Jump to ratings and reviews
Rate this book

خسرو خوبان

Rate this book
خسرو خوبان، رمان بلند رضا دانشور، سال ۱۳۷۳ از انتشارات افسانه سوئد منتشر شده است و هنوز یکی از بهترین رمان‌های فارسی در سبک رئالیسم جادویی با مضامین سیاسی به شمار می‌رود. روایت با گزارشات ساواک، سازمان برنامه و ثبت احوال از روستایی در دماوند شروع می‌شود که نشان می‌دهد این روستای کهندژ سرنوشت و سرشت عجیبی دارد و گاه از جشم انسان ناپدید می‌شود. در این بین انقلاب می‌شود و جستجوی جهادسازندگی نیز ثمری جز یک جنازه در اعماق یخ‌ها ندارد. بارها روایت به عقب بازمی‌گردد تا این جنازه و گم شدن روستا را تبیین روایی کند. بازهٔ کلی رمان از زمان اساطیر تا حال است، یعنی در بند شدن ضحاک و حمله اسکندر تا الان، ولی زمان حقیقی روایت مصادف است با اوایل دهه چهل و بعد جریانات چپ و انقلاب و جنگ.
نثر کتاب بسیار زیبا، دقیق و شاعرانه است.

لینک دانلود:
http://s9.picofile.com/file/835386719...

215 pages, Paperback

First published March 1, 1994

21 people are currently reading
667 people want to read

About the author

Reza Daneshvar

10 books43 followers
DANESHVAR, REZA (رضا دانشور, Moḥammad Reżā Dānešvar Tehrānizāda, b. Mashhad, 22 January 1948; d. Paris, 27 May 2015; Figure 1), fiction writer and playwright.

رضا دانشور در سال ۱۳۲۶ خورشیدی در مشهد متولد شد. در دانشگاه مشهد و دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرد.
رضا دانشور ابتدا در دهه پنجاه خورشیدی با چاپ داستانهای کوتاه در نشریات و مجلات شناخته شد،انتشار رمان «نماز میت» او را به عنوان نویسنده‌ای توانمند در داستان‌نویسی ایران مطرح کرد
او پس از انقلاب و در سال ۱۳۶۱ به فرانسه مهاجرت کرد. دانشور در خارج از ایران نیز به نوشتن ادامه داد. رمان خسرو خوبان که با نگاه به جنگ ایران و عراق نوشته شده را می‌توان یکی از مهم‌ترین رمان‌های ادبیات مهاجرت دانست
رضا دانشور بر اثر ابتلاء به بیماری سرطان ریه در شامگاه ۶ خرداد ۱۳۹۴ (۲۷ مه ۲۰۱۵) در سن ۶۸ سالگی در بیمارستان آلبر شانویه در حومه پاریس درگذشت

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
99 (41%)
4 stars
77 (31%)
3 stars
49 (20%)
2 stars
12 (4%)
1 star
4 (1%)
Displaying 1 - 30 of 66 reviews
Profile Image for Behzad.
652 reviews121 followers
November 10, 2025
عجیب است که قوی ترین رمان های فارسی (از جمله همسایه ها، روزگار دوزخی آقای ایاز، شب هول، جن نامه، سنگ صبور و بالاتر از همه - به نظر من - همین خسرو خوبان) هیچ کدام اجازۀ چاپ ندارند و بعد می نشینیم و با تعجب هرچه تمام تر از هم میپرسیم چرا رمان فارسی ضعیف شده؟ ضعیف شده، چون به قوی ها اجازۀ چاپ نداده ایم. به رمان هایی که قد و قامت و سر و گردن رمان های بالا را دارند اجازۀ چاپ داده نمی شود و در عوض دنیای هزار بار خوانده شده هزار بار دیگر چاپ میشود و دیگر خوانده هم نمی شود.
خسرو خوبان به نظر من میتواند بهترین رمان فارسی خوانده شود.
ترکیبی غریب و میخکوب کننده از رمان سیاسی و فانتزی؛ نثری که پیشینۀ یک عمر ادبیات فارسی را بازتاب می دهد و در عین حال معاصر است؛ جهانی به وسعت و پیچیدگی و جذابیت جهان تالکین، که از فرهنگ بومی و مواد اولیۀ بکر بهره می برد؛
آیا ممکن است روزی برسد که ادبیاتی ها دست از سر بوف کور بردارند و به اینطور آثار هم نگاهی بیندازند؟
فایل پی دی اف کتاب رو میتونید از این لینک دانلود کنید:
https://ketabnak.com/book/94851/%D8%A...

اینم یه گفتگوی جالب با رضا دانشور فقید که به نظرم میتونه شنیدنی باشه:
https://www.youtube.com/watch?v=o2-SY...
Profile Image for فؤاد.
1,127 reviews2,358 followers
October 10, 2019
آن که با هیولاها دست و پنجه نرم می‌کند، باید بپاید که خود این میانه هیولا نشود. اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی، مغاک نیز در تو چشم می‌دوزد.

فریدریش نیچه
فراسوی نیک و بد



اژدها در اصل مجموعه‌ایست مرکب از افرادی به هیأت انسان که مجتمعاً به صورت جانور پدیدار می‌گردند. در بطن این جانور، جدولی سه ردیفی قرار دارد که حاوی رمز موجود است. از مجموع آحاد هر ردیف این جدول، در حال افقی، عمودی، ضربدری، عددی یکسان به دست می‌آید...


کشف حقیقت اژدها
خلاصه‌ای از مضمون داستان
برای یادآوری شخصی

سه کلید برای کشف جریان کلی داستان وجود داره:

اول، اژدهای کیهانی. نویسنده در ابتدای داستان فصلی بی نظیر میاره از قول یک محقق در توضیح این که اژدهای افسانه‌ای موجود مستقلی نیست، بلکه مجموعه‌ایست از انسان‌های بی شمار که همه با هم اژدهایی پدید میارن. بعد یک روز محقق هنگام دیدن جمعیتی که در خیابون جمع شدن و از این سر خیابون تا اون سر خیابون مثل مار درازی کشیده شدن، یاد اژدهای کیهانی می افته.




نمادپردازی

فکر کنم بهترین حالت خوندن این رمان، اینه که اطلاعاتی کلی از اساطیر ایران داشته باشید، این طوری خیلی بیشتر لذت می برید از داستان و نمادها و اشاره های مکررش به اساطیر ایران. مثلاً این کوییز می تونه یه محکی باشه:

الف. داستان ضحاک و جمشید و فریدون چی بود؟

ب. ضحاک با کدوم حیوان ارتباط داره؟

ج. فرشته ای که مریم رو باردار کرد کدوم فرشته بود؟

د. سیاوش موقعی که از آتیش رد شد، لباس چه رنگی پوشیده بود و اسب چه رنگی سوار شده بود؟

ه‍. دریاچهٔ هامون و منجی آخرالزمان چه نسبتی با هم دارن؟

و. کدوم ایزد در آخرالزمان همراه سوشیانت بر می‌گرده؟

ز. ضحاک از چی ساخته شده و بین ضحاک و خرفستران چه رابطه‌ای هست؟
Profile Image for Mohammad Ranjbari.
267 reviews169 followers
April 24, 2019
نویسنده ای که به لطف دوستان گودریدزی با آن آشنا شدم و همین یک کتاب او برای اثباتش کافی بود. رمان خسرو خوبان، که در واقع می تواند نام داستان بلند را به خود بگیرد، کتابی ست در سبک رئالیسم جادویی با نشانه های آشکار از سور رئالیسم که مرز بین این دو سبک در آن به شیوه ای زیبا آمیخته شده است.
بیشتر از همه، رضا دانشور، در این کتاب در جایگاه یک نویسندۀ سبک ورز، زبان شناس، بلاغی و اسطوره باور قرار دارد.
زبانشناس، به این علت که در کاربرد واژگان نهایت دقت را دارد. به کاربرد کلمات «سرور و سور»، «بلند»، «چابک» و «قل» دقت کنید:
«کهندژ که حالا غرق سرور و آتش چهارشنبه سوری بود. عصر بلندی بود و آتش سر هر برزن افروخته. کودکان و جوانان و میانسالان و گاه پیران چابک، از روی خرمن شعله ها می پریدند و هلهله شان در ده ها دره قِل می خورد.» (ص124)

