زيبايي در مفهوم، كاربرد و ارجگذاري هنر چقدر اهميت دارد؟ اينكه زيبايي شرط كافي براي هنر نيست همواره از شناخت زيبايي طبيعت آشكار بوده است. در طبيعت با بسياري از چيزهاي زيبا روبهرو ميشويم، ولي آن را هنر توصيف نميكنيم. همچنين آثار مصنوعي بسيار زيادي وجود دارند، مانند پلها و آسيابهاي بادي، كه ممكن است زيبا توصيف شوند بدون آنكه آثار هنري انگاشته شوند...
دوستانِ گرانقدر این کتاب از 172 صفحه تشکیل شده و شاملِ 3 بخش کلی و 20 فصل میباشد، که در آن مسائلِ مربوط به «هنر» را بررسی نموده است که مهمترین آنها: ویژگی هایِ هنر، احساس در هنر، زیبایی و زیبا شناختی، فرم گرایی، هستی شناییِ هنر، موسیقی و هویتِ آن و هستی شناسیِ نقاشی و مجسمه سازی، میباشد در زیر قسمت هایی از این کتاب را برایِ شما بزرگواران مینویسم، سپس در بخشِ دوم، به واکاوی و شرح در موردِ « هنر» و به خصوص « هنر» در سرزمینمان « ایران» میپردازم و پیشاپیش سپاسگزارم که این متن را تا پایان مطالعه میکنید در روزگارِ کنونی ( از زمانِ تولستوی) کمتر مایلیم که معیارِ خوبیِ «هنر» را فوایدِ اخلاقیِ آن بدانیم، زیرا چه بسا معتقد باشیم که «هنر» ارزش هایِ خاص خود را دارد. ولی نکتۀ مربوط به صرفِ سرمایه و تلاشِ آدمی، همانندِ زمانۀ «تولستوی»، به اعتبارِ خود باقی است، و اگر بر معیارِ اخلاقی تأکید نورزیم، دستِ کم میخواهیم دارایِ ارزش باشد... نکته اینجاست که سرمایه باید صرفِ «هنر» شود، نه صرفِ جانشینی که ادعایِ «هنر» بودن را داشته باشد ادراکِ «هنر» نیازمندِ استعدادهایِ عقلی است، یعنی همان قوه ای که وجهِ امتیازِ انسان از دیگر جاندارانِ جهان پنداشته میشود. بنابراین به عقیدۀ «ارسطو» جانوران در برابرِ لذت هایِ ناشی از هماهنگی و زیبایی درک ندارند و فاقدِ حس میباشند شعر و شاعری نیز از شاخه هایِ اصلیِ «هنر» محسوب میشوند، «ارسطو» در این رابطه میگوید: به شاعر باید همچون نقاش یا دیگر پدیدآورندگانِ شباهت ها، نگریست، «ارسطو» معتقد است که هدفِ همۀ آنها بازنماییِ چیزهاست بسیاری از افراد، «هنر» و «زیبایی» را مرتبط به یکدیگر میدانند، ولی آیا «زیبایی» شرطِ کافیِ «هنر» است؟ خیر. زیرا بسیاری از چیزهایِ طبیعی مانندِ منظره و غیره، زیبا هستند بدونِ آنکه اثری هنری محسوب شوند برخی تصور میکنند که واژۀ « هنر» دلالت بر ستایش کردن دارد، یعنی وقتی چیزی را « هنر» یا « هنری» می نامیم، قصدمان تحسینِ آن چیز است.. اما این اشتباه است. پس معنایِ «هنر خوب» چیست؟ «دیکی» معتقد است که به کار بردنِ واژۀ «هنر» برایِ چیزی، یک معنایِ خنثی و بدونِ بارِ ارزشی است گاهی تعریفِ ما از یک اثرِ هنری به تاریخ و شناختِ ما از یک هنرمند بستگی دارد، نه به ارزش هایِ هنری و ارزش هایِ زیبا شناختی... تصور کنید تابلویی قدیمی در یک مغازه وجود دارد که زیاد برایِ بیننده حائزِ اهمیت نبوده، اما ناگهان کشف میکنند که امضایِ فلان نقاشِ معروف و بزرگِ گذشته، پایِ این تابلو است.. به گفتۀ « کوستلر» چنین کشفی هیچ ربطی به زیبایی و زیباشناسی ندارد، ولی پناه بر خدا، بعد از شناختِ آن نقاشِ معروف، ناگهان گوسفندان و آسیاب و جویبارِ درونِ تابلو، چقدر جذاب تر به نظر میرسند دریافتِ ما از «هنر» و موسیقی، همانطور که « یانگ» خاطر نشان میسازد، از جوّ فرهنگی و تاریخی ما نیز تأثیر میپذیرد، به عنوانِ مثال شنوندگانِ قرنِ هجدهم هنگامی که بسیاری از ساخته هایِ « باخ» یا « هندل» را که با اُبوا و فلوت نواخته میشد را می شنیدند، آوازِ نی چوپان و نی انبان را به یاد می آوردند، زیرا این آلات و ادوات، امورِ آشنا و مألوفِ آن زمان بودند... ما امروز نمیتوانیم موسیقی را به همان کیفیتِ آن روزگار بشنویم ------------------------------------------------------------------------------ دوستانِ خوبِ من، جوهرۀ کارخانجاتِ خلاقیتِ هنرمند، تماس و معاشرت با همة موجودات و طبیعت و عالم است. هنرمندی که فاقدِ حسِ لازمِ تماس با موجودات شود، عموماً هنرش جنبة شخصی، مبهم و غیر قابلِ فهم میگردد دوستان و عزیزان، «هنر» وسیله ای است که شما را به خودتان خواهد رساند.نه شما را به دیگران... اگر روزی با هنری که دارید توانستید به خود برسید آن روز خواهید دانست که آن زحماتی که برایِ خودتان کشیده اید، به ثمری انسانی نشسته است دوستانِ بزرگوار، این چه تفکری است که ما سعی داریم «هنر» را در قالبِ سنّتِ بومیِ خود مقید کنیم؟!! توان و قوّتِ «هنر» برای ادب کردنِ سنّت است. سنتی که زائیدۀ رسوماتِ قرون و اعصارِ گذشته است باید که توسطِ «هنر» تربیت شود... هنری که قادر به تربیتِ سنّت نباشد، رسالتش لنگ میزند اثرِ هنرمند طاعونِ اندیشۀ متحجران است. هر ملتِ بی «هنر» و هنرمند نمیتواند خود را از دامانِ باورهایِ تحجری که به سنت گرایی چنگ میزند خلاص کند. و متحجر بودن یعنی به سلیقه ای ادب نشده معتقد بودن، و از آن سلیقه عدول نکردن و کورکورانه از آن سلیقه در مقابلِ عقل استدلالی دفاع کردن... در این میان کار و وظیفۀ هنرمند، غربالِ این سلیقه هاست عزیزانم، زیباترینِ هنرها، «خوش اندیشی» است. نقاشی، شعر، مجسمه سازی، موسیقی و دیگر صنایعِ هنری، همه برای تکامل شماست. اگر دانش و خردِ موجودِ در این صنایعِ هنری، نتواند شما را به فهمِ جهان و هر آنچه در آن است سوق دهد، به هیچ دردی نمی خورند در جامعۀ ما کاری کرده اند که هنرمندان را لال و «هنر» را لنگ و دست و پا شکسته کرده اند مدام سانسور و ایماء و اشاره که این کار را نکنید، آن را نخوانید، آن را ننویسید، آن را نقاشی نکنید، آن فیلم را نسازید و .... عزیزانِ من، هنری که با ایماء و اشاره شکل میگیرد به هیچ دردی نخواهد خورد. زبانِ ایماء و اشاره مختص به گنگان است. جامعة گنگ را به هیچ وجه نمی شود، به توسعة خِرد هدایت کرد... بله... ترس از اندیشۀ هنرمند خوراکِ سلیقه گرانِ سنت پرستِ متحجر است دوستانِ ایرانی و خردگرا، در دورانِ «صفویه» به دستورِ «محمد باقرِ مجلسیِ» حرامی و بی اصل و ریشه و عرب پرست و دیگر متولیانِ کثیفِ مذهبی، هنرمندانِ موسیقی و نقاشان را در میدانِ نقشِ جهان ، زنده زنده به آتش کشیدند، آن هم توسطِ شاگردانِ همین حرام زاده و پدرش «محمد تقی مجلسی»... حالا همین بی پدر و مادرها برایِ ما از « هنر» میگویند حضورِ بیشمارِ زنانِ هنرمندِ شاغل در معماری تختِ جمشید، که همة اوراقِ تاریخی و اسنادِ آن وجود دارد، گواه راستینِ حرمت نهادن به منزلتِ زنان و گرامی داشتنِ « هنر» توسطِ ایرانیان و نیاکانِ ما در آن دوران است دوستانِ من، «هنر» برای تعالی و معنویتِ جانِ انسان است. آنان که «هنر» و هنرمند را ممیزی می کنند، به حتم از شعورِ انسانی بهره ای نبرده اند در اینجا، «هنر» آموختگان بیشتر، «هنر» را برایِ مطرح کردنِ خود آموزش می بینند، تا برایِ به تعالی کشیدنِ خود... اما آن دسته از هنرمندان راستین، که به فهمِ خود رسیده اند، متأسفانه یا گمنام هستند و یا منزوی
دوستانِ خردگرا، در پایان باید بگویم اینجا جایِ عرضة هنر نیست در جایی که سمفونیِ صوتِ بِِزغاله گان را در بلندایِ مناره هایِ شهر طنین انداز کرده اند جایی برایِ خواندنِ قناریانِ خوش الحان نخواهد ماند
امیدوارم نوشتنِ این مطالب برایِ فرزندانِ « ایران» مفید بوده باشه «پیروز باشید و ایرانی»
کتاب بیحال و کمرمقی بود. فکر میکردم هیجانانگیزتر از این حرفها باشد. به هر صورت، اگر بخواهم به سبک فرمگرایان که در همین کتاب معرفی میشوند، قائل به تفکیک فرم از محتوا باشم. به فرم کتاب باید نمرهی ۳ دهم و به محتوا ۴. انشای کتاب بیمورد به هم ریخته بود. تیتربندیها و بخشهای درونی هر فصل گاهی کممعنی میشدند. فصل اول تقریباً از هر چیزی حرف میزد و اگر قرار بوده صرفاً یک معرفی جذاب باشد، چنین نبود. کتاب پختهای نبود. شبیه مجموعهای از چند مقالهی متوسط بود. هر بخش یک جستار نامیده میشد. نه فراغبالیِ جستارهایی را داشت، نه پختگی فصلهای یک کتاب را.
فکر میکنم، مترجم هم بیتقصیر نبوده. مقدمهی مترجم گیرا نبود و توی ذوق میزد. در موارد فراوانی، بیمورد قلاب باز میکرد و توضیح اضافه میداد. مثلاً در برابر «پیشتاز»، قلاب باز میکرد و مینوشت «آوانگارد». دوباره سه خط پایینتر همین کار را برای همین لغت میکرد، و باز هم چند خط پایینتر... البته بیانصافیست اگر نگویم همین قلاب باز کردنها، گاهی بخشهایی از متن اصلی را روانتر میکرد. مشکل دیگر پاورقیهای پرشماره بود که مترجم در آن برخی از لغات اصلیِ انگلیسی را میآرود. این کار اگر به جا انجام شود، محاسنی دارد، ولی نه اگر از حد بگذرد. گویی، مترجم به خود اعتماد نداشت. پریدن چشم از سطرها به پایین صفحه، گاهی در هر صفحه ۵-۶ دفعه، باید دلیل خوبی داشته باشد.
اگر لازم میدانید، در مورد هنر بدانید و در این مورد تاکنون چیزی نخواندهاید. این کتاب انتخاب خوبی است. من پیش از این کتاب، دو کتاب فوقالعاده خوانده بودم، شاید وسواس گرفتهام.
پینوشت: «فلسفه هنر» را خواندم. نامش گویاست. کتابِ نسبتاً سختیست ولی جدی و با ارزش است. در موردش اینجا نوشتم.
کتاب در مورد فلسفه ی هنر است، تعدادی سوال مطرح شده و مورد بحث قرار می گیرد و در پایان به این نتیجه می رسیم که در مورد بیشتر مطالب مرتبط با هنر خیلی چیزی نمی دانیم. همچنین به عنوان آدمی که بیرون از هنر هستم به این نتیجه رسیدم که بهتر است بیشتر چهارچوب های ذهنیم را کنار بگذارم. ترجمه ی کتاب به نظر ترجمه ی خوبی می رسید و به عنوان کسی که شناختی از هنر نداشت خواندنش برای من جالب بود.
