کتابی در باب شرایط بخشیدن کسی یا چیزی، شروطی که بخشیدن را ممکن میکند یا مانع بخشیدن میشود، بخشیدن دوستی که خیانت کرده است، بخشیدن نیمی از مردم یک کشور که از جنگ داخلی رنج کشیده است، بخشیدن یک رژیم آپارتایدی، بخشیدن قاتلی که کودکان یک خانواده را کشته است و بخشیدن کسی که مسبب سالها بدبختی یک کشور شده است.
همه متفق القولند که بخشودن اندیشه ای دوست داشتنی است تا زمانی که خودشان با موردی مواجه شوند که باید ببخشایند Lewis
یکی دو تجربه ی شخصی، ذهن من رو مدتهاست مشغول کرده که چرا باید بخشید؟ آیا از نظر اخلاقی الزامی برای بخشودن وجود دارد؟ اصلا کدام خطاها را می توان بخشید؟ اگر نبخشاییم و در دل زمان غوطه ور بشیم و عبور کنیم چه؟ اگر خودمان نیاز به بخشودن داشته باشیم چه توقعی از طرف مقابل خواهیم داشت؟
چند سوال مشابه و یکسری دغدغه های مرتبط، باعث شد که به شوق روشن شدن پاره ای از ابهاماتم در اولین فرصت برم سراغ این کتاب...انگار که مریدی گم شده در تاریکی، از دور، مراد ِ شمع به دستش را یافته!
اما
به صورت خیلی کلی، این کتاب ابتدا کمی در مورد مفهوم بخشودن توضیح می دهد و بعد استدلال هایی را در قبول و رد این موضوع می آورد و بخشودن را نیز با دو مشخصه اصلی چنین تعریف می کند: دست شستن ازاحساسات خصمانه نسبت به فرد خاطی و طلب خیر و خوبی برای او.... و در این بین دیگر فراموش کردن، بی اعتنا شدن، حتی خالی شدن از کینه اما عدم خیرخواهی را، بخشودن نمی داند خیرخواهی برای چه نوع خطاکاری و چه اشتباهی؟ آیا واقعا برای همه خطاران میتوان طلب خیر کرد!؟
به نظر می رسد نویسنده های این اثر، ظاهرا از آن دسته افرادی نیستند که با یک لبخند تصنعی و شعارهای خوشگل بی فایده، قصد تزریق این مفهوم کلیشه ای وتبلیغاتی رو داشته باشن که : ببخش تا آسوده و رها بشی، ببخش تا دنیا بر تو ببخشد، ببخش تا ذهنت شفا پیدا کنه و از این قبیل حرف های نچسب و دل آشوب کن....اما در یک نگاه کلی انگار این کتاب هم خیلی نرم و زیرپوستی و البته محافظه کارانه، بعد از آن همه مثال و توضیح، به شیوه خودش بدش نمی آید که بگوید میتوانی نبخشی ولی اگر ببخشی بهتر است
اگرچه برای این کتاب زحمت زیادی کشیده شده اما به نظر مطالبش، کمی آشفته و پر تکرار و پر شتاب بود، انگار دوان دوان، صرفا در پی رسیدن به پایان بود، چه بهتر می شد اگر خطاها را دسته بندی می کرد و بعد به واکاوی امکان بخشش در هر سطح می پرداخت و این قدر مطالب هر بخش، در قسمت دیگر تکرار نمی شد؛ ضمن اینکه شوربختانه با برخی از مفاهیمش همچنان غریبم...مثلا طلب خیر برای یک شکنجه گر که تازه نادم هم نیست....کاش عمل به بعضی از مطالب خوش نقش و نگار، به اندازه دیدن و خواندنشان، سهل بود...گاهی تنها، به دریا رفته می داند مصیبت های دریا را
هرچند از آن کتاب هاست که "حتما" ارزش یک بار خواندن را دارد اما برداشت ها و نظراتم درباره اش، "فعلا" سینوسی تر از آن است که قاطعانه امتیاز مشخصی را تقدیمش کنم، راستش چندان قانعم نکرد و بسیاری از پرسش هایم هم چنان گیج و لب ورچیده، سرجایشان باقی ماندند .... شاید وقتی دیگر به سویش روانه شوم تا مگر دستی بکشد به زلف پریشان این ذهن مانده در باد
با آهی بلند و حسرتی مانده به دل می گویم که این بار نه آن مراد را یافتم و نه آن شمع را با این حال دلخوشم به نوبتی دیگر