سرور و سور علاوه بر برقراری سجع مطرف و هم آوایی با فضای متن نوعی تلقین رنگ را نیز به مخاطب منتقل می کند. رنگی شاد و سرزنده حاصل از تشخص «سین» و معنای دو کلمه/ بلند بودن عصر، شیوه ای بلاغی برای روشن تر ساختن تصویر سطور قبلی ست جهت القای مؤلفۀ معنایی (اتفاق افتادن حوادث در این عصر بلند). چابک بودن پیران علاوه بر سرزنده و امیدوار و خیالپرداز بودن پیران کهندژ، به معانی انجام مراسم پریدن از روی آتش چهارشنبه نیز می باشد. (ایهام تناسب). قل خوردن (تجسم گرایی): با حالتی نوآورانه، نویسنده با بکار بردن کلمۀ «قِل» خوردن، موقعیت جغرافیایی روستا را برای مخاطب ترسیم می کند. اینکه در چه ارتفاعی بوده که صدای شادی مردم آن در اعماق دره ها قل می خورد. به خصوص دره هایی که بسیار رازآلود هستند و کسی از آنها زنده بر نمی گردد و این شادی بسیار مغتنم توسط این دره ها هضم و نابود می شود.
بلاغی به این علت که درست سبکی از نگارش را برگزیده است که به گفتۀ عبدالقاهر جرجانی: «بلاغت نه به لفظ تنهاست، نه به معنی صرف، بلکه قائم بر حُسن نظم و ترتیب اتساق معانی و الفاظ است...بلاغت یعنی اینکه کلام نظم و ترتیبی داشته باشد مناسب با آنچه در ذهن و خاطر گوینده، بر همان نظم و ترتیب اتساق می یابد و صورت صحیح نحوی کلام هم تابع همین نظم و ترتیب معنوی است.» (زرینکوب، 1392: 167). و شیوۀ بلاغت دانشور دقیقا در این راستاست.
وی ادبیات را جسورانه خوانده است. به تعبیر راما سلدن «اگر بخواهیم در خواندن ادبیات جسور و جستجوگر باشیم، باید گستاخی اندیشیدن به ادبیات را نیز داشته باشیم.» (سلدن، 1392: 15). او در جای جای کتاب به ادبیات می اندیشد. به همین خاطر است که ما با شعری پنهان و نوآورانه در سطور این کتاب مواجه هستیم. نمونه ای از این سطور:
«وقتی به ساحل رسیدند چشم های زن جوان در چهرۀ پریده رنگش، به آهستگی دو نرگس آبی در سپیده دمی دست نیافتنی گشوده شد. تن ترد جوانش در پیراهن تر آنچنان خیس خورده، آنچنان درست و به اندازه وآنچنان شکفته بود که نوری را می مانست پیچیده در ابریشمی ناتوان از پوشاندن...» (ص44)

تشبیه مرکب: دو نرگس آبی زن، به آهستگی در سپیده دمی دست نیافتنی گشوده شدن- پیراهن خیس به نوری پیچیده شده در ابریشمی ناتوان
حس آمیزی: تن ترد جوان
تشخیص: ابریشم ناتوان
واج آرایی: صامت «سین» به طرز معناداری در مواقع القای ظرافت بکار گرفته شده است.
چنین حالت هایی از متن در آن دسته از نویسندگان می تواند حضور داشته باشد که دارای ذهنی نشانه شناس باشند. که این مورد در نثر رضا دانشور کاملاً صادق است: «متن معمولا دارای الگوهای وزنی، آوایی و بلاغی مهم است که به صورت ارجاعی قابل تفسیر نیستند. این الگوها با تحمیل خود به خواننده به مثابۀ نشانه هایی عمل می کنند که باید درک شوند، اما درک آنها تنها در سطحی دیگر امکانپذیر است.» (کالر، 1390: 155). به عبارت ساده تر «خسرو خوبان» توسط ما خوانده می شود نه اینکه ما تصمیم به خواندن آن گرفته باشیم! سرشت رازآلود و بازی های فرمی – زبانی، متن را از دایرۀ اختیار خوانش خواننده بیرون کشیده و آن را در یک فضای سیال، پرتابی، استعاری و مبهم وارد کرده است.
نکته ها، سطرها و پاراگراف هایی چون این زیاد است و فرصت دیگری برای تحلیل می طلبد.

98/02/04

منابع:

زرینکوب، عبدالحسین (1392) نقد ادبی، امیر کبیر، تهران: چاپ دهم
سلدن، راما (1392) راهنمای نظریۀ ادبی معاصر، ترجمه عباس مخبر، نشر طرح نو، تهران: چاپ پنجم
کالر، جاناتان (1390) در جستجوی نشانه ها، ترجمه لیلا صادقی، تهران: چاپ دوم
Profile Image for Mohammad Hrabal.
447 reviews299 followers
July 15, 2019
آشنایی من با رضا دانشور و کتاب خسرو خوبان به خاطر ریویوی خوب ��کتر رنجبری عزیز صورت گرفت. چقدر گودریدز جای خوبیه. آدم خیلی چیزها یاد می‌گیره. به هر حال کتاب خوبی بود.
********************************************************************************
-شاید این بخشی است که همیشه بعد روشن می‌شود. حالا می‌روم و باز به دیدارت می‌آیم تا قدم به قدم به سوی مرگ همراهیت کنم
- که چه نقش‌ها بزنی؟
- که نومیدتر و نومیدترت کنم تا با این دانش بمیری که اینک نیز هزاره‌ی نومیدی است. صفحات 187-188 کتاب
Profile Image for Shervin R.
185 reviews59 followers
May 18, 2019
از فوايد گودريدز همين بس كه با اين كتاب آشنا شدم !:)
گاهى وقتا در حين خوندن اين كتاب ، حتى باورش برام سخت بود كه چقدر بعضى جمله ها پرمعناس و هدفمنده. رئاليسم جادويى با تم سياسى تو اين كتاب به بهترين نحو كنار هم ميشينن و به داستان در ظاهر ساده ، لايه اى عميق تر اضافه ميكنه.
شايد اين كتاب بهترين داستان براى آشنا شدن با ايران و اسطوره ها و فرهنگ ها و خرافه ها و وقايع دور و نزديك باشه.

