In this distinctive guide to the craft of writing, author Laraine Herring shows us how to tune into our bodies and connect with our emotions so that our writing becomes an expression of our full beings, rather than just an intellectual exercise. With warmth and wisdom, Herring offers a path to discovering "deep writing"—prose that is unique, expressive, and profoundly authentic. Lessons and imaginative exercises show you how stay with your writing when your mind or body starts to pull you away; explore the five senses in your writing; and approach your writing without judgment.
Writing Begins with the Breath will open up a whole world of creativity for people who may not have considered themselves writers before, while also providing keen insights into the craft for seasoned writers.
Laraine Herring holds an MFA in creative writing and an MA in counseling psychology. Her short stories, poems, and essays have appeared in national and local publications. Her fiction has won the Barbara Deming Award for Women and her nonfiction work has been nominated for a Pushcart Prize. She currently directs the creative writing program at Yavapai College in Prescott, Arizona. She is a member of the Author’s Guild and the American Association of University Professors, and she volunteers with Hospice Family Care.
اگر علاقهمند به نوشتن هستید این کتاب میتونه گزینه ی خوبی باشه که بیشتر از لحاظ جسمی و روحی شما را آمادهی نوشتن کنه. به نظرم شبیه مراقبه بود و تمرکز روی نقاط مثبت جسم و روحمون برای تبدیل شدن به یک نویسندهی خلاق و فعال. کتاب دارای تمریناتی هست که اگر انجام بشه قطعا نتیجهبخش میتونه باشه.
لرن هرینگ رابطه نویسنده و نوشتن را مثل یک رابطه عاطفی میداند. یادم آمد آن سال که برای کارشناسی ارشد میخواندم حتی به اندازه یک جمله خلاقانه و برآمده از تخیّل با نوشتن ارتباط نداشتم. بعد از ده ماه دوری وقتی به نوشتن برگشتم انگشتهام یخ زده بود. انگار از یک رابطه عاشقانه رفته باشم و حالا که برگشتهام طرف مقابل من را نمیخواهد. دیگر احساسی به من ندارد. باید همه چیز را از اول شروع کنی و من از اول شروع کرده بودم. از آن موقع تصمیم گرفتم نوشتن را تنها نگذارم. سعی کردم همیشه کنارش بمانم. دیر و دور. سخت و دشوار. نوشتن هم مثل یک رابطه جدی نیاز دارد که برایش وقت بگذاری. زیاد هم وقت بگذاری. با این حال پیش از خواندن کتاب، نوشتن برایم یک فرایند بود حالا یک رابطه دو طرفه است و فکر میکنم این تصور باعث میشود که راحتتر بنویسم. بخش دیگری از کتاب شامل تمرینهای کوتاه جسمانی است. بعضیهایشان را انجام دادهام و اگر تأثیری در نوشتن نداشته باشند، ضرری هم ندارد که آدم کمی به خودش تکان بدهد و بعد از ساعتها قوز کردن پای لپتاپ چند تا حرکت ساده انجام بدهد. در پایان هر فصل هم نویسنده سؤالاتی مطرح میکند که سعی کردم حداقل به صورت ذهنی بهشان جواب بدهم و بعضیهایشان واقعاً برایم فکر آورد. مثل این سؤال که: «در زندگیتان به چه الگوهای رنجی خو گرفتهاید؟ اگر رهایشان کنید و از دستشان خلاص شوید چه میشود؟ این الگوها چه کمکی به شما میکنند؟ چگونه آزارتان میدهند؟»
اغلب کتابهای آموزش نویسندگی یا دربارهی نویسندگی به یکی از دو جنبهی فن نوشتن یا چیستی متن/روایت میپردازند. لرن هنینگ اما با کمک ادبیات مراقبه و روانشناسی به سراغ نوشتن به عنوان یک «عمل» و بخشی از زندگی رفته است. نتیجه به نظر من لذتبخش و کارآمد شده است. بهتر اینکه حرفهای هنینگ اغلب به کار غیرنویسندگان هم میآید. دقیقاً به همان خاطر که نوشتن را شکلی از زندگی کردن میداند. بنابراین بخش زیادی از بصیرتها و توصیههایش اختصاصی به فن خاص نوشتن ندارند بلکه به زیر و بم زندگیکردن مربوطاند. چیزهایی مثل رابطه، تنهایی، عمق، سکون و حرکت. ترجمه سرراست است و با اینکه متن اصلی را نخواندهام احساس میکنم صدای نویسنده را در خودش دارد. موفقیتی که کمیاب است و احترامبرانگیز.
یکی از کتاب هایی که نیازش داشتم و در امر نوشتن مثل یک سفر درونی بود. کتاب را کسی معرفی نکرده بود و هیج جایی هم نقد و نظری رویش نخوانده بودم. همین که در طاقچه مثل یک کشف یافتمش یکی دیگر از لذت های درخشان این کتاب بود. تمرین های دوستی و آشنایی با بدنش را بسیار دوست داشتم. کلا به تمام چیزهایی که به بدن مربوط می شود به شدت علاقمند شده ام. دوستی با بدن جدی ست و باید جدی تر هم برگزار شود. . " یکی از چیزهایی که برای نوشتن عمیق نیاز داریم آشنایی با بدن است." . " باید یاد بگیریم داستان مان را با نوشتن پیکربندی کنیم. برای این کار باید اول در بدن خودمان حاضر باشیم. ذهنمان را ساکت کنیم تا نوشتن شروع به کار کند و داستان درونمان شورع شود." . به این کتاب به عنوان منبع می شود می شود نگاه کرد. کتابی برای دوباره و. چندباره مراجعه کردن.