Jump to ratings and reviews
Rate this book

خزه

Rate this book
چاپ اول انتشارات زمان ۱۳۵۲
چاپ دوم ۱۳۵۵
چاپ سوم ۱۳۵۶
در دوران اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم، مردی از جنگ برگشته و خانواده‌اش را از دست داده است. او کم کم به زندگی در یک روستا دلخوش می‌شود. اما جنگ مجال خوشی برای کسی نمی‌گذارد.

324 pages, Paperback

First published January 1, 1954

11 people are currently reading
158 people want to read

About the author

Herbert Le Porrier

11 books9 followers
Herbert Le Porrier, né le 30 mars 1913 à Cernăuţi en Roumanie (aujourd'hui en Ukraine) et décédé en 1977 à Paris, est un écrivain français, lauréat du Prix du roman populiste en 1951, du Prix des libraires en 1975, du Prix de la Société des gens de Lettres en 1977.

Herbert Le Porrier est cousin germain, par sa mère, d'Otto Preminger. Il immigre en France en 1933 pour y étudier la médecine et obtient son diplôme de docteur en médecine en 1940. Durant la guerre il s'engage comme FFI en octobre 1942 et exerce la médecine en milieu rural pendant l'Occupation notamment à Longny-au-Perche où il se lie d'amitié avec Louise Hervieu qui s'y est retirée pour raisons de santé. C'est à cette époque qu'il réalise ses premiers écrits.