پ . ن : براى لذت بردن هرچه بيشتر از اين كتاب ، لازمه كه آشنايى اوليه با بعضى از اساطير و وقايع مذهبى داشته باشين كه براى اين منظور توصيه ميكنم حتما ريويو آقاى فواد روى اين كتاب رو قبل از شروع مطالعه يه نگاهى بندازين :)
Profile Image for Negar Khalili.
215 reviews77 followers
November 23, 2025
بی‌تردید یکی از بهترین رمان‌هایی بود که در زندگیم خوندم. واقعا همه‌چیز تموم و عالی. ولی الان اصلا دلم نمیاد چیزی درباره‌ی کتاب بنویسم و با لاطائلاتم شأن این کارو پایین بیارم. صبر می‌کنم تا باز بخونمش (که گمونم لیاقتش حتی بیشتر از دوبار خوندنه) و بعد می‌نویسم.
نماز میت رو دوست داشتم، خسرو خوبان رو بیشتر. مشتی هستی و پرطرفدار آقای دانشور. تا رویوی بعدی خدانگه‌دار
یادداشتی بعد از دوباره‌خوانی خسرو خوبان:
به عنوان آدمی که اغلب در عجله و هول و ولاست و عقل و شعورش گاهی کار نمی‌کنه، عجب عقلی کردم کتاب رو دوباره خوندم، با فاصله‌ی زمانی خیلی کم از بار اول. از بار اول بیشتر لذت بردم، که این خودش نشون می‌ده واقعاً کتاب رو دوست دارم.
خطر لو رفتن.
به چشم من این رمان ابعاد و لایه‌های زیادی داره که می‌شه بررسی‌شون کرد، ولی من کلاً یه بی‌استعدادی جالبی دارم، و اونم اینه که می‌تونم از بدی‌های کتاب‌های بد بنویسم، ولی بلد نیستم از خوبی‌های کتاب‌های خوب بنویسم. مات و مبهوتِ لذت می‌شم فقط. اینه که از زبان و نثر درست‌درمون و نمادپردازی (که اصلاً توش خوب هم نیستم و مجبور شدم حین خوندن کتاب هشتادهزار چیز رو سرچ کنم.) و فرم و همه این چیزها که دوستان در ریویوهاشون نوشته بودن می‌گذرم. (ضمناً چقدر خوشحالم این کتاب به‌نسبت بقیه‌ی کتاب‌های این‌چنینی خونده شده، دست بر و بچه‌های گودریدز درد نکنه.)
فقط یه نظر شخصی (که لزوماً هم درست نیست) دارم که می‌خوام درباره‌ی اون حرف بزنم که به نظرم ویژگی منحصر به فرد این رمانه. این کتاب به اون معنای چفت‌و‌بست‌دارش «کاراکتر» نداره. خصوصاً قهرمان رمان، بهرام راستین، جدی جدی پوکه. هیچی نیست. مثلاً نمی‌شه گفت بهرام چنان مشخصه رو داره یا فلان اندیشه رو داره. هیچی نیست. تخته‌پاره بر موجه. نه نظر متقنی داره، نه چیزی جز زیبایی و حس خوبی که به بقیه منتقل می‌کنه. جریان زندگیش هم بر اثر حوادث و تلقین دیگران پیش می‌ره. حالا شاید بگین اولاً این کجاش منحصربه‌فرده؟ و ثانیاً کجاش خوبه که تو انقد از کتابه خوشت اومده! باید بگم به نظر من ویژه بودنش از سر بی‌کاراکتر بودن و پوک بودن قهرمانش نیست، بلکه از سر اینه که این پوک بودن با خود ایده‌ی اصلی رمان هم‌سو و هم‌جهته! اینش خیلی جالبه. ایده البته یکم پیچیده‌تر و لایه‌لایه‌تر از اونه که بشه راحت شرحش داد، (یا حتی فهمش کرد) ولی من تلاشم رو می‌کنم: گمونم ایده‌ی اصلی داستان استحاله‌ی منجی باشه. مردم همواره پی منجی‌ان، یکی که بیاد همه کارا رو بکنه و آرمان‌شهر بسازه و با دشمنان بجنگه و عدالت به‌پا کنه، و یکی رو به عنوان منجی انتخاب می‌کنن، (هرکی که ویرشون بگیره، مثلاً خوشگل باشه، یا هاله‌ی نور داشته باشه!) و می‌پروروننش و اون منجی در نهایت امر مجددا تبدیل می‌شه به شر. به عامل نابودی، یک دور باطل. مثالش هم انقلاب ۵۷، که اتفاقاً داستان داره همون وقت روایت می‌شه. و حالا بهتر می‌شه فهمید این بی‌کارکتر بودن قهرمان که می‌گم یعنی چی. قهرمان چنین ایده‌ای باید هم خالی باشه، همچنان که داره سعی می‌کنه با هزار اشاره و نماد وصلش کنه به هزار اسطوره و داستان، همون‌طور هم کاراکتر رو ازش می‌گیره و فقط «نقش» رو بهش می‌ده. نقشی که خودش انتخاب نکرده، مردمی که تنِ اژدهان بهش دادن. این به نظر من خیلی جالب بود. فکر می‌کنم تنها کتابی بود که خوندم و از کاراکتر نداشتن قهرمانش خوشحال شدم.
خب دیگه منبر بسه.
خوشبختانه پی‌دی‌اف کتاب دردسترسه و خوشبختانه در گودریدز هم خوب معرفی شده. البته کتابی نیست که بشینی و بخونی و خیلی روان و راحت پیش بری، (شخصاً تمام‌مدت فکر می‌کردم دارم معما حل می‌کنم.) اما بسیار خوندنی و لذت‌بخشه و ارزش وقتی که براش می‌ذارین رو داره.
Profile Image for Mana Ravanbod.
384 reviews254 followers
July 26, 2021
برگشتم ببینم برای چه کتاب‌هایی ریویو نوشته‌ام چشمم به خسرو خوبان که خورد دریغم آمد که آنوقت زنده بود. درگیر مبارزه با سرطان. خوش نداشت بگوید یا اینطور روشن بگوید و آرزوی سلامتی تنها کاری بود که از دست کسی برمی‌آمد.
رمان هر بار که گذرم بهش می‌افتد حس تناقض‌آمیزی بهش دارم. هنوز فکر می‌کنم نثر رمان محشر است. تراش‌خورده است. زحمت زیادی برده. هنوز فکر می‌کنم همین که دوستانش ویرایش کرده‌اند و این را اول رمان نوشته کار بسیار مهمی بوده. هنوز فکر می‌کنم برای نوشتن از آن باید دو سه بار پشت هم خوانده و یادداشت برداشته شود. ولی حالا فکر می‌کنم «روایت» را به معنایی که امروز بهش اعتقاد دارم دست کم گرفته. الان فکر می‌کنم می‌شد همین سهمناکی واقعه را روایت کرد ولی در ساختاری که بیشتر از «فضا» و «اسطوره» بر «کنش» و «دیالوگ» شکل بگیرد. قصد مقایسه ندارم ولی اینطوری پیش خودم فکر می‌کنم که خواسته چکار بکند، چه جهانی را تحلیل ببرد در حدود رمان بازبسازد و چطور این کار را کرده. کاش اینقدر دلبسته‌ی امروز گذرای سیاست روز نمی‌بود. کاش در رمان خسرو خوبان با گذشته‌ی خودش در نمی‌افتاد. و یاد شاپور جورکش عزیز بخیر که روزی در لابی هتل عالی‌قاپو اولین بار اسم رضا دانشور و این کتاب را از او شنیدم.

این هم ریویو قدیم:

رمان فوق‌العاده‌ای‌ست و باید دوباره‌خوانی کرد. لذت نثر زیبای آن را باید نرم نرم در جان خود ریخت، تصویرها را باید آهسته درک کرد...
اینقدر که برای نوشتن چند خط درباره رمان نیاز دارم سومین بار آن را بخوانم. یک رئالیسم جادویی با بستری سیاسی-اساطیری که نشان می‌دهد چطور هیولای کیهانی یا جانور کیهانی در ایرانی شکل می‌گیرد. نثر کتاب را نازی عظیما ویرایش کرده است البته.
برای رضا دانشور که انگار زیاد سر حال نیست، آرزوی سلامتی می‌کنم.
133 reviews76 followers
June 30, 2019
چند دقیقه پیش نوشتن ِ ریویو ِ "اسفار کاتبان" رو تموم کردم و نوشتن از این کتاب بیش‌تر از قبلی سخته. چطور می‌تونی درباره‌ی کتابی بنویسی که این‌قدر ایرانیه که احتمالا اکثر ِ ایرانی‌ها دیگه باهاش ارتباطی برقرار نمی‌کنن؟!


برای خوندن ِ خسرو خوبان، شما نیاز به چند چیز دارین:

۱) حوصله.

