دوستانِ گرانقدر، این داستانِ کوتاه و بسیار شیرین، در موردِ دو " هوو" به نامِ «منیژه» و «نرگس» میباشد که در یک خانه زندگی میکنند و در این داستان حدوداً سه ساعت است که شوهرشان «مشدی رجب» را به دلیلِ سنگکوب و یا سکته از دست داده اند میانِ این دو زن، یا همان دو هوو، جر و بحث هایِ بامزه و به اصطلاح خاله زنک بازی رخ میدهد که زنده یاد «صادق هدایت» بسیار هنرمندانه، دعوا و مشاجرهٔ آنها را با به کار بردنِ اصطلاحات و ضرب المثل هایِ جالب، خواندنی و به نوعی با مزه کرده است هر کدام از آنها پس از مرگِ «مشتی رجب» به دور از چشمِ یکدیگر، وسایل و پول و جواهراتی که برای «مشتی» بوده را برایِ خودشان برداشته و خودشان را به موش مردگی زده و به دروغ گریه و زاری میکنند و از نداری مینالند تا اینکه اتفاقِ بسیار عجیبی رخ میدهد.... بهتر است خودتان این داستانِ جذاب را بخوانید و از سرانجامِ آن آگاه شوید --------------------------------------------- امیدوارم از خواندن این داستان لذت ببرید یادِ صادقِ هدایت، همیشه زنده و گرامی باد «پیروز باشید و ایرانی»
خرافات خرافات خرافات چیزی که هرگز هدایت آن را درک نکرد و سالهای زیادی به مبارزه با آن پرداخت. ولی چیزی که سالیان دراز در فرهنگ ما تنیده شده و در ناخوداگاهمان لانه کرده و با بالا رفتن سنمان او هم رشد میکند، مگر به این راحتی ها کنار گذاشتنی است و چقدر هدایت دوست داشتنی است چون به زیبایی در قالب یک داستان ساده از تربت و صاف رفتن تابوت و دین داری می گوید و از آن طرف از دزدی پول و برداشتن دندان عاریه ، او به خوبی زندگی ما آدم ها را بازگو میکند، بازیگرانی که سراسر زندگیشان از تناقض و ابهام پر است. مشکلاتی که تا به امروز هم وجود دارد و مثل کلاف سردرگم هر روز در حال بزرگتر شدن است .....
من اولین خوانش از کتابهای صادق رو دارم طی میکنم وشاید بخاطر جو حاکمی که منو گرفته، ستاره های روبه بالایی میدم البته شاید در خوانش های بعدیم ستاره ها کم یا زیاد بشن ولی دراین مرحله از زندگیم،دارم از صادق وداستان هاش لذت میبرم
به نظرم داستانای خیلی بهتری داره. این یکی متوسط بود. خوب به موضوع خرافات پرداخته بود، فضای داستانو دوست داشتم و میتونستم کامل ببینم فضایی که توصیف میکنه رو اما اووونقدرام خفن نبود
:))) آخه این شد کار؟ واسه چی آدم فقط با یه زن تو زندگیش نباشه؟؟ بیچاره این هوو هاا من که نمیتونم درک کنم چطوری دوتا هوو با هم میتونن تو یه خونه زندگی کنن اصلن چه طوری میتونن همدیگرو تحمل کنم/ تو یه خونه هم نشد. نشد این چه سنت زشتیه آخه؟ :/
حكايت ارثيه اسلام براى برخى مردان اين سرزمين در مورد حق شرعى گرفتن چندين زن! و حكايت برخى زنان بى نواى اين سرزمين كه ظاهرا به حكم الهى بايد با اين سرنوشت شوم كنار بيايند و با هوو سركنند يا خودشان هوو بشوند، بچه بياورند و بچه و بچه و بچه... و بعد بيوه بشوند و بچه هايشان يتيم، بدون عايدى و خرجى همراه با وحشت بي سر و همسر شدن...
داستان پر است از تكيه كلامها و مثلهاى آهنگين جالب ِآن دوران كه در دعواها بين دو هوو رد و بدل ميشد، كه بعضى آشنا و خيليها به گوش من آشنا نبود.
یکی دیگه از داستانهای رئالیست انتقادی صادق هدایت که من رو طوری غرق در مکالمهها کرد که وقتی تمام شد تازه به خودم اومدم و دیدم از ظرف زمان و مکان خارج شده بودم و کنار بیبی خانم به اون حرفها گوش میدادم.
این داستان بر میگرده به سال ۱۳۰۹، اما بسیاری از این خرافات و رسوم که اغلب به واسطهی اسلامیزه کردن ایران پدید اومدن، هنوز هستن و در هر جمله و هر فعل چنان ریشه کردن که بیرون آوردنشون از خاک این سرزمین به عرق ریختنها (تو بخوان خون ریختنها) زیادی نیازمنده. اما همین که با جوانه زدن هر نسل، میزان زیادی از این خرافات و عقاید دور انداخته میشن جای شادمانی داره.
داستان جالبي بود و البته كوتاه. نمي دونم مردهايي كه چند زن دارند و يا اختلاف سني زيادي با همسر خود دارند، درباره خود چه فكر ميكنند؟ خوشتيپ هستن!!؟؟ خوشگل هستند!!؟؟ اخلاق خوبي دارند!!؟؟؟ 😎😏
به اينگونه مردها بايد گفت: مَردِ خوب، مَردِ مُردِ است😁
3 stars مرده خورها، با مسمّی ترین نامی که برای این داستان کوتاه انتخاب شده،، اشاره به قاعده چند همسری( نقد قوانین اسلامی) و عدم انطباق آن با فرهنگ ایرانی است نرگس( زن جوان) و منیژه همسر اولِ مشدی رجب که بر سر میراث مشدی رجب دعوا میکنند و در انتها هریک برای تصرف اموال مشدی رجب دست به حیله و فریب یکدیگر می زنند تا بتوانند سهم بیشتری از اموال مشدی رجب( حتی به دندان مصنوعی مشدی رجب هم رحم نمی کنند😊) را تصاحب کنند غافل از اینکه.............ر در این داستان کوتاه، هدایت از ضرب المثل و کنایات متعددی استفاده کرده که نشان دهنده طنازی اوست
يكي از بزرگترين دغدغه هاي هدايت مبارزه با خرافه و سالوس است.در اين داستان با زشتي هايي كه عوام از روي فريبخوردگي و ناداني بدان مي پردازند و گرفتارش مي شوند اشاره شده.مي گويم اشاره شده چون شما همانند اين بسيار ديديد يا شنيديد.
خیلی خوب بود داستان واقعا بعضی افراد اطرافیانشون فقط دنبال مال و ثروتشونن و مثه لاشخور مال مرده رو میجورن و میبلعن. داستان نکته های جالبی داشت یکی این که راجب معظل چند همسری میگه و نقدی بهش میکنه دوم اینکه در اين داستان از نوع عقايد مذهبي زنان و كلا عوام هم حرف میزنه. در کل داستان جالب و خوبی بود.
داستان روایتگر مراسم خاکسپاری مردی است که اطرافیانش، بهجای اندوه و احترام، درگیر حساب و کتاب ارث و سود و زیان خود هستند. طنز سیاه هدایت در این داستان به اوج میرسد؛ او از پشت عینک تمسخر، جامعهای را نشان میدهد که مرگ را نیز به کالایی اجتماعی و اقتصادی تبدیل کرده است. این نگاه، یادآور نقد او بر طبقه متوسط و مذهبی آن دوران است؛ مردمانی که با نقاب دین و اخلاق، در عمل از مرگ دیگران تغذیه میکنند — هم به معنای استعاری و هم واقعی.
در «مردهخورها» خبری از قهرمان نیست؛ همه در فساد، خودخواهی و بیرحمی حل شدهاند. همین نکته، داستان را از سطح یک روایت اجتماعی به آینهای فلسفی از وضعیت بشر بدل میکند. هدایت نشان میدهد که در جامعهای بیمار، حتی مرگ نیز تطهیرگر نیست؛ بلکه فرصتی است برای افشای زشتیها.
این داستان نبود؛ زن های زیادی در گذشته و شاید همین حالا دارن این قصه رو زندگی می کنن، زن هایی که رو به روی هم می ایستن و از مقام زن به جنگجو تبدیل میشن برای ادامه زندگی که حق خودشون میدونن. منیژه یا نرگس به نظر بی احساس و وجدان میان که بعد از مرگ شوهر افتادن به فکر جمع کردن مال و اموال، اما مگه داستان بقا غیر از اینه؟ نمیدونم هدایت دنبال به رخ کشیدن این خوی انسان ها بوده یا زیر سوال بردن قانون و سنت های چند همسری.
This entire review has been hidden because of spoilers.
به نظرم این جاندارترین داستان مجموعه زندهبگور بود. بخشی از داستانهای نقد اجتماعی که پیرامون نقد خرافات و برداشتهای سطحی عرفی و دینی میگردند و دراینجا داستان روان و شیرینی به خود میگیرد و هدایت آن را همراه با ضربالمثلها و کنایههای متعدد میکند که در جای خود خواندنی هستند. البته مانند سایر داستانهای مجموعه پایانبندی مرتبط با مرگ دارد با این تفاوت که ازمرگ به سوی زندگی بازمیگردد
آموزههای زشت اسلامی (خرافه پرستی، چند همسری) و مردسالاری که حتا زنان را به ستیز با هم مجبور میکند، مردهخواری و بحث و جدل سر مرده از موضوعاتی بود که داستان بر روی اونها بنا شده بود.
البته غیر این موضوعات چه تعداد انسانهایی که به همین شکل از سر عدم آگاهی پزشکی کافی، زنده به گور شدن و کسی هم بعدها متوجهش نشده!
مردی فوت میکنه و ورثش و اطرافیانش شروع میکنن به اینکه وقتی طرف زنده بود بقیه چیکار میکردن،یک داستان کوتاه تاثیر گذار از هدایت که رسم و رسوم های بی منطق رو زیر سوال میبره https://amp.taaghche.com/book/87022/%...
داستانی آشنا که فک کنم اکثرمون تو مراسماتی ختم نزدیکان و همنشینی ها و دعواهای بعد از مراسما دیدیم. از حرف در آوردن های صد من یک غاز تا قایم کردن غنایمی چون وصیت نامه از مرده. دور باطل
داستان راجع به مرگ فردی ست که تازه مرده و وراث؛، زن اول و دومش سر اموالش بحث می کنن. زنانی گویا بی هدف و ناچار در اوضاع آن زمان. https://taaghche.com/audiobook/87022