گفته میشه قدیمیترین مقتلی که دربارهی واقعهی کربلا نوشته شده مقتل ابومخنف بوده، که البته اصل کتاب به دست ما نرسیده، و بخشهایی از کتاب که در کتب مختلف بهشون ارجاع داده شده جمعآوری و تبدیل به این کتاب شده.
جغرافیای یک تاریخ/ آغاز این نوشته پایان داستان است: مقتل الحسین(ع) و هنگامه خواندن آغاز تا پایانش مدام این فکر به ذهن متبادر میشود که گوینده چه حالی داشته وقتی از ریختن گلهای باغستان در جلوی دیدگان باغبان روایت میکند؟ آیا روی دو پا برقرار بوده و منظره را نظاره کرده و دوباره آن را بازگفته؟ از گوینده بگذریم که نمیدانم سرنوشتش(شان) چه شد. فکریم که نویسنده با کدام گوش توانسته گوش بسپارد به این روایت و با کدام دست قدرت داشته بر سیاهه کردن این برگ سیاه تاریخ. در زمانهای که نه دستگاه تایپی بوده و نه کامپیوتری و نه هوش مصنوعی، نویسنده چطور قلم و مرکب حاضر کرده و توانسته ورق را از اشک و خون مصون بدارد. از نویسنده بگذریم که نمیدانم حالش(شان) چه شد. فکری این اوراقی هستم که سالهای سال است سنگینی این روایت را بر دوش میکشند و کمر خم نمیکنند. رنج و زجر درون روایت را میدانند و نمیسوزند. فشار غم حاصل از ابتدا تا انتها را میبینند و فشرده نمیشوند. این کدامین گوینده، نویسنده یا نوشته است که میتواند روایت را ببیند، بازگوید، بنویسد و حمل کند مادامی که هنوز از ذات خود تهی نشده باشد. سوز روایت از یک سو خواننده را آزار میدهد و سوز طغیان دروغهای ساخته و پرداخته آنها که خود را متصدی بازگو کردن این روایت میدانند، آزار دیگر میدهد. بخش قابل توجهی از جزئیاتی که سالهاست شنیدهایم(اید) و شخصیتهایی که برایشان متأثر شدهایم(اید)، جایشان در روایت اول(نزدیکترین روایت به واقعیت)، مفقود است و از قضا جای کلام امام نیز در فریاد متصدیان مفقود. کلامی که گفت: «هرکس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میکند، پیمان خدایی را میشکند، با سنت رسول خدا مخالفت میکند، با بندگان خدا گناه و دشمنی میورزد و او با کردار و گفتار علیه آن سلطان برنخیزد، مسلما خداوند او را نیز به سرنوشت آن ستمگر دچار خواهد کرد. آگاه باشید که این قوم از شیطان اطاعت کرده و از اطاعت خدا دست برداشتهاند. فساد نموده و حدود خدا را تعطیل کرده و اموال عمومی را به خویشتن منحصر کردهاند»(لوط بن یحیی ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، حجتالله جودکی، خیمه: ۱۴۰۰، ص ۲۰۲). مگر نه این که نخستین کسی صاحب عزا و صاحب مجلس روضه امام همان یزید بود(همان: ۴۰۶) و مگر نه این که در میان متصدیان عزای حسین(ع) بسیارند یزدیان. به قطع میتوان گفت داستانی که حالا و از فرآیند حرکت امام از مکه به کوفه و شخصیت امام و همراهانش بر ذهنها نقش بسته، با روایت راوی اول(ابومخنف) اگر نگوییم تضاد دارد، بدون تردید متفاوت است. یک سال خواندن این نوشته زمان برد از اربعین ۱۴۴۴ تا اربعین ۱۴۴۵ و در تمام این یک سال مدام ذهنم مشغول نظر امام بود نسبت به دنیای دون: «کارها چنان شده که میبینید و دنیا دگرگون و زشت شده و نیکی آن پشت کرده و از بین رفته جز مقدار ناچیزی همچون آب تهماندهی ظرفی باقی نمانده است و زندگی آنچنان پست و ناچیز است که به چراگاه کممایه و زیانآوری میماند. آیا نمیبینید که به حق عمل نشده و از باطل دوری نمیگزینند. در چنین شرایطی است که مرگ برای مؤمن سزاوارتر است. من مرگ را جز شهادت و زندگی با ستمگران را جز ذلت نمیبینم»(همان: ۲۰۴). آغاز این نوشته از نامش پایان است و مبدأ و مقصد یکیست. مسیر مبدأ تا مقصد است که زمان را متوقف، مکان را ثابت و داستان را روایت میکند. کربلا زمانی میان زمانها است؛ جغرافیای تاریخ و روایت ساری در رگهای دنیای کنونی. زمانی که تکرار است، جغرافیایی که ممتد است و روایتی که جاری است.