Jump to ratings and reviews
Rate this book

من از گورانی‌ها می‌ترسم

Rate this book
رمان دیگری از مجموعه کتاب‌های «قفسه‌ی آبی» نشرچشمه با عنوان «من از گورانی‌ها می‌ترسم» نوشته‌ی «بلقیس سلیمانی» منتشر شد.

«من از گورانی‌ها می‌ترسم» داستان ترس‌های یک زن میان‌سال به اسم فرنگیس است.که برخی از آن‌ها حاصل روان ناآرام او و برخی محصول شرایط اجتماعی است.

داستان در شهر کوچکی به اسم گوران می‌گذرد. فرنگیس از پس حوادث گوناگون، با پرسش‌های بنیادینی همچون «فعل وعمل درست را چگونه می‌توان تشخیص داد» یا «زندگی با درد و رنج آیا شایسته‌ی زیستن هست؟» و ... ،مواجه می‌شود.

داستان ساختار خطی دارد و کل حوادث در ظرف زمانی دو ماه اتفاق می‌افتد؛ حوادثی که فرنگیس را وادار به تغییر می‌کند. این حوادث در بستر اجتماعی دهه‌ی شصت و حال حاضر می‌گذرند. نویسنده با فلاش‌بک‌های متعدد گذشته و ترس‌های فرنگیس را واکاوی می‌کند. مشکل اصلی فرنگیس سنت دیرپای گوران است که دست و زبان او را بسته است. او تلاش می‌کند با سنت که مهم‌ترین منشاء ترس‌های اوست، مواجه شود.

جنایت، عشق، تنهایی، ترس و سنت از مضمون‌های اصلی این رمان هستند.

سلیمانی نویسنده‌ی اثر می‌گوید این رمان را در مدت زمان سه ماه نوشته است و مثل آثار دیگرش پرسش‌های فلسفی مهمی را دریک قصه‌ی پر ماجرا طرح کرده است.

208 pages, Paperback

First published April 1, 2014

5 people are currently reading
99 people want to read

About the author

بلقیس سلیمانی

18 books82 followers
بلقیس سلیمانی در سال ۱۳۴۲ در کرمان به دنیا آمد. شاید همین محل تولد و گذراندن دوران کودکی در این منطقه باعث شده که رمان‌ها و نوشته‌های او رنگ و بوی اقلیمی داشته باشند و او را نویسنده‌ای بدانیم که در تالیف رمان‌هایش دغدغه بومی‌گرایی دارد.
بلقیس سلیمانی نویسندگی را حرفه و شغل خودش می‌داند که تمام‌وقت مشغول آن است. با بررسی رمان‌ها و نوشته‌های او به‌راحتی می‌توان دریافت که او روایتگر زندگی زنان و دغدغه‌های ریز و درشت آن‌ها است. از این رو در بیشتر رمان‌هایش، زن‌ها شخصیت محوری دارند و داستان درباره دغدغه‌ها و چالش‌های درونی و بیرونی زندگی آن‌هاست. در واقع بلقیس سلیمانی به‌گفته خودش، بیشتر درباره چیزهایی می‌نویسند که از آن‌ها شناخت و اطلاعات کاملی دارد. به همین دلیل موضوع رمان‌های او دغدغه‌ها و چالش‌های زنان است و روایتی زنانه دارند. از طرفی دیگر، در برخی رمان‌های او ردپای وقایع سیاسی و تاریخی دهه ۶۰ نیز دیده می‌شود، زیرا به گفته خودش ماجراها و اتفاقات این دهه نیز دغدغه او بوده و درباره آن‌ها شناخت دارد.

جایزه ادبی مهرگان در سال ۱۳۸۵
جایزهٔ ادبی اصفهان در سال ۱۳۸۵
اعطای نشان درجه یک هنری در سال ۱۳۹۵

