Jump to ratings and reviews
Rate this book

The Inverted Forest

Rate this book
"The Inverted Forest" is an uncollected work of short fiction by J. D. Salinger which appeared in the December 1947 issue of Cosmopolitan.

First published December 1, 1947

12 people are currently reading
1024 people want to read

About the author

J.D. Salinger

182 books16.1k followers
Librarian Note: There is more than one author by this name in the Goodreads database.

Works, most notably novel The Catcher in the Rye (1951), of American writer Jerome David Salinger often concern troubled, sensitive adolescents.

People well know this author for his reclusive nature. He published his last original work in 1965 and gave his last interview in 1980. Reared in city of New York, Salinger began short stories in secondary school and published several stories in the early 1940s before serving in World War II. In 1948, he published the critically acclaimed story "A Perfect Day for Bananafish" in The New Yorker, his subsequent home magazine. He released an immediate popular success. His depiction of adolescent alienation and loss of innocence in the protagonist Holden Caulfield especially influenced adolescent readers. Widely read and controversial, sells a quarter-million copies a year.

The success led to public attention and scrutiny: reclusive, he published new work less frequently. He followed with a short story collection, Nine Stories (1953), of a novella and a short story, Franny and Zooey (1961), and a collection of two novellas, Raise High the Roof Beam, Carpenters and Seymour: An Introduction (1963). His last published work, a novella entitled "Hapworth 16, 1924", appeared in The New Yorker on June 19, 1965.

Afterward, Salinger struggled with unwanted attention, including a legal battle in the 1980s with biographer Ian Hamilton. In the late 1990s, Joyce Maynard, a close ex-lover, and Margaret Salinger, his daughter, wrote and released his memoirs. In 1996, a small publisher announced a deal with Salinger to publish "Hapworth 16, 1924" in book form, but the ensuing publicity indefinitely delayed the release.

Another writer used one of his characters, resulting in copyright infringement; he filed a lawsuit against this writer and afterward made headlines around the globe in June 2009. Salinger died of natural causes at his home in Cornish, New Hampshire.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
449 (21%)
4 stars
744 (35%)
3 stars
647 (30%)
2 stars
203 (9%)
1 star
69 (3%)
Displaying 1 - 30 of 179 reviews
Profile Image for Farnoosh Farahbakht.
63 reviews368 followers
October 2, 2015
جنگل واژگون قصه آدم هایی است که با وجود رسیدن به بزرگسالی همچنان زندگی شان در زیر سایه تجارب دوران کودکی قرار دارد . عشقی که "کورین" 11 ساله به همکلاسی منزوی و عجیبش پیدا می کند یا نابودی عزت نفس "ری" در زندگی با مادر پرخاشگر و الکلی ،در ادامه داستان تاثیری عمیق بر زندگی آنها خواهد گذاشت.داستان روایتی خطی دارد و بسیار روان و خوشخوان است اما بعد از خواندن "ناتور دشت" انتظار اثر متفاوت تری از "سلینجر" داشتم
Profile Image for Niloofar.
118 reviews16 followers
January 22, 2014
پیشنهاد می‏کنم که اگر قرار است کتاب را بخوانید، به ادامه مطلب نروید، برای اینکه به خاطر تحلیل کردن کتاب، مجبور بوده‏ام که کل داستان را تعریف کنم!

