«Hay árboles en los que se apoya un bosque». Dentro de la magnífica obra de Fabio Morábito, que incluye poemas, relatos y una novela escritos en el rigor del silencio, este libro representa uno de esos árboles que sintetizan el bosque en el que se encuentran sumergidos. Si el aprendizaje del idioma materno supone para el hablante la renuncia a ese momento inicial en el que todas las lenguas se abren como una promesa, este libro «nos proporciona a base del lenguaje la salida del lenguaje, el atisbo de la realidad del mundo». Con el sigilo de un ladrón que entra a una casa por la noche mientras todos duermen, el escritor traiciona a sus semejantes pero es también un centinela que vela su sueño. Desde el primero de los ochenta y cuatro breves textos que conforman este libro, los temas de la traición y de la vocación son los ejes a través de los cual es el autor busca el episodio decisivo que determinó su destino de escritor. Sin ser ni remotamente una autobiografía, impresiona la voluntad de desnudamiento que recorre cada uno de estos textos, empezando por la aceptación de que escribir es una forma de darle la espalda al prójimo. Con ironía y a menudo con humor, Fabio Morábito emprende en El idioma materno un viaje en busca de sus raíces, entregándonos un libro que es también la celebración de nuestra capacidad de escapar de la tiranía del concepto y llegar al límite del lugar en el que el mundo se revela libre de cualquier mirada.
اگر اهل جستار نیستین هم بدونین که این کتاب احتمالا تسلیمتون میکنه. جستارهای نویسنده سعدی وارند، یعنی کوتاه و عمیق و در عین حال روان و همه فهم! نویسنده با تجارب دیگران و خودش در زبان و ادبیات و روانشناسی، مسائلی که به سادگی ازش رد میشدید رو یه جور دیگه نگاه میکنه. آخر هر جستار ۲ صفحه ای میگید: واو چطوری اینجوری فکر کرد! نویسنده هنر بزرگی رو از خودش نشون میده، اینکه میشه با محدودیت کلمات یه ایده رو مطرح کرد. بعد خوندن حدود ۲۰ تا کتاب بالاخره یه ۵ ستاره دیگه از دستم در رفت.
"وضعیت بغرنجی است.وقتی خیال میکنی بالاخره از بند کلمهها،از پیچ و خم دستور زبان،واز اصطلاحات ترجمه نشدنی به زبان های دیگر خلاص شده ای و پس از سالها حرف زدن،خواب دیدن،عشق ورزیدن و فحش دادن به زبان ديگر،خودت رااز بند زبان مادریات رهاندهای،ناگهان میبینی زبان قدیمیات ناپدید نشده بلکه_درست مثل رسوبات املاح دریا که به نهنگ میچسبند و تودههای بزرگی میسازند _به نواحی خاصی از وجودت محدود شده.یکی از نواحی ای که زبان قدیمی در آن ها بیشترین دوام و ماندگاری را دارد گریه است."
فابیو مورابیتو نویسنده،شاعر و مترجم مکزیکی ایتالیایی تبار این کتاب مسافری است در سرزمین زبان؛از زبان مادری اش به زبانی دیگر کوچ کرده و بیش ازهر چیز به کلمه، به جمله،به نوشتن و خواندن می اندیشد. این کتاب شامل ۸۲ جستار کوتاه هست .جستارها بهظاهر پراکندهاند، اما در مجموع یک پازل معنایی میسازند: تصویری از زیستن با زبانهای مختلف. نثر مورابیتو ساده و طنز هست ولی زیر این سادگی عمق فلسفی وجود دارد.او از استعارهها و تصاویر شاعرانه استفاده میکند، بدون آنکه نوشته سنگین شود. نوعی صداقت و خودافشایی در متن هست؛ نویسنده ضعفها و تردیدهایش را بیپرده نشان میدهد. ودر آخر زبان مادری فقط واژهها نیست؛ حافظه، احساس، و ریشهی ماست.
3.5⭐️ این کتاب، همراه من در آزمایشگاه بود😸 زمان بین تستها و زمانی که برق میرفت مینشستم چند جستار ازش میخوندم. اوایل، جستارها رو دوست نداشتم و بهنظرم صرفا یادداشتهای چکنویس نویسنده بوده که چاپ شده. اما کمکم حس جستارها رو دوست داشتم. نمیدونم که رفتهرفته جستارها بهتر شدند یا من به قلم نویسنده عادت کردم. در کل که بعضی جستارها واقعا قشنگ بودن و فضا و حسشون زیبا بود و بعضیاشون صرفا یادداشتها و خاطرات پراکنده نویسنده که ارزش چاپ نداشتند اما خوندنشون بسته به مود اون لحظه میتونه لذتبخش/ملالآور باشه.