در روح انسان نقاط تاریکی هست، و بخشی از بلوغ فکری همین بازشناختن و به جا آوردن ناخوشایند چنین نقاط تاریکی در وجود خودمان است که بیش از هر کس دیگر آن را میشناسیم. این رسیدن به درکی افزونتر از خود سبب میشود بیش از پیش خودمان را ملامت کنیم، و اگرچه البته ممکن است گاهی در مقصر شمردن خودمان بر خطا باشیم یا به راه اغراق برویم، اما آدمی باید خیلی نسبت به طبیعت بشری خوش بین باشد که اصرار بورزد ما هرگز حق نداریم خودمان را مقصر و سزاوار ملامت بدانیم. صفحات ۱۰۲-۱۰۳ کتاب بالاخره یک وقتی نفرت باید پایان بگیرد. (اریک لوماکس، [زندانی ژاپنیها در جنگ جهانی دوم و قربانی شکنجه]، ۱۹۹۵) . صفحه ۲۰۲ کتاب این همبستگی گستردهتر میتواند به خودی خود نمونه و مثالی از یک دلیل حتی عمومیتر برای بخشودن باشد: جهانبینی گستردهتری که شامل پایبندی به محبت و عشق (و واژگان خویشاوند آن نظیر خیرخواهی) باشد، و نه نفرت (و واژگان خویشاوند آن نظیر بدخواهی و خباثت). حتی در جاهایی که نفرت کاملاً مشروع است، ما میتوانیم محبت را بر آن مرجح بداریم. چنین ترجیحاتی ترجیحات پایهای هستند، و بنابراین دفاع بیشتری از آنها نمیتوان کرد. حتی جفری مورنی، که در کتاب «بیحساب شدن» دفاعی چنان جامع از کینه و بیزاری میکند، میگوید دستآخر همه ما ترجیح میدهیم ناممان در «کتاب عشق و محبت» درج شود تا در «کتاب نفرت»، و این ترجیحی است که میتواند دلیلی فراهم آورد که بخشودن را انتخاب کنیم، حتی در برابر کینه و بیزاری کاملاً موجه و مطلقاً مشروع. صفحات ۲۱۸-۲۱۹ کتاب همیشه میتوان دلایلی گویا به نفع بخشودن یافت، دلایلی که از همبستگی انسانی، از آگاهیمان بر لغزش پذیری اخلاقی مشترکمان، از استعداد مشترکمان برای شرارت، و از دلبستگی مان به ارزش خیرخواهی، و فراتر از آن عشق و محبت نشأت میگیرند. صفحه ۲۲۳ کتاب
موضوع کتاب بسیار کلیدی است. همهی ما در زندگی بارها و بارها دچارش شدیم و خواهیم شد. اینکه بخوایم ببخشیم یا بخوایم بخشیده بشیم. در هر دو سوی ماجرا ایستادیم و به فراخور موقعیت و عوامل گوناگون تصمیمات مختلفی هم گرفتیم. به نظر من نویسندگان کتاب کاری که کردند این بوده که بخشودن رو به زیر میکروسکوپ بردند، و حالا مشاهدات خودشون رو مرقوم کردند.. کتاب از ساده انگاری بحث پرهیز کرده و سعی کرده ماجرا رو از زوایای گوناگون نگاه کنه. اینکه بخشیدن چی هست، آیا همیشه مجاز هست؟چه دلایلی برای بخشیدن و چه دلایلی علیه بخشیدن وجود داره و مطالب دیگر. اینکه نویسندگان سعی کردند باعث بشند مخاطب موضوع رو عمیقتر و کاملتر ببینه بسیار ارزشمند بود.سعی شده بود اگر مطلبی گفته میشه با دلیل باشه.حالا برخی از این استدلالات میتونه مورد پذیرش باشه و برخی هم نه و برخی ما رو به فکر فرو ببره.اگر دید کاملا مثبتی به بخشودن داشته باشیم، منظورم اینه همیشه در هر موضوعی معتقد باشیم که باید بخشید،کتاب تلنگر زننده مناسبی است....اما نیمه دوم کتاب پر از تکرار مکررات بود که به نظرم آسیب زده بود و مطالب رو خسته کننده کرده بود. جا داشت مطالب نیمه دوم کتاب، یه پیرایشی بهشون بخوره...
بخشیدن وظیفه نیست.درسته بهتره ببخشیم.ولی واقعا برخی مسائل خیلی سنگینه و به همین راحتی نمیشه گفت که ببخشید و ببخشید.خیلی از موقعیتها اگر خودمون دچارش بشیم، تصمیم متفاوتی ممکنه بگیریم و با این قطعیت از بخشش حرف نزنیم.بخشیدن وظیفه فرد مورد تعرض قرار گرفته نیست،بلکه لطفی است که او میکنه. آداب طلب بخشش رو باید رعایت کنیم.متاسفانه گاهی کوچک شمردن خطای انجام شده و دیوصفت نشون دادن فردی که قربانی ماجراست در ادبیات ماها در مورد بخشیدن دیده میشه.جملات مسمومی مثل حالا چی شده مگه؟ و امثالهم، این پتانسیل رو دارند که فرد آسیب دیده ماجرا رو جریحتر کنه. اگر بلد نیستیم مرهم زخم باشیم،نمک روی زخم نپاشیم.
