درواقع فيلمش را ديدم.نمونه يك فيلم ايرانى خوب و روان،سرشار از رنگ و خنده و زندگى همراه با اندكى چاشنى غم؛از آن فيلم هايى بود كه ايده ال نيستند و اين را ميدانى،اما همزمان از ديدنشان لذت ميبرى.
فقط فیلمش رو دیدم و کتابش رو نخوندم. از این بابت خوشحالم. یک داستان کاملا معمولی که فقط تلاش شده بود با غیر معمولی کردن خونواده، به خاصیت داستان اضافه بشه. بنظرم مطلب خاصی برای گفتن نداشت و وجود نداشتن این کتاب در دنیا خلائی ایجاد نمی کرد و مانع بروز پیشرفت خاصی نمی شد. آقای فخیم زاده عالی درخشیدند و خانم تسلیمی هم هنرمندانه. به نظرم لزوم خاصی به وجود دوشخصیت هومن و نوعروس خانواده نبود. مگر اینکه تو کتاب پرداخت بیشتری به این دوشخصیت صورت گرفته باشه. بازی خانم مرجان شیرمحمدی رو دوست نداشتم و شاید هم بطور کلی با شخصیت آذر ارتباط نگرفتم. بهرام کیانی کتاب رو هم نمیشناسم اما رامبد جوان میتونست زیباتر از اینها ظاهر شه.
خوب نبود. خانواده دیوان بیگی، مثل اسمش بیشتر شبیه خانواده یک کارمند حداکثر ارشد است تا یک هنرمند. شخصیت شهدخت اصلا باورپذیر نبود. شاید اگر ده سال پیش این کتاب را میخواندم بیشتر باورش میکردم تا الان. اینکه شهدخت مدام دستکش دست میکرد و ظرف میشست، اینکه انقدر مثل زنهای وسواس به تمیزی خانه حساس است، مدام او را از نقشش دورتر می کند. فیلمش را هم دیدم گاهی نقایص کتاب را برطرف کرده بود و دوز قرتیگری را پری را متناسب کرده بود اما شدیداً خانواده گرا بود و این خیلی به مذاقم خوش نیامد.
قصه از آن جا شروع میشود که شهدخت، زن پرویز که بازیگر معروف سینماست، برخلاف میل شوهرش فیلم بازی میکند. آقای بازیگر غیرتی میشود و میگوید زن را چه به این کارها؟ بفرما سر خانه و زندگیات بنشین. شهدخت هم قهر میکند و میرود دهات (دهات پولدارها، یعنی باغ و ویلا و ملک و املاک). از آن طرف، دختر کوچکشان آذر، بیخبر از خارج برمیگردد. با افسردگی درگیر است و تراپیستش پیشنهاد کرده مدتی به زادگاهش برگردد و با عزیزانش دیدار کند. اینطور میشود که پدر و مادر یک بار دیگر دور هم جمع میشوند و به بقیهی خانواده هم خبر میدهند که بیایند باقالیپلو با ماهیچه و دوغ بخورند. فردا هم آبگوشت بخورند و دربارهی تجریش و متروی تهران و سفال لالجین حرف بزنند و در کوهپایههای دماوند کوهنوردی کنند و در کوه با یک نفر دیگر آشنا شوند. خلاصه تقریبا اتفاق خاصی نمیافتد به جز این که آذر، شهدخت، پرویز و دیگران با هم حرف میزنند، غذای ایرانی میخورند و کارهای ایرانی میکنند. فیلمی که از روی کتاب ساختهاند را ندیدهام اما حدس میزنم پر از نشانههای فرهنگ ایرانی (به خصوص تهرانی اصیل و مایهدار) باشد، مناسب جشنوارههای خارجی.
پیشتر، خانهی لهستانیها را از مرجان شیرمحمدی خوانده بودم و دوست داشتم. این یکی به اندازهی خانهی لهستانیها جذاب نبود اما سرگرمم کرد.
از این رمان فیلم ساخته شده است. مکالمههای فیلم تقریباً در اکثر جاها رونوشت از رمان است. حتی تکگویهها رونوشت توضیحات رمان است. اصلاً گاهی آدم شک میکند دارد رمان میخواند یا فیلمنامه. نوشتهای پرمکالمه و کمتوصیف. وقتی فیلم را دیدم، در مورد بهرام (رامبد جوان) و چراییاش در فیلم مشکل داشتم. ظاهراً به هر دلیلی در فیلم از او گفته نشده که مثلاً آدم هنرمند تارک دنیاییست که چهار سال جنگ بوده ولی در خانه سگ دارد (در داستان با اسم مونس، در فیلم بهادر)، پدرش خودکشی کرده، و رفتارهای لیبرال در صحبت و معاشرت با خانمها دارد. در فیلم دیوانبیگی (پدر) از بهرام میخواهد از دخترش خواستگاری کند ولی در داستان خود بهرام است که با دختر مؤانست میکند. انتهای رمان در کل خیلی بیش از حد رمانتیک شده است. به نظرم موفقیت (نسبی) فیلم مدیون بازیهای طبیعی فخیمزاده و البته فضای طبیعت حاکم بر فیلم است اما این رمان حتی از یک رمان متوسط هم پایینتر است.