نه سرزمین هرز، که بزرگ‏جنگلی واژگون
شاخ و برگ‏هایش، همه در زیر زمین
"جنگل واژگون"، داستانی ست که با همه سادگی ظاهری خود، دارای یک زمینه روان‏شناختی قابل توجه است. از علت احتمالی نامگذاری اثر، همین قدر می توانم بگویم که در روان‏شناسی "جنگل" نماد "ناخودآگاه روان آدمی" است.
کتاب سرگذشت روابط عاطفی زندگی دختر ثروتمندی به نام کورین است که در اواخر کودکی خود عاشق پسر فقیری به نام ریموند فورد می شود که در مدرسه در جریان بحث و جدلی بین دختر و یکی از همکلاسی هایش از دختر طرفداری کرده است. دختر در شب قبل از تولد یازده سالگی اش در دفتر خاطراتش ذکر می کند که ریموند مهربان ترین پسر دنیاست و من می خواهم با او ازدواج کنم. اما ریموند به تولد کورین نمی آید و وقتی کورین با رفتن به دربِ منزل ریموند، موضوع را جویا می شود متوجه می گردد که صاحبِ خانه ای که ریموند در آن زندگی می کند، در حال بیرون کردن آن‏ها از خانه است و این آخرین دیدار کورین با ریموند در کودکی است. بعد داستان می رود به سمت انواع روابط عاطفی ای که کورین در دوران بزرگسالی برقرار می کند تا زمانی که دوست گمشده خود، ریموند را پیدا کرده و در پی تحقق عشقی قدیمی ماجرایی تازه آغاز می کند. او با ریموند ازدواج می کند و بقیه ماجرا که خواندنی ست اتفاق می افتد... .
بررسی روان‏شناختی مسائل کورین در کودکی
کورین نُه سال بیشتر ندارد که مادرش خودکشی می کند. پدر کورین نیز، یک فرد بیمار است که از آلمان تبعید شده و شهروند امریکا ست و حالا کورین که زندگی مرفه اما خالی از عشقی را تجربه می کند، به مورد حمایت قرار گرفتن، توسط یک پسر در کودکی دل می بندد. اگرچه داستان به زندگی والدین او نمی پردازد اما دانستن همین دو نکته در مورد والدین او کافی ست، برای درک اینکه چرا کورین در بزرگسالی به ندرت به پسری اجازه می دهد که به او نزدیک شود و در همه ی روابط عاطفی اش شکست می خورد.
کورین در ارتباط با روابط عاطفی خود دو مسئله عمده ی ناخودآگاه دارد: اول اینکه دارای منع(injunction) "متعلق نباش"(1) است که به علت روابط غیرصمیمی والدینش با یکدیگر، در ذهن ناخودآگاه او از کودکی ریشه دوانده است و دوم اینکه موضوعی هست به نام تأثیرگذاری متفاوت پدر بر پسر و دختر. در حالیکه پدر اولین قهرمان یک پسر است، او اولین عشق یک دختر است. با نظر به این موضوع و شخصیت سازی ای که از پدر کورین در داستان می شود (یک آدم بیمار که توانایی محافظت از دخترش را ندارد و کارهای او را به وکیل خود سپرده است) می توان فهمید که اولین عشق کورین یک عشق نامطمئن می باشد.