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
18 (10%)
4 stars
65 (37%)
3 stars
63 (36%)
2 stars
22 (12%)
1 star
7 (4%)
Displaying 1 - 30 of 34 reviews
54 reviews7 followers
April 4, 2015
نویسنده آن قدر با توانایی ترس های آدم های داستان را شرح می دهد، آن قدر این ترس و هراس ها ملموس هستند، آن قدر اتفاقات در دسترس هستند و آن قدر مکان و زمان و آدمهای "گوران" - یکی از بزرگترین ایل های سرزمین پارس و اشاره ی زیرکانه ای به ایرانیان؟ - واقعی هستند که با گوشت و پوست می توانی این هراس را احساس کنی و حتی دوباره به یادشان بیاوری و دوباره دچار دلشوره شوی. کتاب روان و شیوا و زیبا نوشته شده . خواندنش قویا توصیه می شود!
حاشیه: اگر نکته بینی بیش از اندازه وانتقاد بی جا تلقی نشود، اگر من نویسنده بودم کمی حوادث آخر کتاب را مبسوط تر می نوشتم... شاید کمی بیشتر وقت صرف آن می کردم. بخش آخر و به خصوص صفحات آخر شبیه یک سیلی است! هنوز کاملا هضم نشده، کتاب تمام می شود!
Profile Image for Parastoo.
97 reviews468 followers
May 1, 2016
جوگیرم یا واقعاً قلم و نگاه بلقیس سلیمانی جذابه؟ چقدر خوب مسائل و ذهنیات زنان میانسال رو تصویر کرده.. دمش گرم.
203 reviews70 followers
December 30, 2020
داستان سرراستی بود با شخصیت های واقعی.
برعکس خیلی از رمان های آپارتمانی امروزی که پر شده از شخصیت هایی که سیگار به دست پز روشن فکری می دهند شخصیت های این داستان واقعی بودند. شخصیت هایی شبیه همین مردمی که دور برمان میبینیم و داستانشان را می شنویم یا یواشکی پشت سرشان حرف می زنیم. حتی ترس ها و حوادث داستان هم برایم آشنا بود. تضاد سنت و مدرنیته در شهر و تمام شخصیت ها به خوبی دیده می شد و کاملا قابل درک بود.
به نظرم همین واقع گرایی بزرگترین نکته مثبت داستان بود.
با توجه به روند پیش رفت داستان و شیوه روایت انتظار یک پایان بندی خوب داشتم که متاسفانه برآورده نشد. شاید اگر نویسنده به حوادث پایانی بیشتر می پراخت به خاطر توصیفات دقیق، واقع گرایی داستان و وطنی بودنش 5 ستاره میدادم ولی پایان داستان کمی نا امیدم کرد. البته هنوز هم مشتاق خواندن داستان های دیگر خانم بلقیس سلیمانی هستم.
پ.ن: این چه طرح جلد وحشتناکی است که برای این کتاب انتخاب کردند؟ نمی فهمم نشر چشمه چرا در انتخاب طرح جلد کتاب هایش اینقدر کج سلیقگی می کند؟
Profile Image for Fahimeh.
34 reviews46 followers
August 18, 2017
نویسنده محبوب ایرانی من. مثل همیشه از این کتاب هم لذت بردم. توصیفات سلیمانی رو هیچ نویسنده دیگه ای نداره. و چقدر جالب بود که در این کتاب درباره شخصیتهای کتابهای دیگه اش هم میخوندیم. سورپرایز اصلیم هم وقتی اتفاق افتاد که رفت سر خاک رودابه کتاب به هادس خوش آمدید و میگفت بعد از مردن نامزدش احسان خودکشی کرد. در حالی که خوانندگان اون رمان میدونستند رودابه بخاطر اون قضیه تجاوز و ماجراهای بعد از ان خودکشی کرد.
سلیمانی نویسنده بی رحمی است و به خواننده رحم نمیکند. توصیفش از مادر قبل و بعد از آلزایمر قلبم را به درد می اورد و الزایمر هیولایی ترسناک تر از تصور فعلیم نیشد.
Profile Image for Nader Vahid.
34 reviews10 followers
May 19, 2015
راوی داستان زنی است میانسال که هم با بحران میانسالی درگیر است و هم باری از مشکلات شخصی را به دوش می کشد. زندگی زناشویی اش از هم پاشیده، خانوادة پدری اش در آستانة اضمحلال است و حالا که دورة نوبتی او برای مراقبت از پدر و مادر بیمارش رسیده از تهران به زادگاهش بازگشته، جایی با نام پرمسمای گوران که تازه از حالت روستایی درآمده و چهرة شهری به خود گرفته، اما هنوز تمام خصیصه های جامعه ای بسته و سنتی را حفظ کرده و راوی با وجود داشتن خاطرات نوستالژیک از زادگاهش، خود را در آنجا بیگانه می بیند. در ابتدا داستان کمی کند پیش می رود، دغدغه های ذهنی راوی و مشکلاتی که بیشتر ناشی از تقابل دیدگاههای او با جامعة بسته و وابسته به سنتهای قدیمی زادگاهش است، شاید به دلیل اینکه خود او و تمامی اطرافیانش دورة میانسالی عمر را می گذرانند، برای مخاطب چندان جذاب نیست؛ اما زمانی که حادثة اصلی رخ می دهد و نویسنده راوی را در موقعیتی چالش برانگیز قرار می دهد که می تواند مشکل و معضل تمام زنان جامعة ایرانی باشد، تازه حال و هوای رمان عوض می شود و حرفی بسیار درخور اعتنا برای گفتن دارد...
Profile Image for Fahime.
16 reviews6 followers
May 12, 2019
به شدت دوست دارم قلم بلقيس سليماني رو و اين كتاب هم مثل ديگر كتاب هاش عالي بود.
Profile Image for Ana Ghazi.
80 reviews15 followers
December 1, 2019
به دو صورت می‌توان مخاطبِ کتاب "من از گورانی‌ها میترسم" شد. می‌توان کتاب را خواند و با اتقاقات زندگی فرنگیس همراه و سرگرم شد، می‌توان کتاب را خواند و از دریچه‌ی چشمانِ زنی میانسال که کوله‌باری از ترس و تردید را بر دوش می‌کشد نگاه کرد و درگیر روزمرگی‌های او شد. فرنگیس زنی‌ متمول است که هر سال دو ماه برای نگهداری از پدرِ پیر، مادر آلزایمری و برادر میانسال خود که عقب‌ماندگی ذهنی دارد به گوران، شهر پدری، سفر می‌کند. سفری که امسال با مسائل مختلفی مثل عشق، اعتیاد، قتل رنگ و بوی متفاوتی گرفته است.
این کتاب تجربیات، خاطرات، اعترافات و احساسات زنی پا به سن گذاشته است، خاطرات و تجربیاتی شبیه به ما، انگار از زبان ماست. کتاب به شکل اول شخص مفرد نگارش شده است و در بعضی قسمتها شبیه دفتر خاطرات یک زن پر حرف و وسواسی‌،پر از شرح و تفضیل و حتی آزاردهنده‌ست‌. اولین اعتراف فرنگیس اعتراف به حس شرم است، شرم از داشتن برادری عقب‌مانده، این شرم در طول داستان باز دیده می‌شود، شرم بابت مادری آلزایمری که شلوارهای گشاد و گل گلی می‌پوشد و ممکن است باد معده‌ی خود را هر زمانی خالی کند. این حس را ممکن است خیلی از ما تجربه کرده باشیم بابت اعتیاد، زندان، مرگ، طلاق یا مریضی نزدیکانمان شرم داشته‌ایم. بابت محل زندگی، میزان درآمد، نداشتن آنچه به نظرمان بقیه دارند شرم کرده‌ایم و این حس را در عمیقترین پستوهای ذهنمان پنهان کرده‌ایم‌ اما فرنگیس جرات حرف زدن از این شرم را دارد.
فرنگیس در دو قطبی سنت و مدرنیته گیر کرده است. او زنی توانمند در تهران است که زندگی مدرنی دارد، در بهترین دانشگاه‌ درس خوانده و به عنوان تهیه کننده‌ی رادیو تولید کننده‌ی محتواست اما مگر می‌توان از چنگال قدرتمند سنت رها شد. او در وصف گوران می‌نویسد: "گوران مدرن بر ستونهای گوران قدیمی بنا شده‌است". فرنگیس مدرن هم به همین شکل، او از فرهنگ گورانی بیزار است، از زنانی که طعنه میزنند و فخر فروشی می‌کنند اما می‌بینیم او هم در برخورد با بقیه به همین شکل عمل می‌کند از گورانی‌ها گورانی‌تر می‌شود و به قول خودش جمله تمام نشده از گفتن آن پشیمان می‌شود. فرنگیس نمی‌تواند همیشه مدرن رفتار کند چون ریشه‌ها هنوز باقی هستند، همیشه باقی خواهند ماند و حتی اگر در روزهای عادی پنهان باشند در زمان زایمان یا در مراسم سوگواری خود را نشان خواهند داد. او این رفتارها را نمی‌خواهد همانطور که گوران را نمی‌خواهد اما قدرتی که در ریشه‌ها و ستونهای هر پیکری هست به سختی قابل انکار است‌.
فرنگیس می‌گوید: "گوران ما را نمی‌خواست همان‌طور که ما گوران را نمی‌خواستیم پس این بازگشت این دلتنگی چه معنایی میدهد‌؟" به جای گوران بنویسید ایران، ما هم این جمله را زندگی کرده‌ایم.
