جدیتر. بعد جدیدی از محسن شوخ، بانمک و عاشق. تمام طول کتاب به این فکر میکردم که کاش آقای صدقی ادامهش رو بنویسن و شاید بعدها بتونیم از اتفاقات بانمک مراسمهای عروسی و... که قطعا با وجود محسن کاچه اتفاق میافتن بخونیم. پررنگتر شدن محمد رو تو کتاب آخر دوست داشتم. اینکه همه هوای محسن رو داشتن و پشتش بودن از همهچیز برا زیباتر بود. شاید آخرش از دریا ناامید شدم یکم ولی خوشحالم که خوب تموم شد. منتظر خداحافظی مفصلتری با گرگان بودم شاید چون آبنبات نارگیلی، کتاب مورد علاقهام از این مجموعه بود (باید یه بار دیگه لیمویی رو بخونم بتونم بینشون تصمیم بگیرم کدوم اوله). یه س��ی از شخصیتها برام بدون پایان موندن، مثل بچههای گرگان، فرهاد و... دوست داشتم بیشتر ازشون بخونم. برام جالب بود که آبنبات لیمویی جواب ابهام برخی از جملات کتابهای قبل بود. ولی آقای صدقی راستش و بگو آبنباتهات چی دارن که نمیشه ازشون دل کند؟! کلام آخر اینکه هیچوقت نمیشه فهمید دست سرنوشت کجا میبرتت شاید مثل محسن جای نرگس و رعنا و... خدا داره به دریای زندگیت میرسونتت.
پ.ن: نمیدونم چرا وقتی دوباره خوندم و علامت زدم ریویویی که از پارسال نوشته بودم پرید مجبور شدم دوباره بذارمش.
This entire review has been hidden because of spoilers.
و آخرین آبنبات شیرین برگرفته از متن کتاب: "تنها دلخوشی ام پناه بردن به دنیای کتاب ها بود شاید به خاطر شکست ها افسرده شده بودم شاید هم دریچه ی دیگری از زندگی به رویم باز شده بود دنیای من بسیار ساده تر از آن زیاده خواهی های مالی بود عاشق کلمه ها شده بودم عاشق شعر، عاشق ادبیات، از همه مهم تر عاشقِ عاشق شدن، آن هم عشق به کسی که اصلا نمی دانستم کیست اما به شدت عاشقش بودم و این ها با حساب و کتاب و عدد نمی خواند"
بالاخره بعد پنج جلد وقت خداحافظی با شخصیتهای دوست داشتنی این کتابه. دو جلد آخر مجموعه آبنبات رو صوتی گوش دادم با صدای میرطاهر مظلومی. دلم برای محسن و پرحرفیهاش، برای حس نوستالژی که با خوندن هر جلد کتاب داشتم، و تمام شیرینکاری ها و اتفاقات خانواده محسن تنگ میشه و ممنونم برای تمام خندهها و قهقهههایی که باعثش بودید! تجربه زیستن با این کتاب برای من یکی از قشنگترین خاطرات کتابی یک سال اخیرمه و به کسایی که به این نوع ادبیات داستانی علاقهمندن پیشنهاد میکنم.🥹✨
قشنگترین پایانی بود که میشد نوشت. واقعا فصل آخر رو با اشک و لبخند خوندم. اینکه میدیدم "محسن" طی این مجموعه چقدر بزرگ و فهمیده شده، خیلی حس خوبی میداد. انگار من بزرگش کرده بودم.😂 مطمئنم قراره خیلی دلم تنگ شه، خیلی
خداحافظ محسن عزیزم. امیدوارم بازم بتونم تو رو بخونم یا در حقیقت باهات زندگی کنم من با آبنبات ها زندگی خوشی تجربه کردم و این برام یه خداحافظی تلخه
آبنبات لیمویی با بقیه آبنبات ها فرق داشت جدی تر شده بود علی الخصوص اواخر کتاب که شخصیت جدیدی از محسن دیدیم که هیچ وقت فکر نمیکردم محسن بتونه همچین شخصیتی پیدا کنه
ولی در کل آبنبات ها برای من یادآور خوشحالی و دوستی و روزای خوبه و کلی قهقهه زدن خیلی خوشحالم که با آبنباتا آشنا شدم :)
در خوندن مجموعه آبنباتا نباید تردید داشت که عالین در نهایت نمیدونم چه جوری حسم به داستان محسن رو توی جمله ها بگنجونم
گفتن چیزی در وصف سری کتاب های آبنبات واقعا برام سخته ، فقط میتونم بگم باهاشون دارم زندگی میکنم و توی تمام صحبتای روزانه ام از محسن و خانواده اش و حتی تیکه های بامزه ای که به همه مینداخت یاد میکنم، انقدر ماجراهاش واقعی و قشنگ بود که باورم نمیشه فقط یه کتاب بوده….ممنونم از اقای صدقی که با خلق محسن و داستاناش در واقع فرد جدیدی رو به زندگیامون اضافه کرد…. آبنبات لیمویی زیباترین پایانی بود که میتونست برای محسن کاچه رقم بخوره🥹🩵✨
بالاخره پایان آبنباتها و پایان خندیدن از کاچهبازیها و بامزهگیهای محسن و خانوادهاش بهخصوص دایی اکبر!
