Jump to ratings and reviews
Rate this book

نامه به سیمین

Rate this book
عنوان: نامه به سیمین؛ نوشته: ابراهیم گلستان؛ به همت: عباس میلانی؛ مشخصات نشر: تهران، اختران، ۱۳۸۳، در 128 ص، شابک: 9647514964؛ موضوع: نامه های نویسندگان فارسی قرن 14 خورشیدی، قرن 20 م

128 pages, Paperback

First published April 1, 2004

19 people are currently reading
308 people want to read

About the author

ابراهیم گلستان

30 books236 followers
Ebrahim Golestan (also spelt Ibrahim Golestan, Persian: ابراهیم گلستان , born 1922 in Shiraz, Iran) is an Iranian filmmaker and literary figure with a career spanning half a century. He has been living in Sussex, United Kingdom, since 1975.

He is the father of Iranian photojournalist Kaveh Golestan, and Lili Golestan owner and artistic director of the Golestan Gallery in Tehran, Iran. His grandson, Mani Haghighi, is also a film director.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
50 (23%)
4 stars
66 (30%)
3 stars
66 (30%)
2 stars
23 (10%)
1 star
8 (3%)
Displaying 1 - 30 of 45 reviews
Profile Image for Tamila.
42 reviews354 followers
June 7, 2019
یکی از نامه های ابراهیم گلستان به سیمین دانشور که به اصرار دکتر میلانی چاپ شد. باید اعتراف کنم که تا پارسال ابراهیم گلستان را عشق فروغ میشناختم ولی این روزها فروغ را عشق ابراهیم گلستان میدونم. قلم قوی و بی تعارف ، نثر صریح و دید متفاوتش به قضایا را در کمتر نویسنده ای دیدم. نکته جالب اینجا بود که این نامه حدود صد صفحه ای یک نامه از نامه هایی بود که بین این دو نویسنده رد و بدل شده. اعتقاد دارم ما بسیار کم از گلستان میدانیم کاش نوشته های بیشتری ازشون چاپ میشد و یا کاش کسی زندگینامه اش را مینوشت. خلاصه اینکه پیشنهاد میکنم همه کتابها و مقالات گلستان را بخوانید.
Profile Image for Ehsan.
59 reviews17 followers
September 11, 2017
نامه‌ی بلند گلستان کمی بخاطر بیان مسائل خصوصی که دیگران را راهی بهشان نبوده، کمی بخاطر لحن همیشه دست بالای نویسنده و شاید هم کمی بخاطر سن بالای او، در بعضی نقاط غامض و دست و پاگیر شده اما این نقاط بخش کمی رو تشکیل دادن و بدنه‌ی اصلی متن چونان شلاقی بر گوشه و کنار افکار و تصورات ما فرود میاد. گلستان باز هم نشون داده که علاوه بر تسلط بر متن (استفاده‌ی گشاده دستانه از ترکیبات اضافی و توصیفیِ منحصر بفردش و جابجایی‌های خلاقانه‌ی عناصر جمله) در تعریف قصه هم ید طولایی داره (بخش جلسات احضار روح در کودکی، گعده‌های دوستانه و ماجراهای آل‌ احمد). با توجه به این نکات، این نامه، هرچند ناقص به دست ما رسیده اما سند پویا و تپنده‌ایه از روزگار رفته بر جریانات فکری قرن حاضر.
Profile Image for محمدحسین بنـکدارتهرانی.
218 reviews66 followers
December 2, 2023
از برخی خالی‌بندی‌ها و گنده‌گویی‌های خاص گلستان پیدا ست که چرا خانم دانشور هرگز به این نامه پاسخ ندادند. با این‌که گلستان دوباره نامه را فرستاده بود تا مطمئن شود به دست سیمین‌خانم رسیده است.
Profile Image for Moeen.
86 reviews300 followers
August 23, 2023
یه جایی اواخر کتاب گلستان به سیمین می‌گه: «آدم ادعا کند که فکر دارد و حتی فکر روشنی دارد اما نخواهد آن را که درهرحال با دیگرانِ زنده و پیش از خود به دست آورده است با دیگرانِ زنده و بعد از خود به میانه بگذارد؟» گلستان این نامه رو سال ۶۹ نوشته، و همون موقع هم مدت‌های مدیدی بوده که فکر روشنش، که مدام ادعا می‌کنه داره، رو با دیگرانی در میون نمی‌ذاشته. و حتا تو این نامه هم، که عباس میلانی تو مقدمه می‌گه وجوه تازه و شخصی‌تری از زندگی گلستان رو دربرمی‌گیره، باز هم به‌ندرت این کارو می‌کنه. چرا خب، فکرهاش رو می‌گه، ولی معلومه که داره می‌گه تا یه نفر یا یه ملتی رو تحقیر کنه. تا جایی داره فکر می‌کنه که بتونه بقیه رو بکوبه، خیلی جاها با کلی‌گویی، خیلی وقت‌ها با حرف‌های بی‌ادعا، یه جاهایی هم با حرفِ حساب، ولی به هر حال روند فکر کردنش به‌محض تخریب یه چیزی قطع می‌شه. واقعیت اینه که گلستان دیگه برام اون آدم جذابی نیست که متفاوت فکر می‌کرد، دیگه قرابتی با سازنده‌ی «خشت و آینه» نداره، بیشتر یه ایگوی متورمه که فقط حرف می‌زنه. حالا قشنگ هم حرف بزنه، واسه من اهمیتی نداره. تهش تو همون حبابی گیر کرده که روشنفکرهایی که می‌کوبدشون گیر کرده بودن.