۲) اطلاعاتی (هرچند کم) از اسطوره‌های شاهنامه، اسطوره‌های زرتشتی، اسطوره‌های آیین‌هایی مثل میتراییسم و البته تاریخ ایران.

۳) بعضی وقت‌ها، لغتنامه‌ی خوبی که روی گوشی‌تون نصب شده باشه؛ مثل دهخدا.



در مورد ِ این‌که موضوع و تفسیر ِ داستان چیه، هم "رادیو زمانه" مقاله‌ی مفصل و بسیار خوبی کار کرده (که با یک سرچ گوگل میاد بالا) و هم دوستانی مثل آقای فواد سیاهکلی، در همین گودریدز مطالب ِ خوبی نوشتن. بنابراین من دوباره‌کاری رو جایز نمی‌دونم، و البته اگر از اسطوره‌های ایرانی مطلع هستین، خوندن ِ این‌ها رو قبل از اتمام ِ کتاب هم جالب نمی‌دونم.

با کتاب البته که در گودریدز آشنا شدم، اما چه‌قدر دلم گرفت که من ِ مشهدی، این‌قدر با "رضا دانشور" بیگانه بودم تا به حال، درحالی که از نظرم "خسرو خوبان" در مراتبی بالاتر از اکثر ِ رمان‌های درجه‌ی یک ایرانی قرار داره. فرم ِ داستان بی‌نظیره. نثر کتاب فوق‌العاده‌ست. اِشراف ِ دانشور به شاهنامه و به کل تمام اسطوره‌ها، به قدری زیاده و به قدری خوب از این اسطوره‌ها در یک رمان ِ سیاسی استفاده کرده، که شگفت‌آوره.
بنابراین به نظرم هرکدوم از ما، که با این کتاب آشنا شدیم، وظیفه داریم در نشر و پخش ِ اسم کتاب و رسوندنش به دست اهالی ِ ادبیات کوشش کنیم. چون هرچندکه نویسنده نسبتا در گمنامی مُرد، اما کتاب‌هاش هنوز زنده‌ن و لیاقت دیده شدن و خونده شدن دارن؛ لیاقتی که از بسیاری کتاب‌های پُرچاپ ِ کتابفروشی‌هامون بسیار بسیار بیشتره.
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
November 10, 2025
تهمینه که پذیرا شد رستم را، که کشتگاهِ سهراب شد در بستر خویش و از نژاد دستان برگرفت بارِ خویش؛ آن شب، رستم، یلِ سیستان بنای غم در جهان گذارد. رستم همو بود که به ناروا سهراب را سالیانی پس به تیغِ تیزِ نیرنگ سینه درید و نرسید نوشدارویْ هرگز به کامِ پهلوانِ زاده در سمنگان که اثر کند و بماند رستم را و ایرانشهر را
هم رستم است که به کین خواهی ی سیاووش این گوهر یکتای پاکی به جنگْ ویران کرد توران و تارومار تورانیان را؛ اما چه سود؟ و باز رستم بود که سودابه را بیرون کشید از حرمسرای شاهانه و سینه هایش برید از دردِ خونِ پاکِ ریخته به ناحقِ سیاووش. رستم بود که دانست اگرچه کشتنِ اسفندیار آن همتای بی همتا را نفرینی ست ابدی اما چه حاصل که چاره اش جز کشتن نماند و اسفندیار در خون نشست به دستانِ تهمتن. و می پرسم از خود اینها اگر افسانه اند پس چگونه اینچنین در واقع رخ داده اند و پس چگونه ست که خونِ آن پاکان هم چنان جاری ست؟ و مگر نه اینکه پهلوان ِ جانها رستم خود نیز به کینه و فریبِ شغاد از میانه می رود که سرانجام را، آخر یکی بایست رقم می زد که نتیجه ی نافرجامِ بدنهادی و دروغ اندیشی بود
چگونه است که این افسانه ها اینگونه تنیده اند در سطر به سطر اوهامِ تاریخِ این سرزمین که خود چون پیکرِ خسروی خوبان چاک چاکِ تیغ اهریمنان است؟! و این حکایتِ غریب، این داستانِ بی همتای رضا دانشور مگر جز همین روایتِ تاریخ است؟ تاریخ ِ برآمده از افسانه ها! و چه می کند وقتی که می خوانی اش و دم به دم، آن به آن همه چیز در نظرت این چنین شفاف و دردناک زنده می شود؟ و مگر داستان خود برگرفته از والاترینِ حقیقت ها نیست؟ و مگر نه اینکه کهندژی که ایران است نام، می شود کنامِ ماران و دد پیشه گان؟ هیهات!
و دیگر اما سیاقِ بی نظیر او در تصویرسازی هاست. چنان قلمِ او ظریف و به کمال جمله ها را پرداخته است که بی هیچ ما به ازای بیرونی در بطنِ متن فرو می روم و تمامِ آن احوالات را کلمه ها با چیدمان و چگونگی وجودی خودشان در من بیدار می کنند. گاه باز می گردم به ابتدای هر بند و بارها می خوانم بس که در ذهن رسوب می کند و از نو دلم می خواهد بخوانم این لذتِ متن را و چه نوشته است دانشور. چه زبانی را به خدمت گرفته است برای روایتی که جز این زبان گویای آن نیست. دانشور داستانی نوشته است که نیاز حیاتی اش به این زبانِ فراواقعیت را نمی شود انکار کرد. داستانی برآمده از حقیقت و واقعیتِ محض. این است که داستان از ابعادی گونه گون برایم جذاب می شود. هم متن، هم زبان، هم تصویرها، هم شخصیت ها و فضاها(امان از فضاها) و همه ی پیکره ی یکپارچه ای که در ذهن یک بنای داستانی غریب را می سازند. شخصیت هایی عجیب: بهرام راستین، مرد زابلی، ماهانه، مرد مارگیر، کهندژ، البرز کوه
ژرفای بی همتای داستان دانشور و گره خوردگی آن با احوال و روزگار ما در درون شخصیت ها و مکان های داستان را نمی شود هیچ گونه بازگو کرد. ژرفای فاجعه ای که هنوز انگار بهمنِ ویرانگرش به کلی ما را مدفون نکرده است اما به زودی چنین خواهد کرد را چه باید نوشت؟ و چقدر باید نوشت تا روزی خورانِ بارگاه دست بکشند از حقارتشان و ما مردمان از جهالت مان.! هیهات
و دریغ که تبعیدِ ناخواسته ی خودخواسته ی دانشور زبانِ پارسی را محروم کرد از بسیاری نوشته های اصیل و خواندنی. دریغ از این نوار بی پایانِ جهلِ روزگار ما. عجبا. روانِ خسته اش آسوده باد

1397/07/28
Profile Image for Sepehr.
208 reviews236 followers
September 29, 2021
چیزی که من خواندم ترکیبی از شاهنامه، صد سال تنهایی و فیلم‌های بونوئل بود. بسیار با وسواس نوشته شده و فرم و لحن خاصی داره ؛ یک افسانه‌ی مدرن. هرچند که من همه‌ی عناصر بکار برده شده رو بصورت تک به تک بسیار دوست دارم ولی کلیت اثر باب طبع من نبود. بخصوص زبان رمان با وجود اینکه شاخصه‌ی متمایز کننده و حیرت انگیز این اثر شناخته میشه، برای من زیادی بالامنبری بود چرا که قصد افسانه‌سرایی داشت و این زبان هم مشخصا برای افسانه‌ست. در ضمن ارتباط تنگاتنگی با اساطیر ایران و کمی هم تاریخ معاصر داره و برای لذت واقعی بردن ازش نیاز به اطلاعاتی هست. رمان، فارسیِ بسیار خوبی داره و به لحاظ پیچیدگی و تنوع روایت یکی از خاص‌ترین های ادبیات ایران هست. با این همه من « نماز میت » اثر دیگر نویسنده رو بیشتر دوست داشتم. برای نسل ما چیزی بیش از غنای زبان و تکنیک‌های روایی، نیاز هست.