اما این ترس فرنگیس از گوران از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ این ترسها و تردیدها از کجا و چه زمان شروع شده‌اند؟
از زمانی که فرنگیس دختر کوچکی بوده است و بارها مجبور به تحمل دوری مادر شده است مادری که به قهر خانه را ترک کرده است؟ از کودکی که در اضطراب انقلاب و اعتصاب و تحقیر دهاتی بودن گذشته است یا نوجوانی که در سایه‌ی جنگ، سرکوب و شلاق سپری شده‌است؟
از جوانی که به دلیل زیبا نبودن و مورد پسند قرار نگرفتن در حسرت عشق گذشته است یا بزرگسالی که با تجربه تجاوز زناشویی رقم خورده است؟ فرنگیس فرزند شرم، ترس و خشونت است، همانطور که ما هستیم.
...............
فرنگیس در بحران میانسالی با تبعیض سنی مواجه است و این تبعیض در کنار تبعیض جنسیتی که سالها تحمل کرده است، زندگی را برای او پیچیده‌تر کرده است‌. روابط او با دکتر و همسرش تحت تاثیر قضاوتهای مردم قرار دارد و باعث انفعال و نگرانی اوست‌‌. در شکل دیگر، ژاله نیز درگیر این تبعیض است. تبعیضی که او را به سمت پنهانکاری و تجربه‌های مخفیانه سوق می‌دهد، ژاله برعکس فرنگیس نترس و ماجراجوست او بیشتر به سنتها وفادار است و عاشق مردان سنتی‌ست مردانی که بلدند دوست بدارند و بترسانند. او مردی با همین خصلتها را پیدا می‌کند و جان خود را برای این انتخاب از دست می‌دهد‌. شاید حادثه‌ی مرگ ژاله در کتابی که با روزمرگی‌ها روبروست اتفاق بزرگی به نظر بیاید اما حقیقت پنهان شده‌ی جامعه‌ی ما این است که هر سال زنان زیادی توسط نزدیکان خود به قتل می‌رسند. در جایی خواندم در کشور آلمان هر سه روز یک زن به این شکل قربانی می‌شود. این آمار در ایران چطور خواهد بود؟ حتما قابل توجه.
و اما برخورد فرنگیس با مرگ ژاله‌ صحنه‌ی جدال دیگری بین سنت و مدرنیته است. سنتی که از قاتل حمایت می‌کند به قیمت حفظ آبرو و فرنگیس دوباره در میانه‌ی این دوگانگی گیر افتاده است و زور بازوی سنت باز قوی‌تر به نظر می‌آید. بازویی که از گوران و فرهنگ گوران بیرون آمده است.
............."ابول نشسته سر صندوق خیار، یکی یکی با دستمالی که به نظرم چرک خالی‌ست تمیزشان میکند و در صندوق دیگری میاندازد با وسواس و تمرکز این
کار را می‌کند."
"مادر باز دارد شال بلند سورمه ای را با جدیت تمام میبافد."
فرنگیس بارها به بیهودگی که در رفتار و واکنشهای خودش و دیگران است اشاره می‌کند، برای دکتر و پرستار چای میریزد و میوه میاورد در حالی که می‌داند خورده نخواهد شد، به دختر ژاله دروغ می‌گوید در حالی که میداند، باور نخواهد کرد. این تمایل ما به انجام کارهای بیهوده، این تلاش سیزیف‌وار ما چه دلیلی دارد؟ آیا بهتر نیست بعضی مواقع از تلاش دست نگه داریم؟ از تلاش برای زنده نگه داشتن برادری با عقب ماندگی ذهنی که مریضی لاعلاج دارد، تلاش برای زنده نگهداشتن مادری که با زنجیر به تخت بسته می‌شود. این تلاش به رنج بیشتر منتهی خواهد شد یا زندگی؟ این تلاش شبیه به بافتن شالی‌ نیست که هیچوقت به انتها نمی‌رسد؟
فرنگیس باز جوابی برای این سوالها ندارد و با کوله‌باری از شک و تردید ادامه می‌دهد.
پایان کتاب را پسندیدم، پایانی مطابق با فرنگیسی که شناخته بودیم‌. پایانی در شک و تردید.
Profile Image for Fateme Moradi fard.
35 reviews7 followers
March 6, 2018
من از گورانی ها می ترسم... باید هم ترسید. شهر سیاه و مرده و غم زده که سالهای جوانی و نوجوانی خانمی را با ترس و سنت های مذهبی و خانوادگی از بین برده باشد وحشت هم دارد. شهری که هنوز که هنوز است دچار همان سنتهای وحشت زا هستند. حرفهایی که پشت سر دختران جوان در می آورند و اعتیادی که دامن گیر خانواده ها می گردد تمام شدنی نیستند.
داستان درباره خانمی در انتهای میانسالی است که از شهر گوران کرمان به تهران سفر کرده ولی بخاطر بیماری مادر و پدرش سالی 2 ماه را در گوران می گذارند و کل ماجرای داستان در این دو ماه اتفاق میفتد که با فلش بک های بسیاری توام می شود.
فرنگیس که چند سالی است از شوهرش طلاق گرفته است جرئت گفتن این مسئله را به هیچ کس ندارد و فقط دوستش ژاله است که او را درک می کند و میداند. او این راز را همچون تمامی غم های یک زن میانسال که حق زندگی کردنش را محدود کرده اند برای خودش نگاه داشته و سعی می کند از روبرو شدن با آنها بگریزد. مادرش آلزایمر دارد، برادرش معلول ذهنی است... در این گیر و دار ژاله بعد از یک مهمانی دور همی بچه های قدیمی کشته می شود و این مسئله که چه کسی ژاله را کشته است را فقط فرنگیس میداند. ولی آیا باید به دیگران بگوید که ژاله مدتی بود با کسی پنهانی در ارتباط بوده یا باید از گورانی ها بترسد؟
انتهای داستان با تماس تلفنی فرنگیس به دکتری که به او کمی علاقه مند هم است تمام می شود. او از دکتر برای مشورت کردن زمانی را می طلبد و این یعنی جرئت.
ساختار داستان بصورت خطی و نوشتار آن روان و بدون هجو و اضافات تشبیهی است که بنظرم جزو نقاط قوت داستان محسوب می گردد. دلیل کم شدن یک ستاره هم این بود که شخصیت داستان با توجه به سن و سالش کمی ساده، دست و پا چلفتی و منفعل بود. زن گوشتالودی که در دنیای واقعی مثل آنها زیاد دیده ایم و بنظرم هرچه سرشان می آید غالباً تقصیر خودشان است. زنانی که بلد نیستند از زندگی شان لذت ببرند محکوم به فنا هستند.
Profile Image for Hamide meraj.
208 reviews149 followers
March 26, 2018
قلم بلقیس سلیمانی رو خیلی تعریفشو شنیده بودم . و این اولین کتابی بود که ازش میخوندم از مجموعه نشر چشمه .. و واقعا دوست داشتم به خاطر توصیفات خیلی عالی از ذهن و فکر یک زن میانسال. در محیطی شهر کوچک که برای من خیلی خیلی ملموس بودند. راوی داستان زنی است میانسال که با یک بحران میانسالی درگیر است. زندگی زناشویی از هم پاشیده ای دارد . حالا به شهر کوچک زادگاه خودش برگشته است تا از پدر و مادرش مراقبت کند. دغدغه های ذهنی راوی و مشکلاتی که بیشتر ناشی از تقابل دیدگاههای او با جامعة بسته و وابسته به سنتهای قدیمی زادگاهش است،برای من جالب بودند.
Profile Image for فریبا ارجمند.
Author 8 books56 followers
September 30, 2018
فضای داستانهای خانم سلیمانی تکراری اما برای من آشناست و خوش‌آیند؟ کی دیگه ممکنه توی قصه‌هاش چای بیدمشکی و کلمپه و کماکان سهن داشته باشه؟
169 reviews10 followers
October 26, 2018
ساده ، روان و باور پذیر با نثری دلنشین و جذاب
Profile Image for Safura.
280 reviews86 followers
May 12, 2019
پایان بندی داستان به نظر من بزرگ ترین ضعفشه. انگار که صفحه ی آخر کتاب کنده شده باشه و گم شده باشه. حتی با یک جمله می شد که این مشکل رفع بشه.
Profile Image for Bahar Azari.
5 reviews12 followers
March 30, 2025
نثر کتاب و صحبت‌های نویسنده در دو سوم ابتدایی کتاب خیلی جالب بود ولی در نهایت خیلی بی‌حوصله همه‌چیز جمع‌بندی شد و قطعات داستان به هم دیگه نرسید.
Profile Image for Nazila.
10 reviews2 followers
April 13, 2022
چون از کتاب پیاده خیلی لذت برده بودم رفتم سراغ این کتاب.
اما با پایان کتاب از انتخابم پشیمون شدم!
عملا وسط داستان همه چی بدون سرانجام تموم شد.
Profile Image for Sina Iravanian.
198 reviews35 followers
July 15, 2023
«افتادن و بلند شدن، بلند شدن و افتادن. آن‌چه من از این جهان و اتفاقات آن درک می‌کنم.»