بررسی روان‏شناختی مسائل ریموند فورد در کودکی
ریموند فورد با مادری الکلی، سیگاری و پرخاشگر زندگی می کند که در رستوران نظافتچی است. پدر ریموند، که یک کشیش می باشد آن ها را ترک کرده است. ریموند دائما توسط مادرش مورد تنبیه بدنی قرار می گیرد و به باد فحش و ناسزا گرفته می شود. مادر ریموند در عشق خود شکست خورده است. او ادعا می کند که از خانواده ای با سطح اقتصادی بالا بوده که با یک مرد پایین تر از خود ازدواج کرده است و حالا هم می تواند به خانه پدری اش برگردد اما این کار را نمی کند.
ریموند نیز با مسائل ناخودآگاهی در مورد روابط عاطفی اش دست به گریبان است: اول آنکه او دارای (منع injunction) "نزدیک نباش"(2) است. دوم آنکه او در زندگی اش قهرمانی ندارد. رابطه او با پدرش بطور کلی قطع است. اما وضعیت ریموند به دلیل نوع زندگی فقیرانه و کولی‏وار با مادرش از کورین هم بدتر است. کودک درون او با داشتن مادری که همواره والد انتقادگر است منزوی شده و به راحتی توانایی ارتباط برقرار کردن با همسالان خود را ندارد. در نتیجه رفتارهای او از دید دیگران عجیب، غیراجتماعی و غیرقابل فهم است.
روابط عاطفی کورین در بزرگسالی
در هفده سالگی کورین با کفش پاشنه کوتاه نزدیک شش فوت قد داشت. صورتش تقریبا همیشه در حالتی حاکی از نوعی ناامنی شخصی کشیده شده بود ولی... دختری بود با چهره ای فوق العاده. اما در هفده سالگی بیشتر پسرهایی که می شناخت او را هر چیزی غیر از فوق العاده می دانستند. به هر دلیل حرف زدنش آنقدر سریع و غیراحساساتی بود که تا مرز خشن بودن می رفت و همراه با آن، متاسفانه، مکالمه اش به شدت به داده های حقیقی وابسته بود... یک چیز دیگر هم بود. مردان جوان حس می کردند، یا واقعا می فهمیدند، که کورین دوست ندارد در غیر از مواقع لزوم لمس شود. اگر چنین می شد او یا قطع رابطه می کرد یا معذرت می خواست. این از آن جور چیزها بود که تأثیر خیلی بدی می گذاشت بر شنبه شبی که با «دانشجو بعد از این»های دانشگاه ییل می گذراند. کورین همین طور برای مدتی طولانی به قطع رابطه یا معذرت خواستن ادامه داد.