آبنباتها طعمدار مهرداد صدقی بدون شک یکی از مجموعههای موفق طنز به حساب میآد و یهجورایی انگار زندگی خود نویسنده هستش. من خیلی دوستش داشتم و دلم برای شنیدن و خندیدن و همراه شدن با لحظههای خوب و بدش تنگ میشه... ولی این فصل اتفاقها روی دور تند بود. مثلا خیلی به سربازی محسن پرداخته نشد و به نظرم میشد بیشتر روش کار کرد ولی خب نویسنده تصمیم گرفت مجموعه را جمع کنه.
پینوشت: بعضیها نوشته بودن به این دلیل آبنباتها تموم شد چون محسن دیگه دست از کاچهبازی و هرزهچنگی برداشت و عاقل شده. من البته مخالفم 😄 و به نظرم محسن همون شوخ و شیرین همیشگیاش هست و فقط فرد موردنظر! بهش گفت داستانت رو تا اینجا بنویس و اونم به حرفش گوش داد 😂😍
بالاخره این مجموعه تموم شد. خیلی دلم برای محسن و کاچگیهاش تنگ میشه هرچند که به نظرم پایانش مثل فیلم فارسیها بود ولی دوسش داشتم. به نظرم طنز سه جلد اول خیلی بیشتر و بهتر بود اما این دو جلد آخر هم خوبیهای خودش رو داشت.
راستش ؛خداحافظی کردن با محسن و کاچگی هاش و خاطراتش برام سخته .باتموم شدنش حس آخرین شب خوابگاه رو داشتم .که میدونستم باید برای همیشه خداحافظی کنم از زندگی کردن با آدم هایی که بخشی از زندگیم شدن...
همینطور که قبلا گفتم سری کتابهای ابنبات ها برای من مثل تراپی عمل میکنه ، این کتاب هم مانند سری قبل داستان جذاب و گیرایی داشت ولی طنزش کمی کم شده بود اما همچنان خوندنش بهم خیلی چسبید ، مخصوصا چند فصل آخر که به این اشاره میکرد که یار تنهایی محسن کتاب و فیلم شده خیلی من رو یادم خودم انداخت ، از آقای مهرداد صدقی بابت این کتابهای دلنشین متشکرم ، احساس میکنم با خواندن کتابهای ایشون نوری که درونم خاموش شده دوباره روشن میشه❤ ۲۴ تیر ۱۴۰۳
میتونم بگم که از پایانش خیلی خوشحال شدم. منی که با شخصیت محسن خو گرفته بودم، خیلی خوشحال شدم که به چیزی که میخواست رسید. فقط چقدر حیف که بیبیاش نبود که کنارش باشه.
رسیدنش به دریا بعد این همه ماجرا چقدر شیرین بود. و آخر کتاب هم سورپرایز شدم. طوری شد که انگار محسن داشته کل این داستانها رو، با همین جزئیات و صداقت، برای دریا تعریف میکرده.
This entire review has been hidden because of spoilers.
ادامه داستان محسن و زنگرفتنش است. نکته اول این است که این سری از کتابهای آبنبات بامزه نبود. شوخیهای جنسی هم احساس میکنم بیشتر شده بود که جالب نیست.
