Sedigheh Vasmaghi (Persian: صدیقه وسمقی) is an Iranian theologist, poet and reformist politician. From 1999 to 2003, she was a member of the City Council of Tehran and served as the first spokesperson of the council. She is described as a "post-Islamist activist and intellectual"
من حجاب را پس زدم تا سلطه ای را پس بزنم که به عقل پابند و به آزادی دستبند زده است... در این کتاب نتوانسته ام حق سخن را ادا کنم، اما کوشیده ام با پژوهش، عملکرد و ایستادگی خویش، به همه ی زنانی که در راه دفاع از هویت انسانی خود سلامتی و جانشان را هزینه کرده اند ادای احترام کنم. این کتاب را نوشتم برای آنکه بیشتر از همه مردان آن را بخوانند. نه از آن رو که دلشان برای زنان به رحم آید بلکه از از آن رو که در خویش تامل کنند. مردی که نسبت به مادر، خواهر، دختر و همسر خود نگاهی انسانی نداشته باشد و آنها را انسان هایی همانند خویش نپندارد نسبت به خویشتن نیز نگاهی انسانی ندارد. مردان باید نگاه خویش نسبت به زنان را تصحیح کنند تا بتوانند به هستی و جهان با نگاهی نو بنگرند. ما زنان به رغم همه ی سختی ها به پیش می رویم آی مردان نیک اندیش و آزاده! به ما بپیوندید مبادا پشت غبارها جا بمانید
خواستم بیایم روده درازی کنم و حسابی حرف بزنم در باب این کتاب، این متن. اما دیدم هرچه بگویم اضافه است و اصلِ حرف همان است که دوستانِ جان از هر تبار و شکل برویم این کتابِ ساده را بخوانیم تا بلکه اندکی بدانیم که با خودمان و با دیگران چه کرده ایم و از این رهگذر چه ها که نکرده اند با همه ی ما. سپاسگزارم از خانم وسمقی که شرافتِ قلمش نشانه ی درست کرداری ایشان است. او همانی را که نوشت همان را با کردارش نشان مان داد. دست بوس ایشانیم که یادمان آورد و آموخت که هیچگاه هیچ چیز پایانِ ماجرا نیست و اگر اندیشیدن به پایان برسد می شود همین نادانی و تاریکیِ هزاران ساله ای که بر جانِ ماست. سپاس و آرزوی تندرستی
این کتاب رو در سومین سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» خوندم. بعضی جاها گریه کردم و بعضی جاها رو رد کردم چون نمیتونستم بخونم.
اوایل کتاب، وقتی هنوز صدیقه وسمقی بزرگ نشده، از احساس گناهش میگه. از اینکه موسیقی حرام بود ولی دوست داشت گوش بده و موقعیتهای مشابه. اینجا یادم افتاد بخش عظیمی از کودکیم پای چه احساسی رفت. من هنوز، با اینکه در سطح خودآگاه خیلی عقاید رو کنار گذاشتهم، لذتهام رو گناهآلود میبینم. این آسیبیه که شاید هیچوقت خوب نشه؛ و این خیلی غمگینم میکنه.
یک: توصیف بند زنان زندان اوین در زمان خیلی معاصر. اونجا چی میگذره به صورت روزمره، چه کسانی با چه عقایدی در بندن، رابطه با زندانبان و رئیس و زندان و چه و چه.
دو: کتاب از زبان کسیه بعد از چهل سال اسلام و قرآن پژوهی، رسیده به اینکه ادیان الهی نیستند. خدایی هست ولی کاری با اهل زمین نداره. این رو خیلی در این کتاب باز نمیکنه، اما همینم جالبه. بعضیها باید چهل سال بخونن و بجورن تا برسن به این، بعضیا خیلی زودتر براشون بدیهی میشه، بعضیا هم که معتقد میشن یا میمونن.
سه: حتی برای کسی که به معتقد به اسلامه و معتقد به الهی بودن اسلامه، نویسندهی اسلامپژوه میگه اجباری بودن حجاب و مجازات زنان به خاطر عدم رعایتش هیچ ریشهای در این دین نداره و صرفا اعمال سلیقهی حاکمان ایران و افغانستانه. با این استدلال به زبون خوش میخواد با حکومت حرف بزنه و بگه چقدر «جنگ خونین با زنان» بیپایه و اساسه. این مهمه. تیر آخر ترکشه. خطاب به معتقدترینان به اسلام هم فریاد میزنه که اجبار حجاب، اسلامی نیست.
-تمام شده در دوران جنگ- من برای صدیقه وسمقی بسیار بسیار احترام قائلم. به حدی که حتی بیانیهی مشترک نصفهونیمهای که امضاش کردهن از احترامم نکاست و فقط متعجبم کرد. از خواندن هرآنچه که مربوط به مقاومت، مبارزه و زندان باشه هم حس بسیار خوبی بهم میده. سه نکته در حین خواندن کتاب برام شاخص بود. یکی اینکه نمیتونستم فراموش کنم که با وجود آزادگی و شجاعت خانم وسمقی، اگر کسی بدون این زیرساخت اعتباری و اجتماعی مشابه همین اقدامات رو میکرد، با این احترام و پذیرش جواب نمیگرفت. این رو البته به عنوان وجه منفی یا مثبت نمیگم. به هرحال خودم بسیار معتقدم که مهمترین مقاومتی که هر فردی میکنه، اینه که خودش رو به جایگاهی برسونه که اعتراضش، ایستادگیش و حتی تحصن و اعتصابش، شنوندهای داشته باشه. ولی به هرحال نمیتونستم به این فکر نکنم که کسانی هستند که با کنش مشابه، جانشون رو از دست دادهن. دوم، پذیرش خانم وسمقی و همزیستی مسالمت آمیزشون با عقاید مختلف در زندان برام شگفتانگیز بود. دوستیشون با کسانی که به زعم من، دنبالهروی کسانیند که روحشون رو به شیطان فروختهن و شخص من هیچوقت حاضر به شنیدن حرفهاشون نشدهم. برام تلنگر تمرین شنیدن و پذیرش عقاید متناقض و استمرار همزیستی باهاشون خیلی شاخص بود در این کتاب. سوم، من از زهرا بنییعقوب و عاقبتش هیچ خبری نداشتم. مطلقا. خواندن اینکه جنایت ژینا یک بار دیگه هم تکرار شده و هنوز اسمی از این زن برده نمیشه، برام ترسناکه.
نهایتا، خانم وسمقی، سر و تنتون سلامت، استقامتتون مستدام، راهتون پر رهرو.