کورین در روابط عاطفی بزرگسالی خود، یک پیش‏نویس (script) عاطفی معیوب را دنبال می کند و تمام رفتارش معطوف به این است که سرنوشت روابط عاطفی خود را به هدف پیش‏نویس که منع "نزدیک نباش و متعلق نباش" است برساند و سرانجام با خیانت ریموند به کورین این پیش نویس به هدف نهایی خود می رسد.

سندروم بازگشت به خانه کودکی
چیزی که بسیار در روابط عاطفی کورین و ریموند خودنمایی می کند "سندروم بازگشت به خانه کودکی" است که به دو شکل، صورت می پذیرد:
کورین که مادری افسرده داشته است که در زمان نه سالگی اش خودکشی کرده، بطور ناخودآگاه در پی نجات دادن مادر خود از گوشه گیری و افسردگی است و کاری که با ریموند می کند همین است اما در عین حال او نمی خواهد از مادر خود خوشبخت تر باشد، بنابراین با وجود اینکه شخصی مثل راوی داستان عاشقانه به دنبال اوست، کورین به ریموند جذب می شود تا رابطه پدر و مادرش را شبیه سازی کند. یعنی با مردی ازدواج می‏کند که عاطفه و محبت مورد نیاز کورین را هرگز به او نمی دهد و در نهایت به او خیانت می کند.
ریموند نیز زمانی که به کورین خیانت می کند بطور ناخودآگاه در عشق، درگیر سندروم بازگشت به خانه دوران کودکی می شود. او به جای کورین، که فردی علاقه مند به اوست و زندگی خوبی را برای او فراهم کرده، پس از ازدواجش عاشق بانی کرافت می شود و با او فرار می کند. بانی کرافت، فردی مشروب خور و بسیار منتقد، ایرادگیر و سرکوفت‏زن است که در واقع سمبلی از مادر ریموند می باشد. بنابراین ریموند عاشق مادر خود شده و تمام تحقیری که در رابطه ی کودکی اش با مادر خود داشته را در رابطه عشق بزرگسالی‏اش بطور ناخودآگاه بازسازی می کند. حالا او نه در یک آپارتمان مجلل بلکه در یک مخروبه و محله فقیرنشین زندگی می کند. جایی که آخرین بار در کودکی او را دیدیم. حالا او نه تنها با استادان دانشگاه رابطه ای ندارد و شغل خود را عملا ترک کرده است، بلکه به انزوای کودکی خود برگشته و دوباره همان نوع رفتار را بازسازی می کند:
بعد کورین کمابیش آرام مهارِ خود را از دست داد. از فورد (ریموند) پرسید چرا برای او نامه ننوشته. متهمش کرد که بیمار و افسرده است. التماس کرد که با او به خانه بیاید. سرآسیمه صورت او را با دستانش لمس کرد.
اما فورد ناگهان حرفش را قطع کرد، در حالی که به گونه ای دردناک چشمانش را به هم می زد اما مثل هوشیارترین و معقول‏ترین مرد دنیا به نظر می‏رسید. «کورین، می‏دونی که نمی‏تونم از این وضع بیام بیرون.»
«چی؟»
فورد به اختصار توضیح داد: «دوباره رئیس دارم.»