۴:۳۳ ثانیه سکوت!بدون نواختن حتی یک نت! این تمام محتوای یکی از مشهورترین قطعات موسیقی صد سال اخیر است. جان کیج فیلسوف، نظریه پرداز و یکی از تاثیرگذارترین آهنگسازان جهان بود. کیج جایی مینویسد: "آنها این موضوع را درک نکردند. هیچ چیزی به عنوان سکوت وجود ندارد. چیزی که آنها می اندیشند سکوت است پر از صداهای تصادفی است". در مواجه با همچین اثری چه حسی پیدا میکنید؟! ممکن است توی دلتان بگویید مردک ما را احمق فرض کرده؟!و یا شاید به فلسفه ی عمیقی پی ببرید که پشت این اثر هنری نهفته است! اصلا چه چیزی "هنر بودن" و یا "هنر نبودن" یک اثر را مشخص می کند؟ آیا رنگ های درهم و پاشیده روی یک بوم،اثر هنری نامیده می شود؟ اسوالد هنفلینگ می گوید در تاریخ هنر قدیمی ترین تعریف از هنر بر میگردد به نظریه تقلید یا نسخه برداری از طبیعت (افلاطون و ارسطو). تعریف دوم هنر را بیان احساس و عاطفه ای میداند که هنرمند خود آنرا تجربه کرده و به مخاطب منتقل می کند. در واقع در این تعریف هنر سرایت دادن یا اشاعه احساسات و عواطف است (تولستوی،کروچه،کالینگوود). نظریه بعدی فرمالیسم است که توسط شکلوفسکی نظریه پرداز روس در رساله ی رستاخیز واژه مطرح شد.فرمالیست ها معتقدند تمام ارزش یک اثر هنری وابسته به شکل و فرم آن است نظریه چهارم نظریه نهادی نام دارد که آرتور دانتو و جرج دیکی پایه گذاران آن بودند. دانتو میگوید آنچه،چیزی را به اثر هنری تبدیل میکند کیفیت خاصی نیست که بتوان درون اثر مشاهده کرد بلکه شأن خاصی است که "عالَم هنر" برای آن قائل میشود. اما دانتو تکلیف آثار هنری را که هیچ وقت به معرض نمایش در نیامده اند مشخص نمیکند یا نمی گوید نقاشی های غار آلتامیرا که بعد از چندهزار سال تازه کشف شدند تا قبل از آن چه چیزی بودند(اگر به راستی هنر نبوده باشند!). مسئله مهمی که در کتاب مورد سوال قرار میگیرد این است که آیا زیبایی شرط لازم و یا کافی برای هنر بودن یک اثر هست یا نه؟! البته بعضی از هنرمندان با تعریف هنر به طور کلی مخالفند و ترجیح می دهند هنر محدود به مرزهای مشخصی نباشد. در واقع شاید اولین کسانی که نقاشی آبستره یا انتزاعی را خلق کردند خواستند با تعریف نسخه برداری از طبیعت مخالفت کند! در نهایت این کتاب و در کل فلسفه ی هنر بیشتر از آنکه به دنبال ارائه تعریفی از هنر باشد در پی به چالش کشیدن ذهن مخاطب است.
کتاب جمع و جوريست. ١٧٠ صفحه. اين كتاب با بيانى شيوا و موجز تلاش هاى متعدد براى ارائه تعريف جامعى از هنر را جمع آورى كرده است نويسنده با علم به اينكه اين تلاش از پيش شكست خورده است، كاستى هاى هر تعريف را به بحث مى گذارد و كمك ميكند خواننده از تعاريف موجود فراتر رود موجود فراتر رود كتاب همچنين برخلاف ديگر كتب بررسى هنر، به موسيقى نيز پرداخته است مسئله مهم برای بنده اما ارادت نويسنده به ويتگنشتاين است كه به ميمنت آن، شيوه كاوش خاص اين پيامبر را در برخى نقاط متن مى توان مشاهده كرد در نهايت اينكه كتاب براى شروع مطالعه درباره هنر و زيبايى نیز بسیار مناسب است
کانت میگه، اگر کسی چیزی رو زیبا میدونه بقیه ام باید همین نظر رو داشته باشن و بالعکس. سانتایانا، فیلسوف آمریکایی، در مقابل این نظریه رو رد میکنه و میگه، چنین لزومی وجود نداره و امکان داره اگر کسی چیزی رو زیبا میدونه از نظر دیگری زشت باشه و این ها بسته به محیط و سرشت افراد هست . اما وقتی به جامعه و اطرافمون نگاه می کنیم حرف کانت بیشتر دیده میشه چرا که ما دیگران رو به خاطر سبک و سلیقه هاشون متهم می کنیم به اینکه تو چقد بی سلیقه ای !!!