۱۴۰۰/۰۷/۰۶
Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,167 followers
November 23, 2017
شبیه راه رفتن در خواب است، می‌دانی واقعی نیست اما از آن‌چه اتفاق می‌افتد وحشت می‌کنی، قلبت می‌تپد، سرکیف می‌شوی. این نزدیک‌ترین توصیف من از روایت «خسرو خوبان» ‌است. وهم و خیال پر رنگ‌تر از واقعیت‌اند و توصیفات پیونده خورده‌اند با تصاویری باستانی. انگار یک داستان کهن را می‌خوانید که آدم‌هایش از دوران نه چندان گذشته آمده‌اند. خسرو خوبان رمانی است که راویانش سرگشته‌اند و برای تلخ‌کامی‌های شخصیت اصلی رمان غصه می‌خورند. راستش دلم می‌خواهد بعضی از جملات رمان را حفظ کنم و بعد مثل شعری که هرگز فراموش نمی‌شود هی با خودم تکرارشان کنم، بس که قشنگی‌شان بی‌حد است.
Profile Image for Azin.
378 reviews12 followers
November 1, 2024
تاریخِ خوانش: فروردین ۱۳۹۸
تاریخِ آپدیتِ ریویو: آبان ۱۴۰۳


بحبوحه ی جنگ ايران و عراقه!
خانواده ها بعد از تحويل پیکرهای شهداشون به منظور اثبات ادعاي شهيد شدن عضو خانواده، به بنیاد شهید مراجعه میکنن.
خانمي دستي رو به عنوان بقایای پیکر شهیدش تحويل ميگيره كه ماه گرفتگي اي بر اون ديده ميشه ولی در راه بازگشت به خانه، گدايي با ديدن ماه گرفتگي ادعا ميكنه كه اين دست پسر اونه كه توي روستاي كهندژ كشته شده!
دو مدعی به دادگاه ميرن و زمانی که پرونده به نفع خانم در حال بسته شدنه، دست گم ميشه و به جاش گلي رويش پيدا ميكنه!
ماموري كه در حال نوشتن ادعاهاي طرفينه داوطلب به پيگيري ماجرا ميشه و...


کهندژ:
روستاي كهندژ از توابع البرزه و هر چند وقت يكبار از روی زمین ناپديد ميشه!
تا سال ٥٧ كسي از وجود همچين روستايي خبر نداشته و روي نقشه هم اثری از همچين روستايي نیست!
مردم این روستا به شدت مذهبي هستن و همه ي ساكنانش عكس آيت اللهي(احتمالا امام خميني) رو پشت آينه هاشون قايم كردن و چشم انتظار رسیدنِ منجيشون كه همون پسرِ داستانِ ماست(در ادامه ی ریویو راجع بهش خواهید خوند)و اون اتفاقي كه باید رخ بده، هستن!


راجع به تولدِ قهرمانِ داستان:
پسری که گويا نطفه اش با فرشته اي در دریاچه ی هامون بسته شده، کسیه که قراره در آینده منجي روستاي كهندژ بشه!(در واقع فكر ميكنم كهندژ نماد ايران باشه.)


ادامه یِ داستان:
بعد از برخورد اتفاقیِ پسر با کهندژ، اين روستا شناخته ميشه و ادارات و اشخاص مختلف براي كشف راز اين روستا مامور ميشن.
هر كدوم از این افراد، کم و بیش اطلاعاتی بدست میارن که همگی ناقص و ناکافی هستن!
بعدترها شخصي از اداره ي اسناد كه همون پدرِ پسرِ قصه ی ماست همه ی این اسناد و اطلاعات رو جمع آوری میکنه
و راوي داستان هم با استفاده از اونها، یک کتاب مینویسه!
(این کتاب هم مثل کتاب اصلی(خسرو خوبان) ممنوع ميشه و همه ی نسخه هاش رو جمع آوري و مقوا ميكنن و راوي هم به ضربات شلاق محكوم ميشه.)
(راوي داستان همون مامور دادگاهه.)


برخی نمادها و افسانه ها:
_داستانِ به دنيا آمدن پسرِ منجی در واقع الهام گرفته شده از بارداری حضرت مریم توسط فرشته ای الهی و نحوه ی تولد عیسی مسیح هست!

_در کهندژ اسبی مشکی برای پسرِ منجی کنار میگذارن که در واقع اشاره داره به داستان سیاوش که با لباس سفید و اسب سیاه از میان آتش عبور میکنه!

_قبل از ساخته شدن روستای کهندژ، ضحاك مار دوش رو توي غاري كه همون حواليه زنداني كردن و گویا هنوز هم ضحاك اونجا زندانيه!
__________


با این توصیفات، احتمالا تا الآن متوجه شدید که نویسنده برای نوشتن این کتاب از اتفاقات، نمادها، شخصیتها، اسطوره ها و افسانه های تاريخی و مذهبی بهره گرفته،
و تركيب اين همه اتفاقاتِ تاريخيِ واقعی با تخيل و استفاده از نمادها و نشانه های بسیار یک داستانِ نفس گير، جذاب و عجيب رو خلق کرده که من تا به حال، حداقل تو ادبیات ایران با نمونه ی مشابهش برخورد نکرده بودم!!!
__________


پی نوشت:
کتاب رو پنج سال و اندی پیش خوندم، اون زمان اینجا توی گودریدز از حس و حالم و نحوه ی آشناییم با کتاب نوشتم که چیز خاصی نبود ولی متوجه شدم چند نفری از همون طریق باهاش آشنا شدن و خوندنش!!
این ریویو مربوط به همون موقع هاست و برای پیج کتابم آماده اش کرده بودم ولی هیچوقت به صرافت اینکه اینجا هم بذارمش نیوفتاده بودم!!
دیشب که تو نوت گوشیم میگشتم، چشمم خورد به قدیمی ترین نوتم که همین ریویو بود و دو ساعتی روش کار کردم تا بالاخره به گودریدزم اضافه اش کنم، به امید اینکه افراد بیشتری با این کتاب آشنا بشن و به بقیه هم معرفیش کنن..
Profile Image for cordelia.
54 reviews52 followers
April 21, 2019
خیلی کم راجع به اساطیر و افسانه های ایرانی میدونم به نظرم اگر رمانی تونسته همچون منی رو مجذوب داستان کنه برای افرادی که دانش بیشتری دارند قطعا جذاب تر خواهد بود.
خوندنش برای من یک سفر جادویی بود.
Profile Image for AmirHossein.
49 reviews50 followers
September 23, 2019
آیا داستان آن دیوانه را نشنیده‌اید که با چراغ در روز روشن و در ملاء عام به دنبال خدا بود و مدام فریاد می‌زد؟

دیوانه‌ها اکنون نه به مدد چراغ و بینایی بل با بلندگو و شنوایی بنیاد را برچیدند و بی‌آنکه فرصت سر دادن فریاد خدا مرده است داشته باشند با کشتن او، خود نیز کشته شدند.

همگان منتظر منجی نجات‌بخش بودند و نماینگانی را برای آمدن احتمالی‌اش با اسب روانه می‌کردند؛ آمد، منجیِ نجات‌بخش آمد که با اژدها درآویزد؛ غافل که اژدها منجی بود و منجی اژدها.
منجی نه با دیو که با خود ستیز نمود. دیو بیرون رفت و بار دگر برآمد.