Il s'installe à Paris en 1945 pour y mener de front son métier de médecin et son œuvre littéraire. Romancier, dramaturge, essayiste, chroniqueur, critique (notamment aux Lettres françaises), il devient membre du Comité national des écrivains dont il s'éloigne à la suite des événements de Hongrie en 1956.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
86 (28%)
4 stars
116 (37%)
3 stars
74 (24%)
2 stars
25 (8%)
1 star
5 (1%)
Displaying 1 - 30 of 49 reviews
Profile Image for Maziyar Yf.
814 reviews630 followers
June 12, 2024
خزه کتابی ایست از هربرت لوپوریه ، نویسنده فرانسوی . کتاب او روایتی ایست حزن‌آلود از سرزمینی غرق در تاریکی جنگ جهانی دوم، یعنی فرانسه تحت اشغال نازی‌ها . کتاب لوپوریه صدای غم انگیز مردمانی ایست که زیر چکمه‌های بی‌رحم ظلم له می‌شوند .
خزه را می توان داستانی از پوچی و سردرگمی، جایی که امید در لابه‌لای ویرانی‌ها گم شده و تنها سایه‌ای از آن در قلب‌های خسته و رنج‌دیده باقی مانده است ، حکایت مردمانی اسیر تاریکی و وحشت، در جستجوی کورسوی نوری در ظلمات دانست .
خزه به موضوعات مختلفی مانند جنگ، عشق، فقدان، امید و رستگاری می‌پردازد. لوپوریه در این رمان تصویری واقع‌گرایانه از ویرانی‌های جنگ و تأثیر آن بر زندگی انسان‌ها ترسیم کرده. او همچنین به کاوش در اعماق روان شخصیت‌های داستان پرداخته و نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها در مواجهه با سختی‌ها می‌توانند راه‌هایی برای التیام یافتن رنج و درد خود و ادامه زندگی پیدا کنند.
در میان رنج و درد و تباهی، خزه ، مانند نمادی از استقامت در برابر ظلم، در سکوت مطلق، شاهد این تراژدی انسانی است.
کتاب لوپوریه روایتی از فرانسه‌ی تحت اشغال نازی‌ها در جریان جنگ جهانی دوم است، اما فقط به تاریکی و ویرانی آن دوران محدود نمی‌شود. نویسنده در این داستان، در کنار رنج و پوچی، مقاومت، عشق و امید را هم نشان داده . مردم جنگ‌زده با وجود سختی‌ها و ناملایمات، تلاش می‌کنند تا زندگی خود را ادامه دهند. آنها با فداکاری و از خودگذشتگی، از یکدیگر حمایت می‌کنند و به دنبال راه‌هایی برای حفظ امید و معنای زندگی در این دنیای آشفته هستند .
در این دنیای خاکستری، عشقی ممنوعه شکوفه می‌کند، گویی برای اثبات اینکه حتی در تاریک‌ترین لحظات نیز، عشق می‌تواند راه خود را پیدا کند. گرچه که جنگ بی رحم تر از آن است که به آن مجالی دهد.
خزه در فضایی آرام و با سرعتی کند روایت می‌شود. این موضوع با دیگر داستان‌های جنگی که معمولا پرماجرا و سریع هستند، تفاوت دارد . ریتم کند کتاب ، گرچه به جلوه و لطافت شاعرانه و هم چنین تعمیق شخصیت ها کمک کرده اما فضای داستان را هم کمی غیر واقعی و ساختگی کرده .
هدف اصلی کتاب لوپوریه ، ارائه تصویری سرگرم‌کننده و هیجان‌انگیز از جنگ نیست. نویسنده تلاش کرده واقعیت‌های جنگ و تأثیر آن بر زندگی انسان‌ها را به تصویر بکشد . گرچه لحن شاعرانه و کلام لطیف او ، درد و رنج داستان را کم کرده است .
229 reviews119 followers
October 22, 2018
بالاخره تموم شد! خوندنش خیلی طول کشید چون روند کتاب خیلی کند و یکنواخته.. ولی هرچی باشه درمورد جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه توسط آلمانه و نمیشه ازش گذشت..
Profile Image for Ehsan'Shokraie'.
763 reviews221 followers
April 8, 2022
خزه شاهکاری خواندنیست از روزگار  فرانسه در اشغال آلمان ها،از زندگی مردمان پس از شکست..انسانی شکسته از جنگ از شهر خصمانه پاریس که در زیر چکمه های نازی ها لگد مال می شود بی هدف می گریزد..تا که تنها آنجا نباشد،گویی که هوای پاریس برای او غیر قابل تنفس شده..در سفر کوتاه جاده ای به ناچار در روستایی لنگر می اندازد،دست شسته از زندگی هیاهو ها و انسان هایش به مرور فراق ابدی همسر و دخترانش که در بمباران ها کشته شدند می پردازد..شهرهای بزرگ چون پاریس همانند هیولایی انسان های شکسته را می بلعد،در سکوت و سادگی روستا اما وی دوباره قدم برمیدارد‌.زیبایی ها و انسان هایش را درک می کند..و ناگهان در میابد احساس و میل زندگی که در او مرده بود بار دیگر در این روستا که همه اکنون او را مشناسند و از خود می دانند به او باز می گردد..این جادوی جوامع کوچک است،جادویی که در زیر سایه ساختمان های بلند شهر های بزرگ و در سروصدای سیری ناپذیر تردد ها فراموش شده..در شهر های بزرگ همانند مردگان متحرک مسیر می پیمایم،هر یک به سوی مقصدی..حال که در آن روستای کوچک یا در آن شهر آرام دوران کودکی،در خنکای سایه درختی ست که دوباره زنده می گردیم.


