دو روز است که کتاب را تمام کردهام اما نمیدانم چه بگویم که درخور شعر سعدی و نقد بسیار دقیق آقای موحد باشد. وقتی یک استاد فلسفه و منطق با آن دقت مثالزدنی به سراغ استاد سخن زبان فارسی میرود نباید چیز دیگری انتظار داشت. حتی اسم کتاب هم برخلاف اکثر نقدها، همچون خود آثار سعدی بدور از هرگونه اطناب و زیادهگویی فقط یک کلمه است، سعدی. درمورد سعدی منِ کمترین چه بگویم که دیگران نگفتهاند، درمورد کیفیت نقد فقط همین بس که یکی از دقیقترین نقدهایی بود که تاکنون خواندهام، پر از ارجاعات مستقیم به کتابها و مکتبها و اشخاص با ذکر منبع که برای شخص کنجکاوی چون من به شدت عالی بود، پر از اسم کتاب برای مطالعات بیشتر. از ادبیات چیست سارتر و آندره برتون سوررئالیست گرفته تا جلالالدین همایی و غزالی نقل قول میآورد و در مثالهای شعر هم از حافظ و انوری و فردوسی کمک میگیرد تا الیوت و عزرا پاوند. آخر کتاب هم لیستی تهیه شده از تمامی آثاری که تا زمان انتشار کتاب درمورد سعدی منتشر شده که به نوبهی خود هم مفید است هم خیال خواننده را از این بابت که نویسنده قبل از نوشتن این نقد این کتابها را خوانده است راحت میکند! اکنون من ماندهام و گزیدهای از ابیات ناب سعدی که هیچوقت طراوت و تازگی خود را از دست نمیدهند.
شهر آن توست و شاهی فرمای آنچه خواهی گر بیعمل ببخشی ور بیگنه برانی - با صدای شجریان البته که بهتر است -
این اولین کتابی بود که از استاد موحد میخواندم و بیشک آخری نخواهد بود.
کتابی بسیار زیبا، خواندنی و به نظر من بهترین کتاب درباره سعدی متنی روان و در عین حال متقن، موجز، بدون زیاده گویی و پرمطلب تا کنون سه بار خوانده ام و هر گاه دلم برای سعدی تنگ شود باز هم خواهم خواند
فقط یه معلم تاریخ ادبیات می دونه چقدر چنین کتابایی کم ولی ضروریه... کتابی که کم حجم و مفید باشه... در عین حال فکر و ایده نویسنده هم محسوس باشه ... بیش باد
هرچه کتاب در مورد شعرِ حافظ و زمینههای تاریخی شکلگیری آن زیاد نوشته شده است. در مورد آثار سعدی با آنهمه گوناگونی در سبک و قالب کمکاری شده است و عملا کتاب شاخصی در این زمینه وجود ندارد با این وجود "در این قحط سال دمشقی" کتاب سعدی، نوشته دکتر ضیاء موحد اثر قابل قبولیست کتاب کم حجمی که در حد و اندازه ادعای خود حرفهای خوبی برای گفتن دارد کتاب از هشت فصل اصلی : ۱.افصح المتکلمین ۲.تولد و وفات ۳.زمانه سعدی ۴.سعدی، شاعر ناصح ۵.سعدی عاشق ۶. تاملاتی در سبک آثار سعدی ۷.شاعر قطعهسرا ۸. سعدی، زبان و شخصیت تشکیل شده است این کتاب نشان میدهد که دکتر موحد برخلاف تحصیلات آکادمیک در رشته فلسفه احاطه خوبی به شعر سعدی و تاریخ ادبیات فارسی دارند و همین امر سبب شده است که این اثر حتی از کتاب سعدی در غزل دکتر سعید حمیدیان از اساتید رشته ادبیات چند سر و گردن بالاتر باشد
برای منی که اطلاعات چندانی از پژوهشها و نقدهای این چنینی ندارم، پیدا کردن این کتاب میون انبوه کتابهای راجع به مولانا، حافظ و فردوسی غنیمت بود. چرا که نه تنها خود کتاب بسیار روان، به دور از پیچیدگی و زیبا خیلی از نکات رو توضیح داده بود، که در هر صفحه کتاب منابع به خوبی ارجاع داده شده بود و در آخر کتاب هم لیستی از کتابها و مقالات مربوط به سعدی و آثارش اورده شده بود که خیلی خیلی مفید بود. کتاب در مورد مسائل مختلفی از زمانه و اوضاع سیاسی-اجتماعی سعدی، تحصیلاتش و کسانی که سعدی از آنها الهام گرفته گفته بود تا زبان شعر سعدی و ویژگیهاش و فقط هم به غزلیات، بوستان و گلستان اکتفا نکرده بود و نکات جالبی در مورد باقی آثار سعدی هم گفته بود. خلاصه که برای من که سالهاست عاشقانه آثار سعدی رو میخونم و باهاشون زندگی میکنم خوندن این کتاب لطفی دگر داشت. هرچند فکر میکنم جا داشت کتاب توضیحات و تفسیرهای بیشتری میداشت و به نظرم اومد که مختصری بود از اون چه میشد از سعدی گفت، در حالی که من تشنهی این بودم که بیشتر بخونم.