قصه از زبان فرنگیس روایت می‌شود؛ زن میانسالی که در تهران زندگی می‌کند و دو ماه در سال برای نگهداری از پدر و مادر پیر خود به گوران می‌آید. قوی‌ترین ویژگی قصه برای من صداقت در شرح ذهنیات فرنگیس است. از فرنگیسی که همواره از مرگ قریب‌الوقوع پدر و مادرش می‌ترسد، و در عین حال زندگی طولانی آن دو را مایه‌ی عذاب اطرافیان می‌داند. از شرم و وسواس‌های ذهنی‌اش می‌گوید و چشم‌های همیشه حاضر و ناظر گورانی‌ها. از گورانی‌هایی که بی‌رحمند نسبت به زن معتادی که دوست و هم‌کلاسی دوران کودکی‌شان است؛ زنی که خود چندان در اعتیادی که گریبانگیرش شده و بدبختی‌های دیگرش مقصر نیست. از این که فرنگیس مورد تجاوز شوهرش قرار گرفته و از رابطه‌ی جنسی می‌ترسد. از این که همان فرنگیسی که در دل از گورانی‌ها به خاطر مدرن نبودن و فرهنگ خاصش بدش می‌آید، حال برای حفظ آبروی زن کشته شده، هویت مردی که با او در ارتباط بوده و به احتمال زیاد قاتلش هم هست را فاش نمی‌کند. از این‌که فرنگیس در دل از مرگ اطرافیان کمی خوشحال هم می‌شود چون می‌پندارد آن‌ها به جای او می‌میرند. این همه صداقت و واقع‌نگری و بی‌تعارف بودن را بسیار دوست داشتم. کاشکی به بعضی چیزها بیشتر پرداخت می‌شد از جمله تجاوز شوهر به همسر. و کاشکی پایان کتاب این همه ماجراهایی را که به زحمت ساخته و پرداخته شده بودند را ناتمام رها نمی‌کرد.

