Abbas Maroufi (عباس معروفی) was an Iranian novelist and journalist.
Raised and educated in Tehran, Abbas Maroufi studied dramatic arts at Tehran University while teaching at schools and writing for the newspapers. He served as the editor in chief of the literary Gardun magazine from 1990 to 1995. His first published work was a collection of short stories entitled Into the Sun. He also wrote a few plays which were performed on stage. In his The Last Superior Generation, he touched on social themes. His last collection of short stories, The Scent of the Jasmine was published in the United States.
Maroufi came to prominence with the publication of Symphony of the Dead (1989) which is narrated in the form of a symphony.
Maroufi currently resides in Germany where he has opened a book-store, He also Holds writing classes and teaches Students who show interest in writing and story-telling.
خیلی دوست داشتنی و آموزنده بود. من عباس معروفی را خیلی دوست دارم. در این کتاب از رمانها، داستان کوتاهها و فیلمهای زیادی نام برده میشود و دربارهی آنها صحبت میشود که این من را ترغیب کرد چند تا از آنها را در صدر لیست خود بگذارم. اگر به رمان، داستان کوتاه، نویسندگی و عباس معروفی علاقه دارید حتما بخوانید. البته من پی دی اف نسخه ناقص 166 صفحهای را به دست آوردم و خواندم. اگر دوستی میداند چه طور نسخه کامل را میتوانم فراهم کنم خوشحال میشوم راهنماییام کند. ******************************************************************************** هیچ کتاب یا فیلم، و به طور کلی هیچ اثری به صرف تبلیغات و جنجال بر پا نمیماند. هنر با کمک عصای زیر بغل جز چند قدم بیشتر نمیتواند راه برود، هنر باید بر پاهای خودش بایستد. ص 4 کتاب ای. ال. دکتروف خالق رمان "رگتایم" میکوشد توضیح دهد که چرا اثر تخیلی و داستانی، حقیقیتر از کتاب تاریخ است. او مینویسد: "این جهانی است که برای دروغگویان ساخته شده است، و ما نویسندگان، دروغگویان مادرزادیم. اما مردم باید ما را باور کنند. زیرا تنها ماییم که اعلام میکنیم حرفهمان دروغگویی است، پس این ماییم که صادقیم." ص 15 کتاب زمانی بود که بعد از انقلاب معلم ادبیات یکی از مدارس بزرگ تهران بودم. یکی دو سال از انقلاب گذشته بود که کتابخانهها را تسویه کردند، و کلیه کتابها را وانت وانت پر کردند و بردند، و به جایش کتابهای عبدالکریم سروش و مرتضی مطهری آوردند. و دست هر جوان و نوجوانی یکی دو تا از این کتابها میدادند، سالها بعد وقتی شاگردهام را میدیدم و مثلا چیزی از ادبیات و کتاب ازشان میپرسیدم، اغلبشان لب و لوچهشان را کج میکردند و میگفتند: "بیخیال آقا!" نمیگویم یک نسل، ولی بچههای یک دوره چند ساله، از کتاب و کتابخوانی زده شدند. کسانی که نوجوانیشان در سالهای بعد از شصت گذشت، زیر نظر تبلیغات و فشار امور تربیتی مدارس، دلزده شدند و از کتاب و کتابخوانی بریدند. ص 88 کتاب من معتقدم که خوانندهی "بامداد خمار"، در سالهای بعد "بوف کور" میخواند، و لزومی ندارد از همان آغاز یک بوف کور یا رمانی از کافکا به دست جوانی بدهیم که کتابخوان شود و جهت فکری ما را پیدا کند. مهم این است که بتوانیم مردم را کتابخوان کنیم، یا نه، عادتشان