حقیقتش به نظر من کتاب خوبی بود، کتاب خیلی خوبی بود. احاطۀ موحد به آثار سعدی، دید دقیقی که داره و آشناییش با نظریات ادبی واقعا کار رو تا حد خوبی به اون شیوۀ ایدهآل نقد ادبی در ایران که مد نظر منه نزدیک کرده. فقط بعضی جاها علیالخصوص وقتی درمورد سعدی عاشق حرف میزنه انسجام سخن از دستش در میره. جایی هم که از چیز نامعلومی در کنار دوگانۀ صورت و محتوا حرف میزنه به نظر من گرفتار شاعرانگیِ دردسارساز ماایرانیها میشه. به طور کل اظهار نظر ذوقی توی کتاب هست، و این خوب نیست. ولی در کل بسیار راضی بودم از کار. دید بسیار دقیقی داشت.
همونطور که بارها تو همین کتاب هم بهش اشاره شده، ما کتاب و مقاله و کار پژوهشی در شناخت و نقد آثار سعدی کم داریم متاسفانه. (خیلی کمتر از اونچه که درخور سعدی باشه). از این جهت کتاب بسیار خوبیه برای آشنایی مقدماتی با سعدی و آثارش که در حجم خیلی کم، هم به تاریخ و زمانهی سعدی توجه میکنه، هم به زبان سعدی میپردازه و به تاثیر عمیقش بر زبان فارسی و هم آثار سعدی رو -تاحدودی- با طبقه بندی خوبی معرفی میکنه و پیش میره. ویژگی مثبت دیگهی کتاب اینه که به منابع موثقی ارجاع میده که نشون میده موحد تسلط نسبتا خوبی روی موضوع داره و حوزهی مطالعهاش برای جمع کردن این کتاب خیلی وسیع بوده. این یکی از نقاط قوت کتابه. موحد میدونه داره چی میگه و از وجوه مختلفی نگاه میکنه به سعدی که این ارزشمنده. نقدی که من به این کتاب دارم اینه که گاهی احساس میکردم به خاطر تعلق عمیق نویسنده به سعدی، متن کتاب از نقد ادبی فاصله میگیره و به احساسات شخصی نویسنده نزدیک میشه: - مثلا در بخشی از کتاب به نظر میاد نویسنده به خاطر توجهی که به آثار حافظ شده و به سعدی نشده، نسبت به حافظ بغض داره و گاهی با نفی حافظ سعی در ترفیع مقام سعدی داره. (که این هم البته ممکنه از تعصب و تعلق من به حافظ و حساسیتم بیاد و واقعا اینطور نبوده باشه :)) ) مسالهی دیگه بخشهایی از کتابه که نویسنده نظری رو عنوان میکنه و در اثبات یا دفاع ازش سند محکمی ارائه نمیده و تکرار مکررات میکنه و معلوم نیست مبنای حرفی که میزنه کجاست. این مخصوصاً در فصل مربوط به قطعهسرایی به چشمم اومد که ادعاهای نویسنده در این فصل بسیار بحث برانگیزه. نکتهی آخر اینکه گاهی متن کتاب از نقد آثار سعدی فاصله میگیره و به طور مفصّل به موضوعات حاشیهای میپردازه. (که البته برای فهم موضوع مورد بحث الزامیه ولی تفصیلش نابهجا) مثل بخش مربوط به تصویر در شعر.