- تمرین های بدنی و آگاهی برای نوشتن. . " نوشتن عمیق از فضای بین دم و بازدم می آید." . " نوشتن هم مثل خیلی از کارهای دیگر فرصتی ست برای فکر کردن. با نوشتن فکرها و نظرهایمان را کشف می کنیم و می توانیم با نوشتن همان فکرها و نظرها را تخریب کنیم و واضح و سبک و متمرکز کنیم." . کتاب راهنمای تولید یک اثر نیست بلکه راهنمای طی کردن چگونگی یک فرایند است." . " نوشتن مثل تمام زندگی نوعی کشف است." . تمرین استراحت بدن که ذهن و دو نیمکره ی راست و چی را در حالت تعادل قرار می دهد. با نفس کشیدن یکی در میان از حفره های راست و چپ بینی. حس آرام زندگی را در اسنان بیدار می کند. . ریسک- خطر کردن برای نوشتن چیز عجیب و غریبی به نظر می آید. ما که کوهنوردی نمی کنیم یا قایق سواری حرفه ای نمی کنیم. اما نوشتن یک خطر درونی دارد. با شهامت به اعماق وجودمان سر می زنیم و آن اعماق را به سطح می رسانیم تا دنیا را تفسیر کند و در مورد ان نظر بدهد که این کار مهم و ترسناک و بزرگی ست. نفوذ به اعماق برای بعضی از نویسندگان آنقدر سخت است که ترجیح می دهند هر کاری کنند ولی گریزی نیست. هر نویسنده ای باید این کا را بکند. سختی ان هم در این است که نمی دانی در آن اعماق چه چیزی در انتظار توست. . رسیدن در این سفر درونی بی معناست. همیشه سطحی زیرتر از آنچه فکرش را می کنیم هم وجود دارد. این نوشتار شماست که نشان می دهد چه ها آنجاست و معمولا خود فرد نمی تواند به روشنی محتوای آن سطح را ببیند. . استراحت بدن- حالت تمرین درازکش. این حالت تخیل را تحریک می کند. چون به پشت دراز کشیده اید و دریچه ی قلبتان باز است و اجازه می دهد هم تسلیم و هم آسیب پذیری را تجربه کنید. . سوالات اینکه چرا در آن شهر اتفاق افتاده داستان؟ چرا در روز بعد و شهر دیگری اتفاق نیفتاد؟ اگر توانستید از هرجای دیگری وارد داستانتان شوید یعنی نقاط تمرکز را فکر کرده اید. . در مورد هر کدام 15 دقیقه بنویسید. - من وقتی به چهاراره می رسم... - تغییر یعنی... - ریسک یعنی... - ترس یعنی.... . . " اگاهی" اغلب نویسنده ها در سرشان زندگی می کنند و بدنشان وسیله ای ست که سر را حمل می کند. مغز. قرار نیست همه ی کارهارا فکر و مغز ما انجام دهد. ذهن ما پردازنده ی عظیمی ست اما خلاقیت از محیط و بدن و یگانگی و این آگاهی همه جانبه به دست می آید. . تلاش برنامه ی تحصیلی ما در این راستا موفق بو ده که عمیق ننویسم. به ما یاد داده اند چیزهایی بنویسیم که اغلب معلم هایمان دوست دارند بخوانند یا صاحبان قدرت دوست دارند بشنوند. مثل طوطی تکرار می کنیم و این صدای درونمان را خاموش می کند. می ترسیم رمان یا داستانی بنویسیم که پدر مادر و دوست هایمان فکر کنند شخصیت اصلی رمان خود ما هستیم که داریم این کارها را انجام می دهیم. . به قدری به خودتان اعتماد کنید که همه چیزتان را ریسک کنید تا به صدایتان دست پیدا کنید. با خودتان بردبار باشید. شما می خواهید با خودتان ارتباطی معتبر ایجاد کنید. . فروتنی مرحله ی بعد فروتنی ست. یاد گرفتن از هر کسی و هر محیطی. معلم ها می توانند شاگرد شوند و شاگردها می توانند معلم شوند. . کنجکاوی . نویسنده های واقعی و جدی هیچ وقت جواب سوال های ساده و بدیهی کودکی را بی جواب رها نمی کنند. نوبیسنده دوست دارد واقعا بداند چرا سام با مادرش نمی تواند خوب باشد. اگر از اول بدانید به کجا می روید ذهنتان اجازه نمی دهد احتمالی از بیرود وارد بازی شود و فقط به مقصد از پیش تعیین شده فکر می کنید. به احتمال زیاد به مقصدتان هم می رسید اما سفرتان گردش و راه فرعی و اتفاقات هم زمان را نخواهد داشت. . اگر شما کنجکاو نباشید خواننده تان کنجکاو نمی شود و به همین دلیل کتابتان را رها می کندت و تلیویزیون را روشن می کند. کنجکاوی و سوال پرسیدن کار شماست. . بخشی از مار شما قبل از نوشتن این است که نسبت به کارتان کنجکاو باشید و بمانید. کارتان به کجا می رود؟ می تواند برود؟ اگر به شخصیت اصلی ام گوش بدهم مرا به کجا می برد؟ با هر سوال بی واسطه ای سراغ سوال بعدی می روید. پیش از نوشتن سوالاتی را کشف و روشن می کنید که کارتان را تعریف می کند. دنیال سوالاتی باشید که شما را باز می کند . کش می دهد و از آرامش همیشگی دانستن بیرون تان می کند. نترسید و بگذارید نوشتن شگفت زده تان کند. . گاهی لازم است بر یک شی تمرکز کنیم و در مورد آن فکر کینم و... گاهی یک شی را بردارید و به دقت لمس کنید و ببین د آن شی شما را کجا می برد؟ همینطور پیش بروید از شی ای به شی دیگر. . جست و جوی خودتان را شروع کنید و بروید قدم بزنید و از تمام گیاهانی که در مسیر است بنویسید. همه شان را دیده بودید و می شناختید قبلا. ساختمان رو به رو را چطور؟ گربه هایش را چطور؟ دیده بودید؟... . هم حسی. ادامه دارد هم حسی. دلیل نیاورید. متهم نکنید. بحث نکنید. بلکه سعی کنید بفهمید. اگر بفهمید و نشان دهید که می فهمید می توانید دوست داشته باشید و موقعیت تغییر می کند اینچنین. . اگر من به عنوان نویسنده چیزی از خودم را در آن شخصیت قرار ندهم به حتم خواننده هم چینن کاری نمی کند. . " معنای هم حسی این نیست که ایرادی ندارد انسان ها همدیگر را بکشند بلکه به این معنی ست که از کردار انسان ها بگذریم تا به خودشان برسیم و کشف کنیم که انسان با ان جنایتی که مرتکب شده می خواست چه نیازی را برآورده کند. ان نیاز را بشناسیم. نه اینکه موافق و مخالف باشیم. . سنگ محک این قسمت تمرین شود. فهرستی از صحنه ی عشق بازی از نظرگاه جنس مخالف تان بنویسید و خواستان باشد کسی را به این خلوت راه ندهید. . پذیرش به راستی وقتی باران می بارد بهترین کاری که می توانی بکنی این است که بگذاری ببارد. . " خودتان را بسیازید اما هرچقدر هم که تلاش می کنید انسان ها کامل نیستند و در این ناکامل بودن کامل اند. . " بخشی از پذیرش اینکه شما چه کسی هستید این است که بپذیرید شما یک نویسنده اید." . " به نظر اسپراگ باید بیشتر زندگی کرد و