شروع حرکت تو که ضرورت حرکت از آن مایه می گیرد از لحظه ای است که می فهمی از همه چیزهایی که با آن ها مانوس هستی بزرگتری بزرگتری، چون آن ها به تو ختم شده اند. تو میوه این درختی و هیچ وقت به ریشه و خاک و سنگ برگشت نخواهی کرد ... نیاز، قدر، ساخت ِ ما ضرورت حرکت را به وجود می آورند و ضرورت این حرکت حتی از تنفس ما بیشتراست. چون با مرگمان ادامه داریم و در مرگمان تولد یافته ایم...
علی صفایی حائری معروف به (عین- صاد) فرزند مرحوم شیخ عباس صفایی حائری و نوهی مرحوم شیخ محمدعلی صفایی حائری در سال1330 در شهر قم دیده به جهان گشود. پس از سپری نمودن دوران کودکی و با گذراندن دورهی دبستان و اتمام کلاس ششم (نظام قدیم) در سن سیزده سالگی شروع به تحصیل علوم دینی در حوزه علمیه قم نمود.
دروس سطح حوزه را در کمتر از چهار سال به اتمام رساند و در این دوران از محضر اساتیدی چون رضا سلطانی (قرآن و صرف و نحو)، مهدی بیگدلی و شیخ حسن منتظریان و حجتالاسلام باکوئی، جلیلی و فشارکی (ادبیات فارسی و زبان عربی) استفاده کرد. کتاب "منظومه" (علم منطق) را نزد استاد نبیفضل و کتاب "معالم" (اصول فقه) را در کلاس سید حسن حسابهای آموخت. او پس از طی این مقدمات از حجتالاسلام اعتمادی کتاب "قوانین" و از حجتالاسلام فاضل هرندی، آیتالله موسوی تبریزی و شهید محراب آیتالله سید اسدالله مدنی، کتاب فقهی "شرح لمعه" را تلمذ کرد.
علی صفایی "رسائل" را نزد سیدمهدی روحانی و شیخ جعفر سبحانی تحصیل نمود و برای فرا گرفتن "مکاسب" که از کتب فقهی پایان دوره سطح است از آقایان بناروانی و فاضل قفقازی بهره جست و در نهایت با خواندن کتاب "کفایةالاصول" نزد آقایان فاضل، ستوده و میرزا حسین نوری دوره سطح را به اتمام رساند. در خارج فقه و اصول از آقایان شیخ مرتضی حائری و سید محقق داماد استفاده نمود و در طی این دورهی علمی به تصریح خود بیشتر از محضر علمی پدرش که جزء اساتید زبدهی حوزوی در سطوح عالی بود؛ استفاده کرد و بدین ترتیب خارج طهارت، طاعت، صوم، زکات، خمس، حج، ضمان، اجاره و مقداری از نکاح و بیع را به انجام مقبولی رساند تا در جوانی به اجتهاد نایل شود.
علی صفایی در جایی مینویسد: «هرچه دارم از پدرم است. تمامی سوز تشیع و ولایت و محبت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را از ایشان دارم. در عظمت نگاه او حقارت دنیا را میدیدم. هم اوست که برایم درسی بوده تا در تنهایی به تولد و تولیدی برسم؛ و "نداریم" و "تکلیفی نیست" را به ندارم و باید بسازم و کاری کنیم راه بدهم. همین اعتقاد مرا بر آن داشته تا به تربیت و سازندگی فکر کنم و مسئولیت هر آنچه هست را به خود بگیرم و به انتقاد نپردازم؛ و همین است که کار اساسی خود را یکی دگرگون کردن تلقی تودهها از خود، و دیگر به دست آوردن مهرههای کارساز میدانم.»
اما این روند علی صفایی را بدین پایه صاحب نظر و اثر نکرد؛ او همزمان با شروع دروس حوزوی به مطالعهی سریع، دقیق و وسیع ادبیات معاصر و داستان نویسی ایرانی روی آورد: «شاید سیزده ساله بودم که داستانهای صادق هدایت را تمام کردم. داستانهایی که درد و رنج انس
یک دوستی دارم که خیلی دوستش دارم واقعا! یکبار به من گفت کمتر عین صاد بخوان. خیلی آرمانگرا شده ای و این آرمانگرا بودنت ضربه می زند بهت.. البته من با اینکه دوستش دارم حرفش را گوش ندادم!!
