Books can be attributed to "Anonymous" for several reasons:
* They are officially published under that name * They are traditional stories not attributed to a specific author * They are religious texts not generally attributed to a specific author
Books whose authorship is merely uncertain should be attributed to Unknown.
خواندنِ داستان هایِ کلیلگ و دمنگ و همچنین داستان هایِ این کتاب، هزار و یک شب،( با اینکه اکثرِ عناصرِ داستان تازیان هستن) یه آرامش خواستی بهم میده ای کاش خانواده هایِ ایرانی یاد بگیرن که به جایِ یاد دادنِ قرآن و خزعبلاتِ دینی و عرب پرستی، حالا که از رویِ ندانم کاری و بیسوادی با کتبِ گرانبهایی همچون «شاهنامۀ» فردوسیِ گرانقدر، قهر کردن، در عوض به بچه هاشون، آموزش بدن که هر شب یکی از داستان هایِ «کلیلگ و دمنگ» و یا همین « هزار و یک شب» رو بخونن... امیدوارم روزی برسه که در هر خانۀ سرزمینم ایران یک جلد «شاهنامۀ فردوسی» و یک جلد «کلیلگ و دمنگ» وجود داشته باشه خودم از داستان هایِ این کتاب، نمیدونم چرا! ولی از داستانِ شبِ «سیصد و هشتاد، ام » خیلی خوشم اومد... داستانِ مردی که دخترباز بود و سپس عاشقِ دختری شد و از عشق دختر بیمار شد... دختر به بالینش رفت و گفت: اگر میدونستم تا این حد عاشق و تشنۀ من هستی، میذاشتم یه کام از من بگیری و مزۀ من رو بچشی... (خیلی بامزه میگه، انگار توت فرنگی یا شاتوت بوده).. در هر حال، اون مردِ بیچاره در آغوشِ دختر میمیره، بدونِ اینکه مزۀ دختر رو بچشه... دختر وصیت میکنه که بعدِ مرگش، اون رو در قبرِ اون مردِ عاشق پیشه به خاک بسپارن و همینطور هم میشه
کتاب هزارو یک شب یا الف لیه و لیله که اغلب مردم آنرا به اختصار الف لیل مینامند و بهمین نام میشناسند یکی از کتابهائیست که در طومار آثار فکری و قلمی بشر بعنوان شاهکار به ثبت رسیده گرچه بیشتر دارای صیغه ایرانی و اصلا" زاده افکار دانایان این سرزمین است ولی امروز در شمار کتابهای معدودیست که مجموع آنها ادبیات جهان را تشکیل میدهند. زمان پیدایش آن مسلما" از زمانهای پیش از اسلام بوده بعد از آنکه در قرن سوم هجری از پارسی بعربی ترجمه گردید قصه های بسیاری از افسانه های تاریخی عربی در آن وارد شد . کتاب الف لیل امروز هم باقیمانده و نمایند کتاب هزار افسانه عصر هخامنشی و هم گنجینه روایات و حکایات و افسانه هائیست که هر دسته و قومی از اعراب و هندیان و ایرانیان و مللی دیگر از مردم مشرق در آن سهیم هستند.
هنوز خیلی درگیر سفرهای سندباد هستم و گمانم کمی زمان لازم داشته باشم تا از حکایتهای مکر زنان و حکایت جوذر هم چیزهایی بنویسم. حالا فقط به این فکر میکنم که سندباد بحری و سندباد بری هر دو یک نفر بودهاند.
این جلد هزار و یک شب را به هزار و یک دلیل دوست دارم، و البته دوست دارم هزار و یک بار دیگر بخوانم ش داستان های این جلد ذره ذره از تم عشق و بخشندگی و زنان فریبکار و زنان قدرتمند فاصله می گیرند، و به پرورش بخش حماسی و قهرمانانه ی شهریار می پردازند و جالب این که هر دو قهرمان قصه - حاسب و سندباد بحری- شباهات واضح و در عین حال غریبی به همتایان غربی شان دارد داستان بلوقیا و عشق ش به پیامبر، و آغاز سفرش به خاطر او آدم را به یاد داستان پرسیفال و جام مقدس می اندازد: پرسیفال جوان معصوم و خام ای است که به دنبال جام مقدس می رود و در این راه عجایب بسیار می بیند، بزرگ می شود و دست آخر شاه بیمار -دقیق تر بگوییم، عقیم- سرزمین ش را مداوا می کند. داستان بلوقیا البته قصه در قصه و پیچیده تر از یک رومانس یا تمثیل مذهبی است، انگار تمام خصوصیات رومانس در میان قصه های مختلف و هزارتوی داستان پخش شده- مثلا جستجوی عشق را به جانشاه سپرده اند، که قصه ای است که جانشاه برای بلوقیا تعریف می کند، جستجوی مذهبی از آن بلوقیا است و حکیم و دانا شدن، و مداوای پادشاه سرزمین مربوط به قهرمان اولیه ی قصه یعنی حاسب کریم الدین است این شباهت ها و در عین حال پیچیدگی های این قصه را بی نهایت دوست داشتم و سندباد بحری البته همتای واضح تری دارد، اودیسه. نه تنها در سفرهای شان بلکه در خصوصیات اخلاقی شان. سندباد و اودیسه هردو ماجراجو یند و هرکاری هم کنند، سرانجام طبع لذت جو و ماجراجوی شان بر منطق غلبه می کند و به دام -هفت بار و بیست سال - می اندازد شان. هر دو در عین خیره سر بودن، بسیار باهوش و مکارند و از هولناک ترین ماجراها به لطف زیرکی شان جان سالم به در می برند البته نکته قابل ذکر این است که اودیسه از حمایت زیرک ترین خدایان یعنی آتنا برخوردار است درحالی که سندباد بسیار تنهاست، تنها خودش را دارد، ندامت مدام و زیرکی اش را -حتی هربار تمام یاران ش را به بدترین شکل از دست می دهد جالب ترین شباهت دو قصه به هم احتمالا گیر افتادن دو قهرمان در دست هیولای آدم خواری است که سرانجام با کور کردن چشم های او از دستش رهایی می بیابند، و شباهت ظریف تر دیگر تبدیل شدن یاران هر دو به خوک است -که در سندباد کلمه ی خوک به کار نمی رود، بلکه فقط حریص شدن و بعد خورده شدن شان وصف می شود- و هربار تنها اودیسه و سندباد از سر زیرکی و تقدیر تبدیل به خوک -خنزیر؟- نمی شوند و البته