موقع خوندن کتاب ذوق احمقانهای داشتم. چون از اولین خوانندههای کتاب بودم. و کتاب را داغداغ هدیه گرفته و خواندم. فرمت خیلی جالبی داشت. همونطور که در مقدمهاش میگه، مجموعهای از ۸۴ جستار برقآسا :)) یعنی همه جستارها دو یا حداکثر سه صفحه داشتن. برای همین در رفتوبرگشتهای زیادی خونده میشه و مناسب زمانهای سوختهست. (مثل کتاب پاتوقها. اونم همینطور بود.) و خیلی جالب بود که در عین اینکه بهم ربط نداشتن، انگار زبان و کلمات رشتهای بودن که همه چیز رو بهم وصل میکردن. (شاید (امیدوارم) در بریده کتابهایی که گذاشتم مشخص باشه.) نوع نوشتارش رو خیلی دوست داشتم و پیش میومد که دو سه بار یه جستارش رو بخونم. بعضیاش هم معمولی بود. در کل تجربه جالبی بود و اگه به مسئله زبان یا چندزبانی یا همچین چیزهایی علاقهمندین قطعا جذابیتش براتون چندبرابر میشه. —— در روزهایی کتاب رو میخوندم که دو عزیزی که داشتن از ایران میرفتن خونه ما مهمون بودن. بعضی جاهای کتاب، بخاطر زجری که آدمها برای مهاجرت و یاد گرفتن زبان جدید و دل کندن از زبان مادریشون متحمل میشن گریهم میگرفت. شاید اقتضای فضایی بود که درش بودم، نه لزوما جملههای کتاب؛ اما خب، میتونم رکورد گریه با این کتابم به نام خودم ثبت کنم.
*I had originally given three stars but only a few weeks have passed, and already I don't remember a thing of what was in this, thus the two stars. But the book is still nice.
---
“El lector, irreal y nocturno como [las brujas y los vampiros], aguarda paciente, aun del peor libro que cayó en sus manos, aun de sus páginas más muertas, el sorbo iluminador y la frase que todo lo aclare.”
*As far as I know, the book has only been published in Spanish, so I've written my -very brief- review only in this language, and for this I apologize to my English-speaking friends. (I also deeply, deeply apologize for my Spanish (not my native tongue)).
El idioma materno está escrito de una forma que nunca me parece haber encontrado: los ensayos son muy breves, dos páginas cada uno, y casi no te dejan el tiempo para saborearlos, pero todos están (o deberían estar) cargados de significado. Para ser honesta, aunque la mayoría de las oraciones me gustaron, otras no me dijeron absolutamente nada y me dejaron indiferente, pero en general el libro realmente merece una atenta lectura. Además, el texto consigue hacer algo muy difícil (y luego, diría yo, muy precioso), es decir, os hará reevaluar varios aspectos de la vida cotidiana, y sobre todo de la manera en que nos acercamos a los libros, la literatura y el lenguaje, que parecen obviedades a primera vista, pero que nos proporcionan elementos de reflexión interesantísimos y curiosos en el mejor sentido de la palabra, con una simplicidad genuina, una ligereza encantadora, una sensibilidad conmovedora. Lo recomiendo.
