یک کمیک بسیار قوی و پر از حرف به نظرم مهم ترین دلیل قوی بودن این کتاب اینه که هر صفحه از این کتاب به صورت هفتگی در هفته نامه چلچراغ چاپ شده ،این یعنی بزرگهر حسین پور برای این کتاب کلی وقت داشته تا بهترین جملات ممکن رو در قالب این کمیک ها بیان کنه
گوساله: پدربزرگ آدمها مارا میکشند و همه جای مارا میخورند اما خرها را نمیکشند و هیچ جایشان را نمیخورند یعنی واقعا آنها خوردنی نیستند؟چرا این همه اختلاف؟ پدر بزرگ:پسرم...آنها به مزرعه دار ها سواری میدهند پس زنده می مانند.یادت باشد راز زنده ماندن در مزرعه این است
پدربزرگ صدایم را می شنوی؟ دارم می اُفتم.. راستش دارم از پرتگاهی به پایین پرت می شوم و مانده ام سر دو راهی... تا به سُمّی که به سویم دراز شده اعتماد کنم یا نه؟!.. آخر می دانی این سُم.. سُمِ یک "الاغ" است!
_بابابزرگ یه بار گفتید اگه یکبار "بفهمی"دیگه نمیتونی نفهمی این دقیقا یعنی چی؟ __یعنی اینکه اگه یکبار،فقط یکبار مزه "یونجه تازه" رو تجربه کنی دیگه هیچ وقت نمیتونی از "کاه مونده" تو انبار "لذت" ببری *******. *************. ******** _پدربزرگ آدم ها ما،را می کشند وهمه جایمان را میخورند اما خر ها را نه می کشند و نه میخورند یعنی واقعا آنها خوردنی نیستند؟ چرا اینهمه اختلاف؟ __پسرم آنها به مزرعه دارها سواری می دهند پس زنده می مانند یادت باشد راز زنده ماندن در مزعه این است ******. *********. ********* __ما یک مشت حیوانیم،یک مشت گوساله ایم و بزرگ که بشیم میشویم گاو فهمیدید؟ _نه _نه. _نه. _نه. _نه. _من فهمیدم __چی؟فهمیدی؟این گوساله رو بگیرید بندازید توی طویله یک ماه هم درش نیارید تا ببینم باز میفهمه یا نه!! _پدربزرگ چرا اون گاو رو انداختید توی طویله؟ __پسرم گاوی که بفهمه دیگه گاو نیس دردسر ها همیشه از همین جا شروع میشه! *****. *********. ******** __پسرم بیا امروز گاو بودنمان را جشن بگیریم _پدربزرگ اینها همه فیلم است ما هیچ وقت خوشحال نیستیم،گوسفند ها را ببینید چه راحت به دنبال چوپان می روند و راضی اند،خرها همیشه صاحب مزرعه را کول می کنند و می چرخانند و خوشحالند!گوسفند ها راضی اند و خرها خوشحال چرا نمیتوانیم اینطور باشیم پدربزرگ؟ __به خاطر اینکه تو"سوال می کنی" نه گوسفند راضی می توانی باشی و نه خرِ خوشحال.
+بابابزرگ... فدای اون قوز کمرت... یعنی الان کجایی؟ هان؟ یه مورچه. هی اقا مورچه... تو خبری از بابابزرگ من نداری؟ _سُمِش... کَف سمش چه رنگی بود؟ +کف سمش؟من چه میدونم... گاو بود... یه گاو روشنفکر...!میفهمی؟ _برای ما مورچه ها "سُم" مهم است که باید همیشه زیر اونها له شویم...! زیاد هم فرقی نمی کند که سم خرهای کوته فکر زیرمان کند...یا سم گاو های روشنفکر! [در ضمن از کجا فهمیدی من مرد هستم؟ که گفتی آقا مورچه؟! ]
چه کمیک جالبی بود! من علاقه ای به کمیک ندارم حتی تن تن رو هم نخوندم ولی قسمت هایی که از من گوساله ام دیده بودم مجابم کرد به خوندنش و چقدر عالی بود . مشخصا کنایه های سیاسی داره و لذت بخشه!
با اينكه معمولا از داستان هاي مصور استقبال نميكنم، اما اين يكي بر خلاف ظاهر ابتدايش كه بنظر ميرسيد قرار است وقتم را هدر بدهد، طنز و نقدي بسيار زيبا و ظريف به جامعه كنوني مان بود و بسي به دل نشست. چه خوب كه چنين هنرمنداني خوش قريحه، سرمايه هاي ميهنمان هستند.