خواندن این کتاب تجربه شگفت و لذت بخشی بود

جنگ تنها شهر ها و کشور ها را ویران نمی سازد،بلکه روح انسان ها را تکه پاره می کند،گلوله ها و موشک ها تنها به سوی جسم انسان نشانه نمی روند بلکه روانش را هدف می گیرند،بسیاری در جنگ ها کشته می شوند،سربازی با تفنگی در دست،کودکی با عروسکش..مادری با نوزادش در آغوش..بسیاری نیز در جنگ ها میمیرند،آنگاه که در پایان جنگ صدای سکوت نیز وحشت زده شان می سازد‌.
Profile Image for Zeinab.
15 reviews6 followers
July 26, 2017
من همیشه شرح حالهایی که از وضعیت زندگی عامه مردم در زمان جنگ منتشر میشه رو به دیدن و یا خوندن جزییات تاریخی و نبرد سربازها ترجیح میدم و برای همین هم هست که دیدن فیلمها و یا خوندن کتابهایی که به شرح حال سربازهای جنگ میپردازن جذابیت کمتری برام دارن. فکر میکنم اکثر ماها بیشتر مشتاق دونستن این موضوع باشیم که جنگ چه تبعات و تاثیراتی روی زندگی مردم عادی مثل خودمون داره و دونستن تبعات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و ... جنگ در یک جامعه از فهمیدن و درک کردن وضعیت زندگی مردم کوچه و بازار شروع میشه
خزه شرح زندگی یک روزنامه‌نگار/نویسنده از زبان خودش هست که اتفاقا در جنگ هم خدمت کرده و زندگی شخصیش تحت تاثیر جنگ و اشغال فرانسه توسط نیروهای آلمان نازی، دچار تغییرات ناخوشایند و دلخراش شده.
داستان روند خطی و سرراستی داره و نویسنده به سادگی تمام و بدون سعی در پیچیده کردن وقایع داستان، تا حد زیادی موفق میشه یک داستان جذاب رو از زبان این مرد روایت کنه. برای رسیدن به این مقصود، لوپوریه از موضوعات جذاب و حیاتی‌ای مثل آزادی و عشق استفاده میکنه و در روایت داستانِ مردی با مشکلات روحی که شاید امیدش به زندگی رو از دست داده و میخواد خودش رو از منجلاب این بحران بیرون بکشه، سعی میکنه مخاطب رو قدم به قدم با تلاش این مرد برای پیدا کردن دوباره عشق و امید به زندگی و جست و جوی آرامش درونی همراه کنه.
با توجه به اینکه داستان در دوران اشغال فرانسه اتفاق میفته، نویسنده نگاه ویژه‌ای به مبارزه مردم علیه اشغالگران داره و سعی میکنه تصویرسازی‌ای از مبارزات روزمره مردم دربرابر آلمانها داشته باشه، از مسايل کوچیک مثل نوشیدن یک بطری شراب و گفتن " این هم یکی دیگر که آلمانی‌ها نخواهند توانست طعش را بچشند" تا اقدامات بزرگتر و مخاطره‌آمیزتری که با زندگی مردم زمان جنگ و اشغال عجین شده.
از ترجمه مرحوم شاملو اینطور برداشت میشه که لحن نویسنده با طنز آمیخته‌ست، و اگر به واقع همینطور باشه به حق آقای شاملو از عهده نزدیک کردن اصطلاحات کوچه بازاری به زبان فارسی براومدن و ترجمه زیبا و دلنشینی از اثر رو ارائه دادن.
امیدوارم خلاصه‌ای که نوشتم فضای داستان رو تا حدی نمایان کرده باشه و اگر کتاب رو شروع کردید از خوندنش لذت ببرید.
Profile Image for Soha.
73 reviews14 followers
January 20, 2016

_ گايار جان! آخر اميد كه يك موضوع جغرافيائي نيست.اميد زير پلك هاي آدميزاد است و حكم چشم هايش را دارد و اگر از دست رفت ديگر هيچ جاي دنيا نمي شود گيرش آورد... از دست دادن اميد درست به اين مي ماند كه آدم بر اثر پيشامدي ، سانحه ئي ، چيزي چشمش را از دست بدهد.


Profile Image for مهران.
30 reviews
September 28, 2023
کتاب برای من متوسط رو به خوب بود ، اوج و فرود کتاب زیاد اتفاق میفتاد برام .در کل کتاب رو دوس داشتم و حس خوبی ازش میگرفتم با اینکه پر از درد و تنهایی بود شخصیت داستان...
پایان کتاب رو خیلی دوس داشتم و به طور غم انگیزی برای من تموم شد.کتاب ارزش خوندن داره شک نکنید از این بابت، فقط ببینید به داستانی جنگی و تاریخی علاقه دارید یا نه
مشکل من با این کتاب که شاید فقط من اینجوری بودم با داستان این بود که مجبور بودم هی برگردم به عقب تا شخصیت ها یادم بیاد و خیلی مواقع هم برنمیگشتم و ادامه میدادم داستان رو..شاید خیلی تعداد شخصیت ها زیاد نباشه تو داستان اما برای من جوری پیش میرفت که یادم میرفت کی کیه!!!شاید شما اینجور نباشید با خوندن کتاب.