کمتر به نویسنده بودن فکر کرد. نویسنده بودن راهی برای دیدن دنیاست. وقتی به دلایلی مثل اینکه نویسندگی راه سختی ست و به سبب ترس و.. نوشتن را ترک می کنید نتیجه ی این سرکوب را در جای دیگری می بینید. شاید معتاد چیز دیگری شوید یا تلخ زبان و خودکم بین شوید. . " هر روز که بنویسید با روز قبلی فرق می کند. شما انسان تازه ای می شوید. تحریک های تازه ای در مسیرتان قرار می گیرد. خاطرات تازه ای را به یاد می آورید. خاطرات تازه ای در تن تان بیدار می شود. اگر بی حوصله باشید و در همان اول دیدن چیزها را رها کنید چیزی دستتان را نمی گیرد. وقتی می پذیرید که بعضی روزها انعطاف کمتری دارند و جملات کمتری می نویسید و پریشانید بیناد روزهایی را می گذارید که انعطاف بیشتری دارند و می توانید مفاهیم و عبارت های شگفت انگیزی خلق کنید و نوشته ی متمرکزتری داشته باشید. نوشتن تان را بخشی از زندگی تان بدانید و به این ترتیب زیر و بم ارتباطی که با آن دارید برایتان معمولی خواهد شد." . ارتباط7. . نوشتن زیاد منتظر نمی شود که افراد بروند سراغش . باید با آن ارتباط داشت. هر نویسنده ای با نوشتارش ارتباط منحصربه فردی می تواند داشته باشد و خطرها و مشکلات زندگی نویسنده در زیر و بم این است. هر بار که پا در راه نویسندگی می گذارید تصور کنید ارتباط تان از نوعی ست که بین دو دست نزدیک با والدین و فرزاندتانت است. اگر این کار را رها کنید و این ارتباط را آن وقت عصبی خواهید شد. . اینطور نباشد که برای روز مبادا بگذارید نوشتن را. هر وقت بچه هایم بزرگ شدند. هر وقت بازنشت شدم. هر وقت بخت آزمایی بردم. یان جمله ها یعنی وقت گل نی. . رمان بندی و اینکه احساس می کنیم از گذشته زمان کمتری داریم. این درست نیست. بیشتر وقتمان را با کارهای بیشتری پر می کنیم که ما را از آنچه واقعا به آن ها عاشق هستیم دور و دورتر می کند. . زمانتان را چقدر آگاهانه می گذرانید؟ هیچ معلوم نیست هرگز به آن وقت" بهشتی" دست پیدا کنید. اصلا معلوم نیست فردا زنده باشیم. تنها زمانی که برایتان وجود دارد همین زمان حال است. همین الان. . بسیاری از نویسندگانی که به این مرحله می رسند فکر می کنند تحصیلات یک راه حل است. ولی گرفتن درجه ی کارشناسی ارشد در نوشتن خلاق هیچ معنایی ندارد. جر اینکه دو سال درس خواندع ای و ابزراهای بیشتری پیدا کرده اید و این نشان دهنده ب تعهد شماست ولی به یک کلید نویسندگی برای تحقق همه ی تعهدات نوشتاری دست پیدا نکرده اید. هیچ کلیدی وجود ندراد. . من واقعا اصرار دارم نوشتن تان را یک ارتباط در نظر بگیرید. سعی کنید ایاد ارتباط کنید. مثل روابط انسانی تان برایش ایجاد محدودیت کنید. نگذارید زندگی تان در این نوشته انقدر مستغرق شود که کل زندگی تان با ضرباهنگ آن تنظیم شود. دنیای بزرگی ست باید آن را به میزانی تجربه کنید که وقتی برمی گردید سر میزتان چیزی برای نوشتن داشته باشید. . به نوشتن تان شخصیت بدهید و بگذارید در زندگی تان شخصیتی باشد. کار ارزنده ای ست و کمک می کند با آن در ارتباط قرار بگیرید. حتی لازم باشد گاهی ننویسید و از هم فاصله ای بگیرید. خلیل جبران می گوید" بگذارید در با هم بودن تان خللی هم ایجاد شود." . بخش دوم. فرایند عمیق نوشتن . 1. اگاهی از خود مرحله ی قبل از نوشتن را پرسش و پاسخ و حباب سازی و کشف نامیده اند. در این مرحله سان که دست به کشف می زنیم و کاملا آزادانه می نویسم. محدیودتی نداریم و بیرون از کنترل اگویمان قرار داریم. هیچ لازم نیست به مسایل آزاردهنده ای چون دستور و نحو و زبان توجه کنیم. لازم نیست پاراگراف بندی کنیم. در این مرحله هرچه بنویسیم پله ای می تواند باشد برای مرحله ی بعدی. در این مرحله دنیا گلگون و پر از شگفتی ست. این جاست که گاهی باوه می گوییم و شروع های ناردستی داریم. می فهمیم شخصیت هایمان شگفت زده مان می کنند. در این مرجله حالت دریافت کننده ای داریم. گوش می دهیم و به عقل می ایسیتم. و مرحله ی بعدی که مرحله ی بازنویسی ست. . به ندای درونی مان توجه کردن و سر کلاس های نویسندگی حاضر شدن اما فقط ندای درون نیست و تمرین و انگیزه و جنگ است. مغز انسان موجود حیله گری ست. و سوالات بدی می پرسد. خرج زندگی ات را از چه راهی به دست می آوری؟ چه چیز ارزشمندی برای گفتن داری؟ دنیا اهمیتی به تو نمی دهد. دیگر از کسی کتابی چاپ نممی کنند. برای اینکه نوشتن عمیق شروع شود باید اول با این شیطان ها جنگید. به تک تک ان ها نگاه کنید. اگر به هر کدام بها بدهید دیگر قدرت چندانی ندارید برای نوشتن. نوشتن فقط برداشتن خودکار نیست. گرچه در نقطه ای از جریان نوشتن به اینجا هم می رسیم. . 2. فرایند در برابر محصول هر چه بیشتر نوشتن خلاقانه درس می دهم اهمیت فرایند برایم پررنگ تر می شود. به همین ترتیب می بینم که برای نویسده های تازه کار محصول نهایی مهم تر است. آن ها سوالات را بازیابی می کنند که کجا و کدام بازار و نشریه و ... پیش پرداخت و مصاحبه ها و.. توجه شان را بیشتر جلب می کند. . اگر چاپ اثر را نقطه ی نهایی موفقیت خودتان به عنوان نویسنده ببینید قدرتتان را از دست دادیه اید. به طور مسلیم همه ی ما که می نویسیم دوست داریم اثرمان را چاپ کنیم و با مخاطب ارتباط برقرار کنیم اما این بخش از کنترل ما خارج است. ویراستارها عوض می شوند و مجله های تازه شروع و تمام می شوند و هیچ ضمانتی در کار نیست و حتی وقتی اثرمان را چاپ می کنیم هم هیچ اتفاق بزرگی در زندگی مان نمی افتند. فقط با صفحه ی سفید ارتباط داریم. درواقع معیار را نیابد بر چیزی که از کنترل ما خارج است بگذاریم. من برای این می نویسم که نمی توانم ننویسم. من ارتباط برقرار کردن را دوست دارم و می خواهم کاری را که به آن عشق می ورزم را انجام بدهم تا جایی در این دنیا برای خودنم داشته باشم. حتی اگر نتولانم مقاله و کتابم را جایی چاپ کنم باز هم می نویسم. نوشتن ماندگارتر از یک شغل و یک دوست خانوادگی و ... نوشتن تکانه ی اصلی زندگی ماست. نوشتن وظیفه ای نیست که ما باید انجام بدهیم. بلکه باید در تمام زندگی مان نوشتن را تقویت و تغذیه کینم. دقت کنید من نمی گویم چاپ نکنید. بلکه می گویم بنویسید. هر وقت می توانید بنویسید. هر وقت خسته اید که نمی توانید بنویسید باز هم بنویسید. . هدف گذاری یا نه؟ شخصیت هایی در سه گروه برای نوشتن. تا چه حد عادت ها و الگوهایتان را می شناسید؟ اگر تحت فشار باشید عملکردتان چطور می شود؟ از آن فشار برای رسیدن به چه چیزی در زندگی تان استفاده می کنید؟ چقدر متمرکز بر موفقیت هستید؟ برای پاسخ به این سوال ها در سه دسته جای می گیرید. 1. یا اهداف متعددی برای خودتان تعیین می کنید و پر از انگیزه هستید تا ان ها را به دست بیاورید و به محض اینکه به آن ها رسیدید اهداف دیگری برای خودتان معین می کنید و همیشه در حال رسیدیند. 2. اهداف بسیاری برای خودتان مشخص می کنید و به ان ها نمی رسیدید و از ان ها جا می مانید و احساس درماندگی می کنید و حس می کنید هیچ وقت نمی توانید موفق شوید. 3. در دسته ی سوم اصلا هیچ هدفی تعیین نمی کنید و می گذارید هرچه می خواهد بشود. به این ترتیب کلی پروژه دارید که شروع کرده اید و تمام نکرده اید نوشتن هم مثل هر کار دیگری ست. باید سر ان حاضر شوید. به ما یاد داده اند هدف گذاری کنیم و برای خودمان برنامه ی زمانی داشته باشیم تا بالاخره ان کار خاص را بکنیم. این کار خوب است ولی بالاخره خو دتان را فریب می دهید که انگیزه انجام ان کار را دارید. به اعتقاد من وقتی راهی پیدا کنید که بی تعیین هدف کارتان را بکنید می بیند راه نوشتن بر رویتان باز شده است. . " اگر با اندیشه ی وزن کم کردن و انعطاف بدن وارد کلاس یوگا شدید ایرادی ندارد ولی وقتی وارد کلاس شدید آن را دم در رها کنید. انعطاف و کاهش وزن به مرور زمان به این دلیل رخ می دهد که شما آن کار را انجام می دهید. نوشتن هم همینطور است. همینطور سر کار حاضر شوید. شما را به جاهایی می برد که فکرش را هم نمی کنید. . 10. تن به عنوان منبع به همین دلیل به کلاس یوگا رفتم. یوگا کند است و مبتنی بر تفکر و کمک می کند به صدای تنمان گوش کنیم. . سر ما در مقایسه با سایر قسمت های بدن مان کوچک است و این همزمانی مهم است در بدن. برای نوشتن عمیقی باید تمام بدن مان حاضر باشد. هر حس و محدودیتی که به شما داد باید این کار را بکنید و به درون بدن تان بروید تا وارد نوشته تان بشوید. . شخصیت های کتابتان در چه تی زندگی می کنند؟ جای زخم هایشان کجاست؟ کجای زانویشان پوست کنده شده اسات؟ کدام استخوان شان شکسته است و از بیماری خاصی رنج می برند؟ شخصیت های داستان لازم است که کارهای معلمولی و روزانه را انجام دهند. آیا آن ها هم خارش می گیرند؟ زیربغل شان بوی عرق می گیرد؟ یا موهای مزخرف زیر چانه شان بیرون می زند؟ . تمرین در تن تان جای سختی را پیدا کنید و سعی کنید با تمرکز بر تنفس به آنجا نفوذ پیدا کنید. آیا می دانید این سختی از کجا می آید؟ می توانید از این تنش بنویسید؟ ما روزی از تن مان بیرون می رویم. یک نامه ی خداخافظی با تن تان بنویسید. به درونتان نگاه کنید و درون خودتان را تصور کنید. حتی اگر لازم است یک کتاب آناتومی در رابطه با بدن تان بخوانید. . 11. اجداد به عنوان منبع حس کردم فریاد هر انسانی که در طول تاریخ سختی کشیده است در فضاست و برای ابد در همان فضا پژواک دارد. به این فکر می کردم که هر انسانی چه مقدار از زندگی را با خود دارد. نه زندگی خویش. بلکه از تمام زندگی هایی که زمین شاهد آن بوده است. به داستان های گذشتکانی فکر کرده ام که داشته اند و حالا در سکوت زیر خاک خوابیده اند. . نوشتن یعنی دنبال کردن نشانه ها. نمی دانیم که دقیقا نشانه ها چه می گویند اما به دنبالشان می رویم تا معنایشان را پیدا کنیم. . همین نشانه ها را می توانیم در تن مان پیدا کینم. من شبیه فنلاندی ها هستم اما هیچ ارتباطی از درون با آن ها پیدا نمی کنم. صداها و داستان های فنلاندی ها را نمی شنوم و البته تردیدی نیست که خودن آن ها در من است. به عنوان نویسنده می توانیم شبکه ای از اجدادمان را تشکیل دهیم و قرار نیست فقط از زنان سفیدپوست طبقه ی متوسط بنویسیم. بین داستان های ناگفته دنبال داستان هایی باشید که پرانرژی اند. دنیال لحظه های خاص و ان دار . تمرین گوش کردن با چشم های بسته و اعتماد کردن به صداهایی که کم کم ظاهر می شوند. . 12. زمین به عنوان منبع در جایی از زمین که شما زندگی می کنید صحبت از چیست؟ چه داستان هایی در ان خانه ها و خیابان های خاکی و صندوق پست های زنگ زده وجود دارد/ لازم نیست دور دنیا را بگردید تا منظره ای که می خواهید را پیدا کنید. اگر در ساحل رشد کرده اید برنامه ی دقیق موج ها و جزر و مد را می دانید. . ما به عنوان نویسیده باید گوش بدهیم نه فقط به انسان ها و قصه هایشان به درخت ها و کلاغ ها و گیاهان و رودها... با گذر زمان می فهمی که فلان شخصیت داستانی نمی تواند در آفریقای جنوبی رشد کند و باید در پورتلند زندگی کند و یا سوال بپرسیم که اگر او را به جای دیگری منتقل کنم چه اتفاقی می افتد؟ . سنگ محک ریشه هایتان کجاست؟ مردن را هر طور که دوست دارید توصیف کنید. 4. درخت ها جلوه ای عالی از ریشه دار بودند. رسیدن و اثبات و کشش. آن ها هم زمان به بالا و پایین کشیده می شوند. رسیدن و ریشه داشتن هر دو با هم درخت را می سازند. داستانی را بر اساس تاریخ دوستی تان با درخت ها و ارتباطتان را با یک درخت خاص بنویسید. . دنیای بیرون و درون سنگ محک ی��ی از نوشته هایتان را بردارید و دل آن را تعیین کنید. از خودتان بپرسید آیا ساختار- خط بیرونی- با محتوای آن سازگار است یا نه؟ آیا آن محتوا در این ظرف می گنجد و متناسب است؟ چرا کمتر یا بیشتر از ان برداشتید؟ دوباره بررسی کنید. . 14. مبارزه با سایه این سایه- سایه های فردی و سایه های اجتماعی- دانش بزرگی از خودمان را در اختیار دارد. ما به عنوان نویسینده مایلیم بدون خودفریبی و خود اغفالی زندگی کنیم. می خواهیم اسرار جهان را کشف کنیم. می خواهیم از هرج و مرجی که ما را در برگرفته است داستان بسازیم. با آنچه در گوشت و پوستتان است دشمنی نکنید و از ان نترسید. با آگاهی می توانید با آن کار کنید. طوری که خودتان و دیگران را نرجانید وقتی به آگاهی برمی گردید تزس بسته می شود. . 15. مشاهده اگر هر لحظه حواسمان پرت باشد چطور می توانیم زندگی کنیم؟ زندگی خودمان منهای اضافه بار حسی ای که از محیط می گیریم. مجبوریم برای شنیدن صدای خودمان کلی تلاش کنیم. شنیدن به شدت کار سختی ست. و به این دلیل سخت است که برای هر کس به شیوه ای جلوه گر می شود. نه اینکه سحرآمیز باشد و عمیق. پرهیز از احساسات دیگر کمک می کند تجربه ی یک چیز کوچک را برای خودمان عمیق کنیم. مثال گربه. گربه و پرنده که به شدت غرق نگاه کردن و تماشای پرنده می شود. باید یاد بگیریم توجه مان را از همه چیز به یک چیز معطوف کنیم. برای توصیف مادربزرگ دوست داشتنتی تان از واژه های عشق و مهربان و خاص بپرهیزید و برای نشان دادن آن تجربه از کل به جز عشق بروید. اگر نویسنده زیادی تلاش بریا بیرون داد نشان دادن و گفتن بکند مخاطب نمی تواند خودش بو بکشد و ببیند و بشنود. ولی وقتی نویسنده فقط بخش های کلیدی هر صحنه را می گوید می تواند به طور عمیق وارد شخصیت ها و کشمکش ها شود. با انتخاب، با حذف و تایید است که معنای واقعی هر چیز را می فهمیم. . حالا بیایید احساسات را توصیف کنید. از واژه های شاد و شعف بپرهیزید و از این ها استفاده نکنید. . 16. آگاهی و تصویرپردازی با تمرکز وقتی به سرعت زمان مان را استفاده می کنیم از آگاهی متمرکز استفاده نمی کنیم. در نوشتن هم وقتی به سرعت زمان مان را استفاده می کنیم نتیجه همین می شود که با اتوبونس از پمپتی سفر کردم و ناهار تور اسپاگتی بود و نیمه شب به رم بازگشتیم. داستانی در این نتوشته دیده نمی شود. هیچ بافتی ندارد. هیچ کدام از جزییات و تصاویر در این نوشته پیدا نمی شود که خواندنش بتواند کسی را در این سفر با من همراه کند. . 5 جمله بنویسید که شخصیت چه می بنید. چه می شنود. برای هر حس 5 جمله بنویسید بعد خودتان می فهمید که داستان چه راهی را باید برود. 17. شخصیت پردازی. پرسش عمیق نوشتن معتبر قبل ار هرچیز سفر به درون است. جامعه ای که ما در آن زندگی می کنیم هر کاری می کند با وسوسه و برنامه های مختلف که ما را از این سفر درونی دور کند. شغل و رنگ چشمی که به شخصیت تان می دهید زندگی او را نمی سازد. نترسید دل چشم تان را باز کنید و ببینید چه دنیاهایی درون شماست. . یک روز با لباس یکی از شخصیت هایتان بیرون بروید و خودتان را جای او بگذارید. به حرکت فکر کنید به وضعیت های او. به فرم جنبش او 18. دیدگاه. من من نیستم. 18 دیدگاه من من نیستم امکان انتخب بین زایوه دیدهای مختلف خیلی زیاد است. انعطاف پذیر باشید و دست به تجربه بزنید و سعی نکنید همیشه یکی از آن ها را به داستانتان تحمیل کنید. آرام باشید و گوش بسپرید. . 19. تغییر برای من زندگی کردن در فونیکس باعث شده بود از ظرافت های درونی فاصله بگیرم. هر روز مثل روزهای دیگر بود و هرچه بیشتر انجا زندگی می کردم آگاهی ام نسبت به خودم کمتر می شد.به شمال که رفتم تغییر ا احاس کردم و این تغییر در تنم هم رخ داد. تن را صمیمی تر حس می کردم و اگر دقیق نگاه کنیم در تن انسان بعضی چیزهاست که امروز و دیروز و فردایش یکسان نیست ولی اگر دقیق نگاه نکینم روزها و سال ها می گذرد و این سوال مرگ آور به سراغ اسنان می آید که کجاست ان روزها؟ نویسنده باید با ظرافت های این تغییرات هماهنگ باشد وگرنه همیشه داستان هایش راجع به چیزها و اتفاقات خیلی بزرگ و مهیب خواهد بود. و نمی توان تمام داستان ها را پر از اتفاقات موقعیت قرمز کرد. . یک دفتر برای بدن تان داشته باشد. هر روز احساسات تن تان را یادداشت کنید. خیلی دقیق بنویسید و فقط تمرکزتان را به مراکز درد محدود نکنید. زیرا ما معمولا وقتی متوجه تن مان می شویم که درد داشته باشد و الا توجهی به آن نمی کنیم.به بخش هایی از تن که درد ندارند و کارشان را به خوبی انجام می دهند. . 20. رنج به خوبی می دانید که فقط یک جادو، یک قدرت وجود دارد. یک راه نجات و آن عشق است. پس رنج هایتان را دوست بدارید. در مقابل ان مقاومت نکنید و از ان ها نگریزید. بیزاری شماست که ناراحت کننده ست نه چیز دیگر. . این بازی بازی ای نیست که ما در آن برنده باشیم. احساسات شادی زودگذر و گذار. هرچه زودتر بتوانیم هر چیز را همانگونه که هست بپذیریم زودتر به صدای عمیق مان دست پیدا می کنیم. در باب رنج نوشتن. ما رنج می بریم چون وابسته به بازده و نتیجه هستیم.
راهکارهای کتاب برای نویسندگی بد نبود. تن رو دخیل میکنه و یک سری تمرین برای تنفس میده که کمی شبیه یوگا هست. تمرینهای نوشتاریش بد نبودن ولی انجام دادن همشون خستهکننده است. بعضی تمرینها ناخودآگاه رودرگیرمیکنن و بعضی تاپیکهای نوشتنش خوب هستن.
درست قبل از آغاز قرنطینه ویروس کرونا، از کوچهها و خیابانهایِ خلوت شده رد شدم تا برسم به کتابفروشیای که همیشه مشتریاش هستم، تا با دستانی پر، خودم را در خانه حبس کنم. پس از انتخاب چند رمان و مجموعه داستان، فروشنده به کتابی اشاره کرد که عنوان روی قطعاش توجهام را به خود جلب کرد. کتاب را که برداشتم و نگاهش کردم، طرح روی جلدش که ماشین تایپ قدیمیای را زیر سایهای از دست نوشتهها نشان میداد، دلم را برد و کتاب را با خود به خانه آوردم.
شروع به خواندن کردم و خیلی زود فهمیدم که تکالیفی در انتهای هر بخش کوتاه برایم چیده که باید به آنها بپردازم. در حالی که ناگهان تبدیل به نوجوانی فراری از درس و مشق شده بودم، سعی کردم کاغذی بردارم و شروع کنم به نوشتن. سوالها و چالشهای کتاب برایم بسیار جذاب به نظر میآمد، اما در ابری از توهم به سر میبردم که: من داستان نویسم. پرداختن به این سوالها که اصلا نوشتن نمیخواهد.
شروع کار من با این کتاب، به همین چالش اولیه ختم نشد. خیلی زود با رویکردی ریشه دار در تفکر مولف آشنا شدم که از پایه با آن غریبه بودم. تاکید شدید او بر ارتباط با بدن و انجام حرکات ابتدایی یوگا. دیگر اصلا توی کتم نمیرفت. اسطورههای من همه غرق در دود سیگار و پشت غوز کرده نوشته بودند – حداقل آنطور که من در عکسهایشان میدیدم و میبینم – و نابودتر از این حرفها بودند که بلند شوند و خودشان را تا نک انشگتان پا کش بدهند. اما باز هم تلاش کردم امتحان کنم و در حین این که از خودم خندهام گرفته بود، دل سپردم به تمرینات ابتدایی تنفس و حرکات خیلی سبک بدن.
با ادامه این روند، خیلی زود متوجه شدم که عمیقا به همین نوشتن های پراکنده حول محور سوال یا تفکری انتقادی دل بستهام. کاغذ پشت کاغذ سیاه میکردم و مینوشتم و روی هم میگذاشتم. از آن طرف هم صفحه به صفحه دنبال تمرینات بدنی جدید میگشتم، تا بلند شوم و انجام دهم. با همین مسیر پیش رفتم و درباره مفاهیم و برداشتهای گستردهای در زمینههای مختلف نوشتم.
اتفاق قابل توجه برایم، تغییر آن نگرش ابتدایی بود به گونهاش اغراق آمیز؛ که روزانه نویسی و حضور بلاشکِ آن در یک صبح تا شب، برایم از داستان نوشتن اهمیت بیشتری پیدا کرد. اگر یک روز نمینوشتم تا شب دل و دماغ نداشتم و فقط میخواستم بلند شوم، این کتاب را باز کنم و یکی از بخشهایش را بخوانم. تا هم انگیزه نوشتن در من بیدار شود و هم با سوالات انتهای هر بخش، به گوشه پنهانی از درون خودم نقب بزنم.
کتاب «نوشتن با تنفس آغاز میشود»، تجربهها و دستآوردهای نویسندهای آمریکایی است که در بخشهای گوناگونی در این کتاب جمع آوری شده. تمرکز پایهای کتاب بر هر روز نوشتن، ارتباط ذهن و بدن، نظم، تمرین مدام و تمرکز است. کتاب عمدا در حال تلاش برای برون ریزی درون خواننده است – خوانندهای که میخواهد نویسنده باشد – و تلاش میکند مشاهده دقیق و با جزئیات را با مخاطبش بیاموزد. بزرگترین کمکی که این کتاب در روند نوشتن من داشت، تبدیل کردن این فعل، به امری ضروری در شبانه روزم بود. از نگاه من، همین اتفاق میتواند بی اندازه امید بخش باشد.
If I had to describe this author’s approach to teaching writing in one word, that word would be “unique”. And fascinating. And unusual, practical and useful.
By combining oriental spiritual principles and western writing techniques, Laraine Herring has produced a writing book that finds the perfect balance between craft and creativity.
Perhaps because I do meditation (regularly) and yoga (desultorily), as I worked through this book, the meaning of my authentic voice became real for the first time. The author articulated all the difficulties I have with writer’s block (which some authors say don’t exist) and gave a sensible explanation for it: as writers, every time we write authentically, we brave the depths of our very souls [Pg 16]. Writer’s block is thus a fear-based pattern because, as we write, we don’t know what we’re going to find in our deepest psyche. Writer’s block is that discomfort arising when our writing takes us to places inside ourself that we’d rather avoid [Pg 154]. Too true!
Each of the three sections of the book deals with a critical part of writing. Part 1 describes the tools for growth; Part 2 explores the craft of writing and Part 3 shows us how we must let go our old work and move on to our next story if we are to progress as writers.
The chapters are short and easy to read. There are “Body Breaks” and “Touchstones” scattered at crucial intervals. The former are quick and simple yoga exercises, many of which can be done in the chair, and we are told how these exercises will benefit our writing process. The latter are writing exercises listed at the end of each chapter. But, as with everything in this book, these are not just ordinary writing exercises. They also challenge us to grow as both writers and as individuals.
If you hold onto the goal of publication as the hallmark of your success as a writer, you are giving away your power. [Pg 73]
The above quote is one of the many drops of wisdom the author offers her readers. She also guides us to various sources of writing: the earth, our ancestors and our body. Her advice to listen to voices of our ancestors particularly resonated with me for I, too, hear the call of the ancestral spirits crying down the ages.
