اگر آثار یوسا را دوست داشته باشید قطعا از این کار خوشتون میاد. فقط یه مشکل داره اونم تعدد شخصیتهاست. راحت میتونست تعداد شخصیت ها را نصف کنه. مخصوصا خیلی فضاش به رمان مرگ در آند شبیه هستش. همونجوری معمایی
کردستان یکی از مناطقی بود که در جریان جنگ 8 ساله از نقاط کلیدی دفاع محسوب میشد و رزمندگان بسیاری برای دفاع و حراست از این نقطه سوقالجیشی از جان خود گذشتند تا یک قدم از خاک خود عقب ننشینند، البته نباید از نقش جریانی موسوم به کرد مسلمان و پیشمرگان کُرد نیز در همراهی با رزمندگان اسلام چشم پوشید و آنها را نادیده انگاشت. جریانات کردستان که با کارشکنیهای عوامل بیرونی و ضدانقلاب همراه بود موجب کشته و تلف شدن بسیاری از هموطنان کردزبان در سالهای دفاع مقدس و قبل از آن شد. جمعیت خلق کُرد، کومله، حزب دموکرات و سایر احزاب و دستههای کُرد به نام وطنپرستی، کُرد، کردستان مستقل و متحد و... در گوشه و کنار علم مخالفت برافراشته بودند و به اسم نوعدوستی و حمایت از حقوق ملت کُرد در برابر حکومت مرکزی به ستیز برخاسته و با تفرقهپراکنیهای بسیار به جای ایستادن در برابر دشمن خارجی بخشی از نیروی داخلی را به خود معطوف کرده بودند، گروههایی که نهتنها به فکر ملت مظلوم کردستان نبودند بلکه برای رسیدن به مقاصدشان که چیزی جز ایجاد تفرقه در صفوف ملت نبود، از ریختن خون همنوعان و همزبانان کُرد خود نیز ابایی نداشته و در طول جنگ 8 ساله شاهد کشتار بیرحمانه مردم مظلوم کُرد توسط آنان بودهایم. کتاب «سوران سرد» که جواد افهمی آن را نگاشته است، قصه موضوعی در منطقه کُردنشین را روایت کرده و در آن شاهدیم چگونه به جنایتهای ضدانقلاب پرداخته شده است. ضدانقلاب کُرد که در این کتاب از آنها با عنوان حزبی یاد میشود دارای خوی وحشیانهای هستند که به منظور رسیدن به اهدافشان از هیچ جنایتی ابا ندارند. این کتاب که در فضای سالهای دهه 60 روایت میشود، حکایت پایگاهی استراتژیک (موسوم به سوران) در یک نقطه سرد و برفگیر کوهستانی به همراه سربازان آن نقطه است و اتفاقاتی که این سربازان با آنها درگیر هستند بهعلاوه بازگشتهایی به زندگی این افراد در گذشته را برای خواننده شرح داده است. این رمان با صحنه بازگشت فردی به نام «سهراب» به منطقه سوران آغاز میشود و پس از روبهرو شدن با فردی به نام «اسماعیل» (که در انتها متوجه میشود این فرد اسماعیل نیست) وارد داستان اصلی میشود. سهراب که روزگاری در این پایگاه مشغول خدمت سربازی بوده بعد از 20 سال و به منظور انتقام و باخبر شدن از یک اسم به سوران بازمیگردد. از لحظه روبهرو شدن سهراب با اسماعیل، خواننده وارد داستان میشود. لحظات تقسیم سرباز و پچپچهایی مبنی بر اینکه سوران تبعیدگاه است و... آغاز میشود. در ادامه به خاطر سوقالجیشی بودن این پایگاه، خواننده متوجه میشود که به چه علت این پایگاه به تبعیدگاه شهرت یافته است. پایگاهی که از آن به عنوان رله کردن ارتباط بیسیم برخی پایگاهها با پایگاه مرکزی استفاده میشود و در نقطهای واقع شده که بلدچیهای حزبی برای عبور دادن محمولههای سلاح و مهمات جنگی از آن استفاده میکنند، پس به همین منظور بسیار در تلاشند این پایگاه سقوط کند. در تمام طول داستان خواننده با این کش و قوسها روبهرو است که این پایگاه در خطر است و خطر جدیتر حضور نیروهای جاسوس و خبرچین حزبی در میان سربازان است. سهراب نیز به منظور یافتن نام خبرچین پایگاه سوران بعد از 20 سال به سوران بازگشته تا بتواند چهره واقعی خبرچین واقعی این پایگاه را کشف کند. بیان جزئیات یکی از مشخصههای بارز «سوران سرد» است. افهمی در این رمان در بیان جزئیات به اندازهای دقت و وسواس به خرج داده که به نظر میآید نویسنده در آن صحنه حضور داشته و شاهد آن