دوباره کتابو خوندم و اینبار ۵ رو میدم بهش⭐⭐⭐⭐⭐

خب امیدوارم کمکی کرده باشم که کتابو در آینده بخونید یا نه ...
(من پیشنهاد میکنم بخونید.)

#ادبیات_داستانی
#ادبیات_فرانسه
#داستان_تاریخی
#داستان_جنگی
Profile Image for Vahid.
357 reviews30 followers
October 31, 2021
بهترین، کوتاهترین و گویا‌ترین وصف کتاب را نویسنده در صفحه ۳۲۴ اینطور نوشته:
 این کتاب حکایت مردی بود که میل و لذت زندگی را از دست داده بود و بعد رفته رفته این لذت و میل را به دست می‌آورد...
با این جمله خواننده می‌تواند نوع استراتژی خواندن را معین کرده انتظاراتش را از رمان تعدیل کند.
ترجمه شاملو لطف و صفای خاصی به متن داده بود و پیوندی مستحکم با لحن و سیاق زبان هربر لوپورّیه برقرار کرده بود دقیقاً معنی این جمله که "مترجم باید علاوه بر زبان مبدأ به ظرافت‌های زبان مقصد هم مسلط باشد" در اینجا کاملاً معلوم می‌شود.
خزه از زمره کتاب‌هایی است که فقط متکی به پایان نیست بنابراین شما بهتر است از لحظه لحظه زیبایی‌های سفرتان در بین کلمات غافل نشده و از این گشت و گذار استفاده کامل را ببرید!