دهیم که کتاب بخوانند، و این راهی ندارد جز اینکه بگذاریم با کتاب پرجاذبه آغاز کنند. نخواهیم به مردم خط فکری بدهیم، و برایشان نسخه بپیچیم. اخ و پیف کردن برخی روشنفکران نسبت به ادبیات عامه پسند، در مقابل تیراژهای حیرت انگیز بسیاری از این کتابها، مدام در جامعه بحثی را دامن میزند که باید بپذیریم گریزی و گزیری نیست جز اینکه باور کنیم این نوع ادبیات، یعنی "رمان عامهپسند" کتابخوان و کتابخوانی را افزایش میدهد. صفحات 88 و 89 کتاب من تا به حال نشنیده و جایی نخواندهام که داستان یا رمانی توانسته باشد حکومتی را تغییر دهد یا موجب انقلاب و شورش و قحطی و گرانی و بدبختی و فلاکت شود. اما حاصل رنج نویسندگان مورد بیمهری حاکمان بوده است، و هر چه اثر قویتر و ماندگارتر بوده، بیشتر بدان بیمهری شده است. یا لااقل در کشورهایی که حکومتهای عقب افتاده داشته چنین بوده است. شاید همین نشان از قدرتی دارد که در سرشت بشر اسطوره شده؛ و آن چیزی نیست جز عشق و نیاز انسان به قصه. ص 91 کتاب راستش شاملو کلمه به کلمه ترجمه نمیکرد بلکه حس عبارت را میگرفت و آن را به زبان فارسی به زیباترین شکلی تغییر میداد. جامعهی بت پرست ما هرگز نپرسیده که شاملو اصلا زبان خارجی نمیدانست، او به کمک یک لغتنامه و با یاری کسانی به ترجمه کتابی اقدام میکرد. برای این کار نخست به کتاب احاطه مییافت و آنگاه با شامهی تیزی که داشت واژهها را بو میکشید و درست سر جای خود قرار میداد. اما در زبان فارسی او واقعا یک ادیب بود و در ستیز بین واژه و نویسنده هرگز مغلوب نمیشد. صفحات 163 و 164 کتاب
من از طرفدارهای آقای عباس معروفی هستم. اگر هم نبودم بازهم این کتاب پنج ستاره ارزش داشت. به جرات و صادقانه میتونم بگم یکی از ارزشمند ترین و آموزنده ترین کتابهای زندگیم رو خوندم و چقدر خوشبختم که از عزیز دل دوست خوبم هدیه گرفتمش. کتاب آموزشی برای نوشتنه، و عباس معروفی تجربیات خودش در زمینه داستان نویسی رو در اختیار مخاطبش قرار داده، اونهم با لحنی صمیمی و با مثالها و تحلیل هایی از کتابهای خودش و نویسندگان دیگه. نمونه این کتاب، کتاب "از کتاب رهایی نداریم" هست به نظر من. این کتاب بخاطر اینکه توسط نویسنده فارسی زبان نوشته شده و علاوه بر صدها مورد معرفی کتاب، آموزش نویسندگی هم هست؛ برای من امتیاز بالاتری داشت.
اون موقعى كه من گرفتم و خوندم، هنوز كتاب نبود. متن هاى پراكنده اى بود از درس هاى داستان نويسى عباس معروفى كه از روى صوت، پياده شده بود روى كاغذ. خيلى تجربه ى لذت بخشى بود. به چيزهايى اشاره كرده بود كه جاى ديگه گير نمياد و اصول هزار بار گفته شده ى داستان نويسى رو تكرار نكرده بود. حالا بايد پيگيرى كنم ببينم اين كتاب چه تفاوت هايى با نسخه اى كه من خوندم داره.
این کتاب بیشتر از اونکه آموزش داستان و مباحث داستاننویسی باشه، گزیدهای هست از تجربههای عباس معروفی از نوشتن. هرچند تعدادی از موضوعاتی که توی این کتاب عنوان شده برای من تازگی داشت و توی سالهایی که تو کارگاههای داستانی مختلف شرکت کردم، هیچوقت این موضوعات مطرح نشدن. ویژگی خوب بعدی هم اینه که عباس معروفی تجربههای خودش رو صمیمانه با خواننده در میون گذاشته. مثلاً تجربههاش موقع نوشتن سمفونی مردگان و چیزهایی مثل این. مثالهایی که میآره هم عالیان و شامل طیف زیادی کتاب ایرانی و غیرایرانی و حتا قرآن و شاهنامه میشن.
