Jump to ratings and reviews
Rate this book

دیوار

Rate this book
جنگ یک واقعیت هولناک است که هر طور به آن نگاه کنیم زندگی انسان‌ها را دگرگون می‌کند، باورهاشان را تغییر می‌دهد و دنیای متفاوتی پیشِ روشان می‌گذارد. قرن‌هاست ادبیات تلاش می‌کند با روایت زخم‌ها، دردها، انگیزه‌ها و واکنش‌های انسان‌ها در موقعیت‌های جنگی به شناخت بهتری از آن‌ها برسد. با این حال همه‌ی این‌ها داستان است، نه تاریخ.

دیوار رمانی ساده و ضدجنگ از علیرضا غلامی است. رمان سرگذشتِ روای نوجوانی‌ست که با لحنی سرد و خشک یک روز از زندگی خود را در یکی از روزهای جنگ عراق و ایران روایت می‌کند و پایانش انهدام انسان‌ها و عواطف‌ و روابط است. داستان ساده ولی حساب‌شده‌ای‌ است که تصویری هولناک از فضای انقلابی و مذهبی در ایرانِ دهه‌ی شصت ارائه می‌کند

143 pages, Paperback

First published January 1, 2015

6 people are currently reading
603 people want to read

About the author

Alireza Gholami

2 books35 followers
Alireza Gholami (علیرضا غلامی) is an Iranian writer and journalist who lives in Tehran and writes in Persian. The Wall was his debut novel that was banned due to its anti-war and anti-revolutionary perspective. He is known mostly for his interviews and reports in Iranian magazines and newspapers most of which have been banned by the judicial system or government.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
170 (48%)
4 stars
91 (25%)
3 stars
39 (11%)
2 stars
12 (3%)
1 star
41 (11%)
Displaying 1 - 30 of 89 reviews
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
April 17, 2019
خانم ها! آقایان! این یک تراژدی ست. لطفن آن را بخوانید
یک کمدی سیاه ِ نکوهنده ی آرمان های پوچ که در این سالها و در ادبیات جنگ بی همتاست به گمانم. علیرضا غلامی آنقدر خونسردانه عمق فاجعه را برای خواننده پیش چشم می گذارد که نمی شود باورش کرد این همه فاجعه را! اشاره های زیرکانه اما به جا و زیر پوستی اش در دل داستان به شرایط اجتماعی و سیاسی هم از هنرمندی های بی همتای او در نوشتن این داستان بلند بوده است، اشاره هایی که بی آنکه فاش باشند آن احساسِ ژرفِ اندوه و خسارات را آن چنان خوب در ذهن می آورند که جان را نقره داغ می کند عجیب

داستان آنقدر عریان و گاهی دهشت آور است که نمی شود جا به جا مکث نکرد و به فاجعه و به ما نیاندیشید؛ روایتی از اول شخص در بیست و چهار ساعت، هولناک و سیاه و به عمق رفته با لحنِ بی تفاوت و یخ زده ی داستان که یادآور دهشت زندگی در شوره زارهاست دهشتِ زیستنِ هر لحظه با مرگ و با رسولانِ نفرت! عجبا! عجبا
Profile Image for Pooya Kiani.
414 reviews122 followers
May 28, 2019
زیبایی ادبی در دیوار حرف اول را می‌زند.

از همان پاراگراف اول تکلیف خواننده با شخصیت، زبان، لحن، مکان زمان، روحیه، جهان، پلیدی انسان و همه‌ و همه‌چیز مشخص است. دیوار شروع می‌شود، همانطور که بیگانه‌ی کامو خودش را تحمیل می‌کند: دیروز مامان مرد.

راوی دانش‌ آموزی چهارده ساله است. در ذهن انشا می‌نویسد. از بهت جنگ، از گردن بریده‌ی ناظم مدرسه، از شعار‌ها، فریادها، هیاهو و خون، بی‌خبر و حیران می‌گوید و رد می‎‌شود. دچار ترومای حاد روانی، با وقایع پیرامون بیگانه، در حال سیر و سیاحت در پشته‌پشته مرگ تلنبارشده از انفجارهای هر لحظه، مثل روحی سرگردان می‌چرخد و نوشته از ذهن او به زمین می‌ریزد. برادر بمیرد، همسایه بمیرد، گیرم مادر هم بمیرد، تفاوتی نمی‌کند. هیچ چیز تفاوتی ندارد، و نکته همینجاست، جنگ باعث می‌شود هیچ چیز تفاوت نکند. مرگ و زندگی یکی باشند، انسان و گوشت.

نوشتار به شکلی گستاخانه روزنامه‌ای، انشایی و تخت است. لحنی بسیار هوشمندانه، نمایش‌دهنده‌ی واکنش ناآگاهانه‌ی راوی -و اجتماع- واپاشیده به اتفاقات، تشدیدکننده‌ی تصویر هول‌آور کشتار، نجات‌دهنده‌ی نویسنده از تیغ سانسور، و تغذیه‌کننده‌ی طنز گزنده و سیاه غلامی که مثل دیوار روی نفس خواننده آوار می‌شود.

خواندن دیوار دو من جگر می‌خواهد، سیلی بزرگی است -به همه- و من بیش از این گفتنی ندارم.
Profile Image for صان.
429 reviews467 followers
April 11, 2018
پیشنهادهای حمید طالبی بی‌نظیرن!

این کتاب روایت ۲۴ ساعت از جنگ ایران و عراقه، از دهن یک بچه در سن راهنمایی. با زبون بچه نوشته شده، با لحنی محشر و کم‌دیده شده و خیلی خوشگل رفته توی ذهن یک بچه و همه چی رو از نگاه اون شرح داده. مثل یک راوی بدوووون احساس که داره همه چیز رو گزارش می‌کنه و تورو به حیرت وا می‌داره از عکس‌العمل‌های بشری و طرز فکر آدم‌های اون زمان و انقلاب.

روایت متفاوتی از جنگ و یکم هم از انقلاب!

حجم کمی هم داره، اگه شک دارین درباره‌ش، حتمن بخونینش، پشیمون نمی‌شید.
Profile Image for Zohre Alavi.
42 reviews30 followers
March 1, 2017
راوی با روایت و زبانی متفاوت، تصویری جدید از جنگ را به ما نشان می دهد: تقریبا ساده و بدون تعصب و قضاوت!
از زبان پسربچه ای بی گناه که فقط اتفاقات رو می بینه، داستان روایت می شه و همین ساده بودن روایت، احساسات مختلفی رو در ما به وجود میاره.
دیوار یکی از بهترین رمان های کم حجم این روزهاست.
Profile Image for Mohammad Javad.
175 reviews165 followers
Read
August 20, 2019
هیچ وقت از مرگ کسی ناراحت نمی شوم ، اصلا خودخواهی است ناراحت شد ، چرا که من او را برای خودم میخواهم که در بهترین حالت، او الان بهترین حال زندگیش را دارد . آزاد رها سبک خالی هیچِ هیچ و فراموش شده و کرده .
Profile Image for Shaghayegh.
33 reviews5 followers
December 29, 2018
سبک نگارشی این داستان، سبکیه که از دهه ی هشتاد به بعد توی ادبیات فرانسه شکل میگیره و رواج پیدا میکنه. به واسطه ی رشته م این سبک رو در ادبیات فرانسه خوب میشناسم، اما توی ادبیات فارسی اولین باری بود که به همچین متنی برمیخوردم، اون هم با موضوع جنگ که همیشه صحبت کردن ازش قالب های مشخص اجتماعی اخلاقی داره. من دقیقا با همین سبک نگارش و تم، کتابی خوندم که جنگ جهانی دوم رو روایت میکرد، با تمامی جزئیات، خیلی خیلی تلخ و سنگین. اما وقتی این کتاب رو خوندم، تلخیش برام جنبه ی عمیق تری پیدا کرد. بعنوان کسی که به شکل غیر مستقیم و به واسطه ی پدر و مادر و خانواده ش تحت تاثیر جنگ ایران و عراق بوده، نمیتونستم این نوع روایت از اتفاق های تلخ یک جنگ وطنی رو تحمل کنم. چیزی که همیشه تصویرش با
تعریفای نزدیکانم جلوی چشمم بوده. واقعا از نظر روحی اذیتم کرد، اما از نظر تکنیکی و نگارشی، فوق العاده بود.
Profile Image for Mahtab Saraei.
5 reviews
September 2, 2016
بهترین رمان ایرانی‌ست که در آن پس‌زمینه‌ی جنگ عراق و ایران روایت می‌شود. راوی نوجوان آن در یک موقعیت جنگی قرار می‌گیرد و با لحنی به‌شدت خونسرد همه‌ی آنچه را که اطرافش اتفاق می‌افتد برای یک مخاطب نامعلوم روایت می‌کند. چیزی که این رمان را برجسته کرده لحن منحصربه‌فرد و فرم عجیب آن است.

دیوار توانسته هولناکی جنگ را با مهارت تمام توصیف کند: وقتی جنگی در می‌گیرد کسی از شعله‌های آن در امان نیست و این نکته‌ای است که دیوار به خوبی توانسته آن را نشان دهد.
Profile Image for Mohammad Ramezanzadeh.
41 reviews7 followers
February 7, 2017
كتاب رو دست گرفتم و زمين نذاشتم...
از احترام نامه اول رمان ميشه فهميد كه با چه گروتسكى سر و كله خواهيد زد.
روايت منحصر به فردى از شرايط جنگى بود كه نوشتن نقد براش كار آسونى نيست...
Profile Image for Anoosha.
138 reviews37 followers
July 28, 2020
یکی از اساسی‌ترین جذابیت های این کتاب، راوی سرد و بیخیالی است که با محتوای رمان که جنگ ایران و عراق است در تضاده. انتخاب این نوع راوی حقیقتا کتاب رو خوندنی کرده بود.
Profile Image for Parastoo.
97 reviews468 followers
November 22, 2017
زمستان سال ۶۵ وسط جنگ ایران-عراق ما هنوز خیلی بچه بودیم اما پدر و مادرها موشک‌باران دو مدرسه پسرانه در بروجرد خاطرشان
است: یک دبستان کودکان استثنائی و یک مدرسه راهنمایی.
این رمان شرح ماوقع آن روز در بروجرد است از زبان و نگاه پسر نوجوانی چهارده‌ساله. نوجوانی که نام ندارد در شهری مملو از شعارهای ایدئولوژیک که البته نامش برده نمی‌شود و می‌تواند هر شهری باشد که درگیر جنگ است.
زندگی‌های آشفته زیر آتش جنگ با جمله‌های ساده ولی هولناک این رمان جوری در ذهن تصویر می‌شوند که انگار خاطره‌های دور خودمان باشد.
خلاصه که خواندنش را پیشنهاد می‌کنم.
Profile Image for AmirHossein.
49 reviews50 followers
October 6, 2020
آیا می‌شنوی؟


پوچ: او را رها کن تا در میانه‌یِ جنگ خدا را صدا بزند؛ آیا کسی هست که بشنود؟ خدا را صدا می‌زند، حتی اگر وجود نداشته‌باشد، او تنها یک انتظار است؛ انتظارِ بودنِ خدایِ شنونده.

دالِ تهی: خدایی که صدای‌اش می‌زنند.

هیچ: او مرده‌ است.
Profile Image for Mohsen Rajabi.
248 reviews
September 7, 2015
واقعیتش این است که اولین‌بار وقتی خبر چاپ کتاب نویسنده‌ای جوان را شنیدم، بیشتر نام نویسنده برایم مهم بود. نویسنده‌ی این کتاب، علیرضا غلامی، دبیر ادبی مجله‌ تجربه است و من چندین بار به خاطر کاری که داشتم با وی از طریق اینترنت آشنا شدم. شنیدن این خبر که کتابی از او چاپ شده، باعث شد تا در اولین فرصت کتابش را بخرم تا ببینم شم نویسندگی دبیر ادبی مجله تجربه چطور است.
راستش در آن معرفی که از کتاب دیده بودم، متاسفانه متوجه شده بودم که کتاب راجع به جنگ است. خب؟ هرچند که کتاب‌های خوبی با موضوع جنگ ایران و عراق هم خوانده‌ام، اما احساس کلی من، به خاطر سفارشی‌بودن اکثر کارهای این حوزه، احساس خوبی نبود. با اینحال کتاب را خریدم و در اولین فرصت تصمیم گرفتم بخوانمش.
شاید آن احساس بد را، همان تقدیم‌نامه کتاب تا حدود زیادی برطرف کرد: نویسنده در صفحه اول نوشته بود با «احترام به» نویسندگانی بزرگ از جمله سلین، هامسون، هاشک، همینگوی، گراس، کامو، و کتاب را تقدیم کرده بود به «کسانی که در جنگ هشت‌ساله جان دادند و از ایران و مردمش دفاع کردند.» خب، آدم انتظار ندارد در کت��بی سفارشی با موضوع جنگ ایران و عراق با اسامی نویسندگانی بزرگ روبه‌رو شود، نویسندگانی که در هر حال از «جنگ‌نویسان» بزرگ روزگار ما هستند و در واقع همین باعث شده بود تا احساسم بهتر شود. با اینحال گفتم قضاوت در مورد کتاب را می‌گذارم وقتی داستان تمام شد.
داستان از ابتدا، با لحن به شدت «ناظر» خود مرا تحت تأثیر قرار دارد. راوی، کودک «ناظر»ی است به شدت درونی. تمام چیزهای بیرون را نگاه می‌کند و هرچه که در عرف از او انتظار می‌رود که برایش اهمیت داشته باشد، برایش علی‌السویه است و درست آن چیزهایی مهم است که شاید در آن شرایط قبیح باشد. کتاب به هیچ‌وجه شبیه روایت‌های معمول از جنگ «هشت‌ساله» نیست. رفته‌رفته بالا می‌رود، اوج می‌گیرد، و تقریبا به نیمه نرسیده، فکر می‌کنید با اثری از نویسنده‌ای چیره‌دست و آشنا با روایت روبه‌رو هستید، نویسنده‌ای که مشخص است در ابتدای کتاب، عبارت «با احترام به» را فقط به عنوان تعارف نیاورده است.
طنز کتاب، که از خنثا بودن راوی دربرابر چیزهایی که اهمیت دارد، و اهمیت‌دادن وی به چیزهایی که شاید حتا در آن شرایط «گناه» داشته باشد نشأت می‌گیرد، طنزی ویژه‌ است و پایان‌بندی کتاب، چیزی است که به راحتی شما را بهت‌زده باقی می‌گذارد و در نهایت می‌بینید که با وجود طنز موجود در کتاب، این اندوه و مصائب جنگ است که برایتان باقی می‌ماند و فکر می‌کنم که هدف نویسنده نیز همین بوده است.

امیدوارم از نویسنده کتاب در آينده‌ رمانی از این هم بهتر و کمی حجیم‌تر بخوانم.
Profile Image for بهاره ارشدریاحی.
Author 5 books127 followers
May 4, 2016
داستان با زبان پسر نوجوان 14 ساله ای که شاهد حوادث بی رحمانه ای از جنگ است با لحنی خونسرد و خنثی روایت می شود. شخصیت خاکستری است. زبان بی پروای راوی یادآور شخصیت هولدن کالفیلد است در ناتوردشت سلینجر و در نیمه ی دوم رمان شخصیت نوجوان فیلم مالنای تورناتوره را جلوی چشممان می آورد. کشمکش های درونی شخصیت که رفتارها و افکار ظاهراً سطحی اش تعلیق قدرتمندی برای ادامه دادن داستان در مخاطب ایجاد می کند، با پیشروی در روایت عمیق تر می شود. لایه های شخصیت پسر نوجوان همزمان و موازی با خود راوی برای مخاطب نیز کشف می شود. اتفاقات غیرقابل پیش بینی و با ریتمی تند رخ می دهند و مخاطب را مجبور می کند به یک نفس خواندن داستان با لذت کشف و شهود.
Profile Image for Narjes Dorzade.
284 reviews298 followers
August 3, 2019
دیوار در فضایی گروتسک و سیاه از انقلاب حرف می‌زند و بیش از فراموشی در کتاب بیگانه‌ی کامو،نفرتی عمیق را به کوبنده‌ترین شکلِ ممکن نشان می‌دهد؛انقلابی که تنها دستاورد آن زخم های بی‌شمار بر تن‌مان بوده.
دیوار از معاصر‌ترین آثار داستانی‌ست که نوشته شده و حتی در فضای سانسور با جسارت تمام خود [ما] را بیان کرده
Profile Image for Maryam.
142 reviews49 followers
January 15, 2016
پسر نوجوان راوی داستان در خوزستان زندگی می کند و زمان جنگ ایران و عراق است. اتفاقات زیادی برایش پیش می آید، اما جذابیت اصلی این داستان لحن روایت او از ماجراست. طنز تلخ و سیاهی دارد که از فرط صراحت دیگر حتی طنز نیست، اما خواننده را مجبور به خندیدن می کند.
خواندنش را توصیه می کنم.
Profile Image for Mostafa.
380 reviews9 followers
March 11, 2015
یه داستان خوب و تلخ درباره جنگ
روایت خونسرد، خشک و بی تفاوت راوی درباره بمباران، روابط و کشته شدن آدمها، جنگ و انقلاب آدم رو گیج و میخکوب میکنه... روایت جالبی بود... یه حس گزارش گونه هم میده موقع خوندن
یه نکته خوبش هم وجود عکس امام خمینی تو حالتهای مختلف در لوکیشین های مختلف داستان بود که انگار شاهد تمام ماجراهاست و فقط میتونه نگاه کنه که برای مردم چه اتفاقاتی میوفته و کاری از دستش برنمیاد!
Profile Image for Armen.
202 reviews44 followers
August 4, 2015
خشم وقتی معنا دارد که شما بتوانید آن را نشان بدهید
54 reviews7 followers
April 9, 2015
nt
Status
Photo / Video
Life Event

سالها پیش تلوزیون فیلم کوتاهی محصول انگلستان پخش کرد در باره‌ی کودکانی که در جنگ جهانی دوم برای نجات جانشان از لندن به دهات فرستاده شده بودند. کودکان مشکل‌داری بودند که با بچه‌های دوراز جنگ بزرگ شده کنار نمی‌آمدند. در صحنه ی آخر فیلم مرد و زن روستایی، در طویله کودک جنگ زده را سراپا خون‌آلود، با چاقویی در دست پیدا می کردند که گاوشان را به جرم ترساندن برادر کوچکش سلاخی کرده بود. چشمها و نگاه پسربچه هرگز از خاطرم نمی‌رود. این نگاه را در راوی کتاب دیوار نوشته علیرضا غلامی دوباره یافتم!
لحن ساده، سرد، معصومانه و بی احساس و گزارش گرایانه‌ی راوی که به تدریج و در نهایت پرده از نفرتی بر‌می دارد که موجد رذالت راوی شده است، آزار دهنده است. نفرت فروخورده ی راوی از همه ـ بدون اغراق از همه و هر کدام به دلیلی- دردناک است. کتاب با آن که به " کسانی که در جنگ هشت ساله جان دادند و از ایران و مردمش دفاع کردند" تقدیم شده، بی تردید یک کتاب ضد جنگ است. شجاعت نویسنده در نوشتن از جنگ و انگیزه های افراد برای شرکت در جنگ و آن چه بر سر آن‌ها و مردم عادی می‌آید، ستودنی است. حوادث کتاب الزاما روند منطقی ندارند. نویسنده خود می گوید "خُب راستش توی این کار تناقض خیلی زیاد هست". اگراز صدام و رزمندگان و امام در کتاب نام برده نمی شد، می شد داستان در باره‌ی شهری فرضی و بی‌نام باشد و در باره‌ی هر جنگی که در گوشه‌ای از جهان رخ می‌دهد. بنابراین جستجوی این که مگربه همچین دلیلی به شخصی از اداره پست حکم ماموریت می داده‌اند و یا چرا در شهر به این کوچکی کسی از محل استقرار پاسداران خبر ندارد و غیره، کاری بیهوده است - گرچه ذهن ناخودآگاه درگیر آن می‌شود!-. قطعا یک ادیتور خوب می توانست ایراداتی مثل "صدای گریه بیشتر برای زنها بود" (به جای صدای گریه بیشتر از طرف زنها بود - صفحه‌ی ۷۳) را برطرف کند، ولی این ایرادات آن اندازه نیست که لذت خواندن این کتاب خوب را زایل کند. کتاب تلخی است که باید خوانده شود. کتابی که شما را درگیر این فکر می کند که چه بر سر کودکان جنگ می آید؟ بزرکسالی این چنین کودکانی چگونه است؟ چه باید کرد؟...
پی نوشت: همه‌ی این ها را گفتم و فراموش کردم از سرما، سرمای آزار دهنده‌ی جنگ که در کل کتاب جاری است، بنویسم...
Profile Image for Rasoul Emadi.
5 reviews
May 26, 2018
جمشید با آن‌که یک پا نداشت، ولی باز هم سنگین بود. دست‌های من خشک و سِر شده بود و احساس می‌کردم که جمشید سُر می‌خورد. خوشبختانه کنار دیوار یک فرغون دیدم که البته زیاد تمیز نبود، اما به‌نظرم برای لباس‌های خاکی و خونی جمشید فرقی نمی‌کرد. من جمشید را توی آن گذاشتم و دست چپم را که خونی شده بود با لباس‌های او پاک کردم. بعد با جمشید پشتِ سالن رفتیم تا با همدیگر پای او را پیدا کنیم

همه‌ی دست و پاها را منظم کنار دیوار گذاشته بودند. یکی از پاسدارها که آن‌جا بود گفت ممکن است دست و پاهای دیگری هم پیدا شود و توضیح داد که همکارانش آن‌ها را بلافاصله پشت سالنِ بهمن می‌آورند. آن‌جا شلوغ نبود و کسی هم برای دست و پاها گریه نمی‌کرد. من کلاً دوتا پا برداشتم که اولی تقریباً سالم بود ولی به جمشید نمی‌خورد. دومی وضع خوبی نداشت. خونی و له‌شده بود. پاچه‌ی شلوار از آن پایین آمده بود و بالای مچِ پا جمع شده بود. همین دومی مال جمشید بود. راستش من از کفش‌ها او را شناختم. پا را توی فرغون گذاشتم و راه افتادم
دیوار
Profile Image for حسام آبنوس.
429 reviews332 followers
April 17, 2019
هیس! مخالفان حرف نمی‌زنند

من این کتاب را همان سالی که منتشر شد خواندم و از شدت تنفری که در متن بود فقط اینجا در بین خوانده شده‌ها قرارش دادم و هیچ چیزی برایش ننوشتم ولی الان که می‌بینم عده‌ای از آن تعریف می‌کنند می خواهم حرف‌هایی درباره‌اش بنویسم...
1:
رمان ضد جنگ نیست که اساسا رمان‌های ضد جنگ در کشورهایی که در دنیا جنگ‌افروز بودند ایجاد می‌شود نه در کشور ما که مورد تهاجم و حمله دشمن قرار گرفته است و بهتر است برای این کتاب عبارت ضد دفاع را به کار ببریم که نویسنده کوشش کرده دفاع را زیرسوال ببرد و نشان دهد که رهبران این کشور عامل کشتار غیرنظامیان هستند و هیچ اشاره‌ای نمی‌کند که کدام کشور و حامیانش عامل قربانی شدن کودکان در مدارس و بی‌فرزند شدن مادران هستند.

2:
حماسه مهم‌ترین وجه جنگ هشت ساله در کشور بوده و البته منکر نیستم که جنگ از هر نوعش چه مدافع باشی چه مهاجم با خود گرد مرگ همراه می‌آورد و انسان‌ها را به کشتن می‌دهد و روابط و عواطف انسانی را تحت تاثیر قرار می‌دهد ولی عنصر حماسه در سال‌های جنگ تحمیلی پررنگ است و نویسنده به‌عمد این مقوله مهم را با انتخاب راوی نوجوان که به همه امور تسلط ندارد مخفی کرده تا راوی فلاکت باشد و بتواند آنطور که می‌خواهد جنگ را روایت کند.

3:
کینه از رهبران این کشور به قدری است که نویسنده از معصومیت راوی سوءاستفاده می‌کند و با نشان دادن قاب‌هایی سیاه و منفی، آنها را منفور و عامل کشتار نشان دهد.

4:
نویسنده در این کتاب برای اینکه تجاوز به خاک را تصویر کند تصویری از حضور پزشک در خانه را نشان می‌دهد (که به دلیل کثیف بودن این صحنه هربار این کتاب را خوانده‌ام تا ساعت‌ها سردرد داشتم) و با کنار هم قرار دادن تصویر رهبران که عنصر تکرارشونده کتاب است این تجاوز را به گردن آنها می‌اندازد. در حالی که این تصویر کمترین انطباقی با واقعیت دارد و از دست ندادن یک متر از خاک کشور گواهی بر رد این تصویر نویسنده دیوار است. علاوه بر این نویسنده باید پاسخ دهد که اگر جنگ بد است (در این رمان دفاع هم امری ناپسند نشان داده شده) پس تجاوز هم ناگزیر است زیرا در برابر مهاجم نباید دفاع کرد و مقصر رهبران و رزمندگان نیستند. در واقع این تناقض در این کتاب وجود دارد که بالاخره دفاع بد است یا اینکه دفاع نکنیم تا ناموس کشور به تاراج برود و مورد دست‌اندازی قرار بگیرد.

5:
داستان بلند دیوار یک کپی از رمان مشهور ناطور دشت است که در برابر رمان مشهور سلینجر اثری میان‌مایه محسوب می‌شود.


و آخر
در پایان تمام این نکات را در این دسته می‌شود قرار داد که نباید نگاه تنگ و بسته‌ای به موضوعات انسانی داشت و نباید تنگ‌نظرانه به مسائل نگریست. باید اجازه بدهیم همه حرفشان را بزنند و محدودیتی نداشته باشند و خب من هم در همین راستا حرف زدم و نوشتم.
موفق باشید
Profile Image for Shabnam Rahimian.
1 review
April 6, 2015
یه داستان خیلی خوب با روایت تازه از جنگ. رمان پر از صحنه‌ها و موقعیت‌های هولناک و وحشتناک هستش. خوبی رمان به اینه که نویسنده اصلا توی دام کلیشه‌های مرسوم نیفتاده و خیلی جسورانه به این موضوع پرداخته
لحن و زبان راوی فوق‌العاده‌ست. یه جور خونسردی و بی‌تفاوتی توی لحنش هست که کاملا با موقعیتی که توش قرار گرفته سازگاری داره
شروع رمان خیلی کند پیش رفت ولی بعدا معلوم شد که کاملا تعمدی بوده و نویسنده خواسته از یه نظم به وضعیت آنارشی برسه
به کسانی که نخوندن توضیه می‌کنم حتما بخونن این رمان رو. واقعا متفاوته
Profile Image for Ashkan.
2 reviews
April 4, 2015
یک رمان فوق‌العاده و هوشمندانه. راوی هرچند اسم ندارد ولی به قدری دقیق و حساب‌شده ساخته شده که نمی‌توان فراموشش کرد. به نظرم جزو شخصیت‌های ماندگار داستان ایرانی خواهد شد

از خواندن این رمان لذت زیادی بردم
Profile Image for Banafsheh Entekhabi.
2 reviews
March 6, 2018
آه که چه تلخ و چه واقعی بود. همان چیزی ست که انقلاب و جنگ می توانند رقم بزنند. نفرت. نفرت. نفرت. و نفرت حاصل همه آن سیاست هایی است که جامعه در خود می پرورد

از خواندنش لذت بردم با همه تلخی اش
Profile Image for Saman Tabaraei.
5 reviews
April 7, 2015
بعد از مدتها یه داستان خیلی خوب ایرانی خوندم. از دستش ندین. یکی از خوبیهای این رمان سادگی اونه. اما اصلا ساده نیست و خیلی هم پیچیده است. برای درک پسره آدم کاملا گیج میشه
از سمانه ممنونم که این رمان رو بهم معرفی کرد. خب شاید پنج ستاره واقعا به نظر دوستام اغراق باشه ولی به رمان ایرانی که انقدر خوب نوشته شده باید پنج ستاره داد
Profile Image for Arvin.
3 reviews
February 20, 2021
واو به واو کپی رمان باران سیاه است.
Profile Image for لیلی.
103 reviews50 followers
August 31, 2024
هردفعه که می‌خونمش فارغ از میخکوب شدن بیشتر از همه به این فکر می‌کنم که این چطور مجوز گرفته. کاری ندارم که بعدش جمع شده و فلان، همون فرآیندی که طرف کتابش رو فرستاده واسه نشر داخلی و نشر واقعا فرستاده واسه ارشاد و ارشاد واقعا مجوز داده و کتاب واقعا چاپ شده و پخش شده و به دست مخاطبین اولیه رسیده واسه‌م بی‌نهایت عجیبه و بنظرم یه قصه‌ای پشتش باید باشه.

و خوشبختانه هنوز هم خوبه بنظرم، حتی که شاید خیلی خوب.
حالا ایشالا بتونم بر حس «هر ریویویی که بنویسم هم به خوبی ریویو قبلی‌های مرحومم نمیشه» فائق بیام و از اول بنویسم ریویوهای اینایی که دوباره می‌خونم و یادداشت‌هاشون رو هم هنوز دارم رو لااقل.
1 review
August 6, 2015
چیزی که نظر مرا در این رمان بیش از هر چیز دیگری جلب کرد هماهنگی کامل میان رفتار شخصیت‌های رمان با صحنه‌ها و مهمتر از همه زبان رمان بود. همه چیز در خدمت این بود که سردی روابط بین انسانها را از نگاه پسره بیان کند. و این فوق‌العاده بود. در این رمان همه چیز یخ‌زده است. حتا عشق و ایثار و .... رمان قابل تحسینی بود
Profile Image for Sina Alahyari.
2 reviews
January 25, 2016
رمانی بود که وقتی تمومش کردم کلی سؤال برام درست کرده بود. رمانی بسیار ساده که ذهن رو درگیر خودش میکنه. عالی بود این رمان

یه روزه تقریبا تمومش کردم و فرداش دوباره قسمتهایی از اونو خوندم. شخصیت پسره خیلی عجیب بود
Profile Image for Mahbobeh.
69 reviews
February 27, 2017
داستانی تلخ، تلخ و تلخ اما بسیار واقعی و زیرکانه !
Displaying 1 - 30 of 89 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.