Profile Image for MiNa Sal.
158 reviews26 followers
July 17, 2018
ما تازه چشم باز میکردیم، و ذخیرۀ فعال فهم نزد جامعه نزدیک صفر بود. در یک چنین وضعی جرقه یی اگر میزد غنیمت بود. حجاب پیش شمع گرفت سیاه کاری بود. جایی نبود برای "به یک ورش" گفتن. جایی نبود برای ندانستن از روی غفلت و اهمال، چون ندانستن خودش مسلط بود. دانستن به هر حد اندکی اگر هم بود لازم بود. برکت داشت. آن را باید به حرمت نگاه میکردی_ مانند خرده نان و تکۀ بریده یی از برگی از قرآن که اگر آن را در خاک کوچه میدیدی باید ورش داری، ببوسی، به روی چشم بگذاریش بعد لای شکاف آجر دیوارهای کوچه جای دهیش تا از پایمال دور بماند. آن سنتی که بهش فخر میکردی این را در حق تکه نان و پاره کاغذی روا میداشت، فهم بالاتر از اینها بود. حرمت زیادتری میخواست. کمتر حد وظیفه ات به خودت این بود. وقتی نمیدانی باید ببینی که این ندانی را، آگاه باشی به این ندانستن. با ندانستن خو نباید کرد. وانمود به دانستن سدّ پیشِ فهم بستن است. وانمود به دانستن، و نادانسته را درست شمردن، و نقش و زیور معلمی به خود بستن، آن هم برای دانشی که نداری، هرچند راضی کنندۀ نفس و غرور خام تو باشد اما چیزی نمیسازد الا تباهی عمر و فساد فرصت و بیهوده کردن نفس کشیدن هایت. وقتی نمیدانی اما به خود بگویی که میدانی خود را خر کرده ای، پیداست. اما القاء اگر کنی به دیگران که میدانی، و ادعا کنی که داری به آنها می آموزی، این دیگر به خودفریب دادن نیست، این خیانت است به آن دیگرانِ دست و پا بسته. ارشاد بی آنکه خود را به رشد برسانی؟ مرشد بودن جداست از مرید جمع آوردن. کوشش برای فهم هم فرق دارد با ناخن زدن به انچه به شکل تصادفی به گوش ات آمده باشد. کش رفتن و به عاریت گرفتن و ادغام تکه های ناجویده، و جعل نتیجه های ناوارد جبران حفرۀ خلاءها نیست، آنها را پر نمیکند هرچند گاهی به مدت کوتاهی آنها را بپوشاند_از چشم تنبل کم سو بپوشاند. آسان است چون با کون گشادی فکری، و با قناعت به آنچه که هستند جور می آید_ آن نوع از قناعتی که حاصل دید وسیع و نگاه بلند نیست، مصنوع و حاصلِ بس کردن است و گیر کردن به زور لختی و شل بودن هرچند هم که مثل فشفشه یا ترقه ای جرقه داشته باشی یا تنها ترق تروق ورجه و ورجه دار زودگذر، کم پا. این مشخصۀ روزگار ما بوده است در شکل دادن به واکنش هامان در پیش مشکلها در شکل دادن به روحیه و به وضع جامعۀ تازه چشم باز کرده. این را باید درست دید.
...
اینها را ببین سیمین. اینها را دوباره به دقت ببین و نگو وقت دیگر گذشته است و نوبت ما نیست. گیرم که وقت گذشته است و نوبت ما رفته است و نباشد اما این را برای پاکی خاطر که باید دید. نه این جور است؟ گیرم به دیگران نتوانی یا حتی نخواسته باشی که از دیده ها و از شنیده هات بگویی، حساب با خودت که دیر نیست. فرصت تا نبض میزند باقیست. نبض باید برای این بزند، اصلاً، اما که میگوید اینها را برای دیگران نباید گفت؟...
Profile Image for Ahmad Abolfathi.
34 reviews5 followers
April 1, 2015
به دلیلِ چنین قطعه‌هایی این اثر شایانِ توجه است. اثری ایده‌بخش:

این روزها و سال‌ها معلوم نیست چرا این‌جور تند می‌گذرند و بدتر، تباه و تهی می‌گذرند و حال آن‌که در تمامِ طول‌شان حسِ گرفتارِ کاری بودن داری بی‌آن‌که کاری که کار باشد داشته باشی.
ص. ۲۷

دلیلی که تو را به انزوا می‌کشاند در همان انزوا هم با تو می‌ماند.
ص. ۲۷

در دستِ هر یک از ما غربالی داده‌اند اما تکان دادنِ غربال تا ریز را از درشت و برنج را از دجگال جدا کنی به عهده‌ی خود ماست. راستی تهرانی‌ها به دجگال چه می‌گویند؟ به هر حال اگر دجگال را از برنج جدا نکنی و آن را با برنج بپزی و به خوردِ مهمان بدهی آشپزِ قزمیتی هستی که لیاقت نداری دخترِ خانمِ قمرالسلطنه باشی... تو را به جده‌ام زهرا این غربال را تکان بده.
ص. ۳۵