جدای از اینکه شاید داستان، نتیجهی خاصی نداشت ولی لذت بردم از چند ساعت جدا شدن از دنیای خودم و زندگی تو ویلای نیاک. هر شب موقع ظرف شستن پلی میکرد با صدای خود نویسنده گوش میدادم. ولی فصل آخر رو توی طاقچه خوندم و بلافاصله بعد از تموم کردنش رفتم که پوستر فیلم رو ببینم و وای:))) چرا باید نقش پرویز دیوان بیگی رو فخیمزاده بازی کنه؟:))))
نوشته های مرجان شیر محمدی همیشه از هم گسیخته است. انگاری که قلم رو گرفته و از هر دری نوشته و یهو وسط نوشته هاش خسته شده و رها کرده همه چیز رو که این انگار امضای کاراشه، پایان های باز و نوشته های ساده ای که حکم روزمرگی رو انگار دارن. اما این ها نقد از بد بودن نوشته هاش نیست، نوشته های شیر محمدی همیشه مثل اب خنکین که آهسته آهسته به رگات انگار تزریق میشن و سراسر کتاب حس خوب باهاته. “آذر، شهدخت؛ پرویز و دیگران”هم یکی از همون کتاب هاش بود.
meh. ملغمهای از شعارهای دمدستی ایران خوبه، ایران کباب داره، کهندسهای خوشتیپی که در اینده گینمیشن داره، ایران بمونید، به مردهای سلطهگر احترام بذارین و اژ این اراجیف.
اصلاً منظور نویسنده از نوشتن این کتاب چی بود؟ شخصیتها بسیار ضعیف و مکالمهها بسیار سطحی، خستهکننده و بی هدف بودند. تنها حرفهای پرویز هرزگاهی با نمک بود . بیهدف بودن کتاب از نامش پیداست.
روایتی چند روزه از زندگی یک خانواده است و بیشتر از اینکه سیر داستانی منسجمی داشته باشد، برداشت های کوتاهی از لحظههای این خانواده به شمار میرود. دختر کوچک خانواده که سالها خارج از ایران و دور از خانواده زندگی کرده است برای تسلی از رنجی که دارد نزد خانوادهاش بازمیگردد. مفهوم گرم و صمیمیای دارد که به خوبی منتقل شده است با اینحال تماشای فیلم این اثر ممکن است لطف بیشتری داشته باشد.
This entire review has been hidden because of spoilers.
فیلم رو ندیدم. کتاب رو صوتی در فیدیبو با صدای ن��یسنده گوش دادم که خوب بود کلا یه سری داستان های ایرانی هست که فقط قصه است و هیچ ربطی به دنیای واقعی نداره و چیز خاصی هم ازش یاد نمی گیری و فقط سرگرم میشی که خودش چیز کمی نیست. این از اون داستان هاست
کتاب رو صوتی با صدای خود خانم شیرمحمدی گوش دادم لذت بخش بود، آروم با موسیقیای بجا انتخاب شده داستان کلی کتاب تک خطیه، بیشتر حال و هوایی از یک زندگی ایرانی و فرزندی که مهاجره
اگه فیلمی که از روی این کتاب ساخته شده رو ندیدید حتما ببینید و اگه فیلمش رو دیدید حتما کتابش رو هم بخونید چون اینجوری هم فیلم براتون لذت بخش تر میشه و هم نکات جالبی از داخل کتاب دستگیرتون میشه که در فهم بهتر فیلم کمکتون میکنه .
راستی من این کتاب رو تو نرم افزار طاقچه خوندم اگه شما هم میخواین با هزینه کمتر کتاب رو بخوانید میتونید از لینک زیر استفاده کنید:
مزخرف. فکر کن داری سریال پدرسالار میبینی. دختر خانواده که خارج درس خونده و شوهر خارجی کرده٫ شکست خورده برگشته و خانواده سنتی طور خوشبخت رو میبینه و حسرت میخوره. شوهر خارجی همجنسگرا در اومده و خانواده از این بیشتر از جدایی ناراحته و این شوهر ناباب دختر رو گول زده که گیاهخوار بشه و دختر با خورد کباب بعد از شنیدن ارشادت تخمی پدر قوزمیتش زندگی جدیدی رو شروع میکنه. مزخرف محض.
https://taaghche.com/book/3538/%D8%A2... حتما فیلم این کتاب رو دیدین. اگر ندیدید ببینید . مرجان شیر محمدی قلم بسیار خوبی داره . من از خوندن کتاب خانه لهستانی هاش خاطره خیلی خوشی دارم . هرکتابی بنویسه میخونم
ایده داستان خیلی خوبه اما در پرداخت، مخصوصا بی سی صفحه آخر فضای کتاب رو دوست نداشتم به طور کلی خانم شیرمحمدی خیلی دوست داشته مشکلات متنوع اجتماعی رو بیان کنه و تا حد زیادی هم موفق بوده
من فيلم اين داستان رو نديده ام. شايد به عنوان داستان اوليه براي يه فيلمنامه كه قراره فضاها براش ساخته بشن و خيلي چيزا به صورت ديداري درك بشه بد نباشه. اما قرار گرفتن توي دسته رمان و داستان اقتضائاتي داره كه اونا رو توش نديدم. به نظرم خيلي ابتدائي و خامه. حالا موضوع تا حدي كشش داشت.