'The unexamined life is not worth living.' SocratesPlato is the founding thinker of European speculative thought. He was the first Western writer to undertake a comprehensive and rigorous study of the fundamental categories of reality and value, and few philosophers have escaped his influence or rivaled the depth of his works, many of which have remarkable dramatic power and literary beauty. His writings range over ethics, politics, religion, art, the structure of the natural world, mathematics, the human mind, love, sex and friendship. Richard Kraut explores the intellectual milieu that gave rise to Plato's thinking and emphasizes the influence of Socrates, whose devotion to the examined life and death at the hands of Athenian democracy are memorialized in many of Plato's writings, and the full extent of his moral and political thought and its metaphysical underpinning are investigated. Kraut argues that Plato's theory of forms is grounded in common sense, and that his critique of democracy and search for a rational religion continue to be of vital importance.
تمام تاریخِ فلسفۀ غرب، حاشیه بر افلاطون است؟ (ببخشید زیاد شد!)
0- باید کلاسیک خواند. تمام!
1- یکی از آفات فلسفهخوانی، گیر کردن در آثار تفسیری و دستِ چندم است. تاریخ فلسفه باید خواند، متن تفسیری باید خواند، اما نباید از یاد برد که کلنجار رفتن با متنِ دست اول، آوردهها و برداشتهایی را ممکن میکند که حتی بهترین متنِ تفسیری هم نمیتواند ما را به آن برساند. به نظرم یک روش فلسفهخوانیِ درست[لااقل برای خودم اینگونه است]، این است که اول با متون تفسیری و...، با کلیات جهان فیلسوف جماعت، آشنا بشیم، بعدش با کلنجار رفتن با متنِ دست اول، خودمون سعی کنیم برداشتهایی از فیلسوف مدنظر داشته باشیم؛ حتی به غلط. اصلا نباید از اشتباه کردن ترسید. البته که نباید در اشتباه کردن ماند، اما نباید با ترس از اشتباه کردن، جلوی خلاقیتِ ذهنِ خرابکارمون رو بگیرم، شاید طرحی نو در انداختیم؛ خدا را چه دیدی؟ جمعخوانی و استفاده از رهنمودهای یک استاد حاذق فلسفه هم که از اوجب واجبات در ادامه مسیر است. که اتفاقا ذیل یکی از گزارش مطالعههای این کتاب، یک بحث خوب در این مورد شکل گرفت.(آپدیت کن!)
2- این کتاب برای کسانی که میخواهند مسیری برای خواندن خودِ متون افلاطون پیدا کنند بسیار عالی است. تاحدی برایت مشخص میشود که کدوم یک از محاورات افلاطون اخلاقی است، کدام یک سیاسی و الخ. در ضمن تا حدی با بستر نگارش هر کدام آشنا میشوی و همراه با یک فیلسوف تراز اول در بررسی آراء فلاسفه عصر باستان، همین ریچارد کروت، با فرازهایی از متنِ افلاطون کلنجار میروی و این چراغ راه میشود تا خودت پا به دریای افلاطون بذاری. (الان تا حدی برای خودم مشخص شده برای فهمیدن فلسفه سیاسی افلاطون بهتره با کدوم یکی از متونش شروع کنم و خوشحالم الان:) ) در ضمن نویسنده با اشرافی که خودش در فلسفه افلاطون دارد، کاری میکند که با خواندن این مختصر متوجه شوی که مسائل موجود در فلسفه افلاطون چیست، مسائلِ حلنشدۀ متونِ افلاطون چیست(مثل اینکه دقیقا کِی با «سقراطِ تاریخی» مواجه هستیم و کی با «سقراطِ افلاطون») و برهههای مختلف افلاطون در روندِ فکریاش. فی نهاینه الامر، به نظرم خیلی انتخاب خوبی برای شروع میتواند باشد. البته برای کسانی هم که آشنایی نسبیای با افلاطون دارند، شاید کمک حال باشد به هر حال.
3- از روان بودن و درست بودن ترجمه هم هرچه بگم حق مطلب ادا نمیشه. مترجم هم به خوبی توانسته مفهوم کلی جملات و... را متوجه شود و به فارسی برگرداند، هم در معادلیابیها تقریبا جایی را ندیدم که خراب کرده باشد.(اینم احتزار بدم که من به عنوان یک خواننده فضول دارم اینا رو میگم و اپسیلونی ترجمه فنی و درست بلد نیستم.) مترجم، ترجمۀ فرازهایی از متونِ خودِ افلاطون را هم که در اول هر فصل از کتاب آمده است، از مجموعۀ آثار افلاطونی که مرحوم محمدحسین لطفی و رضا کاویانی ترجمه کرده اند برداشته است که به نظرم کارِ درستی کرده است که خودش دست به ترجمه آثار نزده است.
4-علاوه بر تاریخ فلسفههای مشهور، راتلج و کاپلتسون، مدخلهای فلسفه استفورد[stanford encyclopedia of philosophy](که عناوینی ازش ترجمه هم شده)، هندبوکهای آکسفورد[oxford handbooks] و راهنماهای کمبریج [cambridge companions]، یکسری کتاب با عنوان چگونه فلانی را بخوانیم [... How to read] هم منتشر میشوند که واقعا مقولات نوشتاریِ عالیای هستند. یکسری از این کتابها، «چگونه فلانی را بخوانیم»، را نشر نی منتشر کرده است. نوعی دیگر از این کتابها را نشر ترجمان با عنوانِ «راهنمای خواندنِ فلان فیلسوف»، منتشر کرده است. البته این دو سری کتاب، تفاوتهای مهمی با یکدیگر دارند، اما به عنوان یک متن برای راهنمایی چگونه فلسفه خواندن، واقعا میتوانند کمک حال باشند. در ضمن علامه گوگل را از یاد نبرید، که عصای دست است به وقت گیجی.
