Jump to ratings and reviews
Rate this book

Dialogue with Death

Rate this book
In 1937 during the Spanish Civil War, Arthur Koestler, a German exile writing for a British newspaper, was arrested by Nationalist forces in Málaga. He was then sentenced to execution and spent every day awaiting death—only to be released three months later under pressure from the British government. Out of this experience, Koestler wrote Darkness at Noon, his most acclaimed work in the United States, about a man arrested and executed in a Communist prison.

Dialogue with Death is Koestler’s riveting account of the fall of Málaga to rebel forces, his surreal arrest, and his three months facing death from a prison cell. Despite the harrowing circumstances, Koestler manages to convey the stress of uncertainty, fear, and deprivation of human contact with the keen eye of a reporter.

208 pages, Hardcover

First published January 1, 1937

25 people are currently reading
1213 people want to read

About the author

Arthur Koestler

151 books939 followers
Darkness at Noon (1940), novel of Hungarian-born British writer Arthur Koestler, portrays his disillusionment with Communism; his nonfiction works include The Sleepwalkers (1959) and The Ghost in the Machine (1967).


Arthur Koestler CBE [*Kösztler Artúr] was a prolific writer of essays, novels and autobiographies.

He was born into a Hungarian Jewish family in Budapest but, apart from his early school years, was educated in Austria. His early career was in journalism. In 1931 he joined the Communist Party of Germany but, disillusioned, he resigned from it in 1938 and in 1940 published a devastating anti-Communist novel, Darkness at Noon, which propelled him to instant international fame.

Over the next forty-three years he espoused many causes, wrote novels and biographies, and numerous essays. In 1968 he was awarded the prestigious and valuable Sonning Prize "For outstanding contribution to European culture", and in 1972 he was made a "Commander of the British Empire" (CBE).

In 1976 he was diagnosed with Parkinson's disease and three years later with leukaemia in its terminal stages. He committed suicide in 1983 in London.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
211 (37%)
4 stars
245 (43%)
3 stars
86 (15%)
2 stars
18 (3%)
1 star
5 (<1%)
Displaying 1 - 30 of 93 reviews
Profile Image for KamRun .
398 reviews1,617 followers
September 11, 2017
پدر و مادر عزیزم
این پایان کار است. آمده‌اند ما را برای تیرباران شدن ببرند، به جهنم. مردن در منتهای پیروزی تاسف‌آور است، اما چه اهمیتی دارد؟ اهمیت یک واقعه تنها در خیال آدمی‌ست. زندگی زیبا خواهد بود. ما سرودخوانان به سوی مرگ قدم برمی‌داریم، بعد از شش ماه زندان و شکنجه، مردن خیلی هم وحشت‌آور نیست. پییر بنوا، فرانسه، اعدام در 8 فوریه 1942

سال 1937 است، بحبوحه‌ی جنگ داخلی اسپانیا. در یک سو نیروهای جمهوری‌خواه و چریک‌های ارتش بین‌مللی قرار دارند و در سوی دیگر شورشیان ناسیونالیست مورد حمایت آلمان نازی و ایتالیای فاشیست به رهبری ژنرال فرانکو. مناطق تحت کنترل دولت قانونی یکی پس از دیگری در حال سقوط است. در این میان آرتور کستلر نویسنده‌ی مشهور مخالف ژنرال فرانکو، کمونیست وفادار به جمهوری‌خواهان در قامت یک خبرنگار خارجی به مالاگا، یکی از خطوط اصلی درگیری می‌رود و علی‌رغم موقعیت خطرناک شهر و تخلیه اکثر نیروهای جمهوری‌خواه، حاضر به فرار از شهر نمی‌شود. مالاگا در 8 فوریه سقوط می‌کند و کستلر به همراه خیل عظیمی از مبارزین وفادار توسط فالانژیست‌ها دستگیر می‌شود. تقریبا تمام کسانی که نامشان در این کتاب آمده بی سر و صدا اعدام و در گورهای دسته‌جمعی بی‌نام و نشان دفن شده‌اند. قرار بر این بوده که کاستلر به جوخه‌ی اعدام سپرده شود، اما با تلاش کنسولگری بریتانیا با یک زندانی زن مبادله می‌شود. کتاب یک خودزندگی‌نامه یا زندان‌نوشت است که بازه‌ای حدودا 4 ماهه، ازچند روز پبش از دستگیری تا روزهای پس از آزادی و خروج از اسپانیا را شامل می‌شود

کتاب با توجه به اینکه بخش اعظمی از این نوشته‌هایش در سلول انفرادی و تحت فشار روانی زیادی به نگارش درآمده، از ارزش والایی برخودار است. بویژه از این جهت که در آن با افکار و ذهنیات درونی مردی روبرو می‌شویم که هر لحظه در خطر اعدام و در بیم و امید در نوسان است. کستلر اما به احوالات درونی خویش اکتفا نکرده و در مورد زندانیان دیگر هم تا جایی که امکان‌پذیر بوده نوشته، بخصوص لحظات پایانی زندانیان اعدامی. از گریه‌ها و فریادهای نوجوانی گفته که مادرش را صدا می‌زده، مشابه اکثر زندانیانی که پیش از اعدام به لابه می‌افتادند. آن‌ها اکثرا دهقان‌هایی بودند که هیچ آموزش نظامی خاصی ندیده بودند و به هیچ عنوان آماده‌ی شرایط سخت نبودند، چه برسد به راست ایستادن بین دیوار و جوخه‌ی اعدام، بر خلاف کسانی که شغلشان نظامی‌گری‌ست و هر لحظه آماده‌ی مردن‌اند

یکی از نکات جالب کتاب برای من، چگونگی گذران زمان در سلولی انفرادی، محسوس در میان دیوارهایی از سکوت و تنهایی و ترس بود. کستلر بجز نگارش و کتاب خواندن که از هفته‌ی سوم زندان برای او امکان‌پذیر می‌شود، بیشتر وقت خود را با نگاه کردن به عقربه‌های ساعت و خیال‌بافی در مورد گذشته و آینده می‌پردازد
روزها می‌گذشتند و برای یک هفته هیچ حادثه‌ی به یادماندنی‌ای پیش نیامد. مراد از حوادث به‌یاد ماندنی در محفظه‌ی تیره‌ی زندان، چیزهایی است مثل گرفتن سوپ سیب‌زمینی به‌جای سوپ لوبیا برای ناهار، رد و بدل کردن چند کلمه به‌طور خصوصی با زندانبان یا نظافت‌چی، سیگاری که زندانبان به آدم می‌دهد، عنکبوتی توی پنجره یا حشره‌ای توی رخت‌خواب. این‌ها تجربه‌هایی هستند که نفس آدم را بند می‌آورند. این‌ها مکانیسم یله و رهایی افکار را هربار به مدت چند ساعت به‌کار می‌گیرند و تحریک می‌کنند. این‌ها جانشین سینما رفتن، عشق‌بازی، روزنامه خواندن و مشغولیات روزانه‌ی زندگی هستند. برای کسانی که افق‌شان از لبه‌ی فنجان فراتر نمی‌رود، طوفان در فنجان چایی به اندازه‌ی طوفان‌های دریا حقیقی است

