"فراتر از ناپیدا" برای من فقط یک کتاب نبود؛ ادامهی مسیری بود که از دنبالکردن صفحهی اینستاگرام ملیکا شروع شده بود. روح بزرگ و جسارت او در شنیدن صدای دلش همیشه برایم الهامبخش بوده؛ تا حدی که ما هم کوله خریدیم و برای سفر برنامه ریختیم، هرچند کرونا نذاشت مسیرمون رو شروع کنیم. ملیکا به من یاد داده که گاهی فقط باید قدم اول رو برداشت تا راه خودش باز شود. حمایت مادرش هم در این مسیر بیتأثیر نبوده و این جنبه انسانیِ داستان برایم ارزشمند بود. با این حال از نگاه یک خواننده، دوست داشتم کتاب در بخشهایی جزئیات بیشتری از فرهنگها، مکانها و مردم آمریکای جنوبی ارائه دهد؛ اطلاعاتی که باعث میشد علاوه بر خاطرات ملیکا، چیزهای تازهای هم یاد بگیرم. اضافهکردن چند عکس از سفرها هم قطعاً به تجربه خواندن کمک میکرد. برای من که سالها سفرهای ملیکا را دنبال میکردم، بعضی روایتها آشنا بودند و شاید به همین دلیل توقع بالاتری از جزئیات بیشتر و پایانبندی کاملتری را داشتم. از نظر نگارشی هم ویرایش دقیقتر و یکنواختبودن استفاده از نقطهگذاریها و پانوشتها میتوانست متن را روانتر کند. در مجموع، “فراتر از ناپیدا” برای من کتابی الهامبخش، صادقانه و ارزشمند بود؛ روایتی از شنیدن صدای دل و جرأت قدمگذاشتن در راهی که میخواندت—حتی اگر آن مسیر ناپیدا باشد. و من هنوز هم با شوق، مسیرهای آینده ملیکا را دنبال میکنم.