Sir Charles Spencer "Charlie" Chaplin, KBE was an English comedian actor and film director. Chaplin became one of the most famous actors as well as a notable filmmaker, composer and musician in the early to mid Classical Hollywood era of American cinema. He was famous also for his great sense of humor and slapstick comedy skills.
لایم لایت یا روشنایی صحنه یکی از فیلمهای معروف و متاخر چارلی چاپلین بوده که زوال و انزوای هنرمندان پس از گذراندن دوران اوج و شهرت و تنهایی و مشکلات مالی آنها را در لندن قبل از جنگ اول نشان می دهد . نقش اصلی داستان یعنی کالوِرو ، هنرمند فراموش شده را خود چارلی چاپلین بازی کرد و باستر کیتون ، غول دیگر سینمای صامت هم نقشی در این فیلم ناطق داشت . در کتاب لایم لایت ، روژه گرونیه ، نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی کوشیده تا فیلم نامه چارلی چاپلین را به کتاب تبدیل کند . داستان این کتاب درباره کمدینی مشهور ، سالخورده و فراموش شده است که دوران اوج خود را سپری کرده و اکنون در انزوا و فقر زندگی میکند. آشنایی او با دختری جوان به نام تری که قصد خودکشی دارد ، زندگی هر دو را دگرگون می کند . موضوعات مهم کتاب گرونیه را می توان زوال و انزوای هنرمندان ، قدرت عشق وامید و مرز بین زندگی واقعی و صحنه نمایش هنرمندان دانست . از آن جایی که خود چاپلین هنگام کارگردانی فیلم ، نسبتا مسن بوده ، میتوان گفت که این کتاب، بازتابی از دغدغههای او درباره گذر زمان، افول محبوبیت و ارزش هنر در جامعه در حال تغییر انگلستان در اوایل قرن بیستم بوده است .
یک فیلمنامه فوق العاده..روح و ذهن چارلی پاپلین کاملا قابل حس هه..داستان یک کمدین پیر سقوط کرده..و یک بالرین جوان در استانه اوج گرفتن..دو روی متضاد صحنه و تئاتر..سقوط و صعود
داستان خاموشی یک شعله که پیش از رفتنش لحظه ای تند تر از همیشه میسوزه...و اون لحظه تا ابد از شعله به یاد میمونه..داستانی که تنها از خلال تجربه خلق میشه..
Σκεφτείτε αυτή τη δύναμη που κινεί το σύμπαν, γυρίζει τη γη μεγαλώνει τα δέντρα. Η ίδια δύναμη είναι μέσα σας. Αποκτήστε τουλάχιστο το θάρρος και τη θέληση να τη χρησιμοποιήσετε.
Η ζωή μπορεί να είναι θαυμάσια όταν δεν τη φοβόμαστε. Θέλει μόνο θάρρος, φαντασία...και λίγα ψιλά.
امتیاز واقعی: ۲.۵ زیاد ارتباط نگرفتم و به نظرم مهمترین دلیلش قابل پیشبینی بودن داستان بود. از همان ابتدا طبق چیزی که فکر میکردم پیش رفت بجز چند مورد کوچک. ولی نکات مثبتی هم داشت و حس میکنم با چارلی چاپلین و آثارش بیشتر آشنا شدم. خواندن این اثر خالی از لطف نیست ولی به آن صورت حرفی برای گفتن نداشت به نظرم.
شاید یکی از بهترین موردی که در این کتاب میبینم داستان هیجان انگیزی است که منو تا دو ساعت میخکوب میکرد، اما در کنار این داستان جذاب ، احساسات بیان شده ی آن از درک بالای نویسنده نشات گرفته. زیبایی و سادگی احساسات اشخاصی که شاید برای ما دیگر در دیدمان نیستند.
I am in love with this book. It is Charlie himself and I saw the last scene when he was invited to the Oscar and he acted as the same clawn (as he called himself) he used to be.
همونطور که فیلمهایی که از روی کتاب اقتباس میشند عمدتا به دردنخور از آب در میان و ترجیح با خوندن کتابشونه، کتابهایی هم که از روی فیلم نوشته میشند هم جالب نمیشند و ترجیح با دیدن فیلمه، هرچند که فیلمش رو هنوز ندیدم خودم، ولی تجربه انجمن شاعران مرده که این رو میگفت. هر وقت فیلم رو دیدم نظر رو آپدیت میکنم.
یه داستان پر از فراز و نشیب و پر از سورپرایز که هی دوست داری ادامه بدی ببینی تهش چی میشه و اوج داستان هم پایانشه با اینکه خیلی داستان ساده ایی بود و حرف خوب کمنداشتبرا گفتن.