در خلال این امر دو با دو موضوع تکفر برانگیز روبرو شدم، نخست آنکه مغز چگونه دست به تحریف خاطرات می‌زند، تلخی‌ها را می‌زداید و شیرینی‌ها را پررنگ می‌کند. مکانیسم تدافعی مغز برای حفظ بقا (اگر همه‌ی تلخی‌ها با همان کیفیت در ذهنمان زنده می‌ماند، زودتر از این‌ها از همه چیز بریده بودیم!). ما با این موضوع در زندگی روزمره بارها روبر می‌شویم، هنگامی که برای موقعیت‌های گذشته و سالیان دور، که سخت هم گذشته‌اند با ذکر "یادش بخیر" ابراز دلتنگی می‌کنیم. دومین موضوع، غرق شدن در ملال و ارتباط آن با مقوله‌ی زمان است. نویسنده در حالی که در دچار ملال شده، از گذشت کند و حلزون‌وار زمان شکایت می‌کند و اندکی بعد تعجب می‌کند روزهایی که گویی زمان ایستاده بود، حالا اصلا به چشم نمی‌آیند، محو و نیست شده‌اند، نوعی زمان گم‌شده
چیز شگفت و معما گونه، چیز تسلی‌بخش این بود که زمان می‌گذشت. وقتی می‌گویم گذشت، نمی‌دانم چگونه اتفاق افتاده است. زمان از میان این دشت بی‌حادثگی، انگار که از هر دو پا چلاق شده باشد، می‌خزید. چیزی که به معجزه شباهت داشت این بود که ساعت‌ها و روزها و هفته‌های پایان‌ناپذیر، خیلی سریع‌تر از هر دوره‌ی زمانی دیگر که قبلا بر من گذشته بود، می‌گذشت. همین دیروز نبود که درِ سلول با صدای زمختی برای اولین بار پشت سرم بسته شد؟ به تدریج برایم روشن شد روزهایی که به علت بی‌حادثگی و ملالت‌بار بودنشان طولانی‌تر از همه بنظر می‌رسند، دقیقا به دلیل همین بی‌حادثگی‌شان، به محض اینکه گذشتند، آب می‌روند و هیچ می‌شوند. در دورنمای گذشته، نه طول و عرضی دارند و نه حجمی و وزنی. به‌صورت ‌های هندسی، خلائی کاهنده و هیج و پوچ درمی‌آیند. هر قدر روزها تهی‌تر باشند، وزنشان در حافظه کمتر است. زمان‌هایی که حالِ حاضرشان خیلی کند می‌گذرند، در حافظه از همه تندتر پشت سر گذاشته می‌شوند.

زمان را می‌توان به دو قسم کمّی و کیفی تقسیم کرد. زمان کمّی یا نیوتونی، همان گذر ثانیه و دقیقه‌ها و روزها و قس علی هذا‌ست. اما آنچه ما از گذشت زمان احساس می‌کنم، کیفیت زمان است. نوعی کوتاه شدن و مثل برق و باد گذشتن یا کش آمدن، قبض و بسط است. تهی بودگی و یکنواختی ایام، زمان را کند می‌کند اما به محض آنکه این لحظات برزخی پشت سر گذاشته شوند، فشرده و کوتاه، تبدیل به هیچ می‌گردند. بنابراین شاید آنچه ملال می‌نامیم، کوتاه‌سازی غیرعادی زمان به سبب یکنواختی باشد. فضاهای بزرگ زمان، که با یکنواختی بی‌وقفه‌ای گذشته‌اند تبدیل به گونه‌ای درهم‌فشرده و مچاله می‌شوند؛ وقتی که هر روز مثل سایر روزهاست، پس انگار که همه‌ی آن‌ها یک روزند و این همسانی تمام‌عیار سبب می‌شود که تا طولانی‌ترین زندگی هم کوتاه جلوه کند. افزایش آگاهی از زمان، بدین‌سان گذشت آن را آهسته‌تر می‌کند. انسان با اگاهی کامل از زمان می‌تواند آن‌را به توقف بکشاند. فقط در نرگ است که زمان حال تبدیل به واقعیت می‌شود. کسی که موفق می‌شود زمان محض را تجربه کند، در واقع هیچ بودن را تجربه کرده‌است. برعکس، تنها زمانِ فراموش‌نشدنی آن زمانی است که طی آن آدم فراموش می‌کند که زمانی هم وجود دارد. به همین جهت است که روزهای پرحادثه سریع‌تر از تصور، بدون آنکه متوجه زمان باشیم می‌گذرند و بعد در ذهن، تبدیل به بازه‌هایی طولانی و وسیع می‌شوند

پی‌نوشت: کتاب را در پادگان خواندم و چقدر هم با موقعیت تناسب داشت. سرگرد پرسید در چه حالی؟ جواب دادم در حال "گفتگو با مرگم". چشمانش گرد شد، یک گارفیلد تمام‌عیار
Profile Image for brian   .
247 reviews3,885 followers
January 3, 2010
idea for a short story: a library containing an alternate canon written by those who have died before writing their masterpiece*.


1. in 1937 arthur koestler was captured by fascists during the spanish civil war and sentenced to death for 'aiding the enemy.' three months later he was granted a pardon and lived to write, amongst dozens of other books, dialogue with death, the memoir of his imprisonment.

fyodor dostoevsky was imprisoned for belonging to the petrashevsky circle and sentenced to death before the firing squad. granted a last minute pardon he lived to write multiple masterpieces including crime and punishment and the brothers karamazov.


2. literary geniuses who were not so lucky -- those who perished on the battlefield, before the firing squad, who succumbed to disease, died in a duel or car accident. the ever-expanding library stuffed with don quixotes, moby dicks, and war and peaces from those who died before life allowed the opportunity.


3. dead man's version of dialogue with death: standing before the firing squad, taste of the final cigarette, feel of the hot lead projectile as it smashes through nose, skull, & brain, transformative effects of death on human consciousness. or enno borkheisen, author of beloved epic poems based on his slow lingering death of consumption. the giants of the library: 19th century russian novelists and siblings pavel (drowned) and tanya (suicide) demidov, forever in fierce competition, eternally pushing one another to greater heights. ciara flynn (stabbed by her husband), the beckett-like absurdist writing from a dingy waiting room in limbo. jesse presley: elvis's twin brother (delivered stillborn) who went on to write a 4000 pg. twelve-part cycle of novels containing the masterpieces a nice symmetry and i, robles. my personal favorite: alexander degroot, the dutch would-be filmmaker, who died in the trenches of WW1 before he was able to shoot the greatest silent films the world has seen, so channeled his anger and despair into the blackest of all war poems to fill the deadman's library...


4. one gains membership to library only when the anxiety of lost time or a wasted life is a thing of the past; free to curl up in the large couches of the reading rooms for decades reading reading reading.


*stay away from mention of labyrinths, maps, hourglasses, etc... idea already a bit too borgesian.
Profile Image for Rêbwar.
1,018 reviews87 followers
October 14, 2025
صدای قدم‌هایش در راهروهای سرد و تاریک زندان مالاگا هنوز در گوشم طنین‌انداز است؛ هر گام، هر خش‌خش، یادآور تیک‌تیک بی‌رحمانه‌ی ساعت بود، ساعتی که نمی‌دانستم به من فرصت زندگی می‌دهد یا مرگ. این همان فضایی است که آرتور کوستلر، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی مجاری-انگلیسی، در کتاب خود گفت‌وگو با مرگ ثبت کرده است؛ تجربه‌ای که در عمق ذهن هر خواننده‌ای جاودانه می‌ماند، زیرا تنها شرح یک اسارت فیزیکی نیست، بلکه فرو رفتن به درون روان انسان در لحظه‌ی مواجهه با مرگ است.