Profile Image for فاطمه .
65 reviews3 followers
October 21, 2020
من راوی پرحرف و غر غرو در من از گورانی ها می ترسم بیداد می کند. "سگ سالی" و" پیاده" با فاصله خیلی زیاد از لحاظ سرراست بودن روایت در رده بالاتری قرار می گیرند. تمام شدن داستان بسیار عجیب و غریب است.انگار وسط یک مکالمه تلفنی یک هو تماس قطع شود و دو طرف تمایلی برای تماس گرفتن و کامل کردن مکالمه ندارند. کمی از خواندن کتاب که می گذرد از این که می توانی خودت احتمال های ممکن را در ذهنت بسازی و به آن شاخ و برگ بدهی تا حدی جالب و سرگرم کننده است.
توصیف ها درباره پدر و مادر فرنگیس و برادرش قابل لمس است و خواندنی
فرنگیس دختری از خانواده ای نو کیسه که درس خوانده و در شهر زندگی می کند و فرزندانش دنیای خودشان را دارند البته بسیار شبیه به مادر. مهاجرت از شهری که در آن بزرگ شده اند.طلاقی که جرات اعلام آن را ندارد. ژاله زنی که برخلاف فرنگیس گوران را ترک نکرده ولی خودش را از همه آن چیزهایی که فرنگیس از آن می ترسد رها کرده و راه خودش را رفته است ولی در نهایت سرنوشتی غیرقابل پیش بینی دارد. شاید باید واقعا از گورانی ها ترسید.
Profile Image for Maryam.
19 reviews16 followers
November 3, 2017
در طول پروازه ساعته کتاب را خواندم. خوش‌خوان و روان و به جزییاتی به شدت آشنا
Profile Image for Isa Dolatian.
176 reviews7 followers
December 30, 2022