مادرم می‌گفت همه‌ی مردمِ دنیا می‌دانند که بهترین لیموها لیموی شیراز است. هر چه می‌گفتم خانم جان شیرازِ ما اصلن لیمو ندارد، مالِ جهرم است و بهتر از آن هم هست، می‌گفت الا و بالله که نه. سنت بهش گفته بود لیموی شیراز. سرگذشت جنسِ خرما هم دعواست. یکی می‌گوید بهترینش مالِ بم است. چوبک و رسولِ پرویزی می‌گفتند بهترینش مالِ دالکی است.
ص. ۳۷

نفهمی را به ضربِ صمیمیت تبرئه کردن و با لعابِ خوش‌نیتی پوشاندن در عمل فرق ندارد با این‌که... بپذیری آن خرس درست کرد که تخته‌سنگ را برای پراندنِ مگس‌های صاحبش بر صورتِ او کوفت.
ص. ۶۱

وقتی که سنجش و انتخاب در تو کم باشد ناچار آن اندازه هم تواناییِ پریدن در بال‌های تو نیست؛ اوج بر نمی‌داری؛ در پشتِ آن دیوار، در زیرِ آن افقِ تنگ، گیر خواهی کرد. هم به ناتوانیِ بالت هم به تنگیِ دیدت. باید اهلِ بلندی بود. باید نگاهِ دوررس داشت. این هردو را باید به دست آورد. زیگزاگِ خطِ فکر، دلیلِ تذبذب نیست. گاهی نشانِ کاوشِ فکر است. از شاخی به شاخی دیگر جستن گاهی برای چیدنِ هر جور میوه است اما گدای دریوزه چشمش فقط به لقمه‌ی نان است. از ترس و حرص، کاهلانه می‌جنبد. هرگز نه سیر می‌شود نه آزاده.
ص. ۸۷

هویت از محل و محله نمی‌آید... از زمانه می‌آید. زائیده در زمانه‌ای و از زمانه می‌گیری. هویت از زمانه بقاپ و بپا که محلت تو را از زمانه دور ندارد.
ص. ۱۱۱

این مرد (نیما) گفته است: "کسی که قدیم را بفهمد جدید را حتمن می‌فهمد یا متمایل است بفهمد." با برهانِ خلف می‌توان گفت آن کس که تازه را نمی‌فهمد قدیم را هم نفهمیده‌ست. آن‌ها که عاجزنداز فهم، عادت را به جای جست‌وجو و سنت را به جای فهم می‌گیرند. نمی‌دانند زیبایی جداست از زیور. نمی‌دانند زندگی را نمی‌شود در تابوت چپاند.
ص. ۱۱۲
Profile Image for Samane.
68 reviews
June 11, 2017
یک نفس خوندن این کتاب برام کار سختی بود به دلیل شخصیت متکبر و با اعتماد به نفس گلستان، اعتماد به نفسی آزاردهنده. در این اندازه که نیاز داشتم گاهی بین خوندن وقفه ایجاد کنم و نفس عمیقی بکشم و مجددا ادامه بدم.
از حدود صفحه ۶۰-۷۰ به بعد گلستان از کلی‌گویی می‌رسه به حرف زدن در مورد اشخاص. هدفش جلال آل‌احمده اما حین بیان خاطراتش از جلال، خاطراتی که به وضوح براش خوشایند هم نیستن و حاوی رنجش از رفتار آل‌احمدن پای آدم‌های فراوان دیگه هم وسط میاد و سطح کتاب در قسمت‌هایی حقیقتا می‌رسه به گاسیپ کردن که البته در زمان خاطره‌ها هم اتفاق رایجی بین این قشر بوده. مثل الان که در میان قشر متوسط اهل فضای مجازی، قشری که شاید با اغماض بشه روشون اسم روشنفکر گذاشت این گاسیپ کردن (کی با کی دوسته، کی با کی خوابیده، دعوای فلانی و فلانی و...) رو می‌بینیم و رفاقت‌هایی که به تدریج منتهی به دعوا شدن.
خوندن نثر گلستان هم در بخش‌هایی از کتاب واقعا برام سخت بود. به نظرم جملات رو خیلی روان بیان نمی‌کنه.

کتاب پر از اسمه و اشاره به افراد بعضاً به کنایه و عبارت‌های تحقیرآمیز، به ویژه برای افرادی که گلستان دوست‌شون نداره‌.

اسم همسر گلستان، فخری، بیش از اسم فروغ در کتاب به چشم می‌خوره اگر‌چه بعد سال‌های زیاد هم‌چنان جای خالی فروغ اذیتش می‌کنه.