* نهایتا خوندن کتاب توصیه میشه. :) و کاش کتابهای بیشتری داشتیم در شناخت سعدی که به ناحق کمتر از دیگران شناخته شد، هرچند که در حیات زبان و غنای ادبیات فارسی موثرتر بود.
پینوشت: من چاپ نیلوفر رو خوندم که یه فصل در مورد مطایبات داره که تو چاپهای قبلی نیست و البته اشتباهات ویرایشی، املایی و تایپی هم داره متاسفانه.
سعدی ضیاء موحد بچشم من کتاب خیلی خوبی میاد. هرچند فکر میکنم بیشتر مناسب غیرادبیاتیها باشه کتاب مفیدیه چون نگارش بسیار خوبی داره. بجز تکوتوک که فاز انشا میگیره الگوی خوبیه برای شروع نوشتن غیرانشا در مورد علوم انسانی.
کتاب جمعوجور خوبیه. موضوعبندی و فصلبندی مفیدی داره. دچار اطناب نمیشه و موجز و مختصر نکات مفیدی به خواننده راجع به شاعر یاد میده. هم برای سعدیدوستان و هم برای کسانی که با شاعر آشنایی کمی دارند میتونه مفید باشه.
به نظرم این کتاب میتونه شروع خوبی باشه برای مطالعه دربارهی سعدی و آثارش. ضیاء موحد با زبانی روان و با تکیه بر آثار سعدی، از سعدی عاشق، سعدی ناصح، قطعهسرایی سعدی، سبک آثار، و زبان و شخصیت او حرف زده. در کل مختصر و مفیده و نسبتاٌ جامع.
این کتاب را در گروه کتابخوانی ادبیات ولی بصورت شخصی به توصیه علی خواندم. کتاب اگر چه کمی تخصصی است ولی دریچه های تازه ای را در نگاه و فهم شعر برایم روشن ساخت. اینکه شعر یک شی هنری است و انچه شعر سعدی را تا امروز زنده نگه داشته نه مضامین و محتوای شعر اوست بلکه استفاده هنری او از زبان و خلق یک اثر هنری است. همانطور که ما از موسیقی لذت میبریم بدون اینکه الزاما معنی برای ان در نظر آوریم. دعوای بین هنر برای هنر و هنر متعهد آواز چیزی است و انچه به آواز خوانده میشود چیز دیگر. خدمت سعدی به زبان فارسی خلق یک زبان معیار است. او در بوستان و گلستان ناصح است و در غزلیات عاشق. غزلیات سعدی عاشقانه و عارفانه هستند. سعدی در غزل فارسی عاشقانه هیچ نظیری ندارد.. سعدی اشعری معتقد به جبر راه انسان را فقط رضا و تسلیم میداند و او این قاعده را به معشوق انسانی نیز تعمیم میدهد لطف معشوق و رضا و تسلیم عاشق. بیان عشق انسانی زمینی ملموس که در عین سرشاری از شور و احساس والا و فاخر است. درست ترین راه برسی شاعر پرداختن به ذاتی ترین جنبه شعر او یعنی زبان و چگونگی رفتار او با زبان است.برای کشف رمز شعر دنبال روانشناسی شاعر یا عوامل جامعه شناختی و تاثیر محیط نباید بود.. هویت شاعر در بافت همین زبان نهفته نه در ان مضمون اجتماعی یا حرف سیاسی. سبک سعدی: استفاده از زبان محاوره، تنوع واژگان، تناظر ترتیب معنایی و نحوی ( اجزای کلام به همان ترتیبی دنبال هم قرار میگیرند که معنای کلام اقتضا میکند نه بر اساس وزن و قافیه و ردیف ....)، شعر گفتاری به جای تصویری ( بار عدم استفاده از صنایع بدیعی بر دوش کلام و اندیشه میافتد)، ایجازو حذف
در دنیای امروزی که آدمی به استغنای تمام رسیده و تمامی درگذشتگان آبا و اجداد خود را در برابر حجم روزافزون پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک؛ چون جاهلی بیش نمینگرد. چونان که با این قاعده پیشرفت، نسل خود را سرآمد کل نسل بشری دانسته و هر آن دانش و آگاهی گذشتگان را چون دانش بدوی مینگرد که بیشتر نادانی و بلاهت مینامد و یا بازیچهای کودکانه که باید از دست و پا جمع شوند و چون دورریزی دور انداخته شوند. بله در این دنیایی که باد استغاء از هر سمتی میوزد؛ چه کسی سراغ از سعدی و حافظ میگیرد؟ برای رفع کدامین نیاز رفع نشده و پاسخ نگرفته از علم امروز؛ به دامن حافظ و سعدی و مولانا میرود؟
هر کسی شاید به فراخور اندیشه خود جوابی برای این پرسش بیابد. ولی علم پر تبختری که خود را بینیاز از آگاهی و دانش و حکمت گذشتگان بداند، دیری نخواهد گذشت که در سرگیجهگی ناشی از این غرور، سرش بر سنگ خواهد خورد و برای عرض شرمندگی سراغ از بارگاه گذشتگان خواهد گرفت.