پ.ن:
چون اطمینان داشتم که درباره موضوع رمان کم و بیش آگاهی‌هایی دارید مطلب را کوتاه کردم !
Profile Image for Maryam Hosseini.
164 reviews191 followers
February 25, 2020
.گایار جان! برادر! آخر امید که یک موضوع جغرافیایی نیست
...امید زیر پلک های آدمیزاد است و حکم چشمهایش را دارد واگر از دست رفت دیگر هیچ جای دنیا نمیشود گیرش آورد
...از دست دادن امید درست به این می ماند که آدم بر اثر پیشامدی سانحه ای چیزی چشـمش را از دست بدهد
Profile Image for Nasim.Radfar.
233 reviews8 followers
November 27, 2019
انسان اين حيوان خودخواه، بى رحم است. براى اثبات عقيده، عُقده، پول و مقام مى كشد.
دَم از آزادى ، خوشبختى، برابرى و برادرى شعارى است زيبا فقط زبان و گوش آنرا حس ميكند
Profile Image for Sara.
11 reviews
October 30, 2015
تموم شدن کتاب یه غم رو دلم گذاشت که شاید حالا حالا فراموشش نکنم.علارغم سیر خطی داستان،روایت بسیار جذابی بود.روایت ساده ی زندگی یه انسان که شما رو از دونستن ساده ترین و کوچکترین احساساتش بی نصیب نمیگذاره.
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
September 12, 2015
آدم همیشه به خاطر نقطه ضعف هایش تو دردسر می افتد .
مگس ها باید چیزهای چسبناک را خیلی دوست داشته باشند٬
شب پره ها شعله را٬ و آدم ها عشق را .
Profile Image for Sahar.
32 reviews46 followers
September 15, 2016
"از سكوت اتاقم چه بگويم.سكوتي بود كه پرواز مگسي هم به همش نميزد.سكوتي كه حتا خرت خرت چيز جويدن موشي هم آشفته اش نمي كرد.اين سكوت شده بود بعد چهارم من.خودم را چنان در اين سكوت رها ميكردم كه فضا در زمان.چشمم سكوت ميدي و دلم سكوت ميتپيد و تو رگ هايم سكوت ميگشت"
1 review
October 11, 2008
One of my favorites that I read every four or five years. I am not sure if the original is as pleasant as Shamloo's translation.
Profile Image for Farideh.
6 reviews
Want to read
October 1, 2009
انگار که وصف حال این روزهایم را دارم می خوانم
Profile Image for Alireza Darban.
11 reviews3 followers
July 31, 2013
رمان ِ بدی نیس. اما یکم کسل کنندس. ب غیر از صفحه آخر، باقی داستان روی یک خط صاف و بدون فراز و نشیب پیش میره.
Profile Image for Arefeh.
4 reviews3 followers
August 10, 2015
I realllllllyyyyy enjoyed the translation, and the book was also beautifully written.
Profile Image for Shirin Boroomand.
36 reviews7 followers
June 27, 2020
هم‌ولایتی‌های خودش، روی همین اصل که او عقاید کمونیستی داشت ازش فاصله می‌گرفتند؛ اما ته دل راضی بودند. چون که وجود دستِ‌کم یک نفر مخالف‌خوان تو دهکده، دلیل بر این بود که آزادیِ کامل حکفرماست.
Profile Image for Pooia.
80 reviews5 followers
February 6, 2020
"از ته تاریکی، روشنائی‌یی طالع می‌شد. و این، لحظه تقاص، لحظه انتقام بود. طول روز، با یک عمل و با یک عفو به پایان می‌رسید. امیلی‌ین بزرگ می‌شد و دنیا را پر می‌کرد، دنیایی که من در آن درهم پیچیده بودم.
با شهوت سوزانی که بال‌هایش را به هم می‌کوفت، تنش مشتاق و لزران و پرهیجان به دیدار تن من می‌شتافت... در او من با ماریان هم آغوش می‌شدم. در او من فرانسوآز کوچولو را به بر می‌کشیدم؛ در او همه عشق‌های نامقدور و ناممکن من در یک لحظه تحقق پیدا می‌کرد. امیلی‌ین مرا از انزوا و از درد نجات می‌داد، و من او را برای خاطر خودش و به خاطر آنکه در اعماق رازهای عشق لانه داشت دوست می‌داشتم."
مردی که تمام زندگیش، کشور و همسر و فرزندانش را از دست داده است. مردی که تا انتهای کتاب اسم او را نمی‌دانیم اما از همان ابتدا این را می‌دانیم که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. همسر و فرزندانش در بمباران هواپیماهای آلمانی کشته شدند و کشورش هم به اشغال نیروهای آلمانی درآمده است. او بدون هیچ امید و آرزویی و تنها برای فرار از خودش تصمیم به رفتن می‌گیرد، به کجا؟ این را هم نمی‌داند.
حالا که هیچ چیز وجود ندارد که او را در پاریس نگه دارد تصمیم می‌گیرد در حرکتی روسو گونه، شهر را ترک کند و به روستایی برود.
داستان در اوایل اشغال فرانسه توسط آلمان می‌گذرد. خواندن کتاب برای من تقریبن همزمان شده بود با ماجرای سقوط هواپیمای اکراینی توسط موشک‌های سپاه. در میان رمان بارها به این فکر می‌کردم که چقدر خواندن این کتاب در این اوضاع می‌تواند برای کسی مانند حامد اسماعیلیون خوب باشد، چقدر این شخصیت و وضعیتی که دارد می‌تواند شبیه به شخصیت و وضعیت او باشد.