تنها ناراحتی من اینه که نسخهی چاپشدهای از این کتاب تو ایران نیست و تمام نسخههای پیدیاف قابل دانلود این کتاب ناقصه. کتابی که من خوندم صدوشصتوشش صفحهاس در حالی که گودریدز میگه این کتاب حدود چهارصد صفحهداره. و الان من دارم غصهی صفحاتی رو میخورم که ندارم. :(
چند وقتی بود برای دریافت آموزش هایی از داستان نویسی کتاب های مختلفی را زیر و رو میکردم تا وقتیکه اولین بار با پادکست های آکادمی گردون در کانال یوتیوب آن آشنا شدم و از آن طریق البته با کمی تاخیر با این کتاب به جرات برای آموزش داستان نویسی، این کتاب یکی از بهترین مراجع موجود است
جناب معروفی با صبر و حوصله و صداقت در کلامشان به نحویکه انگار برای فرزندش این کتاب را نوشته است تمامی تجارب سال های نویسندگی خود را خالصانه در این کتاب آورده است از معرفی کتاب های خوبی که مطالعه داشته است از فیلم های خوبی که مشاهده کرده است و حتی از موسیقی ها ، عکس ها ، نقاشی های الهام بخش و خلاصه جهان بینی ایشان
من از خواندن این تیپ کتاب ها که در آن تجربه یک عمر نویسنده گنجانده شده باشد لذت میبرم از اینکه یک فرد در طی زمان چگونه به درجه ای از خود آموزی رسیده است همواره برایم آموزنده بوده است
گرچه برخی از قسمت های این کتاب همچون بحث مربوط به نوع نثر کتاب کویر دکتر شریعتی سلیقه بنده با سلیقه آقای معروفی یکجور نبوده است اما در کل از اینکه یک داستان نویس بیشتر بایست بر روی چه مواردی از داستان خود توجه داشته باشد و همه حواس بینایی شنوایی و بویایی خود را در طی زمان معطوف به بالا بردن قدرت درک و چگونگی نحوه انتقال آن در نوشته هایش کند بسیار برایم کاربردی بوده است
ای کاش میتوانستم نسخه اصلی این کتاب را از داخل ایران تهیه کنم به چند جا سر زدم اما متاسفانه کسی اطلاعی نداشت من از نسخه پی دی اف کتاب با دانلود از اینترنت که البته نسخه محدودتری از کل کتاب است استفاده بردم و حتما هرکجا نسخه اصلی کتاب را در داخل ایران پیدا کنم تهیه میکنم تا هم در قفسه کتابخونه ام به یادگار از این استاد عزیر داشته باشم و هم به بهترین دوستانم هدیه دهم فرقی ندارد که آیا میخواهد نویسنده شود یا خیر فقط به این خاطر که با مثال های داخل کتاب آشنایی پیدا کند چون این مثال ها به درک بهتر افراد از زندگی و جامعه و کتاب هایی که مطالعه میکند منجر میشود
آقای عباس معروفی عزیز از بعد از این کتاب برای من همچون معلمی برجسته در داستان نویسی به شمار میروند در کنار یادگیری هایی که از طریق فیلم های مصاحبه ها و دست نویس های اساتید دیگری چون هوشنگ گلشیری ، محمود دولت آبادی و منیرو روانی پور ، شهریار مندنی پور و ... داشتم اما بی شک هیچ نویسنده ای را در ایران نمیشود به اندازه ایشان در تلاش برای پخش دستاورد های آموخته ها و یادگیری های خود جهت تعلیم به نویسندگان جوان یاد کرد به طوریکه آموزش هایش تنها مختص به برخی محدود شاگردانشان در کلاس هایش نباشد بلکه برای همه ایرانیان در سراسر جهان با فرمت های مختلف فیلم ، پادکست و کتاب و اغلب رایگان به راحتی قابل دسترسی باشد ما از نویسندگان خارجی خیلی چیز ها از طریق فیلم و کتاب میتوانیم یاد بگیریم اما نیاز اول ما یادگیری از تجربه های بومی نویسندگان کشورمان است که با این کتاب تاحد زیادی این شناخت به شکل جامع ای تامین میشود، امیدوارم سایر نویسندگان برجسته معاصر کشورمان هم روزی دست به انتقال تجربیات اینچنینی خود بزنند که ما بسیار تشنه مطالعه این قبیل اطلاعات هستیم
از برکات داشتن دوستان و رفقای ناب، یکی هم این است که وقتی چند روزی میآیند ایران، برایت کتاب میآورند. کتابی که اگر نمیآورد شاید اصلاً خبر دار نمیشدی وجود دارد. کتاب حاضر سوغاتی نازنین رفیقم است و عجالتاً در حال خوانش آن هستم