تقریباً همان مطالبی که دررابطهبا سایر قسمتها گفتم اینجا هم صادق است بهعلاوه اینکه احساس میکنم نویسنده میخواهد انقلاب از دریچه نگاه خود در بستر محدودی مرور کند. از طرفی احساس کردم نویسنده شخصیت محمد را که نماینده «ما» بود را دارد رقیق میکند. در کل سویههای سیاسی این نسخه کمتر از قبلیها بود.
بنده آخر این داستان را نپسندیدم. میفهمم که میخواهد فرهنگسازی کند. اما بنده مدل دیگری از ازدواج را میپسندم. در همین حد کفایت میکند وگرنه داستان لو میرود. کلاً آخرش خیلی لوس شده بود!
یک احساس دیگر هم نسبت به کتاب دارم و آن هم اینکه سریع نوشته شده است. دلیلم هم همان کم مزه بودن این شماره است. مقاطع زندگی محسن در نیمه دوم کتاب سریع گذشت. مقطع سربازی میتوانست خیلیخیلی طولانی باشد. داستان یک پرش نامیزانی هم برای انتقال بین این مقاطع داشت. متعادل نبود.
من فضای این داستان رو خیلی دوست دارم. بودن در محیطش جالب است. نویسنده به نظرم باید توجه بیشتری بکند. حیف است.
امروز آخرین جلد از مجموعه آبنبات ها رو خوندم و میتونم بگم یکی از بهترین مجموعه هایی بود که خواندم، کلی خاطره نوستالژیک که در قالب داستان هایی طنز روایت میشه. حسم موقع خواندن کتاب ترکیبی بود از احساساتی که موقع خواندن قصه های مجید و باغ مارشال تجربه کرده بودم.به نظرم اوج داستان مربوط به جلد آبنبات نارگیلی بود ، گرچه برای لذت بردن از داستان بهتره همه جلد ها را به ترتیب بخوانید. در کل مجموعه جذابی است که از خواندنش پشیمان نمی شوید. البته شاید کمی پشیمان شوید که چرا در بچگی به اندازه محسن کاچه نبوده اید و به اندازه کافی بقیه را اذیت و مسخره نکرده اید.
قبلانم گفته بودم این داستان من رو یاد یه دوست عزیزی میندازه ولی الان حس میکنم زندگی نامه خودش بود. توی تک تک جملات کتاب میدیمش و خیلی زیاد با داستان ارتباط میگیرم. محسن بزرگ شد تو کتاب. خیلی فاصله گرفته بود از اون محسنی که قبلا راجبش میخوندیم و چقدر که قشنگ بود بلوغش. محسن چه چیزایی رو تجربه کرد. چیزای ساده ای که غم و شادی بزرگی برای ما آدما هستن و همینا میشن زندگیمون. با پایان این مجموعه دلم میخواد برگردم و از اول بخونمش و دوباره با محسن بزرگ شم!
آبنبات لیمویی آخرین اثر مهرداد صدقی از مجموعه پنجگانه آبنباتهای طعم دار بجنوردی (آبنبات هل دار، آبنبات پسته ای، آبنبات دارچینی، آبنبات نارگیلی، آبنبات لیمویی) رو خوندم و مثل همیشه خندیدم ولذت بردم. اثری ساده، بدون تکلف، خودمونی، بانمک و برای یک دهه پنجاهی مثل من و خود نویسنده کاملا نوستالوژیک. خداحافظ محسن. خداحافظ خاطرات کودکی و نوجوانی من.
تموم شد! و دچار دوگانگی شدم. همزمان هم غرق لذت پایان جذاب داستانم و هم بابت روزهای پیشرو که قراره بدون این آبنباتهای خوشمزه بگذرن غصهدارم. دلم برای محسن و شیرینکاریهاش خیلی تنگ میشه. امیدوارم آقای صدقی باز هم از این شاهکارها خلق کنن تا بخونیم و لذت ببریم :)
کم پیش میاد که با کتابی بخندم ولی مهرداد صدقی با آبنباتاش منو حسابی خندوند درسته که این آخریش بود ولی امیدوارم با یه مجموعه جدید پر قدرت تر برگرده مرسی آقای صدقی برای این خلق این آثار و ثبت این خاطرات خوش دلم واسه همه شخصیتا تنگ میشه❤️