حضرت عین صاد از آن دسته آدم های دغدغه دار پر از انرژی ست که الحق خیلی خوب نیاز های آدم های مثل خودش را پیدا کرده و روی آنها دست گذاشته. کتاب حرکت را سال کنکور دوره ی سوم آفتابگردان های شهرستان ادب به ما هدیه داد.. آقای عرفانپور بزرگ! یک سالی هست که دارم این کتاب را می خوانم و تورق می کنم. نویسنده ضرورت حرکت را به خوبی شرح می دهد. هرچند آقای عین صاد یکی از ویژگی هایش این است که محکم حرفش را می زند و گاها نیازی نمی بیند برای نتیجه گیری ای که می کند حتما برایتان ادله و برهان قرآنی و روایی بیاورد. -که از نظر من خوب است. چون حوصله خواننده را سر نمی برد.- ضرورت و جهت حرکت، نیاز های در رابطه با خود مخصوصا نیاز های روحی را دوست داشتم. قسمت سوره مزمل ـش عالی بود! طرح و برنامه و نیاز های مرتبط با دیگران هم واقع بینانه و منطبق بر آنچه که هست عنوان شده است. هرچند وقتی عین صاد می خوانید از خودتان می پرسید نویسنده این کتاب کیست که اینقدر فضایی فکر می کند؟ ولی منظومه ی فکری عین صاد واقعا به حقیقت نزدیک است. کافی است آن را از نزدیک لمس کنید..
با هر کتابی که می خوانم و تورق می کنم ارادتم نسبت به این شخصیت عالم و عامل زیاد می شود.. خدا بر درجاتش بیفزاید.. این کتاب را توصیه می کنم به آدم های دردمندِ دغدغه مند!
یکی از بزرگترين حسرتهای این روزهایم این است که چرا در سالهای آغاز جوانی و احتمالاً آغاز دانشگاه با عین.صاد آشنا نشدم... با این وجود، حتی در این روزها هم میدانم عین.صاد برای بسیاری از سؤالهایم جواب دارد و برای بسیاری از درگیریها و رنجهایم راهکار.
حالا حالاها باید عین.صاد بخوانم؛ دقیقتر، با صرف تمرکز و دقت بیشتر، و با بهرهگیری از شرحهای موجود بر کتابهایش.
کفر متحرک به اسلام میرسد،ولی اسلام راکد، پدربرزگ کفر است. دو سال پیش این جمله را از کتاب "حرکت" نوشته علی صفایی حائری(عین.صاد) شنیدم. همین یک جمله از من دلبری کرد و گوشه ذهنم ماند که این کتاب را بخوانم. بعدها دیدم این جمله، ابتدای بندِ پایانی مقدمه کتاب است. جملهای که اینطور ادامه پیدا میکند:"سلمانها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آنها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودشان آنها را با کفر پیوند زد." آیا قرار است در این کتاب شرح زندگی آدمهایی که از کفر به ایمان رسیدهاند، بخوانیم؟ نه. این موارد تنها به عنوان مثال استفاده میشوند. این کتاب درباره انسان است. درباره ضرورت حرکت کردن انسان. درباره اینکه اگر حرکت نداشته باشد، میگندد و به دریا نمیرسد. به تعبیر من کتابی است در زمینه خودسازی. کتابی که در دایره جهانبینی اسلامی به شما راهکارهایی برای رشد و ساختن شخصیتتان میدهد. (اگر میشد من دوتا از این کتاب میخریدم. یک جلدش را در قفسه کتابهای روانشناسی کتابخانهم و جلد دیگرش در قفسه کتابهای دینی میگذاشتم.) علی حائری صفایی در این کتاب از اینکه حرکت چیست، چه ضرورتی دارد، چه موانعی دارد، به چه چیزهایی نیاز دارد و... مینویسد. او میگوید تا وقتی حرکت نکنی چیزی جلوی حرکتت را نمیگیرد. وقتی حرکت میکنی، یکی یکی درگیریها آغاز میشود. مثل وقتی که تا وقتی از خانه بیرون نرفتی، راحتی. اما وقتی از خانه بیرون میروی تازه قصهها شروع میشود. از کدام راه بروی؟ ایستگاه اتوبوس کجاست؟ راننده تاکسی ممکن است کرایه بیشتری از تو بگیرد. ممکن است گم شوی. کجا میخواهی بروی؟ ممکن است در راه آدمی با تو دعوا کند و... .حرکت در زمینه رشد خودت هم همین است. دردها، رنجها و درگیریها برای آدمی است، که در حال حرکت است. اما میدانی کدام آدم در این حرکت کردنش برنده است؟ آدمی که یاد بگیرد، این دردها و رنجها را تبدیل کند. آه و نالهاش زمین و آسمان را پرنکند. رنجها و درگیریها را درس ببیند، بیاموزد و روحش را آبدیده کند. غیر از این حرکتش به شکست، میرسد
برخلاف "رشد"، نتوانستم با این کتاب خوب ارتباط برقرار کنم. خواندنش برای من بیش از سه ماه زمان برد، چون نمیتوانستم ادامهدار آن را بخوانم. متنش برای من ثقیل بود؛ مضامین مطرح شده هم برایم ثقیل بودند. بعضی از بحثهایش را دوست داشتم، اما هدف کلی کتاب را نفهمیدم. با این حال احساس میکنم اگرچه الان از خواندنش لذت چندانی نبردم، بعضی نکاتی که از آن آموختم بعدها به کارم خواهد آمد. پ.ن. آقای صفایی را دوست دارم، اما این کتابش را خیلی دوست نداشتم چون آن را نفهمیدم.
درک فاصله بین آنچه هستیم و آنچه می توانیم باشیم ، عامل حرکت است .... و این شروع ماست. هرچه از خوبی این کتاب و نویسنده ش می خواستم بگم برخی دوستان اینجا نوشتند.... من قسمت قدرت روحی رو خیلی خیلی دوست داشتم، بنظرم ازاون کتاباییِ که باید دم دستم باشه و هی قسمت های هایلایت شده رو بخونم
کتاب #حرکت اثر استاد #عین_صاد از آن کتابهایی است که از صفر شروع میکند و پایههای محکمی را برای زندگی آدمی میسازد. به تعبیر امروزیها تا پیدا کردن #خرمشهرهای_پیش_رو همراهیتان میکند. با پایین آمدن سطح عمومی فرهیختگی خروجی دبیرستانها و دانشگاهها خواندن کتابهای او برای بسیاری از جوانان امروزی کمی دشوار است. ۳۰۴ ص، رقعی نشر #لیله_القدر
#آگاهی زیاد برای انسانی که خود زیاد نشده، جز رنج ندارد
#وقتی آدمی حرکتی ندارد، مجبور است خودش را با شکل های مختلف زندگی فریب دهد تا خیال کند که حرکتی دارد
#عظمت انسان در بینش اوست نه دانش او
#هر کدام از ما باید مولد باشیم نه محتکر
#با شناخت و درک قدر خویش، تا آن جا پیش می روی که حاضری حتی بار نسل ها را هم به دور کشی و در این حرکت، نه خستگی پیدا کنی و نه غرور، نه احتیاج به تشویق و ترویج داشته باشی و نه حتی از ضربه ای که می خوری واهمه و گریز #آنچه آدمی را بالا می برد نه سرمایه است و نه عمل که سعی اوست
#آنچه به انسان رفعت می دهد، بسته به مقدار سعی اوست، نه عمل او، که عمل وابسته به شرایط و امکانات آدمی است ولی سعی در هر مقدار از استعداد و توانایی اوست
#آدمی در یک مرحله به آموزش احتیاج دارد و در مرحله ی بعد به ذکر و یاداوری آنچه به آن آگاه شده نیازمند است
#انسان محصور و محکوم شرایط نیست بلکه متاثر از شرایط است
#دردها درس ما و فشارها عامل حرکت ما و ضربه ها عامل قدرت ما می شوند
توکل به این معنا نیست که وسیله ها را رها کنی، توکل یعنی اینکه تو با وسیله ها مغرور و بدون آنها هم مایوس نباشیش
حیف که وقت نوشتن دربارهٔ این کتاب را ندارم. مثل همیشه خواندنی اما بسیار فشرده است.