نمیدونم سال 91 بود یا 92 تازه دانشگاه می رفتم. نمایشگاه کتاب با سارا رفتم. 200 هزار تومن کتاب خریدم که اون موقع خیلی شد. گمونم قبل از گرونیای کاغذ و کتاب بود. طوری شد که خیلی با زحمت آوردمشون خونه. همون سال بزرگمهر حسین پور رو تو نمایشگاه دیدم که کتابشو امضا می کرد. همیشه از کتابی که امضای نویسنده ش رو داره خوشم میومد. حالا شما بگو من خزم ولی دوست دارم دیگه. کتابش رو خریدم و دادم امضا کنه. همون موقع ها خوندمش چون خوندنش سخت نبود و بیشتر عکس داشت! حالا بعد از چند سال باز برگشتم و خوندم. خیلیا گفتن اشارات سیاسی داره ولی به نظرم تا حد زیادی فرهنگیه. طنزش هم برخلاف اکثر طنزا که تاریخ مصرف دارند هنوز هم جالب و تازه بود.
پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونید.یک ساعت بیشتر زمان نمیبره ولی به قدری جملات و کاریکاتورهاش جالبن که از خوندنش پشیمون نمیشید. ______________
- پسرم، تا هفته ی دیگر آب کرفس میخوری تا لاغر شوی، در لجن غلت میزنی تا کثیف شوی و کمی آشغال میخوری تا مریض شوی ! + نمی فهمم پدربزرگ...آخه چرا؟ - قصاب ها هفته ی دیگر به اینجا می آیند. اگر چنان که گفتم عمل نکنی تو "بهترین" میشوی .... و "بهترین" گاوها همیشه کشته میشوند.
کاریکاتور تو دنیای من هرچند منحصر شده به علاقمند بودن و تماشاچی بودن... اما در همین حد هم از کار کسی مثل بزرگمهر حسین پور، بی نهایت لذت می برم. ایده های خیلی خوبی داره و پرداخت خوبی... صاحب نظر نیستم تو کاریکاتور، صرفا به عنوان یه مخاطب عام، خیلی پسندیدم.
ممکنه برای اونایی که چلچراغ می خوندن یکم تکراری باشه، اما لذت دست گرفتن این مجموعه یه چیز دیگه ست. بی نهایت خنده دار و قشنگه و از خوندنش پشیمون نمی شین.
یک طنز از بزرگمهر حسین پور! اگر کسی چلچراغ خونده باشه براش تکراریه اما باز هم میشه از خوندنش لذت برد
«من گوسالهام. پدرم هم گاو است. مادرم نيز گاو است. تمام فاميلمان هم گاو هستند.پدرم ميگويد پدربزرگ از همه گاوتر است. من هم فكر ميكنم همينطور باشد. به همین خاطر هميشه سوالهايم را از او ميپرسم و او هميشه نزديك غروب خورشيد جوابم را ميدهد.»
سال ها پیش من با کارهای بزرگمهر حسین پور و خواهرش ثنا توی مجله ی بچه ها گل آقا آشنا شدم؛ آن موقع کمیک استریپ "دلمه" رو کار کی کرد. و بعدا هم که به چلچراغ رفت و این کتاب هم حاصل کمیک استریپ های او در آخرین صفحه این مجله ی وزین است. بزرگمهر واقعا عالی ست؛ طنزی عالی که بازیگوشانه به مسائل اجتماعی ارجاع می دهد... و طراحی عالی و خلاقه
کتاب چیز خاصی نبود ولی پنج ستاره به خاطره روزی که این کتابو خریدم. کتابو سال ۹۲ یا ۹۳ از یه کتابفروشی توی برج میلاد خریدم. نمیدونم هنوزم هست یا نه. احتمالا بسته شده تا الان. کتابو البته خودم نخریدم. یه دوست خیلی عزیزی برام خرید و یادمه موقع خریدش کلی خندیدیم. حتی یه ویدیو هم گرفتیم . اون ویدیو رو مجبور شدم پاک کنم ولی خاطره اون روز همیشه توی ذهنم زنده ست. روز خیلی قشنگی بود.
گوساله گفت :پدر بزرگ،آدمها ما را می کشند و همه جای ما را می خورند!اما خرها را نه می کشند و نه هیچ جایشان را می خورند...!یعنی واقعا آنها خوردنی نیستند...؟!چرا این همه اختلاف؟ ؟ پدر بزرگ گوساله گفت :پسرم آنها به "مزرعه دارها" سواری می دهند پس زنده می مانند! یادت باشد راز زنده ماندن در مزرعه است...