چارلی چاپلین در «لایملایت» نه فقط به عنوان یک کمدین بزرگ، بلکه به عنوان یک قصهگو عمیق و شاعرانه، تصویری خیرهکننده و تراژیک از انسانهای فراموششده ارائه میدهد؛ کسانی که زیر چراغهای درخشان صحنه، غرق در تنهایی و ناامیدیاند. فیلم، ساختهای است که مرز میان کمدی و درام را میشکند و با زبانی بصری و بیکلام، از حسرتها و امیدهای آدمهای معمولی حرف میزند.
«لایملایت» روایت مردی است که زمانی در کمدی سکوت در اوج بوده، اما حالا در افول زندگیاش، میان سایههای گذشته و هجوم ناامیدیها گرفتار شده است. چاپلین در نقش کلود، یک دلقک غمگین و مهربان، تصویری عمیق از سقوط و رستگاری ارائه میدهد. این دلقک نه تنها سرگرمکننده است، بلکه نمادیست از شکافهای عمیق انسانی: میان ظاهر و باطن، شادی و درد، امید و شکست.
فیلم در دورهای ساخته شد که سینما به تدریج صدادار میشد و چاپلین، استاد بیکلامی، این گذار را با خلق اثری بدیع به تصویر کشید؛ اثری که موسیقی و حرکت را در خدمت داستانی میگرفت که کمتر به کلام وابسته بود. این ترکیب باعث شد «لایملایت» تجربهای سینمایی شود که هنوز پس از دههها تازه و تأثیرگذار باقی مانده است.
چاپلین، با نگاه شاعرانهاش، جامعهای را نشان میدهد که در آن فرد، علیرغم همه تلاشها و آرزوها، اغلب در برابر سرنوشت و محیط خویش درمانده است. فضای فیلم پر از تضاد است: نور و تاریکی، شادی و غم، زندگی و مرگ. و این تضادها، در نهایت، قلب فیلم را میسازند؛ قلبی که میتپد به رغم همه شکستها.
«لایملایت» بیش از آنکه فیلمی باشد درباره یک دلقک، نمایشنامهایست از انسان بودن؛ از تلاشی که برای پیدا کردن معنا و عشق در دنیایی سرد و بیرحم انجام میشود. این فیلم، همچنان به ما یادآوری میکند که پشت هر لبخند ممکن است دریایی از غم پنهان باشد، و گاهی بزرگترین شجاعت، زندگی کردن است حتی وقتی که همه چیز به نظر پایان رسیده است.
Μια συγκινητική ιστορία για έναν ηθοποιό που βρίσκεται στο τέλος της καριέρας του,ξεχασμένος πια, ζώντας μέ τις αναμνήσεις αλλά με ένα κρυφό πόθο να του δοθεί η ευκαιρία για μιά τελευταία λαμπρή παράσταση.Η ομορφιά της διήγησης συνίσταται στο ότι περιέχει, όπως και η ζωή,στιγμές που το γέλιο και το κλάμα εναλλάσσονται με μια μαγική,ιδανική δοσολογία. Η επιτυχία, τα νιάτα και η ευτυχία έχουν την ιδιαίτερή τους αξία γιατί διαθέτουν περιορισμένη διάρκεια.Ο άνθρωπος ολοκληρώνεται μόνο όταν διανύσει τον κύκλο της ζωής στο σύνολο του.Τότε γίνεται σοφός και αντιλαμβάνεται την ομορφιά αλλά και την τραγικότητα της ύπαρξης του.Απαραίτητο συμπλήρωμα του βιβλίου θεωρώ ότι αποτελεί η παρακολούθηση της ομώνυμης ταινίας στην οποία ξεχωρίζουν οι ερμηνείες του Charlie Chaplin (στον ρόλο του Καλβέρο) και του Buster Keaton που "κλέβει την παράσταση" υποδυόμενος τον σύντροφο του Καλβέρο στο τελευταίο σκετς της παράστασης.
طعم خوب کتاب جیبی قدیمی، کتابی با برگهای زرد و جلد سیاه و خب البته از نه ترجمههای خوب سید حسینی (در مقایسه با خودش وگرنه با این کتابهای توی بازار امروزی اگر قیاس بگیریم عالیست) ولی کتاب را در روزها غربت خواندم، نوستالژی و روزهای غربت که به هم برسند...
انسان اغلب وقتیکه در لحظه اتخاذ تصمیمی قرار دارد, ناگهان دورنمای دیگری در برابر او ظاهر می شود و او را وادار به تفکر می کند، از تفکر درباره این وضع ثانوی خودداری می کند و بدون توجه به آن ندائی که در گوشش می گوید شاید اشتباه کند، خود را در آغوش تصمیم اول می اندازد...!