فرَشگَرد آمد و هیچ. اکنون چه؟
Profile Image for Mehrdad Mozafari.
Author 1 book34 followers
July 8, 2019
از بهترین کتاب های سورئالی بود که خوندم.
جمله ها گاهی طولانی بودن اما کلمات به قدری شیرین و روان به هم دوخته شده بودند که از طولانی بودن جمله بشتر لذت میبردم.
Profile Image for لیلی.
101 reviews49 followers
November 23, 2025
در منصفانه‌ترین حالت باید بگم این از اون خوب‌هاییه که سلیقه‌ی شخصی من نیستن. می‌دونی خیلی ماهرانه نوشته شده‌ن، ولی باعث نمی‌شه بگی دوستشون داری.
بنظرم دانشور اینجا داره کاری رو می‌کنه که حافظ قرن هشت می‌کرده. ادبیاتی که باشی، حتی این یه ذره‌ای که من هستم، این رو می‌دونی که بخش اعظم اعجاز حافظ درواقع کار خودش نیست، مهارت درست سرهم کردن و ترکیب اعجازهای یکی دو قرن پیش از خود��ه. ولی خب دست و جیغ و هوراها همیشه برای حافظ کشیده شده طی اعصار.
دانشور هم اینجا همچین وضعی داره، بسیار هنرمندانه و حرفه‌ای نقبی زده به یک عالم اثر و ایده‌ که پیش از خودش نوشته شده‌ن. اینقدر که من دیگه رها کردم شمردنشون رو از یه جا به بعد، ملغمه‌ای از خیلی چیزها بود. که شاهنامه و بنیان‌های اسطوره‌ای یه سری افسانه‌های ایرانی و یه سری ایده‌های مذهبی گل‌درشت‌ترین‌هاش بودن، چیزهایی مثل معصوم پنجم گلشیری و اون داستان «بودن یا نقشْ بودن» گلستان و یه بخش‌هایی از رازهای سرزمین من براهنی در بحبوحه‌ی انقلاب و یک عالمه داستان دیگه ظریف‌ترهاش که دیگه از دستت در می‌رفت از یه جایی به بعد اینقدر که در هم می‌پیچیدن و ترکیب می‌شدن با اوضاع سیاسی زمانه، که اون خودش سالهای منتهی به ۵۷ ه و هزاران پیچیدگی داره.
برای همین هم می‌گم سلیقه‌ی من نیست، من تا یه حد خوبی از درگیری ذهنی و پیدا کردن شبکه‌ها خوراکمه در داستان خوندن و اصلا می‌نشینم با کاغذ و خودکار خیلی متمرکز درمیارم نکته‌ها رو؛ ولی از یه حدی بیشترش بهم سردرد می‌ده و حس عقب موندن و نفهمیدن همه‌ی نکته‌های ریز فرامی‌گیردم و حس می‌کنم باید ۴۵ بار دیگه هم بخونم اثر رو تا شاید موفق شم هر بار دنباله‌ی یکی از چیزهایی که باید رو بگیرم، و این مجموعا خسته‌م می‌کنه. و در عین حال می‌دونم که رمان خوب دقیقا رمانی‌ه که همینقد راه بده به این مسیرها. برای همین می‌گم می‌فهمم که کار خوبی بود، اما سلیقه‌ی شخص من نیست. هرچند منکر مهارت کم‌نظیر نویسنده‌ش در به‌هم‌پیچوندن و داستان درآوردن از همه‌ی این هزاران تا شبکه نیستم، و نثر و روایت ترتمیز و اون شیوه‌ی پیچیده‌ی روایتگری و قصه‌گویی که سی صفحه‌ی اول داستان رو عملا قاب مقدماتی داستان کرده بود و بنظر من از جذاب‌ترین نکاتشه.

+بنظرم ایده‌ی اصلی رو هم در ارتباط با ایده‌ی منجی و درهم تنیدگی‌ش با ضحاک، اگر درست فهمیده باشمش البته که اصلا اطمینانی ندارم و اصلا حتی اطمینانی ندارم یک ایده‌ی اصلی و یک حالت درست فقط وجود داشته باشه درموردش، به‌وضوح از گلشیری دزدیده بود/الهام گرفته بود و جدید نبود.
++خداوکیلی ولی از اون جاهایی بود که یادت می‌ندازن چقدر ادبیاتی‌ای و یادت می‌افته این درس‌ها که اون‌ چند سال با بدبختی می‌خوندی کجا به فایده‌دهی رسیده. دقیقا در همینجا.😂 که چهارتا و نصفی نکته‌ی ادبیاتی متن رو تو احتمالا بیشتر و ساده‌تر از بقیه می‌گیری. یعنی مثلا اگر تا امروز فکر می‌کردم که اون ۴-۵ سال زندگی‌م ۰ فایده‌ داشته الان می‌دونم ۱ فایده داشته، سهولت خوانش خسرو خوبان دانشور.😂
Profile Image for Peyman.
97 reviews22 followers
May 24, 2019
یادمه یه روزی نشسته بودیم تو کتاب فروشی و حرف میزدیم در مورد ادبیات ایران... من از کتاب فروش پرسیدم که به نظرت چرا یه زمانی صادق هدایت و گلشیری و چوبک و جلال و سیمین و ... داشتیم الان این وضع شده که برهوت شده ادبیات ایران. تازه ما نسل بعد بیبی بومرها هستیم و باید یه اتفاقی بیفته. خوب که بحث کردیم اخرش برگشت گفت ببین تو خسرو خوبان دانشور رو خوندی؟ گفتم نه ... گفت خب شاید بخونی یه ذره نظرت تلطیف بشه... خلاصه اینکه همون روز ازش خریدم و گذاشتم تو لیست برای خوندن... الان که خوندم واقعا نظرم عوض شده چون بعد از بهمن فرسی بود که اونم روایت های عجیبی داشت فهمیدم الان هم نویسنده های بزرگی داریم فقط مشکل اینکه این بندگان خدا مهجور میمونن و مهجور حتی میمیرن و هیچکس خیلی اونارو نمیشناسه همه فقط سلبریتی های اینستا و فیلم ها و سریال های دو زاری رو میشناسن و میبینن

در مورد کتاب که اولین جذابیتش برام نثر کتاب بود که انگار داشتم ادبیات کهن ایرانی با کلی آرایه و کلمات زیبا و منحصر به فرد میخوندم ... شاید یکی از معدود کتاب هایی که علاوه بر مفهوم، نثر و ادبیات کتاب هم برام کشش داشت
دومین جذابیتش نوع روایت و تلفیق زیبای داستان سیاسی با اسطوره های ایرانی بود که باعث شد من دوباره به این نتیجه برسم که باید ادبیات کلاسیک ایرانی رو مطالعه کنم
و اخرین نکته اینکه زیباترین قسمت داستان انتهای داستان بود اونجایی که بهرام بعد از جنگ با اژدها تصویر خودش رو دید در ۱۵ سالگی معصوم و دلباخته. این نکته رو باز هم گوشزد کرد که هر مشکل و ضعفی که در کشور هست از خود مردم هست و هرکسی در راس امور باشه خواه نا خواه اژدها میشه چون فقط یه اژدها میتونه حاکم یک سری مردم دیو سیرت باشه ...
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Sara Rastakhiz.
132 reviews40 followers
May 3, 2019
کتاب واقعا زیبایی بود...نثرش...توصیفاتش...معانیش..اغازش و پایانش...همه اش چیزهایی بود که من از یک کتاب انتظار داشتم...قبول دارم نثرش کمی سنگینه ولی رویاییه ! من همیشه با کتابایی که زبون خودمانی دارن کمی مشکل داشتم برای همین از نثر حماسی و شاعرانه ی این کتاب واقعا لذت بردم. مطمئنم اگر جایی نسخه ای چاپی از این کتاب پیدا کنم حتما می خرمش و مطمئنم در اینده بارها و بارها به سراغش میام.
خیلی متاسفم که این اثر اینقدر‌گمنام مونده بوده و باز تکرار می کنم من سالها بود از نویسندگان ایرانی قطع امید کرده بودم بخاطر اینکه اکثر چیزهایی که به پست من خورده بود یا بیش از خد تاریک بود یا بیش از حد عاشقانه و یا بیش از حد انقلابی و جنگی ... متشکرم از https://www.goodreads.com/user/show/2... (جناب فواد سیاهکالی) که باعث شدن من با این کتاب اشنا بشم و بخونمش.
Profile Image for Roya.
282 reviews345 followers
December 10, 2017
من بهترین کتاب ها رو معمولا اتفاقی پیدا می کنم، ولی این یکی رو مدیون گودریدز و آدم هاشم،
ممنون گودریدز و آدم هاش!
Profile Image for Arman.
360 reviews351 followers
February 22, 2019
تاریخ:
از ویژگی های رئالیسم جادویی، پیدا کردن خلل در روایت رسمی از تاریخ است(مثل صحنه تیرباران معترضان در صد سال تنهايي).