راستش من زیاد اهل جستار (بهویژه جستار برقآسا) و حتی داستان کوتاه نیستم؛ در داستان و ناداستان متنهای طولانی را ترجیح میدهم تا کمکم بتوانم با آن اُخت بگیرم. کلاً هرچه آهستهتر بهتر. اما این مجموعه خیلی فرق داشت چون گرچه در ظاهر مجموعهای از ۸۲ جستار برقآساست، انگار هر متن کوتاه دانهای از تسبیحی واحد بود و باید کل کتاب را میخواندی و تکتک جستارها را بهعنوان بخشی از یک کلیت یکپارچه درنظرمیگرفتی تا به جانت بنشیند و به جهانبینی نویسنده دست پیدا کنی. و آه چه جهانی آقای مورابیتو، چه جهانی. آنقدر تکتک این دانههای تسبیح ارزشمند و زیبا و سحرآمیز بودند که حتی اگر میتوانستم هم دلم نمیخواست زود تمامش کنم، برای همین جلوی خودم را میگرفتم تا روزی بیش از دو جستار نخوانم تا قشنگ ذرهذره طعم و عطرشان را بچشم و به جانم بنشینند. دربارهی شعر، زبان، ادبیات، ترجمه، دنیا، تحقیر، تاریخ و هرچیزی که میشود فکرش را کرد چنان با زبانی شیرین و ساده و درعین حال ژرف نوشته بود که با خواندن هر کدام دلم میخواست چشمهایم را ببندم و به دنیای زیر دریا یا توی کهکشانها سفر کنم تا خیالم مجال پرواز پیدا یابد. هر جستار مثل پیدا کردن صدفی لای ماسههای دریا بود؛ صدفی دستنخورده و سالم. صدفی که گرچه شبیهاش زیاد است، منحصربهفرد و یگانه است. الهام شوشتریزاده مترجم عزیزی است و چقدر این جستارها را به فارسی شیرین و زیبایی ترجمه کرده بود. ممنونم ازت الهام نازنین.
“También la escritura es una cuestión de pulso, de no forzar la red de caminos, de ponerse en condición de ser guiado por una huella sinuosa y comprobar que escribir es descubrir esa huella…”
Este libro es una compilación de pequeños textos o ensayos que tienen como epicentro a la escritura. El oficio del escritor bajo la lupa de Morabito y debo decirles que sus reflexiones son de lo más interesantes e inquietantes: desde la escritura como un robo, el subrayador de libros como un espécimen fuera de serie, hasta la revolución de la enseñanza a partir de nombres propios, la lectura de este texto es apasionante de principio a fin.
Si les gusta la escritura, si les interesa pensar acerca de la literatura, el estilo y la narrativa, es el libro para ustedes y estoy segura de que lo van a amar tanto como yo. Me dejó pensando muchísimo y lo tengo todo marcado y subrayado para volver a él y repensar todo lo que nos plantea que nos interpela desde el acuerdo y el desacuerdo. Excelente para leer en estas vacaciones, lejos de la cotidianidad y el bullicio.
«چه بسیار کسانی که از خودکشی منصرف میشدند چون در آخرین لحظه یادشان میآمد که قارههای دیگری هم هستند؛ قارههایی متفاوت با قارهای که آرزوی مرگ زودهنگام را به دلشان انداخته بود. همین حقیقت ساده متقاعدشان میکرد که میتوانند زندگی را جایی دیگر از نو شروع کنند. اصلاً زمانی که قارهها هنوز معنا و هویتی متفاوت داشتند کارکرد اصلیشان همین بود: یادمان بیندازند که همهجا آسمان همین رنگ نیست؛ که حرکت و جنبوجوش به زحمتش میارزد؛ که وقتی از پهنههای وسیعِ آب یا ماسه یا یخ میگذری تا به همان سرزمین آشنا برسی، یعنی در آن سرزمین از نو زاده شدهای.»
“بسیاری بر این باورند که آدمی چیزی نیست جز زبانش و در پاره ای موارد ((زبان درازی هایش))؛ همان لحظاتی که چشم در چشم زبان می ایستد و به زور آزمایی دعوتش می کند.”
Un libro con muchos relatos bien cortos. Algunas historias se me hicieron demasiado cortas pero todas son muy buenas. Ideal para el transporte público que no estamos tomando.
کلمات آخرینِ کتاب رو با گریه میخوندم : «یکی از نواحیای که زبان مادری در آن ها بیشترین دوام و ماندگاری را دارد گریه است. خیلی از آدم ها که زبان دومی برگزیده اند هنگام گریه احساس میکنند هنوز به زبان اولشان میگریند. » و من ؛ به زبان مادری برای وطنم و تنم گریستم.