کوستلر در این اثر، که بسیاری آن را شاهکار بی‌بدیل او می‌دانند، از صد روز اسارت خود نزد نیروهای فاشیست اسپانیا و سربازان ژنرال فرانسیسکو فرانکو سخن می‌گوید؛ روزهایی که در هر ثانیه‌ی آن، سایه‌ی اعدام بالای سرش قرار داشت. او با قلمی صریح و بی‌غلو، مخاطب را با خود همراه می‌کند تا فشار روانی، اضطراب لحظه‌های انتظار و مواجهه‌ی بی‌وقفه با مرگ را تجربه کند.

آرتور کوستلر، زاده‌ی مجارستان و یهودی، نویسنده‌ای اهل سفر بود. او به عنوان روزنامه‌نگار و منتقد، توج�� ویژه‌ای به جنگ‌های داخلی اسپانیا و جریان‌های سیاسی آن داشت. همانند ارنست همینگوی و جورج اورول، کوستلر نیز در دهه‌ی ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا تغییرات اجتماعی و سیاسی را از نزدیک مشاهده کند. این سفر، که به اسارت و محکومیت او به مرگ انجامید، بستر اصلی نگارش کتاب شد.

اسارت او نه تنها تجربه‌ای جسمانی، بلکه آزمونی برای روح و روان انسان بود. کوستلر با مشاهده‌ی اعدام دیگر زندانیان و انتظار لحظه‌ای که نوبت او فرا برسد، به درک عمیقی از ترس، امید، استقامت و فلسفه‌ی زندگی رسید. کتاب او در واقع روزنامه‌ی شخصیِ فشرده‌ای است از مواجهه‌ی انسانی با حتمیت مرگ و ناپایداری زندگی، و نشان می‌دهد که چگونه ذهن در برابر اضطراب و تهدید، به خلاقیت و تحلیل روی می‌آورد.

گفت‌وگو با مرگ با زبان ساده و صمیمی نوشته شده است، اما سادگی آن فریبنده است. کوستلر از خودقهرمان‌انگاری پرهیز می‌کند و وقایع را همان‌طور که تجربه کرده، بدون افزودن قهرمانی اغراق‌آمیز روایت می‌کند. بیشتر کتاب به شرح زندگی در سلول انفرادی و روزهای کشدار انتظار اختصاص دارد، زمانی که نه خبری از محاکمه بود، نه بازجویی و شکنجه، فقط سکوت و انتظار.

این سکوت، همزمان ترسناک و پرتنش است. خواننده با او در سلول بسته حضور پیدا می‌کند، لحظه به لحظه‌ی حبس را حس می‌کند و درمی‌یابد که ذهن انسان چگونه برای مقابله با فشار روانی، به تحلیل، نوشتن و حافظه‌ی شخصی متوسل می‌شود. او بارها تلاش می‌کند از پنجره‌ی کوچک سلول با دنیای بیرون تماس برقرار کند، کتاب درخواست نماید و با نوشتن، خود را زنده نگه دارد.


کتاب کوستلر تنها شرح زندان و اسارت نیست؛ بررسی روانشناختی مواجهه با مرگ است. او به‌طور دقیق واکنش‌های انسان در شرایط اضطراری و نزدیک شدن به مرگ را توصیف می‌کند. فشار روانی ناشی از دیدن اعدام دیگران، انتظار ناپایدار و عدم قطعیت زمان مرگ، ذهن او را به تفکر درباره‌ی زندگی و ارزش‌های انسانی سوق می‌دهد.

او در این تجربه دریافت که چگونه امید و ترس، خرد و جنون، اخلاق و بقا، در شرایط بحرانی دست‌به‌دست هم می‌دهند. نگاه او به انسان، واقع‌گرا و عمیق است؛ نه قهرمان‌پرور و نه مطلقاً تاریک، بلکه ترکیبی از ضعیف‌ها و مقاوم‌ها، ترسوها و شجاع‌ها، و کسانی که در لحظه‌ی تصمیم‌گیری، سرنوشت خود و دیگران را شکل می‌دهند.


کوستلر جمهوری‌خواه، پس از سقوط مالاگا، دستگیر و به اعدام محکوم شد. این تجربه او را به شدت با واقعیت‌های سیاسی آشنا کرد؛ او در همان زمان از حزب کمونیست کناره گرفت و رویکرد انتقادی نسبت به آن پیش گرفت. کتاب او، در واقع بازتابی از تنش میان فرد و سیستم‌های سیاسی است؛ جایی که زندگی شخصی انسان‌ها تحت تأثیر قدرت‌های بزرگ و سیاست‌های فاشیستی قرار می‌گیرد.

پس از آزادی، کوستلر همچنان در اروپا باقی ماند و علیه رژیم‌های فاشیستی و استالینی، فعالیت نوشتاری خود را ادامه داد. او با تجربه‌ی شخصی خود از زندان و شکنجه، به یکی از منتقدان برجسته‌ی نظام‌های توتالیتر بدل شد و این تجربه‌ها، پایه و اساس بسیاری از آثار بعدی او را تشکیل داد.

کتاب گفت‌وگو با مرگ به عنوان شاهکاری درباره‌ی مواجهه‌ی انسان با مرگ و شرایط استثنایی، نه تنها در ادبیات جنگ داخلی اسپانیا، بلکه در ادبیات جهانی، جایگاه ویژه‌ای دارد. این اثر، تلفیقی است از خاطره، گزارش روزنامه‌نگاری و تحلیل روانشناختی، که همزمان خواننده را به دل وقایع می‌برد و او را به تفکر درباره‌ی زندگی، مرگ و مسئولیت انسانی وامی‌دارد.

سبک نوشتاری کوستلر، ساده اما دقیق، گیرا و روان است. او با جزئی‌نگری و توجه به واکنش‌های انسانی، فضایی زنده و ملموس خلق می‌کند. خواننده می‌تواند سکوت زندان، ترس لحظه‌ای از مرگ و تلاش برای بقا را همانند خود نویسنده تجربه کند.


گفت‌وگو با مرگ اثری است که بیش از شرح وقایع تاریخی، به تجربه‌ی انسانی، روانشناسی اضطراب و فلسفه‌ی مواجهه با مرگ می‌پردازد. کوستلر با قلمی صریح، عمیق و انسانی، نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها در مواجهه با شرایط بحرانی و بی‌رحم، به خلاقیت، تحلیل و امید متوسل می‌شوند، و در عین حال، اخلاق، قدرت و سیاست چگونه مسیر زندگی فرد را شکل می‌دهند.

این کتاب نه تنها سندی تاریخی، بلکه اثری فلسفی و روانشناسانه است که مخاطب را با پرسش‌های بنیادین درباره‌ی زندگی و مرگ، اخلاق و قدرت، ترس و امید، مواجه می‌کند. خواندن آن، تجربه‌ای است همزمان تکان‌دهنده، تأمل‌برانگیز و الهام‌بخش که تا مدت‌ها در ذهن و روح مخاطب باقی می‌ماند.
Profile Image for امیر.
203 reviews31 followers
May 28, 2018
چی بگم در مورد این کتاب؟؟
فقط میتونم بگم از اون دست کتابای غیر معروفه که ادم تعجب میکنه چرا تاحالا اسمشو نشنیده بود. واقعا ارزش خوندن را داشت
با کمی ارفاق 5 ستاره :))
Profile Image for Jay Green.
Author 5 books269 followers
February 20, 2017
Read as the second section of Koestler's A Spanish Testament:

A Spanish Testament is a difficult book to get hold of. I managed to download the pdf of the first section of the book online. The second section was published separately as Dialogue with Death, which I read immediately after the pdf, thus managing to access the entire text of the original.