5- در ضرورت افلاطون همین بس که حتی فلاسفهای که میخواهند به نحوی از انحاء به فلسفه غرب حمله ببرند، مانند نیچه، باید علیه افلاطون و ارسطو قد علم کنند. یا مثلا افرادی مثل اریک هولاک(در The Liberal Temper in Greek Politics, 1957) برای بررسی وضعیت جامعه یونان باستان، باید افلاطون را در روبروی دموکریتوس قرار بدهد تا نشان بدهد به نظرش کدام فیلسوف همگام با برداشت دموکراتیک از زیست اجتماعی است، و کدام یک نیست. در ضمن بینامتنیت سقراط/افلاطون/ارسطو، با فلسفه عصر میانه، فلسفه اسلامی و بسیاری دیگر از جنبشهای فلسفی خیلی جذاب است. برای مثال برداشت افلاطون و فارابی از مدینه فاضله همسانیها و تفاوتهای جذابی با هم دارند که برای ذهن کنجکاو، کاوشی جالب میتواند باشد بررسی این بینامتنیت.(به احتمال قوی خیلیها در این موضوع کار کرده اند.) از بینامتنیت افلاطون و فلاسفه قرون وسطی، همین بس که مفهوم/ایدۀ خیر برین یا صورت خیر(form of the good) در مسیحیت، روشی شد برای دفاعهای الاهیاتی مشهورِ موجود در مسیحیت. در ضمن بسیاری از سوالاتی که فلاسفه باستان، مثل افلاطون باهاشون درگیر بوند، در تاریخ فلسفه مسئله باقی مانده اند و همچنان مسئله اند. اصلا روش فلسفه، همان روش سقراطی است. فضولی و فلسفه پیوندی ابدی دارن واقعا! خلاصه با اینکه با وجوهی بسیار از افلاطون زاویه دارم(اصلا من کی باشم برای این حرف، ولی دوست دارم از ذهنم یه جایی رد بذارم.)، اما خیلی خوشحالم به زور سیلابس درس دانشگاه مجبور شدم، تاریخ فلسفه را شبیه آدم از اوایل شروع کنم به خواندن. البته بیشتر تاریخ فلسفه سیاسی!
Me gustó mucho introducirme un poco más profundamente a la filosofía de Platón desde el punto de vista de un verdadero conocedor y experto de dicho filósofo. Con esto, ya puedo entrar de lleno a leer las obras platónicas más icónicas, porque ya tengo contexto.
. چگونه افلاطون بخوانیم نوشته ریچارد کروت ترجمه نیما علوی
. «اگر کسی را بیابم که بتواند در واحد جزئیات کثیر را ببیند و در جزئیات کثیر و پراکنده صورت واحد را، چنان سر در پی او میگذارم که گویی خدای من است. من کسانی را که از این هنر بهرهورند اهل دیالکتیک مینامم.» افلاطون.
نقل است که پس از مرگ سقراط، بزرگمرد تاریخ اندیشه و اخلاق یونانی، افلاطون شاگرد او تصمیم به نوشتن مجموعه اندیشههای خود گرفت. آثار افلاطون به صورت محاورات و گفتگوهایی عموما میان سقراط و دیگر چهرههای شاخص زمانه است. از نظر ریچارد کروت خواندن آن محاورات و گفتگوها نه به سبب آراء منتج از آنها، بلکه برای فهم اندیشهورزی و رشد دیدگاه فلسفی مفید واقع میشوند. در این کتاب ریچارد کروت به صورتی مبسوط و زیبا به تبیین مجموعه دیدگاههایی مهم از سوی افلاطون و انحا نوشتار آثار و رسالات او میپردازد و همچنین به تقابل میان آرا و اندیشه سقراط و افلاطون توجه میکند. از نظر کروت افلاطون از سبک دیالکتیک و گفتگوی سقراطی بهره میجوید تا در ابتدا آرای اخلاقی را بیان و به مدد آنها مسیر اندیشه خود را هموار کند؛ مسیر صورتهای سرمدی و حداعلا که همان ابژههای انتزاعیاند. صورتهایی که جهان از آنها الگو گرفته و ساخته شدهاند، از طریق حواس قابل مشاهده نیستند و در لحظهای از زمان و یا از ماده ساخته نشده و مستقل از شناخت انسان از آنها وجود دارند. صورتهایی همچو نیکی/خیر، عدالت، زیبایی و دینداری از جمله مهمترین آنهاست.
از مفاهیم ارزشمند و مهم پژوهشهای فلسفی افلاطون صورت عدالت است که در گرو هماهنگی سه عنصر نفس، میل و عقل بوده و با ساختار سهگانه روانکاوی فروید شباهتهایی دارد. همچنین از نظر افلاطون صورت خیر در گرو هماهنگی اجزا بوده که به زیبایی منتهی میشود. اهمیت تاثیر اندیشه افلاطون و همچنین ضرورت ایدهها و مفاهیمی که به آنها پرداخته بر ارزش و ماندگاری آثارش صحه گذاشته است. در تمامی محاورات افلاطون، سقراط با تاکید خود به نادانی خویشتن، سعی در بیان این موضوع دارد که حقیقت و واقعیات جهان منفک از یکدیگر بوده و مهم مسیری است که فاصله این دو را میکاهد.
در این کتاب به صورتهای عشق و زیبایی و عدالت و آرمانشهر و دینداری از منظر افلاطون پرداخته شده و خواندن آن را برای هرآنکس که در جستجوی سعادت در زندگی و تعمق در جهان هستی و زندگی خود است پیشنهاد میکنم.