حرف‌های گلستان و توصیه‌هاش در حالت کلی بدون در نظر گرفتن بخش از خود راضی و متکبرش و گاسیپ کردنش خیلی خوبه و تعجب نمی‌کنم سیمین جوابی به این نامه نداد.
گلستان تانکش رو روشن کرده بود و سیمین برای پاسخ دادن تانکش رو روشن می‌کرد و فایده‌اش چی بود؟
Profile Image for SA®A .
317 reviews384 followers
August 25, 2016
خطری که برای فکر ماست نزدیکی پایان عمر است و در نتیجه بی حوصله شدن ، مثل کسی که از بندی از فراز تخته سنگی آویزان است و حس خستگی می کند،بکُند،اما ول کردن بند،زودتر در قعر دره افتادن است.دره ی فساد و افتادن ِ وجدان و وظیفه ی وجدانی.بند را اگر نگیری،همه ی عمر گذشته را «لاطائل»کرده ای.تا وقت هست،یا باید درست دید و یا درست گفت و بی هراس گفت و روشن گفت ، یا باید قبول کرد که فی الواقع بدجوری قلابی بوده ایم .
Profile Image for Reza.
41 reviews
Read
July 19, 2017
برخلاف آنچه که از زیبایی نثر گلستان می گویند، نثر این کتاب بسیار آشفته، مبهم و گیج کننده بود. تا حدود صفحات 76 که کتاب غالبا کلی گویی است و سر آخر معلوم نمی شود که هدف از این همه سخنرانی در هم و برهم بیان چه چیزی است.
راستش را هم بگویم. کتاب را به خاطر سرک کشیدن به مسائل خصوصی هنرمندان و خواندن پشت پرده های تاریخ ادبیات معاصرمان خریدم ولی جز ذکر چند خاطره نسبتا مفصل از جلال آل احمد. بقیه یادکردها در حد طعنه و متلک و اشاره ای مختصر به دیگران خلاصه شده بود.
Profile Image for محمد یوسفی‌شیرازی.
Author 5 books208 followers
February 11, 2024
ابراهیم گلستان را برخلاف آنچه غالباً می‌گویند، به نثر بریده‌بریده‌ی سکسکه‌وارش شناخته‌ام؛ نثری که جمله‌بندی‌هایش به‌شکلی تصعنی، خلاف جمله‌بندیِ سرراست است و این ویژگی در آن گاهی تا حد آزار خواننده پیش می‌رود. خواننده‌ی چنین نثری دائماً باید با حواسِ جمع بکوشد فاعل و مفعول و قید و صفتی را که نویسنده با پیچ‌وواپیچ‌های زیاد کنار هم چیده، به نظم طبیعیِ خود درآورد تا شاید قدری از مطلب را دریابد. اما در مواجهه با نوشته‌های ابراهیم گلستان، مخصوصاً نوشته‌های غیرداستانی‌ای نظیر این اثر، این نیز کافی نیست؛ چراکه محتوا هم نظم‌ونسق صحیحی ندارد و از منطق روشنی پیروی نمی‌کند. گلستان آن‌قدر پراکنده‌گویی می‌کند و آن‌قدر پراکنده‌گویی‌هایش را در پیچ‌وتاب‌های نحویِ جمله‌ها می‌پیچاند که به‌راستی به‌ندرت چیز چندانی دست‌گیر مخاطب می‌شود. این پراکنده‌گویی در کنار درشت‌گویی و ناسزاپرانی به دیگران (به‌جای دلیل‌آوردن و مستندسخن‌گفتن)، خصلتی است که در گفته‌های شفاهی او نیز به‌روشنی خودنمایی می‌کند. تمام این ویژگی‌ها را در این نامه‌ی طولانی و ملال‌آور می‌توان سراغ گرفت.
Profile Image for Ardavan Bayat.
367 reviews64 followers
October 18, 2025
پایان خوانش: 1404.07.24

نامه به سیمین، نامه‌ای اداری یا عاشقانه نیست. به‌راستی کتابی‌ست نامه‌وار که سخنان گوناگون را همچون یک داستان به سبک سیال ذهن برای یک سیمین‌نامی در یک‌جایی به نام ایران می‌نویسد. از کودکی‌اش و جلسه‌ی احضار روح در دوران رضاشاه آغاز می‌کند؛ احضاری که بیشتر از آن‌که تماس با غیب باشد، رویارویی‌ای ست با ناخودآگاه جمعی، با سایه‌هایی که هنوز بر رفتار و نوشتار روشنفکران سنگینی می‌کنند. جالب آنکه همان روزها داشتم پادکستی درباره‌ی کتاب علوم خفیه‌ی یونگ و جلسات احضار روح او را می‌شنیدم! گویی دو خوانش از دو جهان، در یک جا به هم می‌رسند.

گلستان در این کتاب درباره‌ی ادبیات و تاریخ و مذهب و سینما داد سخن می‌دهد. با بسیاری از سخنانش سال‌ها ست هم‌داستانم و برخی دیگر را نمی‌توانم بپذیرم و مخالف سرسخت‌شان هستم. با اینکه او چپ بوده و سال‌ها در لندن در خانه‌ی کاخ‌مانندش زندگی می‌کرده کاری ندارم ولی او نویسنده‌ی خوبی بود گرچه من خیلی از او نخوانده‌ام و فیلم‌های مشهورش را ندیده‌ام ولی هیچ سودی در دشمنی‌های راست‌گرایان با چپ‌های دوران گذشته نمی‌بینم.

