مباحث کتاب متضمن دو بخش است. در بخش نخست گفتوگوی "ملک ابراهیم امیری" با "رضا براهنی" تحت عنوان "بحران رهبری نقد و انتقاد ادبی" به طبع رسیده است. در مقدمه کتاب، نگارنده از تحولات مربوط به حوزه نقادی در جهان و رویکرد جدید آن سخن میگوید.
در پی آن، طی گفتوگو درباره بحران رهبری نقد ادبی یادآور میشود که «ما در دنیای متحول شکلهای ادبی زندگی میکنیم، و نه دنیای شکلهای ادبی تثبیت شده و چون این دنیای متحول شکلهای تثبیت نیافته مدعیان فراوان دارد، ما در تربیت و اداره رهبری نقد و انتقاد و فلسفه ادبی دچار بحران هستیم.»
پارهای از مباحث بخش نخست کتاب بدین قرار است: معنای درونی کردن مفاهیم تاریخی در ادبیات، نویسندگان ادبیات جدی، منظومه انقلاب، نگاهی کوتاه به شعر حافظ، چهار عنصر اصلی شعر، رنسانس و خصایص ادبیات غرب، شعر چند صدایی چیست، فروید و یونگ، انقلاب و ادبیات، انقلاب و رمان، سرنوشت شکلهای ادبی، بررسی ساختاری قصیده و اشارهای به شاهنامه.
بخش دوم کتاب نیز مدخلی است در تفسیر و تحلیل اشعار حافظ.
رضا براهنی در ۲۱ آذر ۱۳۱۴ خورشیدی در تبریز به دنیا آمد. خانوادهاش زندگی فقیرانهای داشتند و وی در ضمن آموزشهای دبستانی و دبیرستانی به ناگزیر کار میکرد. در ۲۲ سالگی ازدانشگاه تبریز لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی گرفت، سپس به ترکیه رفت و پس از دریافت درجه دکتری در رشته خود به ایران بازگشت و در دانشگاه به تدریس مشغول شد
اشعار
آهوان باغ (۱۳۴۱)، جنگل و شهر (۱۳۴۳)، شبی از نیمروز(۱۳۴۴)، مصیبتی زیر آفتاب(۱۳۴۹)، گل بر گسترده ماه(۱۳۴۹)، ظل الله(۱۳۵۸)، نقابها و بندها (انگلیسی)(۱۳۵۶)، غمهای بزرگ(۱۳۶۳)، بیا کنار پنجره(۱۳۶۷)، خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟، اسماعیل(۱۳۶۶)
رمان
آواز کشتگان، رازهای سرزمین من، آزاده خانم و نویسندهاش، ناشر: انتشارات کاروان، الیاس در نیویورک، روزگار دوزخی آقای ایاز، چاه به چاه، بعد از عروسی چه گذشت
نقد ادبی
طلا در مس، قصهنویسی، کیمیا و خاک، تاریخ مذکر، در انقلاب ایران، خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟، گزارش به نسل بی سن فردا (سخنرانیهاومصاحبهها)
جوایز برنده جایزه ادبی یلدا (۱۳۸۴)، برای یک عمر فعالیت فرهنگی در زمینه نقد ادبی
کتابی که دیر منتشر و خونده شد . حرف کتاب این هست که انقلاب و جنگ دو اتفاق بزرگ معاصر ماست که تاریخ کشور رو دگرگون کرده، اما هنوز رماننویسها و شعرا نتونستن اثر درخور این دو اتفاق ارایه بدن. براهنی این وسط به شدت به قصیدهسراها و غزلسراهای معاصر و مخصوصا شعرای انقلاب میتازه و اونها رو در تفکر سلطنتطلب شناسایی میکنه. به نظر براهنی هیچ راهی جز درونی کردن تاریخ در ذهن نویسنده و شاعر نیست و فقط از این راهه که میشه به اثر موندگار دست پیدا کرد. جذابترین بخشهای مصاحبه مربوط به جاهایی هست که براهنی نقب میزنه به بوف کور و اون رو در بستر زمانی خودش تاویل میکنه. برای کسایی که نوشتههای براهنی در مورد بوف کور رو دنبال میکنن، این تیکهها میتونه جالب باشه . بازخوانی سال ۱۳۹۹-۱۴۰۰ مصاحبه همچنان برام جذاب بود و دوستش داشتم