The first section provides some background to the Spanish Civil War and Koestler explains why he was there (as a journalist for a liberal-left newspaper rather than as a combatant) and where he went. The war is an event that takes place elsewhere, for the most part, and his experience of the taking of Malaga is recounted very much from the perspective of a privileged outsider. In the Dialogue with Death section, for instance, we learn that while Koestler has been in prison (having been arrested at the home of a friend on the outskirts of the city), 5,000 men have been shot in the town itself, 600 of them from the same prison. Thus, we do not see the taking of Malaga itself or hear of the atrocities perpetrated by the fascists. We see only Koestler's experience of life in the prison alongside "Red" prisoners, many of whom do not make it to the end of the book.

I don't want to detract from the poignancy of the book for one moment. It is written with a journalist's eye and there is barely a word out of place - I would recommend it highly - but the most poignant feature of all is the book's dedication to one of Koestler's fellow inmates, a peasant named Nicolas who is executed by the fascists because, says Koestler, he simply wanted to learn to read, wanted a life beyond that of a peasant, for having ideas above his station. I could only reflect that had Nicolas been able to read and, thus, able to write, he might have told us a story far more shocking, moving and compelling than the one told by Koestler. But of course, the fascists knew that, and that was why Nicolas had to die and Koestler did not.
Profile Image for M&A Ed.
404 reviews62 followers
November 16, 2019
وقتی " جنایات و مکافات" داستایفسکی را می خوانی؛ دیگر نقد شرح درونیات آثار دیگر با چنین مضمونی کمی سخت می شود. موضوع داستان دقیقا گفت وگو با مرگ بود. زندانی ای که نمی دانست که آیا مثل دیگر همبندانش کشته می شود یا عفو می گردد. داستان طبق گفته های پایانی خود"کوستلر" نقطه اوج ندارد و یک روایت خطی است؛ اما نباید فضاسازی عالی نویسنده را از قلم انداخت. توصیفات در وصف وضع سیاسی کاتولونیا بسیار خوب پرداخته شده است و آنقدر خوب درباره مرگ می نویسد که گویا خواننده نیز این سایه مرگ را حس می کند.
Profile Image for منوچهر محور.
327 reviews26 followers
May 28, 2024
کوستلر در جریان جنگ داخلی اسپانیا سه بار به عنوان خبرنگار به این کشور سفر کرد. پس از سفر اول گزارشی به زبان آلمانی نوشت با عنوان کشتار انسانی بی‌سابقه (Menschenopfer unerhört) پس از بازگشت از سفر آخر، داستان زندانی شدن خودش را در سویل به مطالب قبلی افزود و وصیتنامه‌ی اسپانیایی را چاپ کرد. اما گویا راضی نشد، کتاب را تصحیح کرد (بیشتر به قسمت زندان پرداخت) و زیر عنوان گفت‌وگو با مرگ دوباره چاپ کرد. چندین سال بعد هم بخش بزرگی از زندگی‌نامه خودنوشته‌اش را به خاطرات جنگ داخلی اسپانیا اختصاص داد. کوستلر تا آخر عمر اسیر تجربه اسپانیایی‌اش ماند که برای همه حاضرانْ در آن غوغا، تجربه‌ای یگانه بود. این کتاب کوتاه است و از هنگامه جنگ داخلی اسپانیا چیز زیادی عیان نمی‌کند اما ارزش خواندن دارد؛ درست برخلاف زنده باد کاتالونیای جرج ارول که به درد لای جرز می‌خورد!۰
Profile Image for Kuszma.
2,839 reviews283 followers
March 22, 2022
"-Menj a pokolba - ismétli X. (Most már halott. Nyolcvan százaléka mindazoknak, akik ebben a történetben szerepelnek, most már halott.)"

Ha van valami értelme az olyan idióta rezsimeknek, mint Francóé, az talán annyi, hogy jó tollú íróknak adnak lehetőséget remek börtönregények megírására. Koestler 1937-ben Mallagában mint tudósító kerül a fallangista lázadók kezére, és onnantól kezdve jó fél évig (javarészt magánzárkában) élvezi azok vendégszeretetét. Angolként nyilván privilegizált helyzetben van: amíg egy mezei milicistát különösebb tépelődés nélkül állítanak falhoz, addig vele óvatosabban bánnak, nem lövik agyon, nem kínozzák meg, nem "csutakolják le" (ami a börtönszlengben az üdvözlő jellegű félholtra verés fedőneve). Egy Gulag-regényeken szocializálódott olvasó persze erre csak megvetően ciccegne, "Ugyan már!" - így ő - "Jössz itt nekünk a szanatóriumi élményeiddel!" De Koestler munkájában épp az a pláne, hogy fantasztikusan ragadja meg azt a semmibe vetettséget, ami a fogság (különösen a magánzárkával fűszerezett fogság) legfőbb ismertetőjele.

A fogság ugyanis azt jelenti, hogy durván kitépnek az időből. Belépsz a celládba, írnál valamit, de nincs papír. "Le kéne ugrani a boltba" - gondolod - "És akkor már a trafikba is." Aztán eszedbe jut, hogy be vagy zárva. Magad vagy, egyedül birkózol az idővel. Azt hitted, tudod, mi az unalom? Nem, nem tudtad. Olyan események, amelyek addig jelentéktelennek tűnnek, órákra elfoglalják az agyadat. Egy poloska az ágyon. A börtönőr mintha ma barátságosabb lett volna. Kapaszkodsz, amibe csak lehet. Egy könyv ilyenkor - isteni kegyelem. Amikor kiengednek az udvarra - a létezés majálisa. Ha legalább tudnád, mikor lenne vége, hogyan lenne vége, visszaszámolhatnál. De nem tudod. Lehet, ott fenn tudják, hogy téged nem lőnek agyon, de ezt veled természetesen nem közlik. A kaszás pedig éjjelente bekopog a melletted lévő cellákba, jobbról is, balról is viszi a szomszédaidat az osztag elé. Lehet, holnap - akár tévedésből - érted kopog majd. Vagy nem ő jön, hanem a kegyelmi végzés. Honnan tudhatnád?