و اگر کسی پیدا شود که چندان این باد استغنا او را در بر نگرفته باشد و پرسشهای سوزناک هستیِ انسانی، او را در حیرت و سرگردانی انداخته باشد. شاید که نفسی و رمقی برایش باقی مانده باشد که از سر کوی و برزن حافظ و سعدی و مولانا و غزالی و ابوسعیدابوالخیر و عطار و...سر درآورد تا که اسرار هستی انسانکُش را از آنها جویا شود و درد وجودی و بیقراری و آرامش از دست رفته خود را با آنها در میان بگذارد.
اگر هم خواب و خیال ما بدین سان رفته باشد؛ طی طریق این راه حیرتزدهگانِ سرگردان چندان هم هموار نخواهد بود. گیریم که فیالمثل او از خوشسخنی سعدی شیرازی، چیزهایی شنیده باشد و به عشق همین شیرین سخنی سراغ از سعدی بگیرد. آیا کتابی چیزی یافت میشود که بتواند در این زمانهی انقطاع بین دنیای دیروز از امروز، او را دست بگیرد تا بتواند آشنایی مختصری با روز و روزگار و زبان سعدی پیدا کند؟ چندان جواب قُرص و محکمی برای این سؤال در دست نیست. باز خدا پدر ضیاء موحد و همایون کاتوزیان را بیامرزد که پس از گذشت این همه قرن دست به قلم بردهاند و هر کدام کتابی دست و پا کردهاند و آشنایی مختصر و مفیدی از سعدی به دست دادهاند. وگرنه کو آن سعی و تلاش که بخواهد آن کلام ادبیات کلاسیک را برایمان خُرد و ریز کند و دستمان را بگیرد تا که چیزی از آنها حالیمان شود.
سعدی از شاعران کلاسیک ماست. شاعران کلاسیک ادامهدهندگان جدی فرهنگ و ادب پیش از خود هستند و کار آنان بیش از آن که ریشه در نفسانیات و زندگی شخصیشان داشته باشد، ریشه در سنت گذشته دارد. به همین دلیل هم آثار شاعران کلاسیک بازتاب کل فرهنگ یک جامعه با تمام تناقضها و ناسازگاریهای آن است.
سعدی در ادامه سنتی که محمد غزالی به یادگار گذاشته بود، ظهور و بروز یافت. او در یکی از همان مدارسی که خواجه نظامالملک پایهگذارش شده بود و غزالی در آن به استادی میپرداخت، درس خواند. سعدی در زمانهای بالیدن گرفت که از بدترین دورانیست که ایران پشت سر گذاشته است. نوبت، نوبتِ چنگیزخان مغول بود که توحش و آن روی سگِ آدمِ دوپا را به آن دیگرانی که ایرانیانِ دوره و زمانه سعدی بودند نشان دهند. دارودسته چنگیز نیز نشان دادند که چندان فرزند ناخلفی از بشریت نبودهاند. کُشتند و غارت کردند و کتابخانهها را سوزاندند. ولی این همه موجب نشد که روی خوبِ انسانی نیز از زیر خاکستر آن همه آتش توحش بیرون نیاید. سعدی از بین همه آتش و خون فرا میرسد تا روی خوش انسانی را به همگان یادآور شود: دنیا نیرزد آن که پریشان کنی دلی/ زنهار بد مکن که نکردهست عاقلی پند و اندرز جزئی جداییناپذیر از ادبیات بوده است. و این نه به سنت شعر کلاسیک ایران محدود نمیشود و اینگونه ادبیات در اروپا هم مرسوم بوده است. سعدی هنر سهل و ممتنع خود را به کار میگیرد و با زبانی که عاری از صنعتکاریها و تکلفهای آن دوران بوده است؛ گذران بودن و بیوفایی دنیا و دل نبستن بدان را گوشزد میکند. استادِ سخن، چندان شیرفهم بود که سخناش چون نصایح ملالانگیزِ فقها و محتسبان در دام تکرار مکررات گرفتار نشود و مستمعان را در خوابی خوش غرق نکند: عاقبت از ما غبار مانَد زنهار / تا زتو بر خاطری غبار نماند
شنیدم که جمشید فرخسرشت/ به سرچشمهای بر به سنگی نبشت بر این چشمه چون ما بسی دم زدند/ برفتند تا چشم بر هم زدند
سعدی با لحنی پدرانه و مهربان، ولی در هر صورت مطمئن، روشن و صریح و خالی از تمنا و التماس و ضعف؛ خواننده را وادار میکند که به سخناش گوش دهند و از پند و موعظهی او احساس ملال نکنند. او با هنر خویش از ملالیِ سخن پند و اندرز میکاهد. او صوت، وزن، قافیه و تصویر را به کار میگیرد تا با همدستی این همه معنایی را در ذهنمان بکارد که تا وقتی نروییده است غیبت آن را حس نمیکنیم، اما چون رویید میگوییم این همان چیزی است که در اینجا کم داشتیم. با ظهور سعدی دوباره زبان فارسی حیات تازهای گرفته بود. دوباره فارسیزبانان با زبان نه به عنوان ابزار مستعمل، نه به عنوان کلیشههای کهنه و وسیلهی تفنن، بلکه به عنوان شیئی هنری روبهرو شدند. دوباره زبان ساحر شد. سعدی از مرمر زبان پررگه و ناخالص عصر خود زبانی آفرید معیارِ شعر و نثر: ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همیخواند. صاحب دلی برو بگذشت. گفت ترا مشاهره چندست؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همیدهی؟ گفت: از بهر خدای میخوانم. گفت از بهر خدا مخوان. گر تو قرآن بدین نمط خوانی/ببری رونق مسلمانی
سعدی هم عاشقانه میسراید و هم ناصحانه. غزل عاشقانهی سعدی بیان عشق انسانی و زمینی و ملموس است که در عین سرشاری از شور و احساس، والا و فاخر است. غزلهای او انتزاعی و انفعالی و صنعتکاری آنچنانی ندارد؛ چیزی که در اشعار حافظ به غایت دیده میشود. غزلهای سعدی آن چنان لبریز از عشق انسانی و محسوس است که پس از او کسی شجاعت این گونه گستاخی را نداشته است که اشعارش را به زمین نزدیکتر کند و بیشتر اگر درد زمینی هم مطمح نظر بوده است، به زبان عشق الهی و سماوی سروده شده است تا از گیر و گرفتِ محتسبان و فقها درامان مانند. در غزلهای او معشوق واقعی است تا ادبی: از در درآمدی و من از خود به در شدم/گویی کزین جهان به جهان دگر شدم گفتم ببینمش تا درد اشتیاق/ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم
زهد سعدی نیز زهد خاص اوست. یعنی زبان خالی از زرق و برق و طنطنه و طمطراق سعدی. زهد سعدی را زبان ساده و بیتکلف او نشان میدهد. به همینگونه قناعت او در توصیف او از قناعت نیست، در گریز از زیادهگویی و مترادف آوردنها و پرهیز از حشو و زواید است. قناعت او همان ایجاز سخن است.
