بازتاب نگار که ناشر بسیاری از آثار ابراهیم گلستان است، کتابی پر برگ و 578 صفحه ای با عنوان «از راه رفته و رفتار» را از این نویسنده، فیلم ساز و مترجم منتشر کرده است. این اثر، چند دسته نوشته های گلستان را در بر می گیرد، چند مقاله و گزارش، چند نقد و بررسی، یاد و یادبود، چند نامه و دو گفت وگو. بخشی از نوشته «از راه رفته و رفتار» که عنوان کتاب نیز برگرفته از آن است: «در تلفن صدا درست نمی آمد، اما وقتی گفت او مُرد روشن بود. بن بست بن بست است. اما مرگ مانند پیش ها نیست. مرگ دیگر خصیصه اسف انگیزش را از دست داده است. دیگر غریبه نیست. غافلگیر می کند، اما غافلگیری یک آشناست. دیگر از او نه ترسی هست و نه بی ترسی، نه وازننده است و نه جذبه ای دارد. هست و حضور دارد و مانند رگِ گردن و مانند استخوانِ پیشانی است. مرگ پیوسته هست. تا وقتی که هستی هست، و زنده بودن یک خط نازک موازی است -انگار سایه ای کم رنگ، انگار انعکاس، انگار یک مقلدِ دلقک. تا وقتی که هستی هست، وقتی که نیستی نیست. وقتی که نیستی، اگر بوده ای، او نیست. وقتی که می آید تیزاب سنجش عیارِ بودنِ تو می شود. آنگاه معلوم می شود که در بودن آیا به راستی بودی.» از راه رفته و رفتار
Ebrahim Golestan (also spelt Ibrahim Golestan, Persian: ابراهیم گلستان , born 1922 in Shiraz, Iran) is an Iranian filmmaker and literary figure with a career spanning half a century. He has been living in Sussex, United Kingdom, since 1975.
He is the father of Iranian photojournalist Kaveh Golestan, and Lili Golestan owner and artistic director of the Golestan Gallery in Tehran, Iran. His grandson, Mani Haghighi, is also a film director.
پروندهی مجموعه آثار ابراهیم گلستان با این کتاب شاید تا دیرزمانی بسته به حساب آید و لابد محل قضاوتی. کارهای منتشرنشده میماند برای روزگاری که ممکن باشد یا پیدا شود. دربارهی خود این کتاب میشود گفت از حسن تصادف نیست که آخرین کتاب مجموعهای از متنهای گوناگونیست که در موقعیتهای ناهمسانی قضاوتها و فکرها و نوشتنهای گلستانی را بازمینمایاند که ابایی از دگم بودن نداشت حتی اگر این توقف در جایی از مسیر به تناقضهای لاجرم او منجر شود. همینقدر ستیهنده و بیمهابا و گاهی درخشان و گاهی غمآور.
(از کم و زیاد «نسخهپردازی و نشر» کتاب چیزی نمینویسم.)
بعضی متون کتاب برای چشمهای هوشیار و ذهنهای کنجکاو در زمانه بهرههایی دارد بخصوص نیمهی دوم کتاب یعنیآنها که به «یاد و یادبود» و «نامهها» ربط دارد. گلستان نامهنویس قهّاری بود و نامه نوشتن جسارتی هم میخواهد که فیالجمله در معاصرین کمتر کسی داشت و گلستان زیادی داشت. ابایی از این ندارد که نامهها شهادتهای در زمان هستند، بعد نمیشود در آنها دست برد، جریده رفت، یا جور دیگر وانمود. فرض بگیرید اگر محمدعلی موحد با آن دانش و تجربه و رندی غریبش نامه یا یادداشت روزانه مینوشت چقدر مهم میبود. یا اگر مسکوب سالهای ۳۰ تا ۳۸ را مینوشت. خلاصه این نامههای گلستان روزی که کامل منتشر شود اتفاق بزرگیست هم در ادبیات هم تاریخ و هم سیاست معاصر. نمیدانم مثلاً سوادی یا شمهای از نامهای که کیانوری به واسطهی اورنگ دانا برای گلستان فرستاده بود روزی خوانده میشود یا نه، نمیدانم سوادی از نامهی گلستان به دوستی جوان که در آن از یغمای خانگیِ ماترکش مینالد منتشر خواهد شد یا نه، یا نامههای دیگری از او به دوستانش در سالهای سوگواری فروغ هست یا نه مثل این نامهی هولناکی که به چوبک نوشته و تازگی منتشر شده، ولی هرچه هست میدانم پرونده مجموع آثار گلستان «فعلاً» بسته است و روزی که دور نخواهد بود با نامهها به انتها خواهد رسید.