Hiteles, erős szöveg. Van hajlama a moralizálásra, a filozofálásra, de Koestler írói tehetségét jelzi, hogy pontosan tudja, mi nem igényel kommentárt. Amikor éjjel nyílik a cellád kémlelőnyílása, és halljuk a fegyőr hangját ("Ezt nem"), azt nem is kell, nem is lehet magyarázni.
Profile Image for Vahid.
356 reviews27 followers
January 15, 2021
 داستان ها و خاطرات واقعی یا نزدیک به واقعیت جذابیت زیادی دارند هر چند که شرح حوادث تلخ واقع شده؛ بر همنوعان تجربه‌ای غمبار است اما این رویایی جسم و جان‌ها با شداید، از این رو جذاب است که به صورت بی‌پرده و عریان روح انسان را به تماشا می گذارد.
اگرچه خطری که در خاطره‌گویی هست تحریف عمدی یا ناخودآگاه واقعیت‌هاست یا به نوعی دروازه‌بانی اخبار ولی به هر حال نمایی کلی از وضعیت مورد نظر را به ما می‌دهد ‌کتاب تقریباً حول دو محور اصلی می‌گردد اول کارهای روزمره دوم افکار و جدال‌های درونی.
 آرتور کوستلر تا حدودی توانسته است تجربیات نزدیک به مرگ را در لحظاتی با ما شریک شود و با کمی اضافه کردن طنز در بعضی جاها از تلخی ماجراها بکاهد اما انگار او تقریباً از نجات یافتنش مطمئن است به غیر از یکی دو صحنه و در چند مورد؛  نجاتش را  به ملیت انگلیسی‌اش ربط می‌دهد (البته به طور زیر پوستی )غرور و نگاه از بالا به پایین نه به خاطردشمن بودنشان، بلکه به جهت ملیت افراد و در چندین مورد در اوایل کتاب دیده می‌شود قسمتی از ماجراها که کارهای روزمره و حوادث پیش افتاده را گزارش می‌کند چندان چنگی به دل نمی‌زند ولی قسمتی که به افکار و طرز تلقی زندانی مربوط می‌شود درخشانتر و با ارزش تر است تا حدودی سرنوشت من و آرتور ( چقدر خودمونی ) شبیه هم است من زندانی pdf ها بودم و بالاخره بعد از ماهها و پس از اتمام این کتاب ؛ توانستم کتابی از جنس کاغذ را در دست بگیرم و ورق بزنم و خوشحال باشم چرا که کتاب آنا کارنینا از تالستوی بزرگ ترجمه سروش حبیبی را خواهم خواند و در نهایت به این جمله از آرتور کوستلر برسم که: «همیشه ایمان داشتم در دستگاه مشیت الهی دایره بخصوصی وجود دارد که صرفاً کارش این است که مراقب باشد کتاب مناسب در لحظه مناسب به دست خواننده برسد»
Profile Image for Nahid Naghshbandi.
42 reviews6 followers
September 17, 2015
گفت و گو با مرگ یکی از تاثیرگذارترین کارهایی بود که اخیرا خوندم. و با دونستن این حقیقت که تمامی نوشته‌ها و اتفاقات واقعی هستند تاثیرش حتی بیشتر هم می‌شه. کتابی که نه تنها برهه‌ای از تاریخ رو به تصویر می‌کشه بلکه مباحث روانشناختی قوی رو هم مطرح می‌کنه:
شَک، باسیلی است که آهسته آهسته ولی به طور قطع مخ آدم را می‌خورد، بیمار کاملا آن موجود کوچک کثیف را که بر ماده‌ی خاکستریش می‌چرد، احساس می‌کند. اما در هر بیماری طولانی، مریض دست آخر به مرحله‌ای می‌رسد که در آن، گرچه دردش ساکت نمی‌شود، ولی دست‌کم با آن کنار می‌آید و می‌داند وقتی حمله شروع شد چه بکند. درماندگی مغز هم با انقباض و تشنج شروع می‌شود. تنها در رمان‌های بد است که آدم‌ها، همه‌ی بیست و چهار ساعت روز را در دلخوری دایم هستند. جریان عادی روزانه‌ی زندگی در سلول یک مرد محکوم، در دراز مدت طاقت ملودرام ناامیدی را نمی‌آورد و رنج و تالم را به سیاه‌چال‌های هوشیاری تبعید می‌کند. رنج از ته این سیاه‌چال‌ها فقط به شکل صدایی بم و خفه خودش را در سنفونی زندگی روزمره به گوش می‌رساند و احساس مبهمی از بی‌قراری ایجاد می‌کند. بی‌قراری و نه دلخوری، معمول‌ترین عذاب آدم است. تا اینکه یک حمله‌ی حاد هجوم می‌آورد.
آن‌وقت دروازه‌های قفل‌خورده باز می‌شود و سیل خروشان نا‌امیدی، آگاهی را به زیر مهمیز می‌کشد. مجبور خواهی بود جلو دیوار زانو بزنی و آنها، سیاهی را توی چشم‌هایت شلیک خواهند کرد. به مرکز افکارت، به گهواره‌ی گرم و نرم اندیشه‌ات سرب متلاشی‌کننده حواله خواهند کرد.
«گفت‌و‌گو با مرگ: آرتور کوستلر»
Profile Image for Eshraq.
210 reviews22 followers
March 20, 2020
((همیشه ایمان داشته‌ام که در دستگاه مشیت الهی دایره‌ی بخصوصی وجود دارد که صرفا کارش این است که مراقب باشد کتاب مناسب در لحظه مناسب به دست خواننده برسد.))


چند ماه پیش روز تولدم این کتاب رو به خودم هدیه دادم اما در روزهایی خوندمش که بهترین کار موندن تو چاردیواری اتاقم بود، اسفند ۹۸، از حجم معاشرت‌ها کم شده بود و دلتنگ این بودم که بشینم روبه‌روی فردی و باهاش حرف بزنم اما برای حفظ سلامتی باید اجتناب میکردیم. (دوران کرونا)
ذره‌ای از حس آرتور کوستلر زندانی در یک سلول انفرادی قابل تصور هم نیست، اما شرایط من حین خوندن کتاب میتونست به سعی در درک بهتر حس نویسنده در شرایط انفرادی کمک کنه.
رها مونده بودم با کتابخانه کوچکم کنج اتاق و کتاب‌هایی که تنها دارایی من‌اند که رسیدم به این بخش:

(( قدغن کرده‌اند که به شهر رفت‌وآمد نکنم و آزادانه گشت نزنم، اما تمام عالم را در اختیارم گذاشته‌اند، فضای نامتناهی و زمان نامتناهی هردو در اختیارم هستند...))

در تمام کتاب شما میدانید که آرتور کوستلر زنده میماند و حکم اعدام برایش بریده نمیشود اما همچنان به همراهش زجر میکشید و معلقید بین سردرگمی و امید.
به زعم من این قدرت نویسنده‌ است.

اگر بگویم صفحه به صفحه کتاب برایم لذت‌بخش بود اغراق نکرده‌ام
کوستلر در کتابش به مسائل متعددی میپردازد از خفقان و دیکتاتوری گرفته تا نیاز‌ها و ضروریات انسانی و البته زمان! زمانی که برای آرتور جور دیگری میگذرد اما توصیفش برای ما افراد به اصطلاح آزاد هم بسیار قابل درک است.
در این میان توصیفی عمیق و دقیق از شکل‌گیری حس شک تا ترس در درونش ارائه میدهد و میگوید که چطور سعی میکرده "دارو‌هایی جادویی" به کار گیرد تا تحمل کند و دوام بیاورد.
به تغییرات خلقی‌اش میپردازد، به مغزش و خاطراتی که دستخوش تغییر و تحریف میشوند. به دیدگاهش به افراد و اینکه حالا چطور بردگانی را که در مقابل دیکتاتورشان دست به شورش نمیزنند را درک میکند.