ضیا موحد میتوانست با کمی بیرون آمدن از جامه استادی ادبیات، لحن رسمی خود را به لحن عالم نویسندگی و قصهگویی نزدیکتر کند تا کتاباش را خوشخوانتر کرده و از خشکی زبان رسمی به طراوت و شادابی زبان قصهگوییهایی چون زرینکوب نزدیکتر کند. چیزی که در کتاب سعدی ضیاء موحد رخ نداده است
ا«اصل نخستین مکتب پدیدارشناسی هوسرل، اصل التفاتی بودن آگاهی است. منظور آنکه آگاهی همیشه آگاهی از چیزی است، آگاهی همیشه عنایت به چیزی دارد، ملتفت چیزی است. احساس همیشه احساس چیزی است؛ دیدن، دیدن چیزی است و اندیشیدن، اندیشیدن به چیزی. این چیز را که در عملِ آگاهی، آگاهی بدان التفات پیدا میکند، هوسرل، نوئمای عمل آگاهی مینامد. نوئما واژهای یونانی است به معنای آنچه در اندیشه به چنگ میآید یا اندیشه به چنگ میآورد. اما این نوئما را نباید با شی بیرون از ذهن اشتباه کرد. وقتی دو نفر به شیای واحد از دو زاویه مختلف نگاه میکنند، ذهن هریک التفات به چیزی-نوئمایی-پیدا میکند،متفاوت با ذهن دیگری. در حوزه زبان و معنی وقتی چندنفر درباره سعدی میاندیشند ممکن است ذهن یکی متوجه سراینده بوستان، دومی سراینده گلستان و سومی سراینده غزلیات باشد. هر سه درباره سعدی فکر میکنند اما نوئمای هریک متفاوت با نوئمای دیگر است. نسبت میان نوئما و شی نسبت میان معنی و مصداق است. وصفهایی با معنای گوناگون میتوانند مصداق واحدی داشته باشند، یعنی به هر شی نوئماهای گوناگونی وابسته است و هر نوئما زاییده روشی است که با آن شی را تجربه کردهایم با کاربرد نظریه التفاتی بودن آگاهی در حوزه زبان دو نتیجه مهم میتوان گرفت. یکی اینکه آگاهی محض و صرف و خالی از موضوعِ آگاهی وجود ندارد. هرچه میدانیم و حس میکنیم در نسبتِ دانش و احساس با چیز دیگر دانسته و احساس میشود. دیگر آنکه برای بیان یک احساس، توصیف یک شی یا یک مصداق با مجموعهای بینهایت از عبارات و جملههایی با معانی مختلف روبهرو هستیم. با تعمیم این نظریه به بیان پیچیده هنری، باید گفت کاربرد تصویر برای بیان موضوع احساس و اندیشه تنها یکی از راههای ممکن است.»ا
در کتاب از سبکِ موجزِ آثارِ سعدی گفته شد؛ کتاب هم همینطور نوشته شده. کوتاه، بدونِ اضافهگویی، دقیق، صریح و روشن. بسیار لذت بردم. و، راستش ای کاش بیشتر، ای کاش خیلی بیشتر قدردانِ این هنرمند بودیم؛ با این حال رجوع میکنم به متنِ کتاب که بله، سادهترین راهِ نوشتن از رنج، ناله و داد و بیداد است و کار به جایی هم نمیبرد.
این کتاب را مثلا مقایسه کنید با پنج اقلیم حضور داریوش شایگان. هر چقدر کتاب شایگان تحلیل پیچیده و شخصی و گنگی است از شعرای کلاسیک ایران، کتاب موحد در عوض تحلیلی دقیق و موشکافانه و پر از نکته های آموزنده است. واقعا جای چنین بررسی هایی در نقد ادبی ما خالی است و هر چه در تمجید کتاب بگوییم کم گذاشته ایم
وقتي اين كتاب را بعد از كتاب (مگر اين پنچ روز ) ناصر پورپيرار مي خواني ديگر نمي چسبد . نمي دانم چرا اين همه استاد سعدي شناس به ادعاهاي كتاب سعدي آخر زمان جوابي نمي دهند يا ندارند!!!!!
یکی از بهترین تکنگاریهای مقدماتیای که میشناسم؛ هم بحثهای تاریخی لازم را دارد و هم ایدههای تازهای دربارهی سبک سعدی در شعر و نثر (دربارهی سبک سعدی در گلستان واقعاً عالی است).