سیمین دانشور نویسنده و مترجم ایرانی، نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفهای به زبان فارسی داستان و رمان نوشت. مهمترین اثر او رمان سووشون، به ۱۷ زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی ایران محسوب میشود. سیمین دانشور در هشتم ارديبهشت ماه سال ۱۳۰۰ در شیراز به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه انگلیسی «مهر آیین» به پایان برد. سپس برای تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی وارد دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۹ با دفاع از رساله خود در مورد زیباییشناسی موفق به كسب درجه دكترا از این دانشگاه شد. او در همین سال با جلال آل احمد ازدواج کرد. سیمین دانشور دو سال بعد برای تحصیل در رشته زیباییشناسی به دانشگاه استنفورد رفت و در بازگشت در هنرستان هنرهای زیبا و دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد و در سال ۱۳۵۸ بازنشسته شد.
بعضی داستانها آدم را یاد کتابهای م. مودب پور و ر. اعتمادی می انداخت. زیادی احساساتی و پر از تفاصیل و توصیفات خسته کننده در باب عشق و احساسات. بعضی داستانها هم نسبتاً قابل قبول بود و با ترسیم فضای جامعه ایران کمی شبیه به داستانهای صادق هدایت بود که البته طنز خاص خودشان را داشتند. نویسنده به طور کلی سعی در نشان دادن وضعیت زنان در ایران آن زمان، چه زنان ایرانی چه زنان خارجی که در ایران زندگی میکردند داشته و به وضعیت دختران مجرد؛ دختران کارمند، زنان آوازه خوان، بازیگر تئاتر، دانشجو، خانه دار و غیره داشته
اشکها: این داستان که طولانیترین داستان این مجموعه است، دربارهٔ دانشجویی است که عاشق استاد فرنگ رفته خود میشود؛ اما در مییابد که او زن دارد. استاد حاضر است از زن خود جدا شود و با او ازدواج کند؛ اما دختر پس از کشمکشهای درونی راضی به هم از پاشیدگی زندگی آن دو نمیشود و پیشنهاد استاد را رد میکند. آتش خاموش: دربارهٔ دختری که به سبب اشتباهی که در گذشته انجام داده، جامعه او را طرد کرده و بدنام شدهاست. او سرانجام خود را میکشد. یادداشتهای یک خانم آلمانی: معلمی آلمانی را توصیف میکند که در ایران زندگی میکند؛ اما نمیتواند کشته شدن مردم و انسانهای بیگناه را در آلمان نادیده بینگارد. کلید سُل: دربارهٔ دختری است که قرار است به اصرار مادرش همسر مردی پیر اما ثروتمند شود. دختر عاشق معلم موسیقی خود است و پس از رضایت مادربزرگش، مادر دختر نیز راضی میشود که دست این دختر را در دست معلم موسیقی بگذارد. آن شب عروسی: مانند داستان آتش خاموش حول محور فاحشهها میگردد. رقاصهای برای تبرئهٔ خودش دلایلی میآورد. شب عیدی: انتقادی به ازدواج موقت و اوضاع اجتماعی ایران است. دختری که سواد ندارد نزد پیرمردی میرود تا او برای مادرش نامه بنویسد. ضمن بیان مشکلات شغلش و دوری خانواده، پیرمرد به او میگوید: «همشیره صیغه میشوی؟». گذشته: سومین داستانی است که دانشور در آن به موضوع فاحشهها اشاره میکند. دختری پس از برگشت به خانه تحت گذشتهٔ تلخ خود مهر و محبتی به مادرش ندارد و او را ترک میکند. کلاغ کور: راجع به دختری است که با بچهٔ کلاغ کوری انس و الفت گرفتهاست و برای او موسیقی مینوازد. خانوادهاش تنها راه نجات او را ازدواج میدانند؛ اما او در شب عروسی همه را قال میگذارد و با استادش که قطعهٔ «کلاغ کور» او را پسندیده است، فرار میکند. سایه: دربارهٔ کودکی نابیناست که تحت عمل جراحی قرار میگیرد تا زیباییهای دنیا را ببیند. پرستارش قبلاً همه چیز را دربارهٔ اشیا و عناصر طبیعت به او گفته است. او هنگامی که چشمانش را به دنیا باز میکند تاریکی مطلقی جلوی خود میبیند و از ترس به زمین میافتد؛ زیرا پرستار دربارهٔ سایه چیزی به او نگفته است. مردها عوض نمیشوند: راجع به مردی است که سه سال است ازدواج کردهاست؛ اما شب هنگام به باشگاه و نزد دوستانش میرود و ارزشی برای زن خود قائل نیست. ناشناس: «مجید» پسری فقیر است؛ اما خود را پولدار جلوه میدهد. «مهری» در خیابان جلوی او به زمینمیخورد. مجید او را به صرف شام دعوت میکند و از پولهای نداشتهاش تعریف میکند. دختر به خانه برمیگردد و میگوید: «عاشق جوانی خوشچهره با چشمانی آبی و موهای مجعد شدهام. پول چه فایدهای دارد؟ اگر بیکار اما مهربان باشد، بیشتر میارزد.» عطر یاس: مرد هنرپیشه در خانهها را یکی یکی میکوبد تا محبوب خود را که زنی زیبارو و خواننده است، بیابد. سرانجام در یکی از همین خانهها سکونت میکند. او از گوشه و کنار اتاق نمناک، بوی عطر یاس محبوبش را استشمام میکند. از صاحبخانه دربارهٔ دختر سؤال میکند و جواب سر بالا میشنود و ناامید به اتاقش بر میگردد؛ غافل از آنکه صاحبخانه با بدجنسی تمام، خودکشی دختر زیباروی را (در همان اتاق) از او مخفی کرده تا بتواند اتاق را به او اجاره دهد![۳] جامهٔ ارغوانی: راجع به دو دوست است که پرستار هستند و به مهمانیای دعوت شدهاند. نوشین لباس سبز و نسرین لباسی ارغوانی را برای جلب نظر «دکتر س» انتخاب کردهاست. فداکاری نسرین باعث میشود که او پول لباس خود را به نوشین قرض بدهد تا او اجاره خانهاش را بپردازد. نسرین به خیاطخانه میرود و خیاط راضی میشود که لباس را او بدهد. او لباس را میپوشد و در خیابان قدمزنان میرود تا به مهمانی برسد سر راه «دکتر س» را میبیند که دارد از مهمانی برمیگردد. ناامید میشود؛ اما دکتر لباس زیبای او را تحسین میکند و تقاضا میکند که با او همراه شود. عشق استاد دانشگاه: استادی به خاطر مشغلهٔ زیاد فراموش کرده که با ماشیننویس خود ازدواج کردهاست. به او پیشنهاد ازدواج میدهد و زن به خنده میافتد. عشق پیری: دربارهٔ اربابی پیر است که عاشق مهری میشود. دختر او را به پوشیدن لباس جوانان ترغیب میکند. ارباب در خفا متوجه میشود که دختر ادای او را برای دیگران درمیآورد. ناراحت میشود و لباسهای قدیمش را به تن میکند؛ اما مهری که شیفتهٔ ثروت و مقام اوست او را رها نمیکند و ارباب هم که عاشق اوست، او را میبخشد. یخفروش: پیشفرض داستان این است: «بهار فصل عاشقی است». در فصل بهار پیرمردی عاشق فاطمه خانم خدمتکار خانه خود میشود؛ اما با مخالفت دختر سیوپنجساله خود روبهرو میشود. دخترش دستور میدهد تا خانه را پر از یخ کنند تا عاشقی از یاد پدرش برود. این حیله چند روزی مؤثر میافتد اما فاطمه خانم یخها را پیدا میکند و دورشان میریزد. آن دو دوباره به هم علاقه پیدا میکنند. پیرمرد که چندی است دخترش را ندیده است از فاطمه خانم دربارهٔ او میپرسد. او میگوید که دخترش به همراه یخفروش فرار کردهاست.
کتاب را چندپاره خواندم و برای همین نوشتن ازش کمی سخت است. به جز یکی دوتا بقیه خیلی کوتاه بودند. مشخصاً خامدستی درونشان هویدا بود و از طرفی بارقههای کوچکی که خوشحالیمان از این است که ادامه پیدا میکند. هر نویسندهای در داستانهایش بارقه و جلوههایی دارد که اگر باز هم بنویسد یا بهتر نمیشود یا آن بارقهها رشد نمیکند و در همان شکل اولیه میماند اما اینجا خواندن این نوشتهها لذتبخش بود چون میدیدیم که سیمین دانشور داستانسرای بهتری شده. داستانهای مشخصاً الگوهایی داستانهای زمان خودش را دارد که ناکامی و مرگ و خودکشی و درگیری با درونِ خود را دارد و انگار بازتابی از نوشتههایی است ک دانشور خوانده و تلاش کرده زبان و لحن خودش را وارد کند و داستانی از نو بنویسد. در برخی موفق نبوده و در برخی موفقتر بوده. خب، شخصیت بیشتر داستانها زن است و برای همین یک ریزهکاریهای باحالی دارد که اغلب از چشم نویسندگان مرد دور میماند مخصوصاً وقتی دارند از یک شخصیت زن هم مینویسند. از یک جایی به بعد مشخصاً از داستانهای اٌُ هنری گردهبرداری کرده و تنوع و شکل نوشتنش هم عوض میشود و شخصیتها کمتر شبیه هم هستند و حتی در سوژهها هم این تنوع به چشم میخورد. برای من کتاب جالبی نبود چون آثار باحالتر و جانتری از دانشور هست.
قطعاً برنمیگردم هیچ کدوم از داستاناشو دوباره بخونم ولی به نظرم به نسبت زمانش، هرچند خامدستانه، داره تلاش میکنه در نوشتن سبک داشته باشه. قهرمان بیشتر داستانها خانومن و این تو ادبیات اون موقع اتفاق پرتکراری نیست که درونیات زنها بشه موضوع اصلی داستان. خانومهای عامی هم نیستن. این دو ستاره برای تلاش برای نوشتن به عنوان خانوم و از خانومها در دههی ۲۰ شمسیه و تصویرهای کلیشهای و توصیف اتزاعیات؛ چیزی که به نظرم تحت تأثیر جلال و دوستاش به قلم کشیده.
درست است که این کتاب مثل دیگر آًار خانم دانشور نبود . ولی در نظر داشته باشیم که نویسنده هنگام نوشتن این کتاب بیست و یک سال سن داشته . البته خود خانم دانشور هم در جایی خواندم که از این کتاب راضی نبوده یعنی جزء کارهای مورد علاقه اش نبوده . با اینحال اون جوهر ه و استعداد نویسندگی که قراره بعدها پرورش پیدا کنه و بشود "سووشون" از روان بودن قلم ایشان در داستان سرایی در این کتاب به چشم می خوره.
خیلی رندم شروع به خوندن کتاب کردم و صد صفحه شو بیشتر نخوندم و افتضاح! امیدوارم که دیگه شانسمو امتحان نکنم و از این کار های بیاساس کمتر انجام بدم. واقعا مضحک و مسخره بود.