همه اینها به‌علاوه شیوه نگارش کتاب و همچنین ترجمه دقیق و بی نقص اثر باعث شدند آنقدر کتاب را دوست بدارم که نخواهم هیچ‌گاه فراموش شود، مطمعنم که بارها به آن بازخواهم گشت.
Profile Image for Niki ☾.
38 reviews6 followers
July 21, 2024
دعا کن که پیش از مرگ روزهای عمرت بلند‌ باشد، و آکنده از دل آسودگی و عزت؛ چرا که پس از مرگ نه آسایشی هست و نه زایشی دیگر
و دیگر از آن پس نگاه نخواهی کرد تا سپیده دم را ببینی و به جایی می‌روی که از نور خبری نیست.
زندگی کن و از تمامی روزهایت یکسر لذت ببر و بمیر.
هنگامی که مرگت فرا می رسد؛ دل به هراس مرگ مسپار. مبادا که پیش از آنکه لحظه مرگت فرا برسد زندگیت را تباه کند.
Profile Image for Mohsen.
183 reviews108 followers
November 12, 2017
روایتی تلخ از انتظار چند ماهِ برای اعدام...
Profile Image for Azar.
63 reviews46 followers
December 26, 2022
این کتابو من به صورت صوتی گوش دادم و علاوه بر خود کتاب، روایت آقای رامتین خداپناهی بسیار بسیار دلچسب بود
Profile Image for Amirabbas Baharfar.
62 reviews42 followers
October 2, 2015
معملون بلافاصله پس از اتمام کتاب سعی می‌کنم در گودردز در موردش بنویسم.اما این بار چند روزی دسترسی به اینترنت نداشتم و حال با اختلافی سه روزه در این باره می‌نویسم.
ظلمت در نیمروز کوستلر را که می‌خواندم متعجب بودم چطور یک نویسنده می‌تواند به این میزان دقیق جزییات حضور در زندان و سلول انفرادی و انتظار مرگ را بازگو کند؟حال که این کتاب را خواندم فهمیدم ظلمت در نیمروز در واقع عصاره این تجربه واقعی است.
نویسنده با دقت و صداقتی ستودنی لحظه به لحظه حضور در سلول انفرادی و تاثیراتی ریز و درشت آن را گزارش کرده.شاید بتوان در کنار گفت و گو با مرگ و شهادتنامه اسپانیا نام این کتاب را راهنمای جامع زندگی در سلول انفرادی گذاشت.ریز ترین احساسات ، عواطف ، تجربه‌های بدنی ، افکار ، وسواس‌ها و تمام شرایطی که یک زندانی تجربه می‌کند.
از سوی دیگر می‌توانم این کتاب را برادر دوقلوی زنده باد کاتالونیا اثر جرج اورول نام ببرم.این دو نویسنده گزارشگر یک مقطع از تاریخند از دو زاویه متفاوت.اورول در خط مقدم و در نوک پیکان مبارزه و آرتور کوستلر در زندان و در اعتراض اعدام خود و هم قطارانش.هیچ کدام از این دو کتاب قرار نیست تحلیل دقیق سیاسی از جنگ داخلی اسپانیا ارائه دهند و چنین ادعایی هم ندارند اما پر هستند از تجریبات و برخوردهای انسانی در شرایط دشوار و بحرانی.
ویژگی دیگر کتاب این است که هر لحظه اش خواندنیست.اگر دفتری بگیرید و سعی کنید نکات جالب این کتاب را بنویسید بعد از چندین صفحه می‌بینید در حال کپی کردن کامل کتاب هستید.
به هرحال بسیار خواندنی است.

پ.ن: این مطلبی که نوشتم اصلن برایم جالب نیست.حس می‌کنم در مورد این کتاب بسیار برای گفتن دارم و این مقدار شایسته این شاهکار کوستلر نیست.با این حال فهلن بیش از این نمی‌نویسم.
Profile Image for Shahab Samani.
139 reviews64 followers
August 26, 2021
این کتاب شماره سی‌صد بود که در گودریدز خواندنش را ثبت می‌کنم. راستش با این اوضاع مرگ و میر کرونا وضعیت ما هم خیلی فرقی با آرتور کوستلر در زندان‌های اسپانیای فرانکو ندارد. گویی هر شب منتظریم که در سلول ناگهان باز شود و نوبت اعدام ما هم برسد. حالا فرقی نمی‌کند این اعدام با گلوله باشد یا بی‌خردی و لج‌بازی و وارد نکردن واکسن و روی تخت بیمارستان. دیر نیست انگار. فقط نوبتمان نرسیده.

شهریور ۱۴۰۰
Profile Image for ریچارد.
167 reviews43 followers
March 29, 2021
من از مرگ نمی ترسم،این مردن است که من را می ترساند. نویسنده این را در انتهای کتاب می گوید.
باقی کتاب هم درباره زنده ماندن است، در زندان دوام آوردن و برای ماندن تقلا کردن. آدم نمی تواند درباره چیزی که نیست بنویسد، زنده بودن وجود دارد، نان خوردن نفس کشیدن حرف زدن، این مرگ است که وجود ند��رد و باید درباره اش خیال بافت.
Profile Image for Ali.
163 reviews22 followers
April 15, 2015
با این شاهکار که نوشته ی یک خبرنگار بود معنی چن تا چیز رو خیلی خوب فهمیدم : رنج ، فاشیزم و ژنرال فرانکو ...
Profile Image for Atefe Dtr.
112 reviews9 followers
July 11, 2025
از این کتاب در قالب دیگه‌ای نمی‌تونم بنویسم.
-----
بعد از دو هفته نشست‌وبرخاست با کوستلر، به انتهای گفت‌وگو رسیدیم. باید برای نوشتن از این کتابِ زیسته ذهنم را مرتب کنم کمی. برای این کار با کتاب پیش می‌روم؛ صفحه به صفحه تا ببینم در حاشیه چه شکلک‌هایی ترسیم کرده‌ام و بعد به اقتضای آن حرف می‌زنم. البته که از برخی‌شان کنارگذری می‌کنم چون در این صورت باید ساعت‌ها بنویسم. اولین حاشیه مربوط به ذکر ماجرای سانسورچی‌ها پشت تلفن است. ماجرایی مضحک و در عین حال روان‌فرسا. در دوران جنگ داخلی اسپانیا قبل از تلفن زدن باید پیامت را به اداره‌ی سانسور می‌فرستادی و اگر حین صحبت از آن متن خارج می‌شدی «توی گوشی داد می‌زدند: آهای آرتورو، این حرف‌ها توی متن نیست! فریاد نومیدانه‌ی تندنویس از آن سوی خط در لندن بلند می‌شد: چی، چی؟ مأمور سانسور می‌گفت: دخلی به تو ندارد، با آرتورو حرف می‌زنم» (کوستلر، 1400: 21).
چند حاشیه‌ی بعد بیشتر در باب ترس است، ترس از بذر مرگ: «ترس، تارهای خاکستری‌اش را بر هر چهره تنیده است» (همان: 50). نویسنده در جایی توصیفی ارائه می‌دهد از اسباب خانواده‌های فرودست که حین جنگ با خود جابه‌جا می‌کنند: «قطاری از سبدها و بسته‌ها که عمدتاً رختخواب است» (همان: 61). به قول کوستلر این اجناس گنجینه‌ی آن‌ها محسوب می‌شود و همین اشارتی است به بیچارگی این طبقه‌ی نامرئی. از اولین واکنش‌های او در سلول زندان پیشتر در جایی گفته‌ام و از آن عبور می‌کنیم. (بخش 7 کتاب که به نظرم از بهترین و حس‌برانگیزترین بخش‌هاست) از این بخش تا اواسط کتاب شکلک چندانی نکشیده‌ام و تنها زیر برخی توصیفات خط کشیده‌ام: «سلول شبیه مغازه‌ی بسته‌ای بود که دیوار سه ‌لایه‌ی زرهی داشت، دیوار سه لایه سکوت، تنهایی و ترس» یا «شک باسیلی است که آهسته‌آهسته ولی به طور قطع مخ آدم را می‌خورد، بیمار کاملاً آن موجود کوچک کثیف را که بر ماده‌ی خاکستریش می‌چرد، احساس می‌کند» (همان: 138و149).
در بخش‌های بی‌حاشیه کوستلر از افکارش می‌گوید، از عطشش برای کتاب خواندن و نحوه‌ی مواجهه‌اش با کتاب و کلمات، از تماشای زندانی‌ها در حیاط درحالی که خودش ممنوع‌الملاقات است، از خو گرفتن به کثافت زندان، از هوسش برای سیگار، از روزه‌اش برای فریب زندانبان، از برزخ زندگی و مرگ، از صدای زنگوله‌ها... مورد آخر ازجمله تلخ‌ترین صفحات کتاب بود که روایتش را به خود کوستلر وامی‌گذارم: «خواب رفته بودم... زمزمه‌ی دعای کشیش و صدای زنگوله‌ی آیین عشای ربانی را شنیدم... اسمی را صدا زدند. صدای خواب‌آلودی گفت: Que- چه خبر است؟ و صدای کشیش روشن‌تر شد و صدای زنگوله بلندتر. و حالا مرد خواب‌آلود توی سلولش می‌فهمید، اولش فقط نالید، بعد با صدایی خفه کمک خواست... صدای فریادش را از بیرون می‌شنیدم. ولی فقط دو سه دقیقه بعد صدای گلوله‌ها آمد» (همان: 212، 213). بخش 20 درباره‌ی مرگ است و کاروانش. در این باره که صدای زنگوله چندین بار جلوی سلول کوستلر متوقف شده و او نفس‌های مرگ را روی صورتش احساس کرده، اما مرگ از خیرش گذشته.
کوستلر سی‌ودوساله بعد از سه ماه حبس در ازای جابه‌جایی‌اش با یک زندانی دیگر آزاد می‌شود و کتاب را در همان سال می‌نویسد. در این دو هفته‌ای که کوستلر مهمان اتاقم بود، احساسات متعددی را از سر گذراندم. با برخی توصیفات خندیدم، با برخی دستانم مشت شد، گاه لبانم به پایین جنبیدند، چند بار لبخندی زدم مغموم، گاهی ابروانم را بالا بردم، اما اغلب دم و بازدم‌هایم سبک و سنگین بود. در این وقت‌ها که حس‌هایی چون انزجار، محنت، خلجان و غیظ با یکدیگر می‌آمیزند، دم را طولانی‌تر نگه می‌دارم و بازدم را با دستان مشت‌شده یا باز و بسته کردن انگشت‌ها_ aggressively_ از لای دندان‌های چفت‌شده بیرون می‌دهم.
تمام متن را با این پرسشِ در پس ذهن خواندم که با وجود این همه مصیبت‌ برای دو طرف نزاع، چرا جنگ؟ همزمان جنگ‌طلبان را به چشم افرادی سفیه‌العقل می‌دیدم که نمونه‌ی آشکار بلاهتند و از طرفی، پاسخ‌های متعددی در ذهنم درهم‌می‌پیچید که بلاهتشان را نخ‌نما می‌کرد. (البته که در نهایت قلباً با دیدگاه اولم همداستانم:)
کتاب را در روزگار پساجنگ خواندم و تأثیرگذاری‌اش دو چندان شد. بخش‌هایی که نویسنده شهر را توصیف می‌کند برایم کاملاً ملموس بود و دردناک. روایت شخصی مرا بیشتر به واقعیت جنگ نزدیک کرد، درگیرترم کرد. انسان بودن برایم بیش از پیش مسئله شد. در این زمانه‌ چیست این انسان؟ انسان تهی‌شده از انسانیت که هیچ‌گاه با مرگ به گفت‌وگو نمی‌نشیند. چراکه اگر می‌نشست احولمان این نبود. در این روزهاست که کمبود کلمه و واژه آزارم می‌دهد. کمبود و نابسندگی‌شان در توصیف احوالاتمان. هرچند که کوستلر به خوبی از عهده‌ی شرح احوالش برآمده. با جملاتی کوتاه، ساده و روان که بر جان می‌نشیند.
کوستلر از موضوعات مختلفی بحث می‌کند، از جنگ، از قدرت، از سرخ‌ها، فالانژیست‌ها، کتاب‌ها، زندانی‌های هم‌بندش، از انسان بودن. همه‌ را از خلال روزنگاری‌هایش شرح می‌دهد و همین نکته باعث می‌شود «گفت‌وگو با مرگ» در نقطه‌ی ویژه‌ای در ذهن و حسم جای گیرد.
آرتور عزیز، میهمانی ما به پایان رسیده است. اما به نظر می‌رسد در این روزگار، در این سرزمینْ میهمانی مرگ همچنان ادامه دارد.