فکر میکنم خوندن این کتاب کمک زیادی بکنه که بخشیدن رو بفهمیم،نه اینکه لزوما ببخشیم. بخشیدن وظیفه نیست. لزوما آرامش نمیاره. گاهی آدم ها با نبخشیدن آروم میشن. بخشیدن یه سخاوته که آدما میتونن انتخابش کنن. پیروزی محبت و عشق درمقابل نفرت.
بخشیدن یعنی چه؟ چه دلایلی دارد و چه دلایلی میتواند ما را از بخشودن باز دارد؟ هدف کلی کتاب پاسخ به این دو سؤال مهم است. شاید از نظر خیلیها بخشیدن خیلی کار راحتی باشه ولی در کتاب حتی با مواردی روبه رو میشیم که واقعا ما رو به فکر میندازه که میشه راحت از آنها گذشت؟ به چه قیمتی؟ میشه فراموش کرد یا همون حرف تکراری همیشگی که ببخش ولی ازش درس بگیر!! ببخش ولی دیگه اعتماد نکن!! و ... 💫 همین درگیریهای ذهنی که بعد از خوندن این کتابهای فلسفی باهاش مواجه میشم رو خیلی دوست دارم و باز هم میگم که این دست کتابها اصلا راهحل مشخصی ارائه نمیدن و شما رو مجبور به انجام دادن کاری نمیکنند که بهش تمایل ندارید! ( این دریافت من بود.) هرچند که قبلا اینطور فکر نمیکردم و دوست داشتم کتاب به ذهنم جهت بده ولی الان میفهمم که اینجوری خیلی مسیرهای روشنتری پیشروم باز میشه. 💫 بعضی قسمتها هم تکراری و نشاندهندهی همان جنجال همیشگی بین بخشیدن و نبخشیدن بود و گاهی تلاش برای اثبات برخی فضائل اخلاقی ... ولی در کل کتاب خوبی بود. 💫 با همهی اینها چه چیزی ارزشمندتر از بخشودن خود؟!
« آن کینه و بیزاری که اعمال خطاکاران موجهش میکند٬ و ما باید به هنگام بخشودن بر آن غلبه کنیم٬ چیزی است که ما به هر حال فقط به «اشخاص» ارزانی میداریم. ما به توفان کینه نمیورزیم٬ یا به حیوان درنده٬ و احساس بغضی هم نسبت به آنها نداریم: ما میدانیم که این چیزها درکی از ماهیت آنچه بر سر ما میآورند و صدمهای که به ما میرسانند ندارند. ما ممکن است از آنها بدمان بیاید٬ یا حتی از آنها متنفر باشیم٬ اما کینه ورزیدن به حیوانی درنده یا فکر اینکه آن حیوان میبایست جور دیگری عمل کند٬ بیمورد است٬ مگر اینکه به راستی معتقد باشیم که حیوان هم درک و شعور اخلاقی و قدرت انتخاب دارد. امّا وقتی از انسانهایی که به ما صدمه رساندهاند و آزارمان دادهاند کینه به دل میگیریم٬ دقیقاً به ا��ن دلیل است که متوجّه هستیم آنها انسان هستند٬ انسانهایی که قدرت انتخاب دارند. »
غالباً به ما تلقین میشود که بخشودن بدون شک امری اخلاقی و پسندیده ست. اما این امر که «از کسی که به ما س��م کرده درگذریم.» ٬ مخالفان و موافقان زیادی دارد. موافقان بخشودن میگویند این که ما فردی را ببخشیم٬ در واقع دیگر از او متنفر نیستیم و فکر او که بر زندگی ما سایه انداخته٬ از سرمان بیرون میرود. درست است٬ ولی این دلیل «اخلاقی بودن» بخشودن نیست٬ چرا که در امور اخلاقی همواره دیگران مطرحی هستند و «من» وجود ندارد. دلیل دیگر موافقان این است که ما با بخشودن «خودسازی» میکنیم٬ باز هم درست است ولی به همان دلیل اول٬ ربطی به اخلاق ندارد. اما منهای تمام اینها٬ بخشودن سرچشمه گرفته از ایثار٬ فداکاری٬ صبر و سایر خصیصههایی است که «انسانیت» وابسته به آنهاست. و اگر نبود بخشیدن٬ «جهان دهشتناک ما دهشتناکتر از این میشد.» منتقدان بخشش بیقید و شرط میگویند بخشش صرفاً به نفع کسیست که «بخشوده میشود»٬ او فرصت زندگی مییابد٬ اما فردی که آسیب دیده و میبخشد مصون از نتیجهی عمل فرد خطاکار نیست و نمیتواند فارغ از تاثیر ضربه و زخم رفتار خطاکار زندگی کند. و یا آن را فراموش کند و وانمود کند که اتفاقی نیفتاده است.