در پایان، مصطفی مستور نیز نقد و نظری درباره کتاب "جنگل واژگون" داشته است که اگرچه می تواند دید دیگری به موضوع باشد اما قدر مسلم دید بعیدی به مسئله اصلی است زیرا کاملا مشخص است که سلینجر از دانش مربوط به نظریه‏های روان‏‏تحلیل‏گری برخوردار است و به هیچ وجه داستان نمی تواند بصورت اتفاقی چنین زمینه روان‏شناختی قابل توجهی را دنبال کند. تا جایی که خود سلینجر بصورت مستقیم در داستان اشاره می کند که کورین بی آنکه به مجلات روان‏شناسی‏اش نگاه کند، مثل همیشه مجلات را کنار گذاشت. یا در جایی دیگر می‏گوید که کورین هرگز روانکاوی نشده بود. ضمن اینکه راوی(وینر) جایی به کورین اشاره می کند که ریموند دیوانه است و منظورش از دیوانه، نابه‏هنجار بودن ریموند از لحاظ روان‏شناختی در روابط عاطفی‏اش است.

بنابراین، پر واضح است که پیام "جنگل واژگون" به خواننده‏هایش، این است که تا چه اندازه خودشناسی و پرداختن به حل و فصل مسائل ناخودآگاه ضرورت دارد و تا کجا ناخودآگاه می‏تواند زندگی واقعی را درگیر خود کند. بعلاوه، چگونه برخی از مؤلفه های ناخودآگاه ذهن آدمی از نسلی به نسل بعد منتقل می‏شود. موضوع وقتی جدی‏تر می‏شود که با وجود خیانت ریموند، کورین همچنان هجده ماه بعد به دنبال او می‏گردد و حاضر نیست که رابطه سالمی را با وینر راوی داستان شروع کند. همانطور که ریموند نمی‏تواند از وضعیت خود بیرون بیاید برای اینکه رئیس دارد. در واقع پیش‏نویس‏های ناخودآگاه ذهن آدمی بطور فلج کننده‏ای می‏تواند انسان‏ها را درگیر کند اگر بطور بنیادی حل و فصل نشوند و این همه چیزی ست که به لطف یک داستان به ظاهر ساده و کوتاه خواننده، آن را در می‏یابد.


+ (1) و (2): رجوع کنید به مباحث "تحلیل رفتار متقابل"
Profile Image for ArEzO.... Es.
290 reviews
August 30, 2008
جنگل واژگون" داستانی ست درباره عشقی در کودکی که به زمان بزرگسالی تجدید می شود. نمونه ای از یک داستان عاشقانه که در آثار سلینجر به ندرت دیده شده.
داستان با کودکی ی "کورین"، شخصیت اصلی ی داستان آغاز می شود. سلینجر، به طرز ماهرانه ای 19 سال از زندگی ی او را در چند صفحه روایت می کند و ما را به همراه خودش که یکی از شخصیت های داستان است وارد زند��ی ی بزرگسالی ی او می کند.
ایجاد رابطه، تاثیر والدین بر کودک، درک درست از آدم ها، روان شناسی ی شخصیت ها در این اثر تنیده شده.
"جنگل واژگون" بر گرفته ی شعری ست از "ریموند فورد" دیگر شخصیت داستان:
"نه سرزمین هرز، که بزرگ جنگلی واژگون
شاخ و برگ هایش، همه در زیر زمین."
شعری که بازگو کننده ی تمامی ی داستان است و به ما یادآور می شود که در پس هر چیز معمولی، نکته ای ماندگار نهفته
Profile Image for Somayeh Pourtalari.
123 reviews82 followers
March 18, 2015
امروز عصر يه آدمِ كتابخونِ خوبي بهم معرفيش كرد . بهم گفت "وقتي بخونيش دلت ميخواد بزني از خونه بيرون و يه سيگار روشن كني."
گفتم اهل سيگار نيستم.
گفت "خودش ساعت ٢ صبح بعد از خوندن اين كتاب از خونه زده بيرون."
الان ساعت ٢ صبحه و من تازه تمومش كردم.
دلم ميخواد بزنم بيرون
دلم ميخواد بارون شباي اخراسفند به صورتم بخوره.
" نه زميني باير ؛ كه جنگلي وارونه
شاخ و برگ درختان ، چسبيده به دل زمين"