دومین کتابی بعد از رمان پیاده بود که از خانم بلقیس سلیمانی میخوندم، کتاب توسط نشر چشمه چاپ شده بود و کیفیت چاپ مناسب و بی ایراد بود، فقط جلد روی کتاب بنظرم مناسب نبود و ارتباطشو با داستان نتونستم برقرار کنم.
داستان در مورد فرنگیس، خانم میانسالی هست که پدر و خانواده اش از اهالی بسیار توانمند گوران به‌حساب میایند ولی او سالهاست همراه خانواده اش در تهران زندگی میکند و حالا بنا به نیاز شرایط پرستاری پدر و مادر پیرش در سال دو‌ماه برای پرستاری انها به گوران می اید.
با گذر یک چهارم کتاب، با دو خواهر و ۴ برادر فرنگیس اشنا میشویم، با دوست صمیمیش ژاله که یادگار از دوران دبیرستان که برایش مثل خواهرش هست اخت میگیریم و با شرایط خانواده خودش در تهران، جدا شدن از همسرش، مهاجرت و در استانه مهاجرت بودن فرزندانش به جلو حرکت میکنیم.
داستان سرعت و پویایی خوبی در خود دارد، بحران میانسالی فرنگیس به خوبی برای خواننده به تصویر کشیده میشود و سرنخهای خوبی از شخصیتهای فرعی داده میشود که باعث خوش خوانی کتاب ��یگردد، اما متاسفانه در یک چهارم انتهایی کتاب ورق برمیگردد، حادثه ای برای ژاله، کلا آن کاخ رویایی را که نویسنده خلق کرده به یکباره بر سر خواننده فرو میریزاند و با یک پایان سریع و سرهم بندی شده ارزش ادبی کتاب به شدت دچار افت میشود، گویی که انتهای کتاب را کسی قیچی کرده و خودش به دلخواه خودش به سرعت و با کمترین دقت به حوادث قبلی تمام کرده، ایرادی که در کتاب قبلی خانم سلیمانی( پیاده) هم به چشم میخورد ولی نه به این شدت
نمیدانم چرا سرنخ های ابتدایی داستان به کل نادیده گرفته میشود و اهمیتی برای جواب دادن به آنها داده نمیشود، سرنخهایی که اگر قرار به بسط و‌پرداختن نبود بهتر بود از کتاب حذف میشدند
-بیماری برادر معلول ابول
-ترس زیاد ابول از مورد سواستفاده قرار گرفتن
-اعتیاد برادرزاده فرنگیس یعنی مهیار
-زندگی یکی از خواهران در دبی-فریبا
-از خواهری به نام فرزانه چیزی نمیفهمیم( دلیل بودنش را نمیفهمم وقتی کنشی به کل ندارد)
-برادری به نام ابوالحسن که در صفحه های انتهایی گویا ماجرای عشقی هم دارد و یکباره خودی نشان میدهد
-برادر چشم پزشک کانادایی فرنگیس که در تماس تلفنی هست و فقط گویا وظیفه دارد زنگ بزند به رئیس بیمارستان گوران از ان سر دنیا که پزشک برای پدر و مادر پیرش بفرستد
-اختلافات فرهنگی پدر( حاجی پیله وری) و مادر (فخری خانم)
-ماجرای ازدواج مهیار و صبا
-به صورت خیلی ریز مشکلات زناشویی فرنگیس در چند سطر با بهرام شوهرش آشکار میشود ولی دلیل طلاق مخفی می ماند
-علت به تخت بسته شدن فرنگیس و آن تجربه تلخ و دردناک
-خیانت های بهرام و چرایی خواهان برقراری رابطه با ناهید یکی از دوستان قدیمی فرنگیس
-فرزندان‌فرنگیس، فرناز که در استانه ازدواج هست یا ازدواج کرده و بهنامی که آن سوی دنیاست
-مشکلات ابراهیم با فرنگیس که روزگاران دور قول و قرارهایی باهم داشته اند
-دکتر تاج رودی که گویا در گذشته عاشق یکی دیگر از خواهران فرنگیس بوده ولی الان گویا عاشق فرنگیس شده
-دکتر تاج رودی که در جایی از کتاب پالسهایی میفرستند که گویا با ژاله هم حرف عاشقی داشته و دوستش داشته
-دکتر تاج رودی که یکباره بی هیچ حرف و حدیثی جلای وطن میکند و به امریکا و کانادا میرود برای دیدن فرزندانش و پشت پا میزند به عشقهایی که داشته
-مرگ یکباره ناهید و‌نحوه کشته شدنش و حل نشدن این معما
-اقا جلیل که عاشق ژاله هست و با تفکرات فرنگیس گویی او قاتل هست، ولی چرا و به چه دلیلی؟ ژاله که به او کمک میکند و هوایش را دارد و…
-مشکلات مالی برادران و خواهران فرنگیس و انتظار کمک از پدر بسیار پولدار
-…
داستان در ارتباط دغدغه نویسنده یعنی تقابل سنت و‌ مدرنیته طراحی شده و خانم سلیمانی بسیار به زیبایی با قلم خوبشان این تقابل را به تصویر کشیده اند. ترس از سرزمین ابا و اجدادی برای فردی که سالهاست در یک کلان شهر زندگی کرده، حرف مردم شهر، نگاه ها، فشارهای روحی ناشی از دیدگاه مردم به فرنگیس تهرانی شده بسیار واقعی و قابل درک تصویر کشیده شده است، اما اگر خانم سلیمانی کمی از جمعیت اشخاص داستان کم میکرد یا به شخصیت های فرعی بیشتر پر و بال میداد و گره گشایی میکرد با یک اثر فوق العاده مواجه میبودیم، حیف نمیدانم چرا به یکباره ورق در انتهای داستان برمیگردد.
ولی باز هم با همه وجود دوست دارم سایر آثار ایشان را بخوانم.