Ms Herring’s successful blend of Western writing technique and Eastern philosophy is both innovative and appealing. I can’t help but feel that it has positively transformed both my approach to writing and my view of myself as a writer. This book is a gem well worth adding to your writer’s reference shelf.
چیزی که در اکثر کتاب های ناداستانِ نویسندگان آمريکایی مشترک است، موعظه و پندهایی است که به ندرت به درد ما آدم های این قسمت از کره ی زمین میخورد . روی جلد در بالای کتاب نوشته شده نگارش خلاق؛ اما درصد بالایی از گفته های کتاب مربوط به مراقبه و مدیتیشن است. چرا که نویسنده ی کتاب تحت تاثیر کلاس های یوگایی است که هنوز هم می رود. به نظرم نویسنده باید اسم مربی اش را هم روی جلد کتاب ذکر میکرد. اگر هدفتان یادگیری بیشتر در امر نوشتن داستان است، این کتاب چیز زیادی به شما یاد نمیدهد. نه تنها داستان، بلکه از روش های نگارش هم چیزی در این کتاب پیدا نیست. کتاب حالتِ نمایشی و شعاری دارد و مثل اکثر کتاب های دیگر در این زمینه، هدف تنها نویسنده شدن، چاپ اثر، مخاطب و دوباره نوشتن رمان، چاپ اثر و مخاطب است. اگر بخواهم اثری باارزش در این زمینه معرفی کنم که اندک سوادی به ما بیاموزد کتاب سه جلدی زیر و بم داستان تألیف حسین حداد است. پ. ن:هیچ وقت نتونستم کلاس های نویسندگی رو درک کنم. بیشتر مسیری است برای آشنایی با چگونگی چاپ اثر پ. ن: کتاب های نشر بیدگل برای من ساخته نشده اند.
این آن کتابی نیست که بخواهید ازش نوشتن را یاد بگیرید. هیچ جای کتاب به شما نمیگوید برای نوشتن این یا آن نوع ادبی چه باید بکنید یا برای نظم دادن به ایدههایی که به ذهنتان میآید، چه راهکاری را پیش بگیرید. محتوای کتاب شبیه آن چیزهایی است که در ده دقیقهی پایانی کلاسهای داستاننویسی ممکن است از استادتان بشنوید، شبیه آن گفتههای پراکندهای که در جلسات انتقال تجربه و مسترکلاسها به گوشتان میخورد. اینکه کدام سطر از کتاب یکهو چراغی در ذهنتان روشن کند، بستگی به خودتان دارد. برای من سه چهار موردی از این جملات توی این کتاب بود. ولی اگر نظر من را میخواهید، اگر پیش از این اصول نوشتن را یاد گرفتهاید، این کتاب چیز جدیدی برایتان ندارد. پ.ن. ترجمهی کتاب پر از ایراد بود. به نظر میآمد ویراستاری هم دستی به سر و روی کتاب نکشیده باشد. با توجه به کتاب دیگری که یکی، دو هفتهی پیش از نشر بیدگل خواندم، دارم شک میکنم که نکند کلا چیزی به نام ویراستاری در این نشر وجود ندارد!
هر کس ازم می پرسه نویسندگی رو از کجا شروع کنم، این کتاب رو معرفی می کنم به خودم خیلی کمک کرده در نوشتن و حرف ها و تمرینات جالب و مفیدی داره اگر می خواهید بنویسید، حتما بخونید
This has been the most difficult book I’ve ever experienced – like watching a car crash and not being able to look away. There were times when I was screaming inside with resistance, hating the truths she was smacking me in the face with, and she knew! She knew exactly when I was about to throw the book in the kitchen sink and douse it with dish-washing liquid before cutting it up with fork and knife. She knew because just before those moments came, she would slam on her brakes and remind me that I’m not the first to go through this, that I’m not the last, and most importantly, that if I so choose, I will be able to find my way to the other side. Inhale. Exhale. And so the breath returns.
بیشتر یک سری تمرین آرامش و تنفس، تامل روی شخصیت رو محور قرار داده، یک کتاب پرورشی در سطح مبتدی ولی با نثر و جملاتی روان و دوست داشتنی. نیازم رو با توجه به اسم کتاب و هدفش برآورده نکرد.
کتاب خوبی بود. گاهی نویسنده کتاب را با دفتر خاطراتش اشتباه می گیرد؛ اما جاهایی به نکات مهم و مفیدی اشاره می کند. مثلا اینکه باید ریسکی نوشت و ... اما درباره گوش دادن به صدای معتبر درون یک نکته را فراموش کرد. آن هم این است که ابتدا باید درون معتبر را ساخت و بعد به صدای آن گوش داد. اگر نویسنده تازه کار هستید حتما بخونید. از کتاب های فرمولی و خشک ( آموزش داستان ) نویسی خیلی بهتر است. حداقلش این است که به شما احساس گناه نمی دهد.
Rather unusual approach to the writing process. I like that it bridges mind and body because writing so often forgets the body in process, even though it relies on the body to generate the raw materials of the product...
This was better than I expected. Combining insights from both things like yoga and meditation as well as nuts and bolts fiction writing, its well-structured sections are a lot more practical than I expected them to be.
In reading this book, I found the activity to be very relaxing compared to other books I have read. This is probably because the author shows you how calm and collected one should be during the writing process. Herring gives many physical exercises to help relax the body and ease the mind so that there is no tension or stress during the procedure. These “body breaks”, as the author refers to them, are simple techniques that one practices while reading along. As I read, I grasped the meaning of what writing is all about. Herring shares how passionate one should be about writing and how beginning a paper or a story should be an exciting task. With all the endless possibilities in the world to write about, one should never be scared or confused at the start. A new paper can draw out anything from a person’s mind. While reading, I felt like the author was there with me, like a teacher and a physical therapist almost, giving me ideas while relaxing my whole body as I learned. There are many famous mentors from which Herring draws inspiration from, such as Mother Teresa. She points out how overwhelming one can feel about all the ideas and endless topics to write about just as Mother Teresa spoke of how many hungry children there are in the world to feed but if we can only feed one, than just feed one. With so much confusion as to what to write, we freeze up and cannot focus on one thing. We just need to relax and pick an object that can catch our attention and stay with it. Herring shows how this fast-paced society we live in today can reflect our writing habits. The media heavily influences us and distracts our attention from what we may not see. In order to really grasp what we are writing, we cannot be distracted. This book will help one to focus and avoid anything that could lead the writer off course and fail to write their best. After reading this book, my mind was definitely opened up more and I feel a better approach to writing without stress or confusion. I realized how much this process should truly be appreciated and that one should have fun in completing it. There is a huge world of imagination and so many things to think about, so why not write how you feel to the best of your ability, mentally and physically?