دانشور نیز تلاش می کند با اشاره به همین امر، روایتی دیگرگونه از
تاریخ این سرزمین و تاریخ انقلاب ۵۷ ارائه کند:
"کتابفروش سابق دم صحن...دریافت این حکایت مثل آوازهایی که روی نوار بد ضبط شده باشد شروع به ریختن کرده است"
—ص23—

دانشور این بازسازی تاریخ و جغرافیای
تاریخی را به کمک روایت ها و عناصر اساطیری انجام می دهد.

استعاره:
در رئالیسم جادویی، دنیای خیال چنان در امر واقع تنیده می شوند که گاهی به سختی می توان آن ها را از یکدیگر تفکیک کرد، و در حقیقت مرزهای را بسط می دهد
اما "خسرو خوبان"، چنان حضور عناصر اساطیری مشهود است که گاه از رئاليته ی بقیه داستان فاصله ی زیادی می گیرد، و با توجه به ظرفیت های موجود در این عناصر، اثر را به فضا و داستان های تمثیلی و "ادبیات استعاري" نزدیک می کند(و به همین نسبت از رئالیسم جادویی دور).


نثر:
به جرات می توان گفت که نثر "خسرو خوبان" جزو تکخال های نثرنويسي معاصر فارسی ست. نثری شاعرانه(بشدت همخوان با فضا و مضمون اثر)، محکم و خوش ساخت... (من نثر دانشور را از نظر قوت و فکرشدگي در ردیف نثر فدایی نیا و گلشیری قرار می دهم).

اما نقطه ضعف:
فکر می کنم ویژگی ابهام که در ذات روایات و عناصر اساطیری وجود دارد (در اسطوره شناسی ها ضعف به حساب نمی آيد)، همراه با این عناصر وارد ساختار داستان شده و موجب ابهام در روایت داستان شده اند.
همین امر موجب گردیده که داستان، دو شقه گردد؛ شقی رئال که روایتی نسبتا سرراست داریم و شقی اساطیری که گاها بشدت مبهم می گردد و بسختی می توان خط روایی آنرا دنبال کرد.



پ. ن. : پیرنگ اصلی داستان هنوز من را بشدت به یاد فیلم "اژدها وارد می شود" ماني حقیقی می اندازد.
Profile Image for Yasaman.
17 reviews3 followers
February 6, 2020
قطعا بهترین کتاب ایرانی که تا حالا خوندم! هر وقت بهش فکر میکنم یک فضاسازی عجیب و جالب تو ذهنم میاد و به این نتیجه میرسم که نویسنده باید خیلی باهوش بوده باشه. از به هم ربط دادن وقایع و اتفاقات با اساطیر خیلی خوشم اومد و در کل به نظرم عالی بود!
Profile Image for Saeed.
142 reviews42 followers
February 11, 2020
شاید بهتر بود که وقت دیگه و با تمرکز بیشتری می خوندمش. خیلی کتاب مناسبی برا مترو و اتوبوس نیست.
Profile Image for Hilda hasani.
164 reviews179 followers
May 25, 2025
دیروز بعد از تمام شدن کتاب از یکی از دوستانم که در جمع‌خوانی شریک بود و ید طولایی هم در شاهنامه‌خوانی دارد پرسیدم خب واقعا اگر آدم‌ها انقدر که دانشور در خسروخوبان گذاشته، اسطوره نشناسند چه اتفاقی می‌افتد؟ واقعا انگار درک لایه‌ای از اثر عقیم باقی‌ می‌ماند. انگار جوابم را خودم می‌دانستم؛ او هم برگشت که خب این درک اتفاق هم نیفتد چیزی نمی‌شود! اصلا دانشور دلش خواسته این شکلی بنویسد، نمی‌توان خرده‌ای به او گرفت. و من هم خیلی سریع‌تر از چیزی که فکرش را می‌کردم قانع شدم. نمی‌شود خرده گرفت زیرا در چرخه‌ها و لایه‌های دیگر داستان در حال تکمیل خودش است. شاکله‌ی خسرو خوبان «دور»ها هستند.
دورهایی که در زیرلایه‌هایی می‌چرخند و درعین‌حال رو به‌جلو حرکت می‌کنند. «دور» زندگی بهرام و رسیدن به فرزندی که خود، خسرو خوبان است. «دور» مردمان کهندژ و داستانی که این شهر در دامنه‌ی البرز دارد، ناپدید می‌شود و در د��ری دیگر پدیدار می‌شود، اما همگی و در هر زمان جای زخمی، خط عبوری از دور قبلی را نگه داشته‌اند. و «دور» که دانشور در سرنوشت و تاریخ یک ملت خواسته تصویر کند که هنوز نه می‌توانم این ملت مفعول بودن و درگیر تکرار چرخه‌ی استبداد را رد کنم و نه می‌توانم قبول کنم.
می‌دانم که در خسرو خوبان زبان دانشور، تسلطش به اسطوره و قصه (هرچند زیاد چیزی ندانم) و تسلطش به روایت و ساختار دادن به آن بی‌نظیر است. تجربه‌ی بلند‌خوانی نصف کتاب خیلی کیف داد و خیلی از این چیزها را برایم روشن کرد. فرم داستان به ما نشان می‌دهد که چگونه یک روایت شفاهیی توسط نویسنده‌ای در حال ثبت شدن و تألیف است..روایتی که قرار است مانع از زوال آن شد؛ روایتی که گفته می‌شود تا شفاهی را به مکتوب تبدیل کند و شاید بتواند پایانی برای تکرار «دور»ها باشد؛ تا بلکه آنجا که در خط آخر آمده :«در نهایت حیرت دیدم سبزه‌ي ایام از زیر برف ستبر سر می‌زند» این دورها پایان یابند. (بعید می‌دانم!)
Profile Image for Narcissus.
57 reviews72 followers
Read
April 16, 2019
قانون پایستگی شر در این سرزمین! اینکه در حوالی کوه البرز دیو چو بیرون رود هم، دیو دیگری برآید! و ما همیشه در معرض بهمن ویرانی ایم