رمان شرح روزمرگی‌های مردی ناامید است اما روستا و آدم‌های روستایی و البته که عشق، زندگی او را نجات می‌دهند. او که تنها و یخ‌زده وارد روستا شده است به نقطه‌ای می‌رسد که با انبوهی از زنان و دوستان و گرما احاطه می‌شود. او به زندگی بازمی‌گردد. در پایان کتاب اتفاقی شبیه به پایان فیلم کازابلانکا در حال رخ دادن است اما یک غافلگیری پیش می‌آید، غافلگیری ناخوشایند.
"احساس خوشبختی به تمام و کمالی می‌کردم. همه فعالیت‌های مرا همین بازیگوشی‌ها تشکیل می‌داد. میان وفور ادراکات و گوناگونی تاثرات، دیگر محلی برای تفکرات انتقادی باقی نمی‌ماند."
همین دو جمله بالا بهترین تصویر از زندگی است. یک ساعت که آفتاب بتابد خاطره دو هفته باران مداوم از یاد خواهد رفت، آدمی چه زود ناملایمت را فراموش می‌کند و حتی تفکر انتقادی را! گویا آدمی تنها احتیاج به عشق و دوست داشتن زن یا مردی زیبا دارد، آنوقت دیگر نه اشغال کشور و نه مرگ همسر و فرزندان و نه تیرباران شدن انسان‌های بی‌گناه و نه دنیایی که رو به تباهی می‌رود نمیتواند شادی و خوشی او را زائل کند، تنها می‌خواهد تن گرم و خوشبوی یار را در آغوش گیرد و جنگ هفتاد و دو ملت را فراموش کند.
من چاپ سال 1352 انتشارات کتاب زمان رو خوندم، ترجمه احمد شاملو. گویا سال 1389 هم ویرایش دیگه‌ای از همین ترجمه با عنوان زنگار توسط نشر شاپیکان چاپ شده که من نمی‌دونم با صلاحدید چه کسی اسم رمان عوض شده، شاملو ده سال پیش از این تاریخ فوت کرده.
من هر مشکل فکری و شخصیتی هم که با شاملو داشته باشم اما وقتی پای استفاده این آدم از زبان وسط میاد، کاری بجز احترام گذاشتن نمی‌تونم بکنم. زبانی که این بشر برای هر پاراگراف و هر شخصیتی خلق میکنه و شخصیت بی‌نظیری که به کل آدم‌ها و فضا میده. من هیچ ایده‌ای ندارم که این رمان چقدر به متن اصلی وفادار هست و شاملو چقدر سواد فرانسه یا انگلیسی داشته اما بگذارید این انتقادات رو فراموش کنیم و به متن و زبانی که خلق کرده بپردازیم.
به جرات می‌تونم بگم که هیچ نویسنده فارسی زبانی تا حالا زبانی با چنین سرزندگی و شور و نشاطی خلق نکرده. زبانی پر از کلمات محاوره‌ای که بسیاری از اونها یا فراموش شدن یا اینکه کسی جرات استفاده از اونها رو در یک متن رسمی نداره و تنها از شخصیتی مثل شاملو با اتوریته اون برمیاد که چنین زبانی رو برای یک رمان استفاده کنه. خوندن این کتاب اگر فقط برای درک یک لحن و زبان منحصربفرد هم باشه برای هر کسی واجب هست.
ویرایش و حروفچینی کتاب هم برای کاری که در سال 52 چاپ شده بسیار خوب و بدون غلط هست. من تقریبن هیچ غلط ویرایشی یا چاپی توی کتاب ندیدم بجز تفاوت رسم الخطی که احتمالن تصمیم خود شاملو بوده. مثلن بجای کمک از شکل کومک استفاده می‌کرد یا بجای سکوی قطار مینوشت سکوب قطار. خودم بشخصه اعتقاد دارم که استفاده از رسم الخط دلخواه برای نوشتن خیلی هم اتفاق جالب و هیجان انگیری هست تا زمانی که باعث سوفهم و گنگ بودن متن نشه. البته که توی متن هیچ جا هیچ سوفهمی توسط رسم الخط ایجاد نمیشه.
"آدمیزاد جماعت، هرجا لنگر بیندازد خزه می‌بندد. حس می‌کردم حسابی قصر جسته‌ام: حس می‌کردم دست خالی بر خواهم گشت: ببین وقت آمدن چقدر تنبل و بیکاره بودم و چه احساس وحشتناکی از خودم داشتم، و حالا، موقع رفتن مجبور بودم میان چیزهایی که به وجود آورده بودم انتخابی به عمل بیاورم ... و باقی چیزها را دور بیندازم."
Profile Image for ریچارد.
167 reviews43 followers
June 3, 2018
- در یکی از بخش ها قهرمان داستان به این اشاره می کند که فرانسواز دختری که شانزده سالش است، به مردی که حداقل سیزده سال از او بزرگتر است علاقه دارد. چند صفحه بعد قهرمان داستان به فراسنواز سیلی می‌زند. کتاب شصت و پنج سال پیش نوشته شده و اینکه در این مدت از لحاظ فرهنگی هر دو مورد نقل شده تا این حد مذموم شده اند، به نظرم جالب است.
- اصطلاحات استفاده شده در ترجمه برای شصت سال پبش است واگر هم موقعی به روز بوده اند الان آدم را به یاد سریال های صدا و سیما که صدای بازیگرهای ایرانی را دوبله می کردند می اندازند. همچنین رسم الخط عجیب کتاب که کمک را کومک می نویسند و زندگی را زنده‌گی، باعث می شود به انتشارات نگاه پیشنهاد کنم لااقل در چاپ هفدهم کمی کتاب را ویرایش کنند.
- داستان خیلی کم شاخه است و به غیر از اواخرش، ریتم بسیار کندی دارد و نویسنده را می توان در دسته ی آن هایی که معمولی می نویسند قرار داد، مگر اینکه به جناب شاملو استناد کنیم که هر چند صفحه یک باردر زیرنویس ها اشاره می کردند که بازی با کلمات نویسنده خیلی زیباست حیف فارسیش در نمیاد.
Profile Image for علی‌رضا میم.
174 reviews17 followers
January 8, 2018
ابتدا که کتاب شروع میشه، با شخصیت اصلی داستان گنگیم. تلو تلو می‌خوریم و معلوم نیست که ماجرا از چه قراره.
بعد از اینکه شخصیت اصلی خودش رو پیدا می‌کنه و اطراف براش واضح میشه، ما هم می‌فهمیم که چه بر سر فرد اومده و در چه فضا و دنیایی زندگی می‌کنه.