Profile Image for masoud mahdavi.
26 reviews6 followers
June 28, 2012
پیش از خواندنش، از آنجا که موضوع را میدانستم، انتظار داشتم کتاب بیشتر توصیف تقلاهای درونی و توصیفات روانی نویسنده باشد از لحظات تنهایی و زندان و پایان زندگی! اما بیشتر با مرور خاطرات روزانه زندان او روبرو شدم! اما همان خاطره نویسی داخل زندان را هم، وقتی یک نویسنده حرفه ای بنویسد، دلیل نمی شود که شما از توصیف لحظات بردن زندانی ها برای تیرباران قلبتان به تپش نیفتد
Profile Image for baQer (BFZ).
136 reviews19 followers
August 19, 2020

سه شنبه هفده نفر اعدام شدند
پنج شنبه شب هشت نفر اعدام شدند
شنبه شب سیزده نفر اعدام شدند

خدا گفت، شش روز تو کار خواهی کرد، و روز هفتم، روز شنبه، هیچ کاری نخواهی کرد
یک شنبه شب سه نفر اعدام شدند
Profile Image for Ali  Noroozian.
223 reviews27 followers
December 15, 2016
"زندگی به هیچ نمی ارزد اما ارزش هیچ چیزی به اندازه زندگی نیست"
کسی که سلول انفرادی را ساخت بی شک میدانست که سخت ترین کار انسان تحمل خویشتن است . بالاخص اگر زندانی محکوم به مرگ باشد و نداند که سپیده ی صبح نوید روزی جدید را میدهد یا زمان مناسبی است برای اجرای حکم اعدام
" زندان دو راه به بیرون داشت : آزادی یا جوخه اعدام "

در این سکوت مرگبار نویسنده نقبی به درون خود میزند و اندیشه ها ورفتاراسیری در حال مرگ را واکاوی میکند . این تجربه منحصر به فرد به او اجازه
میدهد که نگاهی جدید به مفهوم مرگ و زندگی داشته باشد . کوستلردر بخشی از کتاب جنون آنی بوجود آمده پیش از حرکت به سوی جوخه اعدام را اینگونه تشریح میکند
"هشیاری مراقب است که هرگز به عدم کامل نرسد راز هستی و نابودیش را فاش نمیکند . هیچ کس مجاز نیست با چشمان باز به درون تاریکی خیره شود چرا که پیشاپیش تاریکی چشمش را از کار می اندازد"
" ناباوری نسبت به مرگ متناسب با نزدیک تر شدن مرگ رشد میکند "

شاید سخت ترین مجازات برای یک زندانی گذر زمان باشد . طبق نظریه اینشتین زمان و مکان با یکدیگر تناسب دارند و شاید به جرات بتوان گفت که زندان سیاره ای است که در آن زمان به کندترین شکل ممکن میگذرد
" برایم روشن شد روزهایی که به علت بی حادثگی و ملالت بار بودنشان طولانی تر از همه به نظر میرسند دقیقا به دلیل همین بی حادثگیشان به محض اینکه گذشتند آب میروند و هیچ میشوند در دورنمای گذشته نه طول و عرض دارند نه حجمی و نه وزن مخصوصی . "

شخصیت آدمی در زندان دگرگون میشود گویی به انسانی پست تبدیل میشود که آرزویش بدست آوردن یک ملاقه غذای بیشتر یا گیر آوردن چند نخ سیگار است
" علی رغم تمام احترامی که برای شخص خودم قایلم نمیتوانم زندان بان ها را به چشم موجودات برتر نگاه نکنم . آگاهی از اینکه در حصار هستی مثل سمی است که به تدریج اثر میکند و شخصیت آدم را به کل عوض میکند. همیشه متعجب بودم که برده های رومی که عده شان دو سه برابر مردان آزاد بود چرا ارباب هایشان را به زیر نمیکشیدند حال برایم روشن است که ذهنیت یک برده در واقع چیست "

بی تردید قابل درک است برای انسانی که میل به جاودانگی دارد ترک دنیا و فکر زندگی بدون حضور او بسیار دردناک است اما آیا به راستی انسان ها از مرگ هراس دارند یا نوع مردن ؟
" اکثر ما از مرگ واهمه ای نداشتیم واهمه مان فقط از عمل مردن بود و گاهی میشد حتی بر این واهمه هم چیره شویم . در چنین لحظاتی ما آزاد بودیم مردان بی سایه بودیم . مردانی خارج از رده ی فانی ها این کاملترین تجربه ی آزادی بود که به انسانی میتواند ارزانی شود."