جنگل وارونه- جي دي سلينجر
ترجمه : علي شيعه علي
٢٨ اسفند ١٣٩٣
Profile Image for Afkham.
155 reviews31 followers
May 5, 2018
«یه شاعر شعرشو اختراع نمی کنه ... کشفش می کنه»

شخصیت های سلینجر در عین دیوانگی و غیرعادی بودن از معمولی ترین افراد دوروبرمون هستن. افرادی که عاشقشون می شیم یا حتی بخش هایی از وجود خودمونن و داستان دیوانگی هاشون همیشه شنیدنی است.
Profile Image for Narcissus.
57 reviews72 followers
March 2, 2019
خب من از طرفداران سلینجر نیستم! ناتور دشت و فرانی و زویی اصلا حس و قلب من رو درگیر نمیکردن و حین خوندن، بیشترخودم دنبال نتیجه گیری و تلاش برای فهمیدن شخصیتها بودم تا اینکه اونها خودشون رو توی ذهن و دلم جا کنن. در عین حال اصرار داشتم به سلینجر فرصت بدم و بالاخره جنگل واژگون هیجان زدم کرد، منو به وجد آورد و کاری کرد که پی دی اف کتاب رو در شرایطی که مجبور بودم از پای کامپیوترم پا شم و برم بیرون، بریزمش تو گوشیم و توی راه بخونم تا تموم شه. توی شیوه روایت و شخصیت پردازی البته ضعفهایی داشت مشخصا کورین که انگار صرفا تماشاچی زندگی خودش و این داستان بود نه یک شخصیت اصلی و اثرگذار اما شخصیت ری فورد و ماجراهای حول اون و بانی، دیوانگی و غربت عجیبی داشت که من از کشفش لذت میبردم. هرچند خیلی از جنبه هاش برام مجهول موند از جمله شکل شروع رابطه و دلدادگی فورد به بانی (مثلا بانی که از ابتدا به ضعف شخصیت و تو سری خور بودن فورد آگاه نبود تا چهره ی واقعی خودش رو نشون بده و نقاب دخترک بیست ساله ی نویسنده رو از چهره برداره و خاطره ی مادر رو برای فورد زنده کنه یا فورد که از ابتدا تمایلی به این دیدار نداشته با کدوم جرقه به این ورطه میفته؟ آیا نوشته های بانی باعثش میشه و از همون ابتدا اون رو تحت تاثیر قرار میده؟) اما سیر اتفاقات برام جالب و بهت آور و اثرگذار بود.
اروین یالوم از قول شخصیت اصلی کتاب " مامان و معنی زندگی" درباره مادرش که به تعبیر خودش خودبین، منع کننده، مداخله جو، بدگمان، کینه ای"و... بود مینویسه : "چقدر به دوستانم که مادرانی دوست داشتنی، مهربان و حمایتگر داشتند رشک میبردم و چقدر عجیب بود که آنها به مادرشان وابسته نبودند، نه دایم بهشان تلفن میزدند، نه به ملاقاتشان میرفتند، نه خوابشان را میدیدند و نه حتی بهشان فکر میکردند. ولی من در طول رو بارها مجبور بودم فکر مادرم را از ذهنم برانم..." ریموند فورد تجسم همین شخصیت بود برای من
Profile Image for بهمن.
Author 12 books889 followers
March 3, 2007
اگر داستان‌های دیوید سلینجر را دوست دارید، «جنگل واژگون» را از دست ندهید. همان نثر آشنا و قوی سلینجر در فضایی نیویورکی با شخصیت‌هایی که -در این سال‌ها با خواندن داستان‌های زیادی از نویسندگان شرق آمریکا مثل سلینجر و آستر و کارور و آپدایک و حتی لاهیری- با آنها آشناتر شده‌ایم.
داستان کوتاهی است، کم‌تر از ۱۰۰ صفحه. ولی آن‌قدر کشش دارد که قاعدتاً یک ضرب می‌خوانیدش. البته ترجمه عالی نیست. بد نیست ولی نمی‌شود گفت «خوب» است.
جالب این‌که در این بازار نسبتاً کساد کتاب که تیراژ معمول چاپ اول کتاب‌ها حدود ۲۰۰۰ نسخه است، نشر نیلا در چاپ اول ۵۰۰۰ نسخه از «جنگل واژگون» چاپ کرده و البته من برای گیر آوردنش مجبور شدم به چند کتاب‌فروشی سر بزنم.
Profile Image for Nastaran.
57 reviews100 followers
July 7, 2015
دومین کتابیه که از سلینجر میخونم و باید بگم که کاراشو میپسندم.
و این داستان رو بیشتر از قبلی. نان استاپ خوندمش...
با اینکه عاشقانه است اما کلیشه ای نیست.
برعکس، گیرا بود و پایان قشنگی داشت. قشنگ از این جهت، که داستان مسیر کتابهای کلیشه ای رو به خودش نگرفت.
Profile Image for Mrm. Gh.
126 reviews24 followers
October 22, 2015
فورد نمي توانست جور ديگري، غير از اينكه زير سلطه ي يك زن باشد، زندگي كند. فلاكت ِ انتخاب شده
Profile Image for Mat.
132 reviews41 followers
November 3, 2019
«نه سرزمین هرز
كه بزرگ جنگلی واژگون
شاخ و برگهایش
همه در زیرزمین»

