What do you think?
Rate this book


83 pages
First published April 1, 1967
![]()
در آینه، دوباره نمایان شد
با ابر ِ گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد ِ زبان ِ اوست
تو در نماز عشق چه خواندی ؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز
پرهیز می کنند
نام تو را به رمز
رندان سینه چاک نشابور
در لحظه های مستی
مستی و راستی
آهسته زیر لب
تکرار می کنند
وقتی تو
روی چوبه ی دارت
خموش و مات
بودی
ما
انبوه ِ کرکسان تماشا
با شحنه های مامور
مامورهای معذور
همسان و همسکوت ماندیم
خاکستر ِ تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی ز خاک رویید
در کوچه باغ های نشابور
مستان نیم شب به ترنم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیع وار
زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبان هاست
،هیچ میدانی چرا، چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته میکاهم؟
،زانکه بر این پردهٔ تاریک-
،این خاموشیِ نزدیک
،آنچه میخواهم نمیبینم
وآنچه میبینم نمیخواهم.