کتاب رو دوست داشتم، اگرچه کاشکی چور دیگه‌ای تموم میشد. ولی زندگی همینه. تلخ و ؟
Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,167 followers
August 10, 2016
دوست دارم دوباره بخونمش. بعد از شاید چهارده سال...مطمئنم کتاب خوبیه. یه دختری بود که مرد داستانازش خوشش میومد و یه تصویری داشت از وقتی که دختره جلوی آینه جوشش رو می‌کند و خیلی برجسته توی ذهنم مونده

Profile Image for Eli.
63 reviews14 followers
April 16, 2021
ترجمهٔ کتاب بیشتر از روند خطی داستان میل بیشتر خواندن را در من برمی‌انگیخت.
کتاب تا حد نسبتاً خوبی زندگی روزمرهٔ مردم عادی جنگ‌زده رو به تصویر می‌کشد. شخصیت اصلی داستان/راوی، که خود در جنگ حضور داشته و زندگی شخصی او هم تحت تأثیر اشغال فرانسه توسط نازی‌ها قرار گرفته است، با از دست دادن همه‌چیزش، امید به زندگیش را هم به کل از دست می‌دهد. گویی در اعماق لاقیدی و بی‌حسی و یکنواختی حل میشد.
داستان خوب و سرراستی‌ست و در چهل‌پنجاه صفحهٔ آخر، هیجان داستان بیشتر می‌شود.
من دوسش داشتم زیاد.

از متن کتاب:

«تسلیم شدن به سرنوشت بد یعنی هم‌دستی با آن!»

«خلق‌الله سعادتشان به سعادت هم‌دیگر بسته است.»

«امید که یک موضوع جغرافیایی نیست. امید زیر پلک‌های آدمیزاد است و حکم چشم‌هایش را دارد و اگر از دست رفت دیگرهیچ‌جای دنیا نمی‌شود گیرش آورد...»

