هجده مقاله از جلال آل احمد در موضوعات مختلف :شعر و شاعری/نویسنگی/نمایش/نقاشی/مردمشناسی وغیره
ارزیابی شتابزده که میتوان آن را به راستی نماد روشنفکری ایران در این دهۀ حساس و مهم 40 خواند، با همۀ ویژگیها و خصایلی که از ذهنیت ایرانی در آثار و اندیشههای روشنفکران این دوره بازتاب یافت، از توسعهگرایی تا نقد توسعه، از چرخش به سمت غرب تا نقد آن تحت عنوان غربزدگی، از توجه به آثار ادبی و هنری غربی به ویژه فرانسوی تا کوشش برای نوعی از بومیگرایی و در نهایت بازگشت به خویشتنی که جنبۀ سلبیاش بر جنبۀ ایجابیاش غلبه داشت
اگر کسی بخواهد جلال آل احمد خواندن را با این کتاب شروع کند بدترین کتاب آل احمد است ولی اگر کسی مجموعه داستانها و کتابهای تحلیلی مهم آل احمد (از پنج داستان تا در خدمت و خیانت روشنفکران) را ابتدا خوانده باشد و با جهان ذهنی، زبان و نثر خاص و عمق نگاه نویسنده آشنا شده باشد از خواندن این کتاب نهایت لذت را میبرد
ارزیبایی شتابزده یک کتاب بی مانند، ارزشمند و خواندنی است که هم اطلاعات دقیق و پر جزئیاتی را از وضعیت فرهنگ و هنر و سیاست و اقتصاد دهه های سی و چهل شمسی به خصوص (و عصر پهلوی در کل) به انسانی که پرسشهای تاریخی و اجتماعی و مردمشناسانه دارد میدهد، هم ارزش های جداگانۀ فراوانی برای اهالی هنر و اهالی نقد هنری دارد
این میزان دانش و اشراف و جامعیت و همچنین صراحت و صداقت و شجاعت و آزادگی که آل احمد در این کتاب دارد ارمغانی یکتا از دل تاریخ برای آیندگان است. یعنی برای نسل های ما و پس از ما
دهه سی و چهل آدم دانشمند و اهل پژوهش باز هم دارد، ولی عموما فاقد شهامت صداقت و همت روایت برای مردم. همچنین آدم جسور و مبارز هم هست تا حدودی، ولی عموما فاقد روحیه پژوهشگری و سطحیت گریزی. از این دو منظر آل احمد و مقالاتش در ارزیبایی شتابزده (که خود با تواضع شتابزده اش خوانده) بی نظیر است
اگه عصبانی نمیشید باید بگم که به نظرم جلال آل احمد هنوز برای ما متفکر مهمیه و چیزهایی داره که میتونیم با خوندنش (و نه با نامیدن بزرگراه و جایزۀ ادبی حکومتی به نامش و نه با مسبب تمام کاستی های امروز دونستنش) ازش یاد بگیریم. 1. مهمترین و اولین چیزی که این مجموعه مقاله به من یاد میده ایدۀ «معاصریت» و اهمیت اونه؛ یعنی اینکه ضروریه که نویسنده و متفکر و حتا خواننده و شهروند، معاصر باشه نسبت به جهان خودش. این ایده رو آل احمد در موضعی که علیه عباس اقبال آشتیانی میگیره می پرورونه؛ به این معنا که عباس اقبال میگه از هر ایده یا متن یا شخصی باید دست کم صد سال گذشته باشه که بشه راجع بهش نوشت و نظر داد؛ و آل احمد علیه این استاد سابق خودش میشوره و تلاش فکریش رو تنظیم میکنه حول موضع گرفتن نسبت به اکنون و پدیده های مختلف اون. 2. صداقتی که آل احمد در قلمش داره و خودانتقادی بسیار جدی و عمیقی که در رابطه با گذشته و متن های خودش داره، عنصر به غایت کمیابیه برای متفکر امروز، و برای متفکران همزمان و پیش و پس از خودش. جلال آل احمد هیچکس رو از تیغ نقد خودش در امان نگه نمیداره، اما در عین حال پیشینۀ فکری و زیستی خودش رو هم به عیان و عریان میریزه روی دایره و به کرّات و کوبنده نقد میکنه. اینجا شاید تفاوت کسی مثل آل احمد و ابراهیم گلستان معلوم بشه. 3. جلال آل احمد تخصص گرایی و رشتۀ دانشگاهی زدگی و آکادمی زدگی رو رد میکنه. میگه چرا منی که نقاشی رو نمیشناسم نباید حق داشته باشم راجع به نقاشی بنویسم و نظر بدم؟ مگر نقاش داره فقط برای متخصصان و نقاشان دور و بر خودش نقاشی میکشه که من ساکت بمونم و چیزی نگم؟ همین رو درمورد نقد فیلم و پدیده های اجتماعی و سیاسی هم ذکر میکنه. البته در نقد رو هم نمیبنده از جبهۀ مخالف متخصص و اصولاً به قول خودش همه رو به زد و خورد قلمی دعوت میکنه. اما مخالفه با کسانی که «با سکوت برای خودشان هیمنه میسازند» و برای همین پُر مینویسه و پُر میگه. 4. نقد جلال آل احمد علیه قدرت وقت شکل میگیره. فرهنگ رسمی رو میزنه. سلطنت طلبی رو هنگامی نقد میکنه که سلطنت بر تارک ساختار قدرت ایران خیمه زده. در عین حال روحانیت و مذهب و سنت رو هم بدجور گوشمالی میده. اهل رفاقت و تعارف تیکه پاره کردن با هیچکسی نیست. گاهی و در بزنگاه هایی ایدۀ غرب زدگیش رو زیر سؤال میبره. پرسش هایی رو در خلال تند و تند نوشتن هاش مطرح میکنه که ضروری و بنیادین هستن برای تغییر. 5. جلال آل احمد تک بُعدی نیست. بلکه جامع الاطرافه. این ویژگی رو در جامعۀ تخصص زدۀ امروز کسی حُسن نمیدونه. امروز هرکس باید در یه حوزۀ خطکشی شده و خاص صاحب نظر باشه. اگه رشته ت تاریخه، دیگه حق نداری راجع به چیزی غیر تاریخ نظر بدی. اگه ادیب هستی مسخره ت میکنن که بخوای در حوزۀ سیاست دم بزنی. این خب تا حدودی خوبه، به دلایل واضح، و تا حدودی بده به دلیل اینکه نوعی ابزار سرکوب فکری و ذهنی رو فراهم میکنه. راه میده به تفکر مکانیکی در هر حوزه ای و جلوی خلاقیت رو در اندیشیدن میگیره. بحرالعلوم بودن هم خوبه و هم خوب نیست. ولی اگه یه جا باشه که شاید بتونیم بگیم خوب و لازمه، برای کسیه که خودش رو روشنفکر مینامه. روشنفکر باید صدای همۀ مسکوت-ماندگان باشه. پس لازمه که کمی بین تخصص ها قدم بزنه و به خودش جسارت اظهار نظر رو بده در موردشون. تموم.
این کتاب 18 مقاله و یک مقدمه خیلی خوب داره که ارزش خوندن دارن و ما رو با مسائل و دغدغه های فرهنگی و ادبی ابتدای دهه چهل شمسی آشنا میکنه. بعضی مقالات این کتاب مثل "پیرمرد چشم ما بود" و "مقدمه ای که در خور قدر بلند شاعر نبود" گاهی از خود کتاب هم شناخته شده تر هستن.
این کتاب مشتمل بر 18 مقاله از جلال آل احمد است که این مقالات در نقد ادب، اجتماع، هنر و سیاست معاصر نگاشته شدهاند. متن کتاب یک مقدار ثقیل بود، ولی سرشار از مطالب شگفتانگیز.
يه مدتي تصميم داشتم با آثار نويسنده هاي ايراني آشنا بشم، جلال آل احمد رو هم با اين كتاب شروع كردم، چون اولين كتابي بود كه به چشمم خوردو اسم كتاب هم اون زمان تو كتاب ادبياتمون بود پس فكر ميكردم كتاب خوبيه حتماً! كه فكر كنم شروع مناسبي نبود ! دو مرتبه سعي كردم كتاب رو بخونم ولي هربار بعد از خوندن ١٠-٢٠ صفحه احساس ميكردم كلاً هيچي از حرفاشو نمي تونم بفهمم و ناتمام رهاش كردم... و ديگه هيچوقت از آثار جلال آل احمد نخوندم ...
اولین کتابی بود که از جلال کامل خواندم هر چند دیر ولی شیفته اش شدم. آنقدر صریح مینگارد، چیزی که در شرایط فعلی جامعه بدان نیازست. جلالی باید! از نیما، گاندی، بهمن محصص و سفرش به یزد گفته تا آیین قالی شویان اردهال و مواردی دیگر 👍🏻
به شخصه از مجموع 18 مقاله از 5 مقاله خوشم اومد . مقاله"مقدمه ای که در خور قدر بلند شاعر نبود" قرار بود مقدمه ای باشد برای کتاب شاعری ،که نصیحتی شد خواندنی. مقاله "پیردمرد، چشم ما بود"درباره زندگی نیما یوشیج, که بسیار هم خواندنی بود هم به علت نزدیکی خود آل احمد به نیما و هم به علت پرداختن به زاویههای کمتر شناخته شدهای از زندگی نیما. مقاله "سفری به شهربادگیرها" که مشاهدات نویسنده است از شهر یزد در دهه 40 شمسی. مقاله"مهرگان در مشهد اردهال" که به آیین عزاداری مردم اردهال و برگزاری آیین قالی شویان میپردازه و مقاله " مهاتما گاندی" . پیشنهاد میکنم حتما دو مقاله " پیرمرد , چشم ما بود " و " مهرگان در مشهد اردهال " بخونین.
مجموعه ای از مقاله و مصاحبه و سخنرانی جلال کمی متنوع و البته بعضیاشون چنگی به دل نمیزنن ولی "مقدمه ای که..." و پیردمرد، چشم ما بود" و "سفری به شهربادگیرها" و "مهرگان در مضهد اردهال" خوب بود. زندگی نامه گاندی هم جالب بود. اینکه روشی نرم و بی خشونت برای انقلاب انتخاب کرده بود و حتی آتش زدن پرچم انگلیس رو ناپسند دانسته بود. البته نیم قرن روندش طول کشید.