- از کتاب هایی که در جنگ خواندم -
پ.ن : به قول یکی از جستار هاش کتاب “سبک سلیس و روانی داشت.” خوراکِ این بود که شب ها قبل خواب دوسه تا جستار ازش بخونم. و اجازه میدادم مطلب هرجستار در ذهنم ته نشین بشه و بعد سراغ بعدی میرفتم. خودشم خیلی صبوری میکرد و باهام همراه بود برای همین کند خوندمش؛ البته اعتراف میکنم بعضی از جستارهاش رو درک نکردم یا به دلم ننشست ولی به بعضی دیگهش میارزید.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Cada que leo un nuevo libro de Morábito me impresiono más. Este, en particular, me parece asombroso. También, cada que leo uno de sus libros, no dejo de pensar en que es, antes que cualquier cosa, un poeta. Esto no es nomás una anotación aleatoria: en la prosa de Morábito se ve el trabajo metódico, cuidadoso, quirúrgico de un poeta. En alguno de estos textos se habla de cómo quien escribe poesía va escribiendo un verso a la vez, sin dejar nunca el poema trunco: cada verso es una unidad en sí. Pareciera que así está escrito también este libro: cada oración da la impresión de haber sido trabajada con cuidado, eligiendo muy bien cada una de las palabras. Nada parece sobrar, dentro de estos textos, compactos, redondos, acabadísimos, todo cae en su justo momento. Eso, creo yo, es más una cualidad de un poeta (acostumbrado a mantener un ritmo, una métrica a trabajar con bloques compactos de ideas) que de un narrador. En todo caso, es un despliegue de habilidad estilística que no deja de apantallarme.
Otra habilidad de poeta: la creación,por medio de metáforas, de puentes inesperados entre campos semánticos. Un ejemplo, la comparación que hace Morábito entre un lector aferrado a un libro y una bruja que cuenta los pelos de un gato muerto. Planteada en el texto, es una comparación natural, evidente; pero no por eso menos inesperada. Hay, en absolutamente todo lo que he leído de este hombre, una devoción y un dominio casi místico del lenguaje. Si bien hay narradores que comparten este dominio, es más bien una habilidad de poetas. Es como si, al haber crecido bajo la camisa de fuerza de la poesía, hubiera aprendido a dominar el lenguaje, a doblarlo, a moldearlo para hacerlo entrar, como guante, a la estructura deseada.
Este dominio del lenguaje me parece especialmente asombroso en el caso de Morábito. Al leerlo no puedo dejar de pensar que el español es, para él, una lengua extranjera. Sobre esto, un fragmento del texto que cierra el libro me parece particularmente iluminador. Hablando sobre la traición a la lengua de origen dice: "(...) todo escritor, bien visto, se hace escritor gracias a esta traición, se aparta de la lengua madre para adoptar una lengua que no es la propia, una lengua extranjera", ese es, justamente, el lenguaje poético. Para hablar ese lenguaje existe la necesidad (también lo menciona en otro de los textos) de crear un otro yo, uno que no habla como el hombre, que tiene un propio idioma.
A lo largo de este libro, poco a poco, Morábito va planteando su poética y lo hace de la mejor manera posible: demostrando, oración por oración, que todo lo que nos está diciendo es una verdad que a él le parece absoluta y a la que se apega con la disciplina y la obsesión de quien se levanta muy temprano por la mañana para adelantársele en el camino a todo el mundo.
No sabía que sufría de claustrofobia. Reconozco hasta ahora mi miedo a los espacios cerrados. De sólo imaginar la falta de aire siento una presión en el pecho. Creo que leer a Morábito me dio una pista de este, mi recién descubierto padecer: más de ochenta textos, todos de una extensión regular, que cuentan, recuerdan, imaginan, traducen, la mayoría, experiencias de iniciación, de la cotidianidad, de la escritura, de libros, con una pulcritud, con una geometría que aprisiona, pues no hay una sola palabra que sobre, todo está en su sitio, en su butaca, eso, lo esencial completamente comprimido; asusta. Conozco la poesía del autor, lo reconozco también aquí. El de Morábito es el universo del minimalismo, de la concentración, de los departamentos pequeños, del zumo de las cosas. Uno entra a El idioma materno como a una cristalería: es de una transparencia, de un detalle, de una orfebrería, que delata el miedo de los torpes.