«این سو و آن سوی متن» حاوی درسگفتارهای عباس معروفی در مورد داستاننویسی است. این کتاب قبلاً به صورت جزوهای کوتاه در اینترنت منتشر شده بود ولی نشر گردون (متعلق به خود نویسنده در آلمان) آن را در ۴۰۹ صفحه منتشر کرده است. البته به نظرم همان جزوهٔ کوتاه کفایت میکند. آغاز کتاب خیلی هیجانانگیز است: مثالهای درخور و متناسب با موضوع، ریزبینیهای ستودنی نویسنده در مورد نوشتن (مثلاً روایت داستانی در قرآن که شباهتی به نمایشهای برشت دارد) و قلم روان نویسنده همه باعث میشود که آدم دلش بخواهد این کتاب قطور را یکنفس بخواند. ولی نویسنده خود به دام دو اشتباه افتاده که خود در این کتاب، نوآموزان را از آن اشتباهات بر حذر داشته است. نخست شعار دادنهای سیاسی در کتاب. واقعاً دلیل این همه شعار سیاسی در کتاب، بازگوی چندباره و مبهم از سانسور در ایران، استبداد در ایران و اینها چه فایدهای برای نویسندگی دارد؟ دوم گزیدهنویسی که به نحوی اشتباه نخست زیرمجموعهٔ آن است. این کتاب میتوانست در نصف همین حجم جمع و جور شود و به دام تکرار نیفتاد. به جز این دو مشکلات دیگری هم هویداست. مثلاً مشکل دیگر کتابْ خودستایی نویسنده از آثار خود است. در بسیاری از جاهای کتاب برای آوردن مثال خوب از اصول داستاننویسی، نویسنده از کتابهای خود مثال میآورد. حتی گاهی چند صفحه از یکی از رمانهایش میآورد تا به عنوان نمونهٔ خوب داستاننویسی به خواننده نشان بدهد. این جوریاش خیلی جالب است. مشکل دیگر خودستایی گروهی است، این خودِ گروهی شامل رؤیایی، شاملو و گلشیری شده است. اگر اینها مُشکاند، همان بهتر که خود ببویند نه آن که عطار بگوید. اصلاً اگر خیلی خالیبندیهای امثال شاملو و گلشیری در مصاحبههایشان خود داستان است، از کجا معلوم نویسندهٔ این کتاب در خاطراتش خالی نبسته باشد؟ و آخر کلام در مورد نبود یک تصحیح تایپی ساده است؛ این کتاب پر از اشتباه تایپی است.
چند بخش کوتاه از این کتاب:
«و من معتقد بودم که زمینهها و ضرورت بیمرز شدن رئالیسم با جادو در ادبیات ایران وجود داشته است. من با آن دسته از منتقدان مخالفم که این نوع ادبی را را تحت تأخیر مارکز و بورخس میدانند. در جنوب ایران مراسم زار و آل باد هست، در آذربایجان پرخوانی هست، در ترکمنصحرا، در خراسان، و در هر جای ایران مراسمی وجود دارد که بسیاری موارد به بیماری و سلامتی انسانها و وضعیت روحی آدمها در اقلیمهای مختلف ارتباط مستقیم دارد. بسیاری از این مراسم و جادوگریها جنبهٔ روانشناسی و درمانی دارند. اما از دید بسیاری از روشنفکران خرافات و جادو و جنبل به حساب میآیند.» (ص ۱۰۷)
«اینها سادهترین متنهای کهن ماست که در هر صحنهاش پر از جادوست، آن هم جادویی از جنس فرهنگ خودمان. من در کتابهایی چون منتهیالآمال نیز از این جادوها بسیار دیدهام.» (ص ۱۱۰)
«حتماً شنیدهاید که میگویند سواره خبر از دل پیاده ندارد، و لابد هر روزه عابران پیاده را میبینید که میروند یا میآیند. اما روی واژگان تا چه حد دقت کردهاید؟ عابران پیاده در داستاننویسی از دید من کسانی هستند که مینویسند بی آنکه بخوانند. عابران پیاده ادبیات کهن پارسی را بلد نیستند حتی از رو بخوانند، چه رسد به فهمش. عابران پیاده همیشه چند نام ردیف میکنند و برای مرعوب کردن مخاطبان خود، اسم نویسندگان خارجی را بلغور میکنند. عابران پیاده زبانشان بیشتر از گوششان فعال است. بیشتر حرف میزنند تا گوش دهند. عابران پیاده دیگران را مسبب عقبماندگی خود می دانند و کمکاری خود را به حساب دیگران میگذارند. عابران پیاده دمدمیمزاجند، همهکارهاند، ابوالمشاغلاند، در هر هنری دستی دارند