نامه بیشتر درباره‌ی جلال است. جلالی که عقده‌های روانی خودش را داشت و به باور گلستان، آدمی سطحی بود که هر چه به گوشش می‌رسید را نجویده و نگواریده به نوشته‌هایش می‌افزود یا با آن مخالفت می‌کرد. در میان این سخنان پلی هم به روشنفکران دهه‌ی سی و چهل ایران می‌زند و به بیشترشان لگد می‌زند؛ نه از سر کینه، که در جایگاه یک داور تاریخی.

از دزدی‌های جلال هم یادی کرده‌است. جلالی که نه‌تنها اندیشه‌ی نو نداشت، بلکه گاه از دیگران می‌دزدید؛ بی‌آن‌که حتا بداند چه می‌دزدد. آنجا که گلستان از اخوان نام می‌بَرَد، دلم تنگ آن مرد ریزاندام خراسانی سبیل‌مند می‌شود. وارونه‌ی تن کوچکش، شکوهمندترین سروده‌های نیمایی را بر سینه‌ی کاغذ نشاند و وزن آنها را چندین برابر کرد. جلال، عقده‌ی تحقیر شدن هفته‌ی پیشش را سر او خالی کرد و او را گویا به گریه انداخت... اف بر این اورازانی ناجوانمرد.

نمی‌توانم نامی از پیرمردی که چشم ما بود، (نیما) نبرم. او که گویی تنها کسی‌ست که در کنار فروغ و اخوان، گلستان در برابرش سپر می‌اندازد و زبان گزنده‌اش بی‌گزش می‌ماند. افسوس می‌خورد که پیرمرد درگذشت و رویای فیلم برداشتن از او برای تاریخ بی‌انجام ماند.
در پایان باید برگردیم به سروده‌ی همان پیرمرد که بدجوری به این نامه‌ی درازدامن و درگیری‌های این آدم‌ها می‌آید:
من دلم سخت گرفته‌ست از این
میهمان‌خانه‌ی مهمان‌کُشِ روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است:
چند تن خواب‌آلود،
چند تن ناهموار،
چند تن ناهشیار.
Profile Image for Iman.
Author 4 books4 followers
January 4, 2019
يك آش شله قلمكارى است از همه چيز ؛ كه گلستان با انسجام نرم و هوشمندانه اى موضوعات را به هم ربط داده است. و همانطور كه او خوب خواندن و آرام و دقيق و درست خواندن را به تاكيد فراوانى به عباس ميلانى يادآور شده ، خط به خط اين نامه را بايد به دقت فراوان خواند و در آن تامل كرد.
Profile Image for Masiesmaili.
42 reviews2 followers
August 14, 2020
اگر کسی از من تعریف کند و من تعریف او را قبول کنم باید قدرت او را از خودم بیشتر ببینم و به قدرت قضاوت او اعتقاد داشته باشم.

Profile Image for Arina.
54 reviews19 followers
August 26, 2021
«من هیچوقت از هیچ کس نبودم، جز از فکری که میکردم.»
Profile Image for Kimia Sattari.
13 reviews16 followers
September 23, 2024
نامه ای به سیمین دانشور که بیست صفحه اش مفقود شده و بی پاسخ مانده؛ به کوشش عباس میلانی منتشر شده. گلستان در این نامه از مسائل مختلف می گوید: از روابط خودش و پیشامد ها، مثال ها می آورد از تاریخ و در آخر می رسد به بحث جلال آل احمد؛ مقصود از این نامه به گمانم قدسی زدایی و پس زدن نقاب دروغین خیلی هاست. گلستان معتقد است تا زمانی که مردم خود و هویت خود را محدود به جغرافیا، پرچم، دین یا هر چیز دیگری بدانند، رشد نخواهند کرد. شاید با تمامی عقاید او موافق نباشم ولی گلستان همیشه در نظرم متفکری برجسته است، و آثارش بدون شک خواندنی.
Profile Image for علی‌رضا.
60 reviews2 followers
May 25, 2025
چهارم خردادماه ۱۴۰۴ | اواخر صبح

