Jump to ratings and reviews
Rate this book

قصۀ یک گربه و پنج موش

Rate this book
پنج تا موش کوچولو، دنبال نان و پنیر، گردو و شیر، ‏می‌خواستند از لانه بیرون بیایند که ناگهان سایه گربه ‏را دیدند. بالاخره از لانه بیرون دویدند، به غذای خود ‏هم رسیدند از گربه هم نترسیدند. اما چگونه!؟ با اتحاد ‏یا به کمک انگشت‌ها؟ بخوانید و ببینید.‏

20 pages, Paperback

First published January 1, 2005

1 person is currently reading
8 people want to read

About the author

مصطفی رحماندوست

79 books18 followers
در نخستین روز تیرماه ١٣٢٩ در همدان به دنیا آمدم . کودکی قابل ذکری نداشتم. مثل همۀ بچه ها بازی می کردم و درس می خواندم . اسباب بازی مهمی نداشتم. وسیله بازی فردی من جوی آب توی کوچه بود. سدّی جلو خانه مان می ساختم و حرکت آب را به سوی درخت های حاشیه جوی هدایت می کردم. حوضچه ای هم پدید می آمد که من پاچۀ شلوارم را بالا بزنم و پاهایم را در خنكی آب حوضچه بازی بدهم...

http://amumostafa.com/page/amu.aspx

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
2 (14%)
4 stars
4 (28%)
3 stars
4 (28%)
2 stars
3 (21%)
1 star
1 (7%)
Displaying 1 - 3 of 3 reviews
Profile Image for Fahim.
276 reviews117 followers
August 10, 2022
ایده استفاده از پنج انگشت برای قصه ها دیگه خیلی تکرار شده از جانب استاد😁
Profile Image for Zahra Labbafan.
662 reviews28 followers
July 2, 2025
نمره ۲.۵
شعرهای رحماندوست روان و قشنگه برای بچه ها
تصویرسازی کتاب هم خوب بود
Profile Image for Rasta Nasseri.
81 reviews18 followers
September 23, 2014
من این کتاب را خیلی دوست دارم.
آنجایی که گربه از خواب بیدار شد خیلی ترسناک بود.
دوست دارم باز هم در مورد این پنج تا موش قصه ها و قسمت های بیشتری بخوانم.مرسی که این کتاب را نوشتید.
Displaying 1 - 3 of 3 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.