و از بس عجله میکنند و کمحوصله یک راه را نمیگیرند که بر آن پا بکوبند و هموارش کنند، مدام در راههای مختلف سرک میکشند و همه را نیمهکاره رها میکنند. عابران پیاده برای اثبات خود شروع میکنند به خرده گرفتن از نویسندگان بزرگ. به جای آن که میخ خود را به دیوار بکوبند؛ دیگران را مقلد و ضعیف و سارق میخوانند. و برای همین دنیا پر از متوسطها شده. داستاننویس سواره دستش پر است، و تو آرامش را در چهرهاش میخوانی. انگار بر صندلی قطار یا اتوبوسی تکیه داده و دارد تمامی جهان را از نظر میگذراند.» (صص ۳۴۲-۳۴۳)
وقتی از عباس معروفی این کتاب رو گرفتم بهم گفت این کتاب نتیجهی سالها خوندن و تجربه کردنه، با این کتاب نویسنده نمیشی ولی یاد میگیری اگه حتی یک نامه هم خواستی بنویسی درست بنویسی. اعتراف میکنم در نگاه اول چیزی که تو ذهنم بود مواجهه با یک کتاب آموزشی تخصصی برای نوشتن بود، ولی انتظار هم داشتم که قلم عباس معروفی خودش رو نشون بده و همین طور هم بود. درسهای نویسندگی چنان با زیبایی و ظرافت به ترتیب خاصی تو این کتاب قرار گرفته که مخاطب چارهای جز لذت بردن نداره. کتاب پر است از مثالهای مهارتهای نوشتن از نویسندگان بزرگ دنیا که از چشم معروفی در این کتاب میخوانیمشان. در لابلای سطرهای کتاب نامه های ناب یدالله رویایی بزرگ و نازنین به عباس معروفی را میخوانیم و بالاخره مثل همهی آثار ناب هنری دنیا دو فصل آخر کتاب اوج زیبایی قلم یک نویسنده است؛ خاطرات معروفی با هوشنگ گلشیری یا به قول خودش زخمهایی که گلشیری به او زده و یک داستان کوتاه ناب از معروفی که مثل اشک از قلمش روی کاغذ چکیده.
کتاب خوبی بود. بزرگترین نقطه قوتش (نسبت به کتابایی مثل پرنده به پرندهی آن لاموت و on writing استفن کینگ) اینه که بهت دستور نمیده این کارو کن اون کارو کن. به جای ماهی دادن، ماهیگیری یادت میده. در سطح حرف نمیزنه و اصول و ابزار رو یادت میده. یه ستاره کم کردم به خاطر اینکه خیلی جاها حاشیه میره که البته هیچ ایرادی نداره، به شرطی که عنوان کتاب، «درسها و تجربههای داستان و رمان» نبود. بعضی از این حاشیهگوییها جذاب بود، مثل نامهی اول رویایی در مورد اروتیسم و پاسخ معروفی بهش، اما بعضی جاها واقعاً سردرد بود و فقط دلت میخواست تموم بشه و برگرده به موضوع اصلی. در آخر، معروفی حتی توی آموزش دادن هم با احساس حرف میزنه. انگار داره در برابرت میرقصه و کلامش از دل یه آتیش گرم بیرون میاد که این واقعاً جذاب و قشنگه. نسخهی ۱۶۷ صفحهای رو خوندم و ظاهراً نسخهی بلندتری هم داره که هنوز موفق به پیدا کردنش نشدم. اگه کسی میدونه از کجا میشه تهیه کرد، ممنون میشم بگید
خواندن اين كتاب (كتاب كه نه، من فايل پي دي افش رو پرينت كردم) تجربه بسيار لذت بخشي بود كه هزار دريغ و افسوس كه تمام شد. مجموعه اي است از تجربه هاي عباس معروفي در باب داستان نويسي. تجربه هايي كه در هيچ كتاب ديگه اي پيدا نمي كنيد.
خواندن کتابی که به بهتر نوشتن کمک می کنه بسیار لذت بخشه. کتاب های بسیاری خوبی رو عباس معروفی می کنه و مورد نقد و بررسی و تحلیل قرار می ده خوندن کتاب باعث شد در امر نویسش و کتابخوانی در مسیر درست تری قرار بگیرم.
معروفی اگر نویسنده خوبی باشه معلم خوبی نیست. خیلی چیزها میتونست بگه که نگفته.اصلا دوستان به عنوان کتاب داستان نویسی نگاهش نکنن. فقط یک سری چیزهای درهم برهم
كتاب خوبي بود در مجموع ولي كامل نبود بخصوص اينكه اين تها جزوه اي ١٦٤ صفحه اي بود كه از كارگاه آقاي معروفي در راديو زمانه برگرفته شده بود و در فضاي مجازي منتشر شده است. ظاهرا كتاب كامل تر در ٤٠٩ صفحه توسط نشر گردون منتشر شده است. خواندنش به دوستان علاقه مند توصيه ميشود.