Profile Image for Amir.
37 reviews
September 21, 2021

این جمله‌ی خود نویسنده است:‌
«این، داستانی است که اوجی ندارد»‌

اما ... به‌نظر من آرتور کوستلر یک متخصص فوق‌العاده در بیان شرح حال یک زندانی است. حالا اینکه شخص زندانی هم خودش باشه و بر اساس واقعیت هم نوشته باشه، دیگه بحثی نمی‌مونه.👌‌
اصلا مگه میشه کسی با این‌همه سرگذشت پر فراز و نشیب، از جنگ و زندان توصیف نابجایی داشته باشه!‌‌

آرتور کوستلر متولد مجارستان بود، اما در فلسطین، اسراییل، فرانسه، آلمان، شوروی و انگلستان زندگی کرد، در جنگ جهانی دوم جنگید، در فرانسه و اسپانیا زندانی شد.‌

کتاب گفتگو با مرگ، داستانی است مبنی بر تجربیات و مشاهدات نویسنده به عنوان زندانی در جریان جنگ داخلی اسپانیا.‌ اون هم زندانی که زندانیان هر شب در انتظار و ترس از اعدام بدون محاکمه سپری می‌کنند. زندانی که گفتگو با زندان‌بان جزء سطح توقعات زندگی میشه.‌

اینجا برای پیشنهاد کتاب بهتره به چند مورد اشاره کنم؛
اول اینکه باید به موضوع جنگ و زندان علاقه داشته باشید تا از خوندن کتاب لذت ببرید.
دوم، در ابتدای کتاب ممکنه مثل من سردرگم بشین که با یه سرچ میتونید اطلاعات کافی رو از جنگ داخلی اسپانیا بدست بیارید. هرچند که اگه براتون مهم نباشه، ازش بگذرین و اصل داستان رو دنبال کنید.‌
سوم، من کتاب ظلمت در نیمروز رو قبل این کتاب خوندم و بهتر بود اول اینو میخوندم (صرفا نظر شخصی). ضمن اینکه ظلمت در نیمروز رو خیلی بیشتر پسندیدم (البته در مقام مقایسه)‌.‌

در پایان باید بگم که داستان ‌این کتاب اغراق آمیز نیست بلکه ساده اما گیرا نوشته شده و نویسنده به هیچ وجه قصد نداره خودش رو قهرمان جلوه بده. فقط به جزئیات در شرح احوالات، از راه رفتن در سلول تا مقاومت در برابر دیوانه نشدن می‌پردازه.
Profile Image for Vartan.
67 reviews51 followers
February 10, 2024
علاوه بر اینکه کوستلر زیست منحصر به فردی را تجربه کرده، انسانی تیزهوش و متعهد با مرگی خودخواسته پایان زندگی‌اش را نیز به‌گونه‌ای رقم می‌زند که او را متمایز می‌کند. تجارب او در زمانی که می‌زیسته خیلی نایاب نبوده اما نحوه‌ی روایت و نظرگاه او و منشوری که تجارب را از آن عبور می‌دهد، آثار او را بسیار متفاوت می‌کند. گفتگو با مرگ اثری به غایت تکان‌دهنده‌ است، داس مرگ روی شاهرگ و نشیمنگاه روی اَرّه، سلول‌هایی که از قهرمانان اساطیریِ گمنام پر و خالی می‌شوند، گویی بند ۲۰۹ اوین است!

علاوه بر همه‌ی نکات مثبت کتاب، من هرچه را که یک سوی‌اش آنارشیست‌ها باشند دوست دارم.
قهرمانانی از جنس زنان و مردانی که حماسه آفریدند و می‌آفرینند.
Profile Image for Samane.
68 reviews
April 15, 2016
بی‌شک یکی از بهترین کتاب‌هاییه که تا الان خوندم. و معتقدم یک‌بار خوندنش کافی نیست. تویف‌های کوستلر اون‌قدر دقیق، عالی و نفس‌گیرن و اون‌قدر از کلیشه به دور هستن که یک‌بار خواندن کافی نیست.
کتاب چند وجهه داره: برخورد و مواجهه با مرگ از دید یک محکوم به مرگ، جنایت‌های فالانژیست‌ها و حکومت فرانکو، ترسیم فضای زندان و موشکافی مفاهیم زیادی مثل شجاعت، آزادی، قدرت مغز و روان انسان.
خیلی خوش‌حال می‌شم زمانی رمانی رو بخونم نوشته یکی از زندانیان دهه 60 که شرایطی مشابه با کوستلر داشته.
Profile Image for Mojtaba Mousanejad.
35 reviews4 followers
August 15, 2023
گفتگو با مرگ تجربه ی منحصر به فرد آرتور کوستلر از جنگ داخلی اسپانیاست.زمانی که او چند ماه را در سلولهای انفرادی ژنرال فرانکو سپری میکرد با این بیم که امشب آخرین شبی است که نفس میکشد. ویژگی جذاب این رمان این است که تمام اتفاقات این کتاب براساس واقعیت نگاشته شده است.
کوستلر علاوه بر کشمکش های درونی خودش اتفاقات دیگری را نیز به تصویر کشیده :از ساعت ها به پنجره ای چشم دوختن که آن سویش زندانیانی بودند که از حرف زدن و نگاه کردن به او منع شده بودند، از چشم دوختن به عقربه های ساعتش و تلاش برای تفسیری از نحوه ی گذشت زمان و...شاید جالب ترین نکته انعطاف آدمی باشد که در هر شرایطی باز بهانه ای برای بودن پیدا میکند.خواندن این کتاب اتفاق بسیار خوشایندی بود. 8.8
Profile Image for محمّد.
23 reviews7 followers
Read
April 19, 2022
نویسنده به‌خوبی شرایط سختی را که در اسپانیا و در زندان داشته به تصویر کشیده است. اینکه روزنامه‌نگاری بازداشت شود و در سخت‌ترین شرایط دوران حبس خود را طی کند باعث شده است تا روایت ملموسی را از این اتفاق بخوانیم.
مترجمین کتاب هم، به‌نظرم، به‌خوبی توانسته‌اند از پس کار بربیایند و با نثر روانی روبه‌روییم.
شرایط سختی که به آرتور کوستلر تحمیل شده است و کشمکش‌هایی که داشته است، برای درک گذران زندگی یک زندانی (مخصوصاً زندانی سیاسی)، در این کتاب، به‌خوبی گنجانده شده است و دیده می‌شود.
Profile Image for Narendra.
11 reviews1 follower
December 22, 2008
I wanted to learn a little more about the Spanish Civil War. There were times that I had to remind myself that this was non-fiction.

War is horrible. Prison unfathomable.
Profile Image for Hooman.
13 reviews4 followers
June 4, 2012
نشانه ای از تجربه ی مری که مرگ را رو در روی خود میبیند و لحظه های اعدام را زندگی میکند اما سرانجام زنده میماند
Displaying 1 - 30 of 93 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.