شاید ارزش ادبی نداشته باشد اما اطلاعات خوبی از شیوه ی زندگی مردم در اواخر دوران قاجار و ابتدای پهلوی میدهد. از نامها و کارها و مردم. سرگذشت دردناک کودکی نویسنده.
نسبت به کتاب شکر تلخ ، خیلی بیش از حد زیاده گویی داره و گاهی اوقات به شدت حوصله سر بر میشه و نکاتی میگه که نمیدونم چرا واقعا بیان شده در صورتی که میشد به موضوع اصلی پرداخت . ولی نمیشه از قلم قوی جعفر شهری گذشت . روایت ها و فضاهایی که در کتاب شکر تلخ ساخته و پرداخته شده بود ، خیلی متنوع بود ، اما تو این کتاب « از نظر من » این روایت ها از تنوع کمتری برخورداره . ( شاید دلیل پرداختن به حاشیه های غیر ضرور هم همین بوده و فقط خواسته داستان طولانی تر باشه ) . اما روابط خانوادگی ، طرد شدن ها ، بی مسئولیتی ها ، خودبینی ها ، مشکلات ، بی فکری ها ، فرد محوری در خانواده و غیره رو میشه حتی به خانواده های امروزی هم بسط دادشون که به نه دقیقا به همون شکل ، بلکه نوعی دیگه و متناسب با شرایط روز جامعه همین رفتارها نسبت به فرزندان وجود داره ... ( البته نه همه خانواده ها ) ...
«گزنه» دومین کتاب از زندگینامه ی سه گانه ی آقای شهری است که روایتگر رنجهاییست که در تار و پود زندگی مردم گذشته تنیده شده بود؛ فقر اقتصادی و فرهنگیای که نویسنده با نگاهی صادقانه و ملموس، بیپرده و بیاغراق به تصویر کشیده است. توجه به جزییات یکی از ویژگی های نوشته های آقای شهری هست که برای من جذابیت فوق العاده ای داره.
گزنه در واقع ادامه ی شکر تلخ جعفر شهریست. ادامه ی شهوت رانی های پدر جواد که تمامی ندارد. ماجرا پشت ماجرا و ما متعجب چرا جواد بزرگ نمیشود. گزنه مثل شکر تلخ پر از زیاده گویی است. شاید برای خواننده ی امروز حوصله سر بر باشد. ولی اگر وقت بیشتری برای کتاب بگذاریم در همان اضافه گویی ها( که میشود آنها را حذف کرد و به داستان خللی وارد نشود) ضرب المثل ها، داستانهای کوتاه،اصطلاحات رایج آن زمان را میتوان فراگرفت.
گزنه شرح زندگی سخت و فقر و بد بختیهای جواد است که حالا پدرش مادرش را طلاق داده و مجبور است با پدرعیاش و تنبل و نامادری پیر و بدجنس سرکند.
داستان نوجوانیِ پسر داستان بود و مصیبتها، سختیها و مرارتهایی که میکشید، و از نظر من مسبب همه این بدبختیها و دربدریها، پدرش بود. قسمتهایی از داستان یاد کتاب "مرگ قسطی" میافتادم.
این کتاب هم اصطلاحات، ضرب المثلها و داستانهای حکمتآمیز فراوان داشت که لذت خواندن آن را دو چندان کرد.
نکته قابل توجه اینکه اسم پسر داستان در کتاب "شکر تلخ" جواد بود و در این کتاب جعفر بود که همان نام نویسنده است. حدس میزنم نویسنده زمانی که این کتاب را نوشته است از اینکه سرگذشت خودش را بیمحابا علنی کند، ابایی نداشته است.
از بعضی صحنهها و عقاید کوچهبازاریش فاکتور بگیریم یه جاهاییش انگار مفاتیح الجنان میخوندم نه رمان ممنوعهی جعفر شهری!
«آنکس که تمام درها برویش مسدود گردیده به کدام در میتواند جز در گشوده پروردگار رو نماید و آنکس که از خلق جهان جز نومیدی نصیبش نیامده به چه کسی جز وجودهای چارهساز برگزیدگان خدا میتواند پناه بیاورد.»