I read a lot of books on the art and craft of writing. What a particularly liked about this one was Herring's focus on the authentic and critical connection between our writing and our bodies.
"Deep writing comes from our bodies, from our breath, and from our ability to remain solid in the places that scare us. It comes from merging with what we are writing – from dissolving our egos so that the real work can emerge through us, without conditions for success attached to it."
I believe she is correct. And there are plenty of times I wish she were not.
"The element of personal risk is what is missing from virtually all failed writing attempts. The writer tries to play it safe, tries to couch what he's doing in layers of deep, and often beautifully phrased crap."
I came across this book at exactly the right time. I have a meditation practice and a growing yoga practice, but my writing practice has been stuck in resistance for a while. This book integrates everything I've been learning and needing to know to open me up to my writing practice again and look at it with new eyes.
من نویسنده نیستم ولی نوشتن رو بیشتر از یه نویسنده دوست دارم. این کتاب از همان اول با اسم خوبی که داشت جذبم کرد و تا انتها من رو مجذوب خودش نگه داشت. این روزها همه ما در نوشتن پریشان حالیم و نیازمند بازبینی، بازخوانی و بازیادگیری برخی بدیهیات و تکنیک های نوشتن هستیم. این کتاب می تونه برای هر کسی در هر سطحی از علاقه مندی، توانایی و درگیری در نوشتن الهام بخش باشه.
واقعا نه... دوست داشتم کمتر از این ستاره بدهم ولی منصفانه نبود. کتاب را در بازهی طولانیای (احتمالا حدود یکی دو سال) خواندم و طبیعتا نظرم در برهههای مختلف تغییر کرده تا به اینجا رسیدهام که در انتهای کتاب، با تجربههایی که کسب کردهام، کتاب را غیرمفید بدانم. اول از همه بگویم که مخاطب مناسب این کتاب، فقط کسانی هستند که علاقهای به فلسفهی شرقی یا هندی دارند و یا کمی یوگا یا مدیتیشن کار کردهاند و یا در کل به مباحثی از این دست علاقه دارند. در غیر این صورت، فکر نمیکنم لذت چندانی از کتاب ببرند و اصلا برایشان مفید باشد. بخش موردعلاقهام، تمرینهای انتهای هر فصل بود و اصلا دلیلم برای خریدن این کتاب هم همین بود. تمرینها به مرور سختتر میشوند و اگر در کنار این کتاب، برنامهی روزانهنویسی هم برای خودتان تعیین کنید، به احتمال زیاد دستتان برای نوشتن روان میشود. مشکل بزرگ این کتاب، ترجمهی افتضاحش بود. در کل کتاب ترجمهشده واضح نیست و بسیاری از اهداف و اشارات کتابها در زیر یوغ ترجمه از بین میروند. ولی این کتاب واقعا در زمینهی بد ترجمه کردن فوقالعاده بود!! خیلی از اوقات اصلا نمیفهمیدم ماجرا چیست و کتاب چه میخواهد بگوید و از همه جا بدتر، قسمتهایی بود که نویسنده تمرینهای بدنی مراقبهمانند میداد و ترجمه شما را بیشتر از قبل گیج میکرد. صرفا خوشحالم که بالاخره بار سنگین این کتاب را بر زمین گذاشتم و میتوانم راحتتر ادامه بدهم. پ.ن: اگر میخواهید نویسنده شوید (هر نوع نویسندهای) اول با منابع آموزشی به زبان خودتان شروع کنید. اول کتابهای آموزشی فارسیزبان (نه ترجمهشده) بخوانید، کلاسهای فارسیزبان بروید و خلاصه خودتان را اول در ریشههای زبانیتان محکم کنید بعد از منابع "معتبر" دیگر زبانها و ترجمهشدهها استفاده کنید. از منِ زخمخورده به شما نصیحت!
This is worth the read. And worth going back and doing the exercises. She gives practical tips on how to relax and move in and out of The Field where your characters are living. Then she gives very practical tips on how to listen and allow those characters to come alive and speak to you. That’s the point where I have found, as a screenwriter, to just let them whisper in my ear and then write down what they say and what they are doing. No editing at that point. Allow the flow. Keep writing. Clean it up later.
This author gives practical techniques to get your body into an open flow state so you can step into their world and write down what they are doing. Capture the aliveness first. Clean up the sentences later. She gives direct exercises for us to become that opening… that bridge between the worlds. So we can give birth to something alive and kicking and even surprising. And wonderful.
Every once in awhile I need to read a book about how to write, just to remind myself that life is more than work and mean movie reviews. Laraine Herring’s musings on the craft fit the bill nicely. Much of her advice reminded me of similar works by Natalie Goldberg. And I admit I found some of it a bit too New Agey for my taste. However, I valued her emphasis on the interconnectedness of the process. Writing is such an obviously cerebral activity that it’s all too easy to forget to keep it in context with the rest of life. Herring does a good job of reminding us about the importance of simple things such as breathing.
I started reading this at the beginning of my journey to learn more about the self. Back then my focus was more on the emotional and mental components, so I read this book somewhat baffled at the mind-body framework to writing. Years later my understanding has broadened, I LOVE breathing exercises and somatic practices keep me grounded daily. So reading this now is an easier, richer and more rewarding experience. It gives me inspiration and motivation, as well as practical tools, as both a reader and a writer.
This is more like a personal development book, tailored to help confused beginning writers like myself. All writers want a New York Times best seller, but this book goes much deeper than achieving status. It shows the writer how looking inward for their satisfaction and validation strengthens their skills. Personal accomplishment should be valued over fame and money. Then everything else falls into place when you learn yourself (voice).
این کتاب برای من چیز تازه ای نداشت. شاید برای کسی که تازه می خواد آغاز به نوشتن کنه خوب و الهام بخش باشه اما اگر می نویسید این کتاب احتمالا چیزی تازه ای بهتون یاد نمیده و انگیزه های خاصی هم در وجودتون ایجاد نمیشه. بیشتر مطالب کتاب تکرار هست. اگر جملات و نکات تکراری حذف بشه احتمالا حجم کتاب نصف خواهد شد. من به کسانی که کار نویسندگی و به ویژه داستان نویسی رو شروع کردن پیشنهاد می کنم کتاب "گفت و گو نویسی؛ اصول و تمرین هایی برای نوشتن گفت و گوهای قوی" نوشته ی گلوریا کمپتون رو بخونید.
تمرین تنفس برای نوشتن؟ شاید این بهترین ایده قرن ۲۱ باشه. برای نویسنده ای که قلمش، قلبش و دنیاش سنگی شده مثل یک نوشدارو میمونه این کتاب لینک در طاقچه: https://amp.taaghche.com/book/13935/%...