دیروز تمامش کردم. بعد از چندتا کتاب که از میانه رها کردم توانستم این یکی را تمام کنم به‌ضرب‌و‌زور. یک‌جاهاییش کاهلی دستم را رها نمی‌کرد و سرسری خواندم. با یک‌جاهاییش مشکل داشتم و از روشنفکریِ ایرانی گله دارم. مثل همیشه. چیزی برای گفتن نیست. آخرهاش راجع به داستان‌نویسی خودش چیزی گفت که نمی‌خوا��ته کار بدیعی بکند تنها می‌خواسته خودش باشد که برایم جالب بود. احساسی در پسِ ذهن و روحم با منّ‌ومنّی می‌گوید: «کاش این رو چاپ نمی‌کردی میلانی. خیلی فاش بود بعضی جاهاش».
Profile Image for Kaveh.
41 reviews
April 23, 2025
ترکیبی بود از صمیمیت ناشی از یک دوستی عمیق که از کودکی تا کهنسالی ادامه داشته
تا نوعی تاریخ شفاهی از بخشی از جامعه ادبی اون دوره
و متلک‌های ناب گلستان به خیلی از افراد (مثل بازرگان، کاشانی،…) با قلم کم نظیر گلستان (و البته تفرعن جنابش)
چه حیف که بخش‌هایی از این نامه گم شده
116 reviews3 followers
November 9, 2023
خواندن حرفهای گلستان در باب موضوعات مختلف برای من همیشه جالب بوده‌. و چه چیزی بهتر از نامه ای طولانی به دوست قدیمی‌ خودش، سیمین دانشور.
بینش گلستان و حرفهایی که میگه رو نسبت به مسائل درک میکنم. بحث قبول یا رد سخنانش نیست، چون خودش هم اشاره میکنه قبل از پذیرفتن چیزی با مغز و فکر خودت الکش کن‌(نقل مضمون)
اگر با قلم گلستان آشنایی داشته باشید خوندنش راحته، اگر ندارید، باید باهاش کنار بیاید و بخونید.
Profile Image for Razieh mehdizadeh.
369 reviews77 followers
April 20, 2018
نامه به سیمین حیرت انگیز بود. نثر ابراهیم گلستان چقدر پخته و تمیز و قوی ست. از آن نثرهای کارشده که نشان از دانش گسترده و وسییع و زیست جهان متنوعش دارد.
.
مقدمه ی کتاب به قلم عباس میلانی- استاد دانشگاه استنفورد- هم یکی از شگفتی های نثر پاکیزه و استفاده ی به قاعده از کلمه هاست.
.
"جغرافیا را نباید به زندان بدل کرد.ایران یک واحد جغرافیایی نیست. یک حالت فرهنگی ست."
.
" همه چیز وهمه کس را به دیده ی انتقادی و غربال اندیشه- استخوان اصلی تفکر فرمالیست- آشنایی زدایی-"
.
"توده ی مردم پیچیدگی سبکی را برنمی تابند و به تاسی از "مفتش بزرگ" داستایوسفکی، توده ها از آزادی گریزان اند. قیم و ولی و حزب پیش رو و هنرمند متعهد می خواهند و نیاز دارند تا جهان را به شکلی ساده برایشان تفهمیم کنند و راه و چاه را در همه کار از جمله در سیاست و اخلاق و دین نشان شان بدهند و آنان را که گله ای سرگردانند و بیش از هر چیز نیازمند نان، سرپرستی و هدایت کنند."
.
ماجرای ها و روابط بامزه و تلخ و کدر بین یارشاطار و احسان طبری و اخوان ثالث وجلال و سیمین و فروغ و دکتر حسین فاطمی و عاقبت به خیری اش...- که با گلستان همسایه بودند و دوست های قدیمی خانوادگی به لحاظ خانواده های با اسم ورسم شیراز-
.
"از یک تکه خاک به خاک دیگررفتن هجرت نیست... در هر حال ما دیدیم در حقارت های غریبه زندگی کنیم کمتر درد میکشیم تا در حقارت ها ودروغ های خودمان. مهاجرت من وقتی هم که در دروس زندگی می کردم انجام شده بود. ایران یک واحد جغرافیایی نیست و یک حالت فرهنگی ست. نباید صحنه ی محدودی برای فکرهای ما قرار گیرد. خانه این دنیاست. تمام این دنیا. هویت محلی نیست. یک ارث ثابت نیست. به دست آوردنی ست.- فرهنگ در جغرافیا اسیر نمی شود. محیط زندگی مصنوع انسان است. مکان تو زمانه ی توست."
.
"آب در خوابگه مورچگان" ریختن وقتی قصه ای می نویسی وفیلمی می سازی.
.
- غلط املایی صفحه ی 40 عمارت درسته نه امارت
.
پرویز صیاد در یکی از نمایشنامه های اختابوس می نویسد. "اسکندر تخت جمشید را آتش زد. آی بر پدرش لعنت که این بنای زیبا را سوزاند اما ای مردم شما دو هزار ودویست سال وقت داشتید که آن را دوباره بسازید چرا نساختید؟ چه کردید؟ کجا بودید؟"
.
در باب تاریخ اروپا وایران واستعمار و فرهنگ وجنگ ها وهنرها و...
.
"تمدن یک چیز سنتزی وادغامی ست. ورودهایی که یک خارجی، یک غیر "ما" به درون دارد."
.
ماجرای کیهان ماهانه و سردبیری جلال و...
.
کتاب غرب زدگی و استنباط ها و علت ها و معلول ها- ابرها از مدیترانه می آیند پس عادت کرده ایم به مغرب نگاه کردن و مجذوب شدن را- بیچاره مراکشی یا الجزیره ای که شمال زده است ناچار :)
(این مطایبه های کلامی نشون می ده خیلی ذهن تیز و زیرکی داره گلستان.)
.
ماجرای گلستان وپزشک نیا و زندگی در هرمزگان وآمدن جلال و...
.
از حسی کار کردن جلال در زمینه ی ترجمه ی کارهای نیما یوشیج می گوید:) "پیرمرد نمی فهمد. چرندیاتش را خط زدم."
.
با جوشی بودن بیش از حد.با اولین برداشت از هر امر پیچیده ای. کوشش برای فهم فرق دارد با ناخن زدن به آنچه که به شکل تصادفی له گوش ت آمده باشد. کش رفتن و به عاریت گرفتن وادغام تکه های ناجویده و...
.
سی سال رفته است که او مرده است اما آن چیزی که در یاد است بی شیله پیله می ماند."
.
"کاوه هم حالا چهل ساله است. می بینی چجور سال ها رفته است و خاطره ها مانده است سیمین جان؟:(
.
Profile Image for Behzad.
652 reviews121 followers
July 14, 2017
تو کتابهای گفت و گو و غیرداستانی ابراهیم گلستان به ندرت میشه یه آدم خوب پیدا کرد. همه بد هستن. همه بی سواد هستن. همه احمق هستن. همه، البته، غیر از خود گوینده یا نگارنده. و خب راجع به اعتماد به نفس سرسام آور اکثر نویسنده های ایران - از جمله گلستان و براهنی و آل احمد و شاملو - هم که همه خوب میدونیم و به ندرت پیدا میشن کسانی مثل صادق چوبک یا غلامحسین ساعدی که یه خورده انسانیت و اخلاقیت رفتاری رو هم در زندگی خودشون وارد بدونن.
ولی من بعد از خوندن این کتاب متوجه یه چیزی شدم. اینکه ابراهیم گلستان در عالم واقعیت به اندازه ی چیزی که تو نوشته ها و گفت و گوهاش نشون میده آدم بدی نیست. حدس زدم که اتفاقا خیلی هم ملاحظه کاره و تلاش میکنه که دیگران رو نرنجونه و این خودخوری و درون ریزی در عالم واقع، از نوشته هاش فوران میکنه و تبدیلشون میکنه به یه سری تصفیه حساب شخصی.
به هر حال کتابی بود که چون تو بی پولی مطلق خریدمش، از خریدش پشیمونم، ولی از خوندنش نه.
Profile Image for Pardis.
707 reviews
August 22, 2017
آن روزها خباثت طینت همراه با سادگی هم بود. زشتی از زیر پوست زیاد در نمی آمد. باید که سالها میرفت و تجربه ها جمع میشد و وضع زمانه زور می آورد تا معصوم و ساده بودن ها بدل شود به سبع بودن، تا قشر نازک انسانی از انفجار هسته حیوانیِ دور بترک، دربیاید، و در غیاب لگامِ اراده و میل به نیک بودن و پرهیز از زتشی، آدم برگردد به آدم خوار. جعل و دروغ و زخم زبان در حدود شوخی بود و بیشتر برای خندیدن. بعد بود که شد راه و رسم و سرگرمی. شاید در هر نسلی چنین بوده است.
Profile Image for Bahman Bahman.
Author 3 books242 followers
November 22, 2015
هیج کس نصرالله عطارد را به یاد نمیدارد، هیچکس نامی از نوروزعلی غنچه نمیداند، مرتضی کیوان را شاید حتی شاملو هم دیگر به خواب نمی بیند، نام نریمان بر زبانی نیست
Profile Image for Majid.
25 reviews5 followers
August 1, 2017
در مقدمه‌ی کتاب به قلم عباس میلانی آمده است: چند سال پیش، در دیداری با ابراهیم گلستان، سخن از آفت ساده‌انگاران پرمدعای گاه بی‌پروایی به میان آمد که نیم قرنی بر ذهن و زبان نسلی از ایرانیان نفوذ زیانبار داشته‌اند. از فردید و شریعتی و طبری سخن به میان آمد و طبعا پس از چندی، بحث به آل احمد هم کشید. گلستان از سابقه‌ی دوستی و آشنایی بیست و چندساله‌اش با آل احمد می‌گفت. از سیمین دانشور می‌گفت و از سجایای اخلاقی ستودنی‌اش...
به تأسف پرسیدم: «چرا این‌ها را نمی‌نویسد؟» می‌دانستم بختک این دسته ساده‌انگاران پرمدعا فضا را برای فکر آزاد در ایران تنگ کرده است. دریافته بودم مهم‌ترین خصم فکر آزاد و آزادی‌خواه، وعده‌های کاذب و جذاب دلالان ایدئولوژی‌های گونه‌گونی است که پیچیدگی‌های جهان را ساده می‌کنند و به نوید یقینی سست‌بنیاد، ریشه‌های شک‌ و کنجکاوی را، که دو شرط اول تفکرند، برمی‌کنند...
آن شب پرسشم را تازه تمام کرده بودم که او از جا برخاست، به طرف یکی از میزهای کارش رفت و از کشویی، که امروز می‌دانم پر از دست‌نویس‌های چاپ‌نشده آثارش است، متنی بیرون کشید و به دستم داد. به تواضع گفت: «بعضی از این حرف‌ها را اینجا نوشته‌ام.»
صدوچند صفحه ای بود. دست‌خط گلستان بود، مخاطبش سیمین دانشور و پاسخی بود به نامه‌ای از او.
در یک کلام، "نامه به سیمین" نه تنها گوشه‌هایی از زندگی و مراودات فکری گلستان و نسلی از روشنفکران و هنرمندان ایران را روشن می‌کند، بلکه بیش از هر چیز نقدی است ریشه‌ای و جاندار بر سلوک آل‌احمد و آفت نوشته‌های "بی‌اندیشه" و از "روی حس نابینا"ی او.
اهمیت "نامه به سیمین" از جمله در این است که انگار همه را، چند صباحی، به خلوت ذهن و زبان گلستان می‌برد.
"نامه به سیمین" نوعی جمع‌بندی تاریخی است. می‌توان آن را چون کارنامه‌ی روشنفکری ایران در سال‌های پس از جنگ دانست. این نامه تنها وصف درد نیست، گامی در جهت درمان هم هست. از سویی، گلستان در نامه‌اش از نیما مدد می‌گیرد و می‌نویسد: "غم این خفته‌ی چند خواب در چشم ترم می‌شکند". از این منظر "نامه به سیمین" قطره اشکی است از این غم دیرین.
Profile Image for Sajad.
155 reviews7 followers
January 31, 2022
حرف های گلستان برای من درهم و برهم بود مخصوصا ابتدای نامه که همینطور از خاطرات و تفکرات کودکی اش میگفت و پیش می رفت و می بافت و می گفت و در مورد هر شخصیتی یک چیزی میگفت که راست و دروغش پای خودش اما صحبت آل احمد شد و شکستن این بت برای خیلی ها.نثر ابراهیم گلستان می سوزاند و ناب است این را نمی توان نادیده گرفت.اما خود گلستان را نفهمیده ام هنوز.چیست و چراهایش را نفهمیده ام.
Profile Image for Niloofar.
50 reviews32 followers
July 2, 2022
گاهی کسی می‌نویسد و به غایت خیره‌کننده می‌نویسد. آن‌چنان که دیگر درست و غلط حرفش پشت زیبایی بهت‌برانگیز قلم‌اش پنهان می‌ماند.
گلستان از این دست است برای من. گاهی نمی‌دانسته‌ام، گاهی موافق نبوده‌ام. اما، هیچ‌یک باعث نشده تحسین‌گر همیشگی‌اش نباشم.
Profile Image for Niloofar Gheisari.
11 reviews7 followers
November 9, 2020
از این مرد یاد میگیرم فکر کنم و فکر کنم و فکر کنم.به همه چیز شک کنم و همه چیز رو زیر سوال ببرم.بدون مرز فکر کنم و میبینم و یاد میگیرم ارزش راستی رو.اینکه آدمهای اطرافم رو با دقت انتخاب کنم و برای هرکسی و هرچیزی ارزش قایل نباشم.ترغیبم میکنه به خوندن و خوندن و دیدن.انسان با شکوهیست.امیدوارم پاینده باشه همیشه
Profile Image for Mahla.
4 reviews1 follower
August 6, 2023
بهترین کتابی که این چند وقته خوانده‌ام.
Profile Image for Najme Khadem.
17 reviews13 followers
Read
December 9, 2018
قلم ابراهیم گلستان براق است و برنده، در این کتاب که یک نامه‌ی خصوصیِ عمومی شده است، به گذشته برمی‌گردیم و تاریخ فرهنگی ایران را ورق میزنیم. گلستان گاهی سعی می‌کند گذشته را صیقل دهد و گاهی هنوز گله‌مند و دردمند تاریخی ست که گذشته و نتوانسته بپذیرد.
قسمتی از کتاب شوخی و صمیمیت است و قسمتی گلستان پیر است که با خود فکر می‌کند و به نجوا سخن می‌گوید.
تسلش بر ادبیات عامه و کوچه بازار، از طرفی مهارت در نوشتن جمله های طویل چند خطی، بی‌بدیل اند.
خالی از لطف نبود خواندنش.
Profile Image for Azraa.
55 reviews33 followers
March 4, 2018
اگر قرار است جامعه ای بر پای خود محکم بایستد و دموکراسی به صورت عملی بر آنان حکومت کند، باید حکومت و وضع گله داری که در آن مردم را باید هخ! کرد و راند از میان برود. هرچه به مردم غذای فکری از سنخ خر کردن و احمق نگاه داشتن و دور نگاه داشتن از روشنی و روشنیِ فکر بدهی، و به جای فهم، تعویذ و طلسم و خزعبلاتِ تار عنکبوت گرفته بدهی، کمک کرده ای که مردم گله بمانند. شرط اول این است که نه تنها برجسته های قوم به فکر راندن و چوپانی نباشند بلکه خود مردم هم بخواهند و بدانند که گله نباشند. باید فرد فرد فکر کنند و وسیله ی درست فکر کردن که دانش دور از تعصب است در دست رس آنها باشد............هیچ پیش رفتی صرفاً از روی نصیحت به دست نمی آید. نصیحت در خودش مایه ی امر و قبولاندن دارد که این متفاوت است از جست و جوی فکری. در جست و جوی فکری است که راه راست تر را میشود پیدا کرد در حد فهم و شعور و دانش موجود و برای پیش بردن حد آن فهم و آن شعور و آن دانش. ص60
--------------------------
من میدیدم با دستور و زور و آیه جور درنمی آید اندیشه و رهایی و آزادی. میدیدم که رستگاری از اراده و اندیشه می آید نه از دستور، نه از نسخه پیچی منسوخ و طلسم های معوج خون آلود
---------------
از اشتباه و جهل عام سر توی سرها درآوردن، به شهرت رسیدن، تازاندن، نان خوردن؟ می ارزید؟ می ارزد؟
--------------
مسءول فهم یا نفهمیدنت خودت هستی.
-------------
Displaying 1 - 30 of 45 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.