من خیلی منتظر این کتاب موندم. یعنی هِی سفارش میدادم و هی هر هفته همه کتابها میاومد جز این. تا اینکه بالاخره دیروز رسید. و قصدم یه ورق زدن بود که ببینم چطوره چون ریویوهای خوبی ازش خونده بودم ولی جستارهای دیگهی این مجموعه چندان چنگی به دلم نزدن و فکر کردم شاید این هم مثل اونها باشه. یه ورق زدن، شد خوندنِ نیم بیشتر کتاب و وقتی به خودم اومد که دیدم ازش خوشم اومده و دارم بعضی جاها خط هم میکشم. این خیلی برای من سخته. وسواسِ این رو دارم که کتابم تمیز بمونه. حتی زمان درس و دانشگاه هم خط نمیکشیدم و کل متن رو میخوندم و این برای کسایی که کتابهام رو میدیدن عجیب بود که یعنی تو هیچی تو این کتاب ننوشتی!؟ الان ولی یکم فرق کرده اوضاع. خلاصه اینکه کتاب رو دوست داشتم و کلاً نگاهم به جستار رواییهایی که اطراف چاپ میکنه نگاه صفر و صدیای هست. گاهی میبینی از یه کتاب کلی تعریف میشه و میخونی میبینی هیچی! خوشت نیومده. گاهی هم مثل این کتاب، در عرض چند ساعت تمومش میکنی. این درباره نشر بیدگل و برج هم صدق میکنه. یه ویژگی پررنگی که خیلی دوستش داشتم هم اینه که به کتاب(های) بعدی وصلت میکرد. اینجوری دوست دارم؛ که متنی که میخونیش تو رو تشنه یه کتاب بکنه که هِی بری سرچ بکنی و بخونی و باز برگردی تا بفهمی آهان! چه قشنگ. و اون لحظه، اون چراغه که تو ذهنت تازه روشن میشه رو خیلی دوست دارم.
بدترین جستار و بدترین کتابی از نشر اطراف بود که خوندم و هرچقدر تلاش کردم نتونستم تمومش کنم... اصلا جالب نبود. با اینکه هر جستار فقط دو صفحه بود سعی میکردم تندخوانی کنم و رد بشم و در نهایت نصفه کنار گذاشتمش. نمیفهمیدم نویسنده چرا داره اینا رو میگه یا خب به من چه که داری اینا رو میگی! هیچجوره درک نکردمش.
4.5* Este librito fue una grata sorpresa. Es uno de esos que algún día me gustaría poder escribir. Consiste en pequeños relatos, ensayos y reflexiones de no más de dos páginas cada uno. Mientras lo leía, pensaba que cada uno era curioso e interesante a su manera. La forma que tiene Morábito de pensar y de escribir me hizo sentir identificada con él; me gustó su forma de retomar episodios de su infancia y relacionarlos con su vocación de escritor, y todas sus reflexiones relacionadas al lenguaje, a la traducción y al idioma materno no tienen desperdicio. Lo que más me fascinó fue que, hacia la mitad del libro, comprendí por qué todo el mundo decía que estos relatos de Morábito eran como poemas, porque en realidad lo son. Todos los relatos tienen la misma extensión: una página y media. Al principio me molestaba ¿por qué esa rigurosidad formal?... Porque estos relatos asimilan la regularidad de una composición poética como el soneto, siempre con la misma cantidad de estrofas y de versos. A partir de ese momento empecé a buscar en cada relato cuál sería la supuesta estrofa final, y cada vez que la encontraba no podía dejar de pensar que Fabio Morábito es un excelente escritor.
چند تا جستار اول رو که خوندم، بی حس بودم. تا چند جستار بعدی منتظر بودم که این یکی دیگه خوب باشه. یچیزی توم روشن کنه)، خونم رو به جوش بیاره، یکاری کنه دوستش داشته باشم ولی نه🙂 دوست نداشتم اصلا چیزی خاصی نبود. علت چاپش حتی به زبان اصلی هم برام قابل درک نیست. اسمش شوقی توم زنده کرد که دلم خواست با خودم بیارمش و اینجا بخونمش. البته خوندم و دیدم که نظرات خیلیها با من متفاوته، و این هم مثل نظرات دیگه کامل شخصی و سلیق��ایه:)
No me terminó de convencer. Quizá peque de excesivamente retórico. Quizá la impostura del autor y sus procedimientos lo vuelvan medio soso. Cierto rebusque en las frases, ciertas afirmaciones que terminan por resultar un tanto tontas. No sé. No es un mal libro, y de hecho es un lindo libro, pero no deslumbra, ni atrapa. Como ventaja tiene que es muy corto y que el hecho de que los relatos sean de apenas página y media le ofrecen cierto encanto. No leí nada más de este autor así que de ningún modo este juicio es definitivo.