بخشیدن توام است با عدم درک درست قربانی و نادیدهگرفتن آزاری که او دیدهست٬ عدم اجرای عدالت و حتی به قول نیچه آدمهای ضعیف که نمیتوانند ظالمان را مجبور به تاوان پس دادن بکنند٬ میبخشند. اینها بخشی از استدلالهایی هستند که علیه بخشودن مطرح میشوند.
در این کتاب به بخشی از این استدلالها پاسخ داده میشود٬ نقش روانشناسی و علم در شناختن رفتاری مثل بخشودن بررسی میشود و در نهایت به این سوال میپردازد که «آیا باید همیشه ببخشیم؟»
چیزی که برایم بیاندازه جالب است٬ این است که در تمام بررسی استدلالی و فلسفی عواطف و رفتارهای انسانی٬ در انتها میرسیم به یک حکم بدیهیِ غیر قابل اثبات. و اینجا رسیدیم به حکم ببخشیم به این دلیل که «عشق بهتر از نفرت است.» بدون آن که بدانیم چرا ما همهی انسانها به این اصل معتقدیم.
در این کتاب توضیح داده میشود بخشودن منافاتی با درخواست مجازات مجرم ندارد. و این قسمت به دلیل آنکه کمی قابل ارتباط با قصاص بود٬ برایم جذاب و تازه بود. هرچند منتقد هستم به بعضی استدلالهایی که برای تایید بخشودن در هر شرایطی آوردهبود. چون اولاً قانع کننده نبود و دوم درنهایت به نتیجهای میرسید که خود کتاب در دو فصل قبل آن ردش کردهبود.
در مجموع چون زاویه نگاهِ جدیدی بهم داد٬ دوستش دارم.
كتاب قرار نيست خواننده رو مجاب كنه به بخشودن. شرحي ست از ماهيت بخشودن كه به دليل ساختار پيچيده ي اون و گرفتاري هاي آدميزاد در بخشودن بنا به موقعيت هاي گوناگون گويي نافرجام هم مي مونه. نويسنده هم اذعان داره كه گاهي نابخشودن ناگزيره و به همين سبب هم هست كه بخشودن فضيلت به حساب مياد.يك مثال ساده ش هم همين كه ببينيد ميتونيد معلماني رو كه در طول سالهاي تحصيل داشتيد و بعضي شون رسمن دچار روان پريشي حاد بودند رو به خاطر رفتارشون حتا نه با خود شما كه با دوستانتون انجام دادند ببخشيد؟ اينجاست كه يك نكته ي بسيار كليدي كه در كتاب هم به اون بسيار پرداخته مطرح مي شه: بخشودن معذور داشتن و ناديده گرفتن و فراموش كردن نيست! تهي شدن از نفرت در مرحله ي يكم و خيرخواهي براي شخص متعرض در مرحله ي بعدي ست! با اين تعريف اگر اون رو بپذيريم بايستي در خيلي از بخشودگيهامون و بخشيدگي هامون تجديد نظر كنيم كه به شكل وارونه براي خودمون هم مصداق خواهد داشت معترضه: كتاب ممكنه اين انديشه رو هم در خواننده تقويت كنه كه جدن جامعه ي بشري راهي براي نجات خودش نداره - سياهي ها پايان ناپذيرند و اين درنده خويي ما آدميان هم حكايتي غريب است
Why do we forgive someone? Maybe can find your answer in that book or maybe not! After finishing the book I thought about my forgiveness about other and finded this point: I must review my acts again... .
