قرنطینه. داستان از زبان سامی روایت میشه. جوانی مصری که تو لبنان بزرگ شده و به پاریس رفته. تمام داستان تو یه شب اتفاق میفته. شبی که سامی به مهمونی یکی از ثروتمندان پاریس میره و با اینکه تو جمعه اما خودش رو جدا از جمع میبینه. سامی نه مصریه نه پاریسی. نه عربه نه اروپایی. اون همیشه تو جمع بوده اما انگار از نظر ذهتی برای خودش قرنطینه ای ساخته که بهش اجازه نمیده با مردم باشه. هویت خودش رو نمیشناسه. همیشه بلاتکلیفه و هنوز نتونسته کار مهمی تو زندگیش انجام بده. سی و چند سالش شده و هنوز شغلی نداره. سامی نماینده افراد بلاتکلیفی هست که مهاجرت کردن. افرادی که از بستر سنتی به جامعه مدرن اومدن. حالا نه خودشون رو اون ادم سنتی میبینن نه میتونن با آدمهای مدرن اروپایی یکرنگ شن. همین تمایز از سامی یه آدم بلاتکلیف ساخته. آدمی که همه جا احساس بیگانگی میکنه و همین احساس بهش اجازه نمیده روابط عمیق داشته باشه یا مثل بقیه مردم کار و زندگی برای خودش بسازه. سامی زیاد فکر میکنه و خودش رو تو زندان افکارش قرنطینه کرده. داستان اواخر دهه پنجاه میلادی اتفاق افتاده و با فلش بک هایی که سامی از دوران کودکیش داره، به سی سال پیش برمیگرده و تو این بستر به حوادث سیاسی اون زمان و جنگ و اختلافات عربها و فرانسویها میپردازه. ضمن اینکه شب نشینی که سامی توش هست، دقیقا مصادف با جنبش الجزیره.س.نویسنده قبل از اینکه داستان نویس باشه، شخصیتی سیاسی بوده پس بعید نیست تو داستانش به مسائل سیاسی زمان خودش خیلی بپردازه. بیشتر داستان واگویه های ذهنی سامی با خودشه. ریتم داستان بسیار کنده. به نظرم این داستان تو یه بازنویسی میتونست خیلی خلاصه تر و کمتر خسته کننده باشه. اما در مجموع بستر داستان، بلاتکلیفی و عقده حقارت سامی تو زندگی موضوعیه که هنوز هم مردم مشرق تو مهاجرت باهاش دست و پنجه نرم میکنند. درسته داستان تو بعضی قسمت ها کسل کننده میشه اما در مجموع اثر خوبیه و خوندنش خالی از لطف نیست.
رمان در زمان خود کار بسیار جالبی بود، عاری از تمام بازی های زبانی و در عین حال بسیار شبیه به داستان بلند و نه قصه و حکایت، آنطور که اغلب رمان های فارسی ست.
(سه و نیم، در بخشهایی بیشتر حتی) بعد از جنگ و وقایعش، اونقدر ملال به سراغم اومده بود که قرنطینه رو بعد از عمری خوندن و ناتمام گذاشتن یک نفس خوندم و حتی ازش لذت بردم. راجع به رمان صحبت چندانی ندارم، همهچیز واضح و آشناست. تبعات استعمار، عقدهی حقارت، جنگ الجزایر، علاقهی ویژه و ناکامی همزمان سامی نسبت به زنها و به قول نامجو، "تفریق روشنفکرا" و مباحث درش. =) نسبت به رمانی که میشه از یه دیپلمات انتظار داشت، فراتر از انتظار خوب بود.
کتابی بود که از زمانی که دوره راهنمایی بودم تعریفش را شنیده بودم و هیچ وقت پیش نیامده بود که نسخه ای ازش را بتوانم گیر بیاورم و بخوانم.داستانی که فکر کردم یک روزه تمام می شود اما یک هفته خواندنش طول کشید.شاید کسی با من موافق نباشد اما به نظرم شباهت های سامی با نویسنده داستان آن قدر زیاد است که بشود کل داستان را یک جور حدیث نفس دانست
مشخصا برگرفته شده از تجربههای فریدون هویدا جوان و بزرگ شدن او به عنوان یک ایرانی در دمشق، بیروت، پاریس و... است. در هرحال با وجود اینکه بعضی مواقع خستهکننده بود ولی جالب بود و نظرات هویدا راجع به بورژواهای فرانسوی و جنبشهای ملیگرا عربی دوست داشتم.
اثر به خوبی (ولو با کمی اغراق) دیوار ذهنی یک مهاجر شرقی که مانع او برای حل شدن در جامعه غربی میشود را به تصویر میکشد. آنچه در شب مهمانی بر سامی سالم میگذرد انگار خلاصه زندگی هر روزه بسیاری از مهاجرین است.