Profile Image for Leila K.
4 reviews5 followers
December 22, 2020
 از گورانی‌ها می‌ترسم» داستان زن میان‌سالی به اسم فرنگیس است که برای گذراندن نوبت دوماهه نگهداری مادرمریض و پدر پیر ش به شهر کوچکی به اسم گوران می رود (اعضای خانواده آنها هریک دو ماه از مادر پیرشان نگهدای می کنند). او که مادر دو فرزند جوان هست به تازگی از همسرش جدا شده و سعی در پنهان نگه داشتن این ماجرا از خانواده خود و محیط کوچک گوران دارد. در این میان احساس کشش خاصی بین او و آشنای قدیمی دکتر وجود دارد که در پیاده روی های صبحگاهی بهانه ای می‌شود برای گذران وقت. ساختار داستان خطی است و معرفی شخصیت های اصلی داستان نسبتا منسجم و با ساختار خوبی شروع میشود و گذشته افراد و ربط آنها نسبتا روان توضیح داده می‌شود گرچه یکی از نقاط ضعف از بین رفتن این ساختار در میانه داستان و اضافه کردن شخصیت های فرعی زیاد به داستان بدون توجه به پرداختن این شخصیت ها میباشد. بعضا شخصیت های اصلی نیز جزئیاتی را از دست می‌دهد مثلا شخصیت ابول و مشکلاتش در هاله ای از ابهام باقی میماند. یکی از نقاط ضعف نویسنده در بین دو کتاب اخیری که خوانده ام عجول بودن او در تمام کردن کتاب و ناتوانی او در نگه داشتن ساختار منسجم داستان تا پایان است. از فرنگیس و آنچه برایش اتفاق افتاده و ضعف او و ترس هایش مشکلاتش تا حدی آشنا می‌شویم ولی به جای عمیق شدن در احساسات و نزدیکی با شخصیت اصلی داستان، ساختار داستان شروع به دور شدن کرده و مسیر جدیدی را می‌پیماید. اتفاقهایی که در فصل های انتهایی اضافه می‌شود کمرنگ و خوب پرداخته نشده اند. ژاله شخصیت پر انرژی و دوست نزدیک فرنگیس و اینکه چطور مرگ ناگهانی ژاله و اینکه برادر فرنگیس اذعان به سخت بودن گوران بدون ژاله می‌کند. اینکه قاتل ژاله چه کسی بوده علامت سوالهای زیادی ایجاد می‌کند در ذهن خواننده. به نظرم اگر خانم سلیمانی وقت بیشتری برای بازنویسی این رمان می‌گذاشتند بدون شک با رمان پخته تری مواجه می‌شدیم.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for fffzamani.
1 review
June 4, 2025
از کتاب لذت بردم .
گوران شمایل کوچکتری از یک جامعه ی ایرانی است و این تطبیق پذیری به خوبی و ماهرانه انجام شده است به طوری که با خیلی از دغدغه های شخصیت اصلی در این جامعه ی کوچک آشنایی داشتیم ؛ خواه این آشنایی از طریق خودِ ما بوده و خواه در نزدیکان خود دیده ایم .
دغدغه های انسانی توصیف شده در کتاب چه به شکل روزمره و چه به شکل فلسفی اش کاملا سرراست و بدون گره و ابهام بود و به شخصه فکر می کنم به موجب قلم روان نویسنده زیبایی داستان چندین برابر می شود .
پایان بندی کتاب باز است و همین امر موجب شده تا در مورد کتاب نکات منفی ای این سو و آن سو شنیده شود اما خودم دوست دارم قسمتی از هر کتاب به من ، استنتاج هایم و تخیلاتم واگذار شود و این کتاب خواسته ام را برآورده کرد .