دومین جلد از سری کتاب های "تجربه و هنر زندگی" به مبحث بخشودن پرداخته است. در این کتاب به چیستی بخشودن و دلایل علیه بخشودن و دفاع از آن بحث شده است. صدها کتاب روان شناسی در مورد فواید شفا بخش، بخشودن وجود دارد و در اکثر سخنرانی های التیام دهنده و صفحه ی روانشناسی مجلات بارها به این موضوع پرداخته شده است. اما بخشودن حقیقی چیست؟ آیا نبخشیدن همیشه مذموم و ناپسند است؟ همه ی ما هرروز اخبار مختلفی در مورد حوادث دنیا می شنویم. اتفاق هایی که آنها را از خود دور می دانیم و حوادثی که در کمال ناباوری می تواند برای خود ما و یا عزیزانمان رخ دهد. مادری را تصور کنید که دختر شش ساله اش بعد تجاوز توسط مردی به طرز دلخراشی به قتل رسیده است. آیا ما می توانیم از این مادر بخواهیم که این خطاکار را ببخشد؟ آیا بهتر شدن زندگی این مادر با بخشودن مهمترین مسئله پیش رو است؟ معنای بخشیدن حقیقی چیست؟ انستیتوی بخشودن این تعریف را از بخشش ارائه داده است: بخشودن واکنشی به بی عدالتی است که در آن بخشاینده خیر خواهی اش نسبت به فرد متعرض را حفظ می کند. بخشودن کسی که او را مسئول خطایی که انجام داده می دانیم، فراتر از وظیفه است. بخشودن را باید از فراموش کردن، انکار کردن، چشم پوشی و معذور کردن جدا کرد. بخشودن همچنین با بالیدن به برتری اخلاقی خویش جور در نمی آید و با آشتی و سازش نیز متفاوت است. در بخشودن حقیقی ما از هر عمل خطایی احساس خشم و بیزاری می کنیم اما از فرد خطاکار دیگر نفرت نداریم. اما گاهی حتی مجازات قانونی او برای جلوگیری از تکرار آن عمل در جامعه ضروری است و این موضوع متناقض با بخشودن وی و خیر خواهی ما برای بهتر و اخلاقی تر شدن فرد خطاکار نیست. نویسنده تاکید دارد که بخشودن با چشم پوشی، معاف دانستن، معذور داشتن و گذشته را پاک کردن فرق دارد. بخشودن دو جز اصلی دارد: غلبه بر احساسات منفی نسبت به فرد خطاکار و رسیدن به خیرخواهی نسنت به او..
پ ن: در هر حال بخشیدن عملی ستودنی و گاهی فرا اخلاقی است. در زندگی هرکسی افرادی برای بخشودن وجود دارد. بخشودنی توام با آرزوی خیر برای او برای همبستگی بیشتر انسانی، این موجودی که در شرایط مختلف خطاهای شگفت انگیزی از او سر میزند و هر یک از ما ممکن قربانی این خطاها باشیم و مسلما در سویی دیگر انسان هایی قربانی خطاهای ما هستند. سخن از بخشودن برای کسانی که با رنج جانکاه و واقعی روبرو نبوده اند آسان است. اما بخشودن کسانی که گاهی منجر به تغییر سرنوشت نسلی از انسانها شده اند ساده نیست. بهرحال بخشودن ستودنی است، بخشودنی حقیقی
کتاب، بخشودن را از چند منظر متفاوت نقد و بررسی میکند. بعضی نکات و مصداقهایی که میآورد جالب و خواندنی هستند. شاید بتوان نتیجه گرفت مهمترین نکته در مقولهی بخشودن یا نابخشودن این است که دلیل این کار را بدانیم و فهمیده باشیم. به نظرم خواندنش برای تمام کسانی که به نوعی با خانوادههای قربانیان یا خودشان ارتباط دارند و آنهایی که برای رضایت گرفتن و درخواست عفو فعالیت میکنند واجب و لازم است.
من خیلی خوشم اومد. دوتا فیلسوف تحلیلی به جان یک مفهوم میفتن.اینقدر میکاون تا بفهمی که زیر ِ آستر ِ هرچیز ِ به ظاهر ساده ای خیلی چیزها پنهون شده . تفکر انتقادی بهت یاد بدن و اگر دماغ ِ پُر بادی داری، برات یکم فشارش بدن و بفهمی که فقط آنقدر هست که بانگ ِ جرسی می آید و هیچکس نشانی از حقیقت نداره
امثال این کتابهای فلسفی در رابطه با ماهیت مسئلهی مطرح شده صحبت میکنن و سعی میکنن از چند زاویه ببینن و این زوایا رو برسی کنن! قرار نیست راه درست و درمونی پیش رومون بذارن بلکه فقط میگن و میگن! مثلا من در این حد فهمیدم که در رابطه با مسئلهی بخشیدن به شدت نیچه بار رفتار میکنم! یعنی اول غرور و منیتم رو حفظ میکنم و بعد متعرض رو به یه ورم، درون سپاری میکنم و تا راه داشته باشه محلش نمیدم! این رفتار کاملا نیچه پسند است! در جایی اشاره کرد که وقتی به قربانی میگی ببخش، جسارت و حماقت میکنی! با دلیل و تفصیل به این موضوع اشاره میکنه که بخشیدن همیشه و همه جا به خوبی که فکر میکنیم نیست! به آرامشی که در پی داره نیست! گاهی بی احترامی و عدم عزت نفس رو به همراه داره! از ایرادات وارد هم میتونم به ترجمهی بسیار وحشتناکش اشاره کنم!!
