Jump to ratings and reviews
Rate this book

مسافرخانه، بندر، بارانداز

Rate this book
احمدرضا احمدی (۱۳۱۹-۱۴۰۲) شاعر و نویسندهٔ بزرگ ایرانی در دو دههٔ آخر عمرش رمان‌هایی نوشت که با جهانِ خاصِ شعری او مترادف می‌شوند. رمان‌هایی که در رابطهٔ تنگاتنگ با نسیان، زوال، خاطره و سبکی تحمل ناپذیر هستی قرار دارند.

رمانِ مسافرخانه، بندر، بارانداز یکی از مهم‌ترین رمان‌های او در این سبک و سیاق است که روایتی مقطع و مه آلود می‌سازد از روزگارِ شاعری جوان در شهری کوچک. شاعر برای کار به شهر آمده و در مسافرخانه‌ای مستقر است. مسافرخانه‌ای که آدم‌هایی خاص و عجیب دارد و شاعر با دختری آشنا می‌شود که قرار است داستان را با هم پیش برند اما… بسیاری علیه شاعر هستند از جمله صاحبِ مسافرخانه. او را خوش ندارند و او برنمی تابند پس باید کاری کرد. باید راهی بندر شد. احمدرضا احمدی داستان خود را در فصل‌های کوتاه تقسیم کرده و با نثر ساده و خاصش فضایی می‌سازد که بیانگر ذهنِ مدرن اوست نسبت به آدم‌ها و اشیا. این ذهن تفسیرگر نیست بلکه توصیف‌های قاطع و صریحی دارد و وقایع را چنان که می‌بیند روایت می‌کند. سرعت روایت بالاست و هیچ مکثی وجود ندارد.

مسافرخانه، بندر، بارانداز را می‌توان مانیفست احمدرضا احمدی دربارهٔ رهایی دانست. تکه‌هایی منسجم از هجومِ دیگران و تن ندادن به یأسِ روزمره‌شان. روایتی دربارهٔ شکوهِ تنهایی.

235 pages, Paperback

First published January 1, 2014

1 person is currently reading
26 people want to read

About the author

احمدرضا احمدی

149 books324 followers
احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدر وی کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقةالاسلام کرمانی، و جد مادری‌اش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون تهران به پایان رساند. در سال ۱۳۴۵ دورهٔ خدمت سربازی را به عنوان سپاهی دانش در روستای ماهونک کرمان آموزگاری کرد.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
9 (16%)
4 stars
15 (28%)
3 stars
15 (28%)
2 stars
11 (20%)
1 star
3 (5%)
Displaying 1 - 5 of 5 reviews
Profile Image for Ehsan.
59 reviews17 followers
June 20, 2018
داستان با شخصیت‌هایی بی‌نام و صرفن با یک صفت که معمولن حرفه‌شونه می‌گذره: شاعر، صاحب مسافرخانه، آشپز سوسیالیست، رهبر ارکستر و... و قصه‌ی شاعر و راوی داستانه که پا به مسافرخانه‌ای در یک بندر گذاشته و‌ قراره پیش صاحب مسافرخانه کار کنه. منطق روایی کتاب یک سر جداست از حالات کلاسیک و کاملن تنه به منطق شعر می‌زنه. با پاراگراف‌هایی روبروییم که عباراتی توش تکرار و تکرار می‌شن و گاهی با همون چیزی به پایان می‌رسن که شروع شدن؛ عنصر خیال هم که به وفور در متن جاریه. نکته‌ی اذیت کن متن اینه که انگار نویسنده نخواسته یا نتونسته از ضمایر متصل هم استفاده کنه و همین خیلی مخل خوندنش شده و خوانش متن رو رسمی و خشک و بعضن مصنوعی کرده. مثلن بجای ازتون خداحافظی می‌کنم نوشته: من از شما خداحافظی می‌کنم. نه «من» حذف شده و نه «شما» از حالت منفصل به متصل تبدیل شده.
علی ای‌حال اینها همه حٙرفه و کسی که با جغرافیای ذهنی احمدرضا احمدی پیوند داشته باشه، هر اثری از آقای شاعر رو می‌خونه و به مثابه قطعه‌ای از پازل دنیاش بهش نگاه می‌کنه.
Profile Image for Shima Masoumi.
86 reviews
July 3, 2016
كتاب سختي بود براي خوندن...سرشار از ديالوگ هاي شعر گونه، انگار كه ٢٣٠ صفحه شعر خونده باشي، اونم شعر موج نو...
با همه ي احترام و علاقه م به احمدرضا احمدي، احمدي شاعر رو بيشتر ميپسندم.
Profile Image for Mahshid D.
52 reviews26 followers
March 1, 2017
یک روایت شاعرانه‌ی قصه‌گون که شاید به جرأت بشه گفت نوشتن همچو چیزی تنها از احمدرضای احمدی نازنین برمیاد. با جهتگیری‌های درست‌. تعلیق‌های خوشایند میان فصل‌های کتاب که درابتدا چند روایت متفاوت از هم در زمان‌های متفاوت تصور می‌شود اما نهایتا با استادی تمام، پایان روایت‌ها در جایگاه نوعی علت و معلول تعلیق‌ساز، به همدیگر گره می‌خورده‌‌.
Profile Image for Ali pkm.
20 reviews1 follower
April 5, 2020
بخش هایی از کتاب :
پزشکان👨🏻‍⚕️عاشق دختران وزنان زیبا هستند چون دردوره دانشکده پزشکی با همکلاسی های زشت 🧟‍♀️خود ازدواج میکننداین زنان زشت تاپایان عمر روی دستشان میمانندباید بارودربایستی عمری راباآنان سپری کنند فقط وجود بچه آنهارابهم پیوند زده است 🤭😂
- [x] همیشه جنگ ها وانقلاب ها زمانی رخ میدهد که مردمان دراوج خوشبختی هستند
در کل کتاب سخت ونامفهومیه ولی یه جذبه خاصی داره که باعث میشه تا آخرش بخونی
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
December 6, 2016
در باران راه می‌رفتیم، هر دو خیس خیس شده بودیم. من غمگین بودم. وقتی به مسافرخانه رسیدیم، هر کدام به اتاق خودمان رفتیم؛ من در زیرزمین و دختر در طبقه هفتم، در طبقه صاحب مسافرخانه و زنی که همیشه سایه‌اش را در پشت پرده دیده بودم.
Displaying 1 - 5 of 5 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.