خیلی تجربه خوب و نفسگیری بود. نثر، فضا، نمادها، مضمون... همگی معجزه گر و اعجاب آور بودن. من اما از دادن ستاره پرهیز میکنم فعلا تا دوباره بخونمش چون توی شرایطی نخوندمش که این سطرهای جادویی لایقشن و خلسه و لذتش رو تمام و کمال لمس نکردم هنوز. در حال حاضر بیشتر مسحور نثر رضا دانشور هستم که عجب قدرت، هوشمندی و ظرافت بی نظیری داشت! قلمش رو انقدر سنجیده و درست گاهی به طنازی و سادگی و گاهی به صلابت و حماسه میبرد که نه تنها یکدستی متن رو مخدوش نمیکرد که با خودت میگفتی خودشه! زبان مناسب این موقعیت همینه! یه خاطره ی جالب هم از این کتاب برام موند. قبلش "کتابخانه بابل" رو به عنوان اولین تجربه از بورخس شروع کردم و فصل اولش رو هم خوندم که داستان در فضایی به اسم "شهر جاودانگان" میگذشت اما با توجه به سبک کتاب و موقعیت کتابخوانی من که محدود به مترو و تاکسی و فضاهای نامتمرکز بود ترجیح دادم بذارم بعدتر، توی شرایط بهتری بخونمش و رفتم سراغ این رمان ایرانی که راحتتر بگذره بهم ;) همون اوایل داستان این احساس بهم دست داد که چقدر منو یاد کتابخانه بابل میندازه و وقتی جایی از کتاب یه استاد معماری از "شهر جاودانگان" حرف زد دیگه مطمین شدم این احساس صرفا به دلیل تشابه سبک و فاصله زمانی کم من در خوانش این دو کتاب نبوده (در کتابخانه بابل هم این موضوع با محوریت هومر و ایلیاد و... مطرح میشه). این شد که تسلیم نشونه ها شدم و این کتاب سختخوان رو به پایان بردم
Profile Image for Sanam.
99 reviews37 followers
January 22, 2023
شاید غلوآمیز باشد اما به نظر من این کتاب اثر بی‌نظیری در رئالیسم جادویی است و خوشحالم که به فارسی نوشته شده و چقدر حیف که به خوبی معرفی نشده است.... از المان‌های فرهنگ مذهبی و ایرانی که مستعد این ژانر هستند خیلی خوب استفاده شده در حالی که داستان تعلیق خوبی هم دارد و جذاب و خواندنیست...
واقعن باعث افتخار است که در زبان فارسی چنین کتابی با چنین داستان عجیبی وجود دارد
Profile Image for E8RaH!M.
243 reviews63 followers
May 25, 2019

هزاران سپاس از گودریدز
و
https://www.goodreads.com/review/show...
بابت به اشتراک گذاشتن فایل کتاب




پیر زنی برهنه با چروکهای فراوان برتن رها شده در باغ. زاهدانی تهی شده از شهوت، حلق آویز به درختان. تهمتنی زیبارو در نبرد با اژدهافشی فلس تن. ناظرانی از هر تیره و قماشی بر سر بامها به تماشا. باکره گانی مکنون. مردی مارگیر و تنبور زن. عکس یک آیت الله پشت قاب آیینه ای فرو افتاده. رد یک لکه خون روی برف که گسترده و گسترده تر میشود.
اینها و هزاران سیاهی لشکر دیگر، جای جای پرده ی نقالی سه درویش را نقشهایی مینیاتوری زده اند. حکایت در قهوه خانه ای تاریک و پر دود، توسط سه درویش روایت میشود. گاهی به واقعیت میزند و گاه به خواب و خیال.






[مرور کلی]
خسرو خوبان جایی از تاریخ را شکافته و سعی کرده اسطوره ها و افسانه های کهن را میان این شکاف جای بدهد. موقعیت تاریخی عینی مربوط است به ابتدای دهه 50 خورشیدی تا اوایل جنگ ایران و عراق. اما موقعیت تمثیلی و اسطوره ای چیزی در حدود سه هزار سال یا دوازده هزار سال را در نظر میگیرد.
سواد مرحوم رضا دانشور در حوزه ی اسطوره ها، ادبیات کهن، و گستردگی دایره ی لغاتش آدم را متحیر میکند. تا حدی که بسیاری از صفحات کتاب آدم را مجبور میکرد معنی یک واژه را در اینترنت جستجو کند.
برخی از صفحات کتاب را سخت خواندم که به نظرم نیازی به این اندازه دشوار نویسی نبود. مخصوصا قسمتهایی که واقعیت و رویا در هم می آمیخت. جملات مغلق در برخی از سطور کتاب منِ خواننده را از ماجرا پرت میکرد و تمرکز دو چندانی میطلبید تا برگردی به خط اصلی داستان.
آنچیزی که بیشتر در رمان ایرانی میبینیم، یعنی "زبان"، طبق انتظار در این رمان هم شایان توجه است. از طرفی مشکل کمبود ماجرا که به نظر من یکی از ضعفهای اکثر رمانهای ایرانی است را اینجا در خسرو خوبانِ رضا دانشور کمتر میبینیم. دست نویسنده پُر است از ماجرا. مدام شخصیتهای جدید و موقعیت های تازه و رفتارهای نو میبینیم. ترکیب این دو مولفه، یعنی "زبان" و "ماجرا" اثری را به دست داده که شاید کمتر بشود فراموشش کرد. ای کاش چاپ میشد. میشد نسخه ای ملموس را در دست گرفت و دوباره خواند.

به شخصه شباهت هایی بین رمانهای مشهور ایرانی میبینم(که ممکنه صحیح نباشه): بوف کور، ملکوت، گاوخونی و غیره. همه، جایی بین خواب و بیدار را برای روایت انتخاب میکنند و حس و حالی شیدایی دارند. انگار آن اعتماد بنفس لازم برای واقعی نشان دادن آنچه تصور میکنند را ندارند. یعنی آنچیزی که در ادبیات آمریکای جنوبی بنام رئالیسم جادویی با آن روبرو هستیم. مثلا وقتی مارکز در صد سال تنهایی رمدیوس زیبا را به آسمان میفرستد واقعا باورمان میشود که چنین چیزی ممکن است و نیازی به خواب و رویا و مکاشفه نیست:

...
رمدیوس زیبا، در آشوب باد و لرزش نور کورکننده‌ای که از پس ملافه‌های سپید و خیس می‌تابید، ناگهان از زمین بلند شد و باد او را با خود برد.... باد او را با خود برد....
...




[توضیحات تکمیلی]
بطرز نامحسوسی خطر لوث شدن ماجرا وجود دارد (اسپویل وارنینگ)
به شخصه به کسانی که هنوز مطالعه ی رمان را شروع نکرده اند پیشنهاد میکنم با وجود این خطرات این بخش را هم بخوانید:



در انتها حیف از این کتاب و حیف از گلی که در غربت پرپر شد....
یاد رضا دانشور فقید گرامی
Profile Image for Kowsar.
118 reviews40 followers
Read
May 18, 2019

در خسرو خوبان واقعیت، تمثیل و رویا درهم می‌آمیزند تا رویا کلید گشایشِ حوادثِ تمثیلی شود؛ واقعیت تمثیلی از جهان رویا‌ها. خسرو خوبان صحنه‌ی نبردِ پایان‌ناپذیرِ واقعیت و رویا است؛ حکایتی که مانده است


اگر دوست داشتید از اسرار اساطیری داستان آگاه بشید این آدرس توضیح کاملی داده


https://www.radiozamaneh.com/220778
Profile Image for Ferial Fattahi.
181 reviews15 followers
February 16, 2019
نثر فاخر رضا دانشور و داستان چندوجهى خوبى كه پرداخته جذابيتى فرا زمينى براى اين كتاب آفريده است. در ميان تمام نويسندگان معاصر، تنها اوست كه از جادوى كلام و دانش زبان بهره مند است. ياد و نامش جاودان
Profile Image for Sina.
5 reviews
November 9, 2016
خسرو خوبان داستانی است چند لایه که به دیسه "رئالیسم جادویی" نوشته شده. در آن، جریان سیال ذهن راوی مختصات اکنون را پیاپی از جایی به جای دیگر و زمانی دیگر تغییر می‌دهد. درآن اسطوره های باستانی ایران، اسطوره های مذهبی شیعی و تاریخ انقلاب پنجاه و هفت خورشیدی در ایران به هم می‌آمیزند تا به پیشبرد داستان کمک کنند
Displaying 1 - 30 of 66 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.