به به بالاخره اَد شد و ظاهرا اولین ریویو نصیب منه! این کتاب رو اسفند ماه خوندم. چند روز بعد از انتشارش که خیلی تو نشر چشمهی نزدیک دانشگاهمون چشمم رو تو قسمت "تازهها" گرفته بود. حتی نشست ادبیش رو هم رفتم و صحبتهای خودشون درمورد دورهای که این کتاب رو نوشتن و صحبتای آقای مستطفی مستور رو درمورد قلم گلاره شنیدم. حقیقت اینه که من هنوز خیلی تو ادبیات ایران پیشروی نکردم و تجربهی زیادی ندارم اما این از اونایی بود که بلافاصله تو همون صفحات اول به قلمش حسودی کردم! غم، سردرگمی و بی معناییِ همه چیز با قلمی شگفتانگیز آمیخته شده که البته طرحِ "زنی که روزهای هفته را تا مرگش میشمرد" هم بیتاثیر نبود تو زمین نذاشتن کتاب و یک روزه خوندنش. خلاصه بنظرم بخونیدش تجربهی جدید و جالبیه. سبک جریان سیال ذهن رو خیلی خوب از آب درآورده و ارزش کنجکاویای که من تو کتابفروشی نسبت به اسم و جلد و نویسنده و خلاصهی پشت جلد کردم رو داشت☀️(۳ونیم امتیاز)
«خیالی است دیگر» یه جور سفر تو ذهن یه زن تنهاست، پر از خاطره، فکر، دلتنگی و درد. پر از تصویر و حس. بعضی جاهاش واقعاً آدم رو نگه میداره تا چندبار بخونی و مزهاش رو بفهمی -بی پدر و مادر :(
بدنِ مطرود خالخالی جان به لب رسیده در طبقه چهارم آپارتمانی در تقاطع حافظ و سمیه خیال میبافد و ما همراهیاش میکنیم. زندگی به ظاهر سطحی یک نیمچه بلاگر تپل که تبریک تولد میگوید، میتواند لایههای عمیقی از غم را پنهان کند.
(چهارشنبه ۲۸ خرداد:جنگ شروع شده و ما در خونهی خودمون نیستیم. و من هرگز فکر نمیکردم برگهای از خاطراتم رو با این جملات شروع کنم)
این جملهها رو تو برگهای که بین صفحات این کتاب گذاشته بودم، نوشتم این کتاب رو عصر قبل از شروع جنگ خریدم و اون موقع فکر میکردم قراره داستان زنی ساکن خانهای زیر پل حافظ رو بخونم. نه اینکه این کتاب همراه روزهای پناهگرفتنم در جنگ بشه!
در صفحات دیگه در موردش خوندم: فضای تلخی داره. یا حالخوبکن نبود! طبیعتاً اگر دنبال کتابی هستید که حالتونو خوب کنه، دنبال این کتاب نیاید. اما اگر فکر میکنید مشتاقید طی چند صفحهای افکار یک زن تنها رو بشنوید. این فرصت رو دارید. به نظر من که جالبه چون معمولا آدمها در شرایط معمول، این افکار رو به زبون نمیارن.
از نویسنده ممنونم که فرصت شنیدن «فاخته» رو به من داد و این کتاب همراه روزهای جنگزدگی من بود! بعدش متوجه شدم هر آدمی، داستان نگفتهای داره، که شاید ارزش شنیدن داشته باشه. بعدش حس میکردم همهی زنهای خالخالی پوش رو بیشتر دوست دارم:) بعدش حس میکردم فاخته(ها) رو، با پالتوی صورتی خالخالی مچاله، با رژ صورتی ماسیده، با وجود اینکه برای نفرتانگیز بودن تلاش میکنند، میشه شنید و دوست داشت.
متن خانوم عباسی طوری نوشته شده که بعضی قسمتها، جملهها مثل زنجیرههای طولانی به هم متصلاند. عبارتهای وصفی گاهی طولانی و کشدار میشدند و بنابراین نیاز بود که با توجه و تمرکز کامل خونده بشه و ممکنه در ابتدا خسته کننده به نظر برسه.
این کتاب رو من خوندم چون به نشست معرفیش رفته بودم و پائیز بهترین وقت خوندنش بود. نمیخوام بگم کتاب عالی بود ولی خیلی هم بد نبود. اولش حتی یکم برام سخت بود که به روند کتاب عادت کنم ولی وقتی بهش عادت میکنی تجربه بدی نیست.
⚠️اسپویلر⚠️ داستان کتاب در واقع داستان زندگی و در واقع روند مرگ زنی ۳۰ و چند سالهست که خیلی زندگی و به خصوص بچگی سخت و تروماتیکی داشته و حتی مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته اما به نظر میرسه که خودش هم درست این اتفاقات زندگیش رو درک نمیکنه. همزمان به شدت تنها و درماندهست و هر مردی رو که میبینه تصور میکنه که یار و معشوقشه ولی برای ارتباط با هیچکس قدمی بر نمیداره و معتقده که دوستداشتنی نیست و بهتره که بمیره و تصمیمش رو هم گرفته. خوندن راجع به روند کودکیش و تجربه آزار جنسی که از کودکی شروع شده بود و به بزرگسالی رسیده بود تجربه راحتی نبود برام ولی خوب بخشی از مواردی بود که کارکتر به به اینجای داستانش رسونده.
⚠️پایان اسپویلر⚠️
پایان کتاب رو زیاد دوست نداشتم و دوست داشتم که بهتر باشه. آیا دوباره میخونم؟ فکر نکنم. پیشنهاد میدم؟ نه ولی اگه خودتون میخواین بخونین برای یک بار بد نیست
من همیشه برای اینکه وارد کتاب های ایرانی شم و با لحن و نوع نوشتار کتاب ارتباط برقرار کنم خیلی طول می کشه و شاید تا صفحه های ۴۰ تا ۵۰ هیچ لذتی از کتاب نبرم. ولی این دفعه کتاب صوتی اش رو گوش دادم و از اول کتاب لذت بردم. شاید یکم برای درک شخصیت ها اولیش سردرگم باشه ولی کتاب خیلی دلنشینه و با افکار و شخصیت های من خیلی سازگار بود.
کتاب قشنگی بود. دنیای جالبی داشت بیشتر از داستان نوشتار قشنگی داشت جملاتی داشت که خیلی به دل مینشست و میشد باهاش همزادپنداری کرد. نوشتار انقدری خوب بود که باعث میشد من نخوام زمین بذارمش و ادامه بدم. انگار یه تصویر توی ذهنت میساخت با تک تک جملاتش! اما شاید یه جاهای خط داستانی ول شده بود اما از نظر نوشتار من خیلی خوشم اومد
سبک نوشتاری بسیار عالی هستش و من رو یاد کتاب های زنده یاد عباس معروفی انداخت. موضوع کتاب خیلی برای من جذاب نبود . بسیار فضای تاریک و افسرده ای داشت که من نپسندیدم.