بالاخره تموم شد :) اگه این اجبار درونیم به ناتموم نگذاشتن کتاب ها نبود قطعا زودتر از این می ذاشتمش کنار. اوائل کتاب خوب بود ولی کم کم دچار تکرار شد. حرف ها همون حرف ها بود که توی فصل های مختلف به شکل متفاوتی آورده شده بود. بعضی استدلال هاش برام نو و جذاب بود و اگه این حس تکراری بودن رو القا نمی کرد امتیاز بیشتری بهش می دادم.
بخشودن دومین کتاب از یک مجموعه پنجاه جلدی به اسم «فلسفه و هنر زندگی» است که هدفش پرداختن به موضوعات روزمره از نگاه فلسفی است. مدیریت این مجموعه بر عهده خشایار دیهیمی است به نظرم موضوعش برای حال و هوای جامعه ما خوب بود
بسیار جامع و کامل در باب بخشودن در این کتاب سخن رفته است. گرچه در فصول میانی کتاب مطالب بسیار تکرار شده اند ولی ارزش مطالعه را دارد. در نهایت آنچه که از بخشودن به دست می دهد این است که بخشودن همیشه مجاز است ولی همیشه پسندیده نیست؛ نباید دیگران را مجاب به بخشودن کسی کنیم. همانطور که دلایل موافق بخشودن قوی هستند، به همان اندازه دلایل علیه بخشودن نیز قوی هستند. به طور کلی بخشودن ستودنی تر از نبخشودن است چرا که کاری سخاوتمندانه بوده و از حد تکلیف فراتر است و در نهایت چون عشق و محبت و طلب خیر برتر از نفرت و کینه است.
حدود بیست درصد کتاب رو خوندم و انقدررررر تکراری و کسالتبار بود که از خوندن بقیهش منصرف شدم. متاسفانه دارم کمکم به این نتیجه میرسم که تقریبا همهی کتابهای این مجموعه از نشر گمان تا حدودی دچار این مشکل تکرار هستند. حداقل در اون کتابهایی که من خوندم این مشکل وجود داشته که کتاب در تکرار یک سری مفاهیم سطحی گیر کرده و نتونسته به عمق بره.
تا اواسط فصل سوم كاملا كشيد من رو با خودش. اما از فصل سه و چها به بعد ارتباطم باهاش قطع شد و حس ميكردم كه تمام حرفها و حتي جملات عينا دارن تكرار ميشن. نهايتا اما، ذهنم رو بسيار باز كرد.
کتابی درمورد چراییِ بخشودن و آیا اینکه بخشودن اصلاً از نظر اخلاقی امری پسندیده است یا نه. هرچند همچنان که در مقدمه اشاره شده اگر به دنبالِ جوابِ سر راستی برای آن هستید در این کتاب آن را نخواهید یافت. برای من اما آن بخش از کتاب در مورد بخشودنِ گروهِ بزرگی از مردم پس از انقلابها و منازعاتِ ملی قابل تأمل بود. خواندنِ این کتاب همزمان شده بود با خواندنِ کتاب آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر توسط همسرم و تعجبهای گاه به گاه ایشان از اینکه نهایتِ سبعیتهای آدمی تا کجا میتواند باشد. آن کتاب ماجرای دادگاهِ آیشمن است که در اورشلیم برگزار شد و اعدامش. چند ماه قبل هم کتابِ شکستن طلسم وحشت را میخواندم و ماجرای دادگاهِ نافرجامِ پینوشه. در آن کتاب یکی از دغدغههای دورفمن این بود که چگونه با طرفدارانِ پینوشه باید آشتی کنیم تا زندگی به شیلی برگردد. در این کتاب هم به قتلعام رواندا اشاره میشود و اینکه اجرای عدالت مستلزم اعدام و زندانی کردن حدود نیمی از جمعیت است و به دلیل ضرورت سیاسی باید سازش کرد. چراکه نمیتوان همهی متعرضان را از محل زندگیشان بیرون یا همه را زندانی کرد. به فکر فردای حکومتهای دیکتاتوری هستم، روزی که این حکومتها تغییر کنند، فرضی که محال نیست و دیر یا زود ممکن است به وقوع بپیوندد. با فرض وقوع چنین چیزی، فردی که مخالف رژیم بوده، فردای آن با همسایه که طرفدار حکومت بوده چه رفتاری باید داشته باشد؟
آیا باید انتقام نارواییهایی که به ایشان رفته را بگیرد؟
آیا باید همه را ببخشد تا بتواند دوباره زندگی را به جریان عادی بیندازد؟
آیا آنها که دستشان به خون آلوده است را هم باید بخشید؟