یهبار شاهین بهم گفت انقدر فکر نکن، مثل براهنی هر چیزی که به ذهنت میاد رو بنویس. این میتونه هم ویژگی خوب براهنی باشه هم ویژگی بدش. براهنی علاوهبر این که هر چیزی که به ذهنش میاد رو مینویسه، هر خزعبل و غیرخزعبلی هم که مینویسه رو چاپ میکنه. این کتاب دو بخش داره. بخش اول مصاحبهی براهنی دربارهی وضعیت بهقول خودش بحرانزدهی نقد ادبیه و بخش دوم دربارهی شعر حافظ. اگر کتاب فقط شامل بخش اول بود من حتی یکستاره هم نمیدادم. مغز براهنی از فانکشن افتاده توسط انقلاب اسلامی. براش سواله که ساعدی چرا از ایران رفت اگه قرار بود تهش از غصه دق کنه، میشست همینجا داستانشو مینوشت. این مصاحبه سال ۶۵ انجام شده و من واقعا برام عجیبه که پی جا به تن این آقا نخورده بوده اون موقع. میشست تو ایران داستانشو مینوشت که مثل مختاری با طناب خفهش کنن یا شبیه گلشیری دق کنه یا مثل خود شما چند سال بعدش بخواد فرار کنه؟ کدومش؟ این فقط یه نمونهس از کورشدن چشم براهنی توسط «انقلاب» و تنفری که از رژیم سابق داشته. آقای براهنی متعقده که خیلی حیفه نویسندههای ما شعارهای انقلاب رو نیومدن درونی کنن و داستان بنویسن، چرا نویسندههامون داستان نمینویسن؟ شما که بال درآورده بودی از بالاخره چاپشدن یسری کتابات مثل آواز کشتگان شاید واقعا برات معلوم نبوده که چرا کسی داستان داره نمینویسه. خیلی برات معلوم نبوده که دیکتاتور با دیکتاتور فرق نداره، جفتشون هنر و ادبیات رو عقیم میکنن. حاصل نوشتن آدمها هم چیزای گلدرشتی میشه که خودت مثال زدی تو حرفهات. ولی عجیبه که نمیفهمی مشکل از نویسندهها نیست، از حکومتهاییه که ادبیات رو اخته و گلدرشت میکنن. یکجایی آقای براهنی میاد یک تحلیل انقلابی از شاهنامه ارائه میده، یهجا میگه آره فردوسی رستم رو از سلطان محمود ساخته، یهجا دیگه میگه آره فردوسی برای مبارزه با ترکهایی که اومدهن حکومت رو به دست گرفتهن تورانیان رو اینطور معرفی میکنه. در حدی تو این بخش به تناقضگویی میفته که خود مصاحبهکننده هم به روش میاره، خود مصاحبهکننده که کل مدت براهنی رو جناب استاد خطاب میکنه. بخش اول واقعا پر از مهملگوییها بود و فقط عصبانی میشدم از خوندن حرفهاش. بخش دوم نقد خلاقانهای از شعر حافظ بود و جوری که شعر حافظ رو به قرآن و سنت پیامبری گذشته وصل کرد درخشان بود. بهنظرم تو این بخش براهنی حرفهای قابلتوجهی دربارهی حافظ زده و خوندنش بر هر کسی که میخواد دربارهی حافظ بخونه یا بفهمه چطور میشه دریافت معاصرتری از حافظ داشت، واجبه. این سهستاره حاصل کشمکشهای خیلی زیادِ تو ذهنمه و همیشه فکر کنم دربارهی براهنی بین شیفتگی و عصبانیت در نوسان باشم.
این کتاب برای کسانی که مینویسند بسیار مهم است. در کنارِ کیمیا و خاک و قصه نویسی کلیت نظرات براهنی را بسط میدهد. بخشی هم دارد در مورد شعر حافظ که بینظیر است.
ریویو را نوشته بودم (منتها در خواب و بیداری) گویا ثبت نشده است. مشخصاً رضا براهنی در ادبیات و دانش کلامی و شعر و نثر بسیار حاذق است. اما بهنظرم خیلی تند رفته که همچون زیگموند فروید، شاعر یا نویسندهای را از روی آثارش روانکاوی میکند (مثلا فروغ). شعر آنچنان دوپهلوست که یافتن معنای آن نیز دردسر بزرگیست چه رسد به یافتن حال و هوای شاعر در هنگام شعر گفتنش. اما رسالهی حافظ نشانی از نزدیکی اشعارش و مضمامینش به ما مردم عامه داشت و فهمیدن اشعارش را سادهتر کرد. رسالهای مفید و در عین حال کاربردی و دلنشنینی بود.