روایتی کوتاه و دلنشین از دنیایی که در اون قرار نیست چیزی درست بشه...
Profile Image for Fardokht Sn.
122 reviews68 followers
October 27, 2022
بعد از خواندن ناطوردشت حس کردم مردم چقدر الکی سلینجر سلینجر میکنن
یه سری احوالات زودگذر که فقط به درد تینیجرا میخورن!

خوشحالم که امروز با خوندن این کتاب فهمیدم سلینجر یه سلینجرِ دیگه ست برای من!
یه چیز درحد همینگوی حتی!

چقدر این کتاب برام خوب بود
Profile Image for Sara Kamjou.
664 reviews506 followers
February 22, 2016
جنگل واژگون دومین کتابی بود که از سلینجر می‌خواندم. اوایل کتاب خیلی خسته‌کننده بود و آدم با خودش فکر می‌کرد این همه اسم جز گیج کردن من به چه کار می‌آیند. نیمه‌ی کتاب بهتر بود، هرچند ریتم کند و گاه کشدار می‌شد. اوج کتاب در یک سوم آخر، یعنی حدود بیست صفحه‌ی پایانی بود. بیست صفحه‌ی آخر آن‌قدر خوب بود که می‌شد خستگی اوایل کتاب را کاملا به آن بخشید.
در اواخر کتاب، نویسنده به نحو عالی شخصیت آدم‌های داستان را تحلیل کرد. من از این تحلیل واقعا لذت بردم.
-----------------------------
جملات ماندگار کتاب:
برای درست لمس کردن هرکسی کلی نبوغ خاص لازم بود.
...
- غذاتو نخوردی. اصلا به غذات دست نزدی.
- چرا خوردم. دارم به تو گوش می‌کنم.
...
تو عالی‌ترین کلاه‌صاف‌کنی هستی که تا حالا وجود داشته.
...
شاعر شعرشو ابداع نمی‌کنه، کشفش می‌کنه.
...
به نظر می‌رسید هیچ راهی برای تسلای اندوه او یا حتی فهمیدن آن وجود ندارد.
...
طاقت ندارم کسی پشت تلفن تو گوشم هوار بزنه.
Profile Image for Sahar Khoshghadam.
85 reviews23 followers
January 10, 2017
سلینجر از اون نویسنده هاست که ساده نویسیش آدم رو کلافه نمی کنه، جنگل وارونه هم یه کتاب ساده اما عجیبه، بستگی داره به ظاهر داستان و آدمهاش توجه کنی یا به عمق قصه و درونیات شخصیت ها، خلاصه که بخونیدش احتمالش کمه که پشیمون بشید.
Profile Image for Golnaz.
160 reviews3 followers
August 26, 2017
لحنش، موضوعش، شروع و پایانش همه‌ش جذاب بود
Profile Image for Shaghayegh.l3.
414 reviews58 followers
November 12, 2018
داستان انقدر روون بود و قابلیت حل کردن آدمی در خودش رو داشت که نتونستم یه روزه نخونمش و از پایان تقریباً عجیبش حیرت نکنم.
Profile Image for Kebrit !!!.
195 reviews
October 2, 2009
"هیچ‌وقت تو زندگیم لب به مشروب نزده‌م." فورد این را به آرامی گفت، انگار بخواهد حالت اعتراف‌گونه را از حرفش بگیرد. "نه به‌خاطر این‌که مادرم الکلی بود. هیچ وقت سیگارَم نکشیدم. دلیلش اینه که وقتی بچه بودم، یه نفر بهم گفت الکل و سیگار حس چشایی رو ضعیف می‌کنه. من فکر کردم خوبه که آدم حس چشایی کامل و بی‌نقصی داشته باشه. یه جورایی، هنوزم همین‌جور فکر می‌کنم. هنوز نتونسته‌م از خیلی اعتقادات بچگی‌م دست بکشم."
Profile Image for NaaZaaNiN.
31 reviews35 followers
October 2, 2015
اوایل داستان گیج کننده بود بخاطر تعدد اسامی که ازشون نام میبرد و تاحدود زیادی خسته کننده ولی از اواسط داستان که پای فورد به داستان باز شد و رابطشون به سرعت پیشرفت کرد جذاب تر شد .
اینکه چرا و چطور شد که فورد گذاشت رفت سوالی بود که واسه خواننده ایجاد میشد . پایان کتاب یه علامت تعجب بزرگ واست باقی میمونه

بوسه اش، بوسه ی معمولی و سرخورده ی یک شوهر معمولی و سرخورده بود که از اداره بازگشته و وارد اتاق نشیمن شده.

بوسه اش، بوسه ی معمولی و سرخورده ی یک شوهر معمولی و سرخورده بود که از اداره بازگشته و وارد اتاق نشیمن شده.

برای درست لمس کردن هرکسی، کلی نبوغ خاص لازم بود.