«عجلهٔ این مردمی که انگار میان بدبختی مشترک خودشان لنگر انداخته‌اند و مدام درصددند سهم یکدیگر را کش بروند...»
Profile Image for Banafshe.
7 reviews19 followers
May 30, 2017
بی‌شک قوی‌تر از کلام نویسنده، ترجمه‌ی شاملو در فضاسازی این داستان تاثیرگذار بوده‌است. توصیف‌هایش را دوست داشتم هرچند که پیش‌برد کلی داستان را
بسیار کند کرده است. یکی از نقاط اوج داستان به‌نظر من در اواخر داستان است؛
-
متوجهید که، دکتر؟ وقتی آدم گرفتار بحران کبدی است دیگر به غذا نمی‌تواند نگاه کند. حتی بی‌آن‌که حال استفراغ به‌اش دست دهد فکر غذا هم نمی‌تواند کند. بحرانی که من دچارش بودم هم عینا یک همچین چیزی بود. به صورت یک آدم هم نمی‌توانستم نگاه کنم. فقط فکر این‌که من خودم هم یک آدم هستم کافی بود که دل و روده‌ام را بالا بیاورد. -
Profile Image for Kiana Mohkam.
27 reviews5 followers
February 22, 2018
من نتونستم چندان با شخصیت اصلی این رمان ارتباط برقرار کنم ، از طرفی گاهی برام خسته‌کننده و بدون کشش می‌شد؛ ولی نحوه‌ی توصیف کردن نویسنده رو دوست داشتم ، قوه‌ی عشق ورزیدن و امیدی که به مرد برگردونده شد... وقتی تمامش کردم حس کردم در کل دوستش داشتم.ترجمه‌ی احمد شاملو عالی بود.

«میل به این که _به قول یکی_ آدم وسط امواج ناشناس بی‌انتها و قبّه‌ی آسمان قرار بگیرد... میل به این که آدم چیز دیگری باشد جز آن‌ که الآن هست. و میل به این که آدم _ همان‌جور که من ناگهان تصمیم گرفتم_ یکهو از خودش بگریزد!»
Profile Image for امیرمحمد حیدری.
Author 1 book73 followers
January 21, 2022
خربزه خوردن، لرز هم دارد. وقتی پی‌دی‌اف شاهنشاهی می‌خوانم و حاضر نیستم پول کتاب بدهم، مشخصاً با ترجمه‌های درجه ۱۰ و کیفیت چاپ صدسال پیش روبه‌رو می‌شوم و نمی‌فهمم چی‌به‌چی‌ست.
Profile Image for Esmaeil Hamidpour.
3 reviews
March 30, 2021
رمان زیبا و انسان دوستانه که در فضای جنگ و اشغال فرانسه توسط نازی ها اشتغال شده بود. هر چند برخی قسمتهای داستان ناگهانی و گسیخته به نظرم آمد ولی به شدت پیشنهاد میکنم
Profile Image for Marjan Darabi-Hammond.
74 reviews5 followers
February 12, 2020
“ آدمیزاد جماعت، هر جا لنگر بیندازد، خزه می بندد. “
یکی از بهترین کتاب هایی بود که با موضوع جنگ جهانی خوانده ام. راوی داستان برایم بسیار آشنا بود و چند روزی را با هم زندگی کردیم. روند داستان با اینکه کند بود خسته کننده نبود. هیچ اتفاقی در داستان کم و زیاد نبود اما چهل صفحه آخرکتاب و هیجانی که به ناگهان وارد داستان شد، ناگهان مثل بمبی بود که انگار قرار است خواننده را هم همراه با شخصیت های کتاب دگرگون کند.
و صد البته ترجمه روان و هوشمندانه شاملوی عزیز لذت خواندن این رمان را دو چندان کرد. پاورقی های کتاب و توضیحات مترجم ، آنقدر دقیق هستند که با هر کدامشان دلت می خواهد از مترجم برای این همه دقت و این احترامی که برای خواننده کتابش قائل شده ، چندین بار تشکر کنی. شاملو تنها به توضیحات اسامی و شهرها و دلیل انتخاب کلمات فارسی به جای فرانسه و آلمانی بسنده نمی کند. جایی حتی اشتباه غیرعمدی نویسنده را هم با خواننده در میان می گذارد!
“ ظاهرا نویسنده فراموش کرده است که ماشین دکتر کاوالر همان جلو دواخانه است.” پاورقی صفحه ۱۱۷.
در کل اینکه مترجم در پاورقی گپی هم با خواننده می زند و از قضا آن مترجم احمد شاملو ست برایم بسیار دلنشین بود!
Displaying 1 - 30 of 49 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.