آیا با مانند آن فرماندهی نازی که تنها افسوساش پس از دستگیری تعداد کم یهودیهاییست که کشته هم باید مانند بقیه رفتار کرد؟ آنکه هیچ پشیمانیای از رفتاری که داشته ندارد را باید بخشید؟
چگونه عدالت را برای قربانیان باید اجرا کرد؟ و قربانیانی که دیگر بین ما نیستند، چگونه از طرف آنان که نیستند میتوان بخشید؟ آیا بخشش لزوما به معنای چشم پوشیدن از اجرای عدالت است؟
اینها و بسیاری سوال دیگر در هنگام خواندن این کتاب در سرم میجوشید. آیا باید مانند چکوسلواکی دو پاره شود یا باید منشِ آفریقای جنوبی یا شیلیِ بعد از پینوشه را سرلوحه قرار دهد؟
چقدر جای این مباحث در فضای فکری چنین کشورهایی خالی است، چه بسا باز کردن و پرداختن به آن برای بسیاری از افرادی که در حال حاضر از آیندهی آن کشور هراسان هستند، آرامشبخش باشد. چه بسا باشند بسیاری افراد که به دلیل همین آیندهی تاریک، بیش از پیش در پی بقای حکومتهای فعلی خود باشند. در فیلم آتشسوزیها که بر اساس نمایشنامهای از وجدی معوض، نویسندهی لبنانی است، شخصیت مادر داستان دیالوگی دارد که بسیار درمورد تاریخ لبنانِ معاصر راهگشاست: داستان شما با یک عهد شروع میشود، اینکه زنجیرهی نفرت را بشکنید.
با این ایده همنظر هستم که نفرت یک زنجیره است تا زمانی که شخصی آن را با عشق و بخشش و مهربانی بشکند.
بخشیدن درست ! این ایده ایست که نویسندگان به دنبال تشریح آن هستند و به درست از جایگاه بی طرفی در آرای مختلف دست برداشته اند و نظر خود را درباره ی شرایط بخشودن مطرح میکنند این نظر که اصولا گاهی بخشودن نه از سر بزرگواری بلکه از عدم عزت نفس می آید و یا با نادیده گرفتن جرم این فکر را ایجاد میکند که آیا بخشودن در این زمانها رواست؟؟؟؟ حقوق قربانی چه کمی شود و یا وجه عمومی جرم در کجای این رابطه قرار دارد؟ اما متاسفانه فرم و بخش بندی بسیار بدی دارد و حتی گاهی اصولا هیچ ایده ای برای تفکیک فصول وجود ندارد. تکرار مکررات در کتاب بخصوص در سه فصل پایانی کتاب را ملال انگیز و عدم خلاقیت در نثر در بعضی از قسمت ها دنبال کردن مطلب را به حد کشنده ای خسته کننده میکند.
بهنظرم جزء کتابهای متوسّطِ فلسفی باید محسوبش کرد. به این دلیل که آن اتقانِ تحلیلیِ مقتضیِ نوشتههای فلسفی را چندان نداشت. منتها به لحاظِ موضوع و پرداختن به جوانتِ مختلفِ مسئله٬ نسبتاً و تاحدودی موفّق عمل کرده است. ضمناً بهنظرم میرسد هم نثرِ اصلیِ کتاب با نثرِ ایدهآل فاصله داشته و هم ترجمهاش میتوانسته پیراستهتر باشد مقداری. درمجموع امّا خواندنش را بهتر از نخواندنش میدانم و در عینِ حال کتابی کاملاً قابلِ اتّکاء و اعتماد ارزیابیاش نمیکنم. دو ستاره از پنج به آن میدهم و در قفسههای اخلاق٬ فلسفه و روانشناسی قرارش میدهم.
بخشیدن بقیه خیلی کار خوب و قشنگیه، ولی دلیل نمیشه و اجباری هم نیست که فرد قربانی یا بزهدیده "حتماً" آسیبزننده رو ببخشه، یا حتی به دلایل درستی این کارو بکنه :)
کتاب، بخشودن را ازمنظرهای مختلف نقد و بررسی میکند و دلایل موافقت و یا عدم موافقت با بخشودن را به طور کامل ذکر می کند. بعضی نکات و مصداقها و مثال هایی که میآورد جالب و خواندنی هستند. شاید بتوان نتیجه گرفت مهمترین نکته در مقولهی بخشودن یا نابخشودن این است که دلیل این کار را بدانیم و فهمیده باشیم.برای من در برخی مثال ها خیلی جالب بود که بخشودن مقابل عدالت قرار میگرفت. این کتاب زیاد باعث شد به این مساله فکر کنم. یک قسمت هایی از کتاب مطالب مجدد تکرار می شد اما در کل به کسانی که مثل من به این مقوله بخشیدن قبلا هم فکر کردن توصیه می شود.