این کتاب پر از ایده ست! وقتی میخوندمش با خودم گفتم این نویسنده چطوری این همه ایده برای نوشتنِ این همه جستار داشته، اون هم درمورد موضوعاتی که کاملا ملموس اند، سوژه هایی که بهشون خو گرفتیم و هیچ وقت توشون عمیق نشدیم.. قلم و زاویه ی نگاهِ فابیو موراییتو رو خیلی دوست داشتم .
Un libro ameno y delicioso sobre la escritura, el idioma y la aventura de leer. Son ensayos breves que hacen pensar en qué significa o dónde nace el amor por los libros.
Tiene algunos textos muy buenos sobre el lenguaje y la escritura, aunque otras reflexiones me parecieron un poco forzadas. En general me pareció un lindo libro.
Me costó bastante esta lectura, más que nada porque me resultó un tanto “superado” el autor al plantear su posicionamiento en los temas que aborda, sobre todo en relación a la escritura y lectura. No sé, no me llegó porque lo sentí entre lejano y determinante, al modo “lo que está bien” , “lo que los otros hacen mal”. Por momentos tiene pasajes lindos, buenas metáforas y esta bien escrito.
برای منی که زیاد اهل خواندن ناداستان و جُستار نیستم، این کتاب حکم باب آشنایی با این دسته از کتابها را داشت. کتاب فرمت خاصی دارد. جستارها بسیار کوتاهاند که اصطلاحا به آنها «جستار برقآسا» میگویند. «فابیو مورابیتو» شاعر و نویسندهی ایتالیایی است که در ۱۵ سالگی به کشور مکزیک میرود و شروع به یادگیری زبان اسپانیایی میکند. حالا او در مکزیکوسیتی زندگی میکند، به اسپانیایی مینویسد، از چهرههای شاخص ادبیات مکزیک است و همچنین برندهی عالیترین جایزهی ادبی مکزیک شده است!
📚 در پشت جلد کتاب چنین آمده است:
«فابیو مورابیتو» در این کتاب با زبانی کنایهآمیز و اغلب شوخ از تجربهی نوشتن، ترجمه، کلنجار رفتن مدام با زبان، دوزبانگی و زیستن در قلمروی کلمهها میگوید.
نویسنده در این مجموعهی جستارها به موضوعات متنوعی از زندگی روزمره تا تأملات فلسفی دربارهی زبان، نوشتن و هویت میپردازد و از چنان زبان بیپرده و همهفهمی استفاده میکند که مطالعهی اثر را به تجربهای لذتبخش برای هر خواننده بدل می کند. یکی از جذابترین موضوعاتی که در کتاب ارائه میشود تحلیلی است که نویسنده دربارهی زبان مادری به عنوان نقطهای از وابستگی عاطفی ارائه میدهد. زبانی که در عین نزدیکی، گاهی تعمدا سعی میکنیم که از آن فاصله بگیریم یا آن را گم کنیم. «مورابیتو» معتقد است که خاصه آن دسته از نویسندگانی که به زبان دیگری (غیر از زبان مادری) مینویسند، همانهایی هستند که سعی دارند زبان مادریشان را گم کنند و به سبب همین خیانت آنها به زبان رگ و ریشه است که آنها نویسنده میشوند.
📚 از متن کتاب: «خواندن اساساً فعالیتی شبانه است، حتی اگر روزها انجامش بدهی. کسی که میخواند از واقعیت دست میکشد و غرق نوشته میشود. او با رخنه در دنیای بسته و محصور روی کاغذ، چشم بر جهان بیرونی میبندد.»
یک نکتهی بسیار حائز اهمیت در مورد این کتاب که به همت «نشر اطراف» به چاپ رسیده است، موضوع ترجمه و ویراستاری آن است. ترجمهی کتاب مشخصا با دقت فراوان صورت گرفته است؛ طبق آنچه در رابطه با سبک و سیاق و لحن نوشتههای «مورابیتو» خواندهام، میتوان گفت که مترجم نهایت سعی خود را داشته که به سبک و لحن نویسنده وفادار باشد. و در طول مطالعهی کتاب هیچ اشتباه تایپی یا نگارشی به چشمم نخورد. از اینرو از خانم «الهام شوشتریزاده» مترجم کتاب و تحریریه و تیم ویراستاری «نشر اطراف» تشکر میکنم. 💐
پینوشت: کتاب برایم جنبهی شخصیای هم داشت. من هم تا حدودی تجربهی زیست میان فرهنگها و زبانها را دارم و در طول روز به زبانی غیر از زبان مادریام، مینویسم، میخوانم و صحبت میکنم.