Profile Image for Vahid.
355 reviews27 followers
January 15, 2020
نه سرزمین هرز...
کتابی بود با داستانی خوب...
که بزرگ جنگلی واژگون...
با نثری روان و سلیس...
شاخه‌هایش همه در زیر زمین...
اما نقطه قوت داستان چرخش‌های بی‌سابقه راوی است و نگاه دقیق سلینجر.
با اینکه داستان کوتاه است و در صد صفحه به سرانجام می‌رسد اما شخصیت‌ پردازی‌ها بسیار قوی و باور‌ پذیر می‌نماید.
و زیباترین نکته این است که پایان داستان به آغاز آن منتهی می گردد.
Profile Image for Shabnam.
23 reviews11 followers
June 23, 2022
بعد از مدت ها درگیری با امتحانات این کتاب کم حجم را تمام کردم بزرگ ترین مسئله من با این کتاب کیفیت خیلی خیلی خیلی بد کتاب بود. من کتاب را شبیه به برگه های جزوه یک درس نه چندان مهم خواندم(چون تمام کتاب ورق ورق جدا شد)
متاسفم آقای ناشر!
Profile Image for Atoosa.
23 reviews39 followers
October 25, 2017
داستان کوتاهی بود میشد تو ۲ ساعت تمومش کرد که من تو دانشگاه تو فاصله بین دو‌کلاس خوندمش اینقدر ساده و روون بود که اصلا متوجه گذر زمان نشدم!اما تو این کتاب من هیچ اثری از سالینجر نمیدیدم با توجه به دو کتابی که تا حالا ازش خوندم این کتاب با اونا خیلی فرق داشت،درسته که کتاب رو دوست داشتم اما توقع من از سالینجر عزیز یه چیز دیگه بود و‌نکته ی دیگه اینکه اگه آخر کتاب اینطوری تموم نمیشد دیگه خییلیی ناامید میشدم!!
Profile Image for Leila.
134 reviews51 followers
May 8, 2023
اما احتمال بسیار ساده‌تری هم وجود داشت‌. کورین میخواست فورد را به خودش نزدیک‌تر کند،جسما و روحا. می‌خواست باریکه مایل نور خورشید که بر میز صبحانه می‌پاشید را درست روی خودشان تنظیم کند، طوری که هر دو همزمان و نه تنها زیرش باشند.
.
تا حالا شده داستان زندگی‌تونو تو یه کتاب بخونین؟
Profile Image for Maryam.
9 reviews
October 18, 2009
کورین بی نگاهی به پشت سر با تمام سرعتی که در توانش بود از پله ها رفت پایین و به خیابان که رسید شروع کرد به دویدن
ناشیانه
افتان و
خیزان
Profile Image for Pardis.
87 reviews128 followers
July 10, 2016
نه سرزمين هرز، كه بزرگ جنگلى واژگون
شاخ و برگهايش، همه در زير زمين
Profile Image for Sanam.
99 reviews37 followers
October 22, 2017
سلینجر خیلی قشنگ وارونگی رو تصویر کرده
و یکجا هم که اسم سیمور معروفترین شخصیت کارهای
بعدی توی کتاب اومده
این داستان فکر کنم از اولین کارهای سلینجر هست
Profile Image for Rana Heshmati.
628 reviews882 followers
June 19, 2018
گرچه کادوی خ.ق.ک به لیلی بود، اما همیشه دوست داشتم ازش قرض بگیرم و‌ بخونم. گرفتم. و خوندم. و چقدر عجیب بود... و بنظرم خیلی شبیه سلینجر نبود.
25 reviews19 followers
February 12, 2018
قسمتهایی که آشنایی و فرار فورد با بانی را تعریف می کرد، با اینکه نوع طنز و فرمش را می فهمم، اما به نظرم فریبی داشت که به فرم کلی داستان نمی خورد، که به نظرم نقص کمی نبود، اما باقی داستان متوسط به بالا بود برام. امیدوارم در آینده هم از سلینجر بخوانم.
Profile Image for Pardis.
705 reviews
May 16, 2009
اين كتاب داستان كورين، زني ثروتمند و متمول است كه مادرش در كودكي اش خودكشي كرده و او در سال 1917 پسري به نام ريموند فورد )كه مادرش نظافتچي است( را به جشن تولدش دعوت مي كند كه بعد از اخراج مادر ريموند اين رابطه دوستانه نيز برهم مي ريزد... سال ها مي گذرد و كورين توسط يكي از دوستانش درمي يابد كه ريموند فورد يك شاعر بلند آوازه شده و... آن دو بعد از يك ملاقات با هم ازدواج مي كنند، بعدها با نفوذ يك دختر جوان و شاعر به نام <باني> در زندگي كورين و ريموند، اين رابطه نيز از هم مي پاشد. فورد با باني ازدواج مي كند و كورين با ديدن اين ارتباط ديوانه وار رو به خياباني خود را رها مي سازد و...
Displaying 1 - 30 of 179 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.