کتاب با زیر سوآلبردن دریافتهای رایج از بخشودن، از تلقی خاصی از بخشودن دفاع میکند که میتواند به طور همزمان با انزجار از فعل نادرست فرد خطاکار و حتا طلب اجرای عدالت و کیفر برای او همساز باشد
📝 مثل حلقههای زنجیری که هر کدوم از یک طرف ضربه خورده باشن و ظاهرشون فقط کمی با هم فرق بکنه، «بخشودن» یه سلسله از تکرار در تکرار در تکرار بود، با تفاوتهای جزیی. کلمهها و عبارتهایی شبیهِ درواقع، یعنی، بنابراین، درنتیجه، و امثالشون، جوری به کمک نویسنده اومده بودن تا مدام حرفهاشو برامون تکرار کنه، که دلم میخواست زورم میرسید و دست میانداختم، کل این کلمهها رو از فرهنگ لغات بیرون میکشیدم، تا تموم شه این اتفاق! بخشودن برای من «کلافهکننده» بود و البته اینکه من با هدف دیگهای سراغش رفته بودم هم شاید مزید بر علتِ اینهمه لذت نبردن باشه، هرچند که حرفهای خوب و جالبی هم داشت، ولی به اندازهی همین یکبار خوندن شاید، و کاش برای همین یکبار خوندن هم، یا خیلی مختصرتر بود، یا خیلی مفصلتر و البته کاملتر و نه اینهمه دچارِ تکرارِ بیفایده در خود. کتاب دربارهی خوب یا بد بودنِ «بخشودن» یا «چگونه بخشیدن» نیست. یه عدسی ذرهبینه برای تماشای «بخشیدن» از زوایای مختلف، و بررسیِ اینکه بخشیدن اصلن چی هست و باید ببخشیم یا نه. بیشترِ مثالهایی که میزنه در مورد تعرضهای گروهی و اجتماعیه و اون دسته از تعرضهای فردی کوچیکی که لابلای مثالهاش میآد هم زیاد پرداخته نمیشه. خیلی شاید راهگشای فردی به حساب نیاد و صرفن کمکیه برای پیدا کردنِ یه اشراف کلی به ماهیتِ «��خشیدن». حرفشم این نیست که باید ببخشی. حتا واقعن حُسنی که داشت همین عدم اصرارش به بخشیدن بود. از این تیپ کتابا که هرآنچه شرط بلاغ بود باهامون گفت و تهش تو خواه پند گیر خواه ملال؛ و از قضا پر از ملال هم بود و کاش اینهمه حرفها رو مدام و مداوم توی یک بخش و توی بخشهای مختلف تکرار نمیکرد که وادارم کنه به روزنامهوار خوندنِ دستکم نیمی از کتاب و با اطمینان از اینکه چیزی هم از دست ندادهم... خلاصه اینکه «بخشودن» کتابی که «ولع» رو برام معنی بکنه نبود، سوالهای بیجوابم رو بیجواب باقی گذاشت، بهاندازهی حجمش بهم چیزی اضافه نکرد، و فقط کمکم کرد بتونم نویسنده رو برای نوشتن و خودم رو برای خوندنِ اینهمه مطلبِ تکراری ببخشم!
📚 #بخشودن ✍🏽 #ایو_گارارد و #دیوید_مکناتون 🖋 #خشایار_دیهیمی 🖨 #نشر_گمان
بسیاری از مطالب بیان شده در فصل ها تکراری و گاها خواننده را خسته می کند اما برای اینکه بفهمیم برای چه می بخشیم و برای چه کسی و چه اتفاقی رخ خواهد داد که می توان بخشید کتاب خوبی است
کتاب دیدگاه خیلی جالب و جامعی داره. صرفا یک طرفه به «بخشودن» نگاه نکرده، هم انتقاد های وارده به بخشودن رو بررسی کرده و هم در فصل های بعدی برای این انتقاد ها جواب آورده. فصل آخر هم کلا به نتیجه گیری طبق گفته هاش پرداخته و خیلی خوب از عهده این نتیجه گیری بر اومده. این که آیا همیشه باید ببخشیم؟ بخشیدن یعنی فراموش کردن؟ آیا بخشیدن از سر ضعف ارزشی داره؟ آیا میتونیم از هر قربانی بخوایم که ببخشه؟ «همه متفقالقولند که بخشودن اندیشهای دوستداشتنی است، تا زمانی که خودشان با موردی مواجه شوند که باید ببخشایند.» این کتاب باعث میشه که بخشودن رو بهتر بفهمیم. پ.ن: من این کتاب رو به صورت صوتی با گویندگی بهاره آقاداوود گوش دادم که خیلی خوب بود.