بخشی از آغاز این کتاب:
کفر متحرک به اسلام میرسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگ کفر است. سلمانها درحالیکه کافر بودند، حرکتشان آنها را به رسول منتهی کرد و زبیرها درحالیکه با رسول بودند، رکودِشان آنها را به کفر پیوند زد.
من بریدههای صداهای عین.صاد رو که توی کانال تلگرامش میذارن تاثیرگذارتر بر خودم یافتم تا این کتابش. اگر نوجوان بودم و دورهی مطهریخوانیم بود خیلی سر ذوق میومدم با این کتاب. در کل با پذیرش اینکه کتاب ۴۱سال پیش نوشته شده میشه باهاش همدلی کرد و به نظرم مرحوم عین صاد جلوتر بوده از زمانهاش. اگر الان زنده بود، دوست داشتم برم پای منبرش و حرفهای امروزش رو بشنوم.
نتونستم آخرهای کتاب رو بخونم. دلیلش این هست که فکر می کنم هنوز به جایی نرسیدم که بتونم حرکتی رو آغاز کنم. اصلا نمی دونم این حرکت باید چی باشه، چطوری باشه. درسته استاد از ساختن خودمون و سپس ساختن دیگران صحبت کردند، ولی من اصلا در حدی نیستم که برای ساختن دیگران حرکت کنم. خودم خیلی نیاز به ساخته شدن دارم. حقیقتا، آخرهای کتاب کم آوردم و متوجه نشدم باید چه کار کرد. نمی دونم گم شدم. فقط می دونم گم شدم.
از یه نظر کتابی خوب برای کسایی که میخوان کار تیمی و تشکیلاتی کنن. از یه نظر هم یه کتاب کاملا انگیزشی. متن کتاب چارچوب نداره و خیلی مواقع شما بحث رو گم میکنی. بنابراین باید برگردی یه دور دیگه با فکر بخونی. این ایراد برای همه متنایی کا از سخنرانیا جمع شدن ممکنه پیش بیاد و ناشر باید خیلی با دقت این کار رو انجام بده.
چهارمین کتاب از عص عزیز و میتونم بگم لذتبخشترینش نقشه راهی که احتمالا هرکدوممون یک گوشه کنارش گم شدیم و شاید این کمک کنه راه برگشت به مسیرو پیدا کنیم
قشنگ قابلیت داره هر مبحثشو هی دوباره دوره کنه ادم هر چندوقت
با یک وقفه طولانی وسطش بالاخره توی زمان خوبی تونستم دوباره برگردم رو مطالب و انگار اون وقفه نیاز بود
نکته ای که تو این کتاب بهش رسیدم این بود که در کتب تشکیلاتی دیگر باید ها و نباید هایی هست که این کتاب اکر تفکر خوبی در مطالبش انجام بگیره و با توجه به گیرایی خوبی هم که داره دلایل خیلی از این باید ها و نباید ها رو واسمون شرح میده،به شدت خوندنش برای من لذت بخش بود و انشالله که مفید هم باشد
علی صفایی حائری در این کتاب، اصول حرکت را بیان می کند. به خصوص در جهانی که مبنایش حرکت است و انسان باید به طور پیوسته در تغییر و کوشش باشد تا به سعادت برسد.
از کجای این کتاب بگم... جوری بود که خودکارمو نمیتونستم پایین بذارم؛بعد با خودم گفتم اینطوری پیش بری کل کتابو و تمام صفحاتش باید زیر جملات خط بکشی🤦♀️ به نظرم یه بار خوندنش کمه.. خیلی کم چون من الان حس میکنم خیلی از مسائل رو شاید فراموش کردم. توی زندگی که ازش بهره بگیریم اونوقت میشه گفت این کتاب رو به معنای واقعی خوندیم و چراغ راهمون قرار دادیم. و چراغ راه ما همان آیه های قرآن هستند که نویسنده میان جملاتش آورده بود.