اتفاقات بوده است. لحن گفتار نیز از دیگر خصیصههای بارز و روشن «سوران سرد» است که نویسنده برای خلق این لحن و حفظ آن تلاش کرده است، هرچند در برخی نقاط بویژه در بخشهایی که با لهجه متن را نوشته کمی تصنعی جلوه میکند ولی در کل لحن بیان داستان جذاب و جالب توجه است. نکته دیگری که در این داستان به آن میتوان اشاره کرد به وجود آمدن یک فضای ناامنی در خواننده است زیرا وقتی خواننده با فضای رمان پیش میرود و به کمتر کسی از میان شخصیتها میتواند اعتمادکند، ناخودآگاه نسبت به نویسنده و حوادث پیش چشمش نیز بیاعتماد شده و به اتفاقاتی که در حال وقوع است به دیده تردید مینگرد و همین از نکات جالب توجه و جذابیتبخش «سوران سرد» است. در این رمان در کنار نشان دادن سختیها و خشونتهای جنگ، تصاویر زیبایی از طبیعت و انسانیت نیز به مخاطب نشان داده شده است. یکی دیگر از جذابیتهای این رمان بلند استفاده از چرخشهای زمانی و رفت و برگشتها در درون متن است. «سوران سرد» حتما برای خواننده بیحواس و کمتوجه، خستهکننده و کسالتبار خواهد بود زیرا نویسنده با استفاده کردن از یک زمان غیرخطی در خلق رمان، پیوسته خواننده را به توجه در متن فرامیخواند. در حقیقت این رمان از آن دست رمانهای زرد و کممایه نیست که خواننده با خواندن چند صفحه ابتدایی و سپس رجوع به صفحات پایانی بتواند به ماجرای آن پی ببرد زیرا پاراگراف به پاراگراف این رمان، روایت تغییر کرده و زمان جابهجا شده است. این نکته را نباید فراموش کرد که در بعضی قسمتهای داستان، استفاده از این چرخش زمانی، مخاطب را سردرگم کرده و ممکن است موجب دلزدگی خواننده شود. تصویر جنایتهای جریانات ضدانقلاب در کردستان و بلاهایی که بر سر مردم و نیروهای مبارز از ارتش، سپاه، ژاندارمری و... آوردند در این رمان بهخوبی نشان داده شده است. بریدن سر از سربازان بیگناه، رزمندگانی که به نیت دفاع از مرز پا به جبههها گذاشتند و همچنین مردم غیرنظامی که به خاطر عدم حمایت از ضدانقلاب متهم شده بودند، از جنایات هولبرانگیز این جریان است. همچنین در کنار تصویر وحشتانگیز از دشمنان مردم و انقلاب، تصویری از سربازان انقلاب و ازخودگذشتگیهای ایشان و نمایی بسیار روشن و خارج از اغراقهای مرسوم در برخی رمانهای گونه دفاع مقدس، در «سوران سرد» به نمایش درآمده است.
تو ژانر کتابهای دفاع مقدس تبلیغش رو دیده بودم ولی بعد از خوندنش به نظرم باید جزء کتابهای معمایی جنایی در نظرش گرفت نمیدونم چرا نویسنده اصرار داشته که کتاب رو با آوردن اسم از حزب کومله و دموکرات به اتفاقات زمان جنگ و دفاع مقدس مرتبط کنه چون هیچ کجای فضاها و قهرمانها و شخصیتهای داستان هیچ شباهتی به داستانها دفاع مقدسی که تاالان خونده بودم نداشت داستان یه کشش و جاذبه خاصی داشت که خواننده رو مجبور میکرد که به خوندن ادامه بده اول کتاب با یه عالم اسم و با یه گنگی خاصی شروع شد و همش پرش زمانی داشت که ذهن رو خیلی درگیر میکرد البته همینم جذابیت هاش بیشتر میکرد گرچه بعضی جاهاش اصلا منظور نویسنده رو متوجه نمیشدم ولی در کل ازداستان خوش اومد
کتاب، راوی شخصیت های معمولی است. انسانهایی عادی که از مرگ میهراسند و همین ترس آنها را تغییر میدهد. ترس، قدرتمند است. آنقدر قدرتمند که بهترین انسان ها هم در برابرش تسلیم میشوند . ترس میتواند فضایل اخلاقی را به رذیلتهایی تبدیل کند که در مخیله نگنجد. شاید اگر قصه جور دیگری میبود، آدم بدههای داستان میتوانستند همچنان معمولی بمانند یا حتی قهرمان باشند؟
داستان معمایی تقریبا جذابی داشت. بخشهایی از داستان کسل کننده میشد ولی دوباره به روند جذابش برمیگشت. تنها چیزی که گاهی توی ذوق میزد پرشها و فلشبکهای زیاد همراه با گریزهای مبهم بود. در کل ارزش خواندن داشت.