برشی از کتاب : آن ها به جای من می مُردند اما من به جای آن ها زندگی نمی کردم؛ من جای خودم زندگی می کردم . با این همه خاطره شان با من و همین بود سهم آن ها ، چنانکه بعدها که من به جای دیگران می میرم سهم من خاطره ای است که از من به جا می ماند .
Profile Image for Solmaz.
163 reviews13 followers
January 29, 2025
رمان حکایت زن میانسالی است که دو ماه را از تهران به شهرستان محل تولدش (گوران) میره تا از پدر پیر و مادری که آلزایمر داره نگهداری کنه
این بازگشت براش یادآور گذشته های نه چندان خوشاینده سال های دوره
سال های دوری که پر از حس بد،خود کم بینی ، اضطراب از دست دادن پدر و مادری که الان دلش میخواد بمیرن تا بلکه کمی آرامش بگیره بوده
ولی امسال با تموم سالها فرق داره
اتفاق های غیرقابل پیش بینی که پیش میاد شرایط متفاوتی رو برای فرنگیس قصه ما رغم میزنه
دردهای درونش،دردهایی که هرگز حرفی راجع بهش زده نمی شه
شاید چون یک زن اونهم در ایران و در شهری مثل گوران نمی تونه و نباید چیزی بگه
Profile Image for BahaR.
5 reviews
Read
February 26, 2022
این دومین کتابی بود که از بلقیس سلیمانی خوندم. البته به صورت در صوتی گوش دادم. داشتم داشتم فکر میکردم که چقدر این کتابو دوست دارم که یهو تموم شد! اونقدر ناگهانی و نیمه کاره ک فکر کردم اپلیکیشن فایل کتابو کامل نذاشته ولی بعد فهمیدم واقعا پایان کتاب همینجاست.
هر چقدر فکر میکنم نمیفهمم که چرا داستان یهو باید اینجا تموم شه. با اینهمه ابهام و کار نیمه تمام. واقعا پایانش رو دوست نداشتم و تو ذوقم خورد.
ولی کل کتاب، شخصیتها و داستان خیلی باور پدیر و فضای اشنا و دوست داشتنی داشت.
Profile Image for Marziye Naderi.
53 reviews6 followers
November 13, 2019
اولین کتابی بود که از بلقیس سلیمانی میخوندم و فکر میکنم اگر قرار باشه کتاب دیگه ای بخونم با فاصله سراغش برم.
توصیف ترس های کاراکتر اصلی داستان نگارش قوی داشت و خرده ای به قلم نویسنده وارد نیست ولی کتاب انقدر دارک و تاریک بود و روزنه ای برای امید،کوچکترین جایگاهی نداشت که اصلا نمیتونم دوستش داشته باشم.
Profile Image for Hami.
303 reviews3 followers
October 3, 2020
پیری، بیماری خیانت، طلاق، ناامیدی، اعتیاد... در اوایل میانسالی فرنگیس، زندگی روی دیگر خودش را رو کرده (البته این روی زندگی چندان پنهان هم نبوده)زندگی در فضای آرام گوران؛میتوانست آرام و پر از صدای رودخانه و خنده های ژاله و پیاده روی با دکتر باشد؛ اما مگر زندگی آدم را رها میکند؟ میانسالی حتی از جوانی پر ماجراتر است و افسوس که ماجراها قرار نیست پایان شاد داشته باشند...
1 review
August 13, 2022
کتاب روند داستانی آرومی داشت.
داستان تازه داشت جون می‌گرفت که کتاب تموم شد.
و برای من هزار تا سوال وجود داره که شخصیت ها چیشدن؟
همه نصفه نیمه موندن
دوست داشتم بفهمم مهریار چیشد؟
قاتل چیشد؟
فرنگیس به دکتر حرفاشو زد یا نه
آی�� ابول‌‌ درمان میشه یا نه و...
کلا انگار نویسنده از ادامه ی داستان خسته شده باشه همینطوری چند صفحه آخر و نوشته گفته همین دیگه تموم.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Pedram Maleki.
95 reviews3 followers
November 26, 2019
کتاب های بانو بلقیس سلیمانی رو خیلی میپسندم این کتاب هم خیلی روان و خوب بود و شخصیت پردازی بی نظیری هم داره به طوریکه از فصل اول خودت رو عضوی از خانواده ی پیله وری می‌دونی و داستان هم مثل بیشتر کتابهای بلقیس سلیمانی پر کشش و گاه غیرمنتظره دنبال میشه
Profile Image for Sondos.
56 reviews
October 28, 2021
می‌شود بقیه‌ی ماجرا را حدس زد اما مطمئن نیستم رها کردن داستان در این نقطه کار درستی است!
Profile Image for Samane.Kamali.
34 reviews2 followers
March 6, 2022
چقدر زنده و قوی بود اما در پایان کتاب، انگار اخرین جرعه، نیمه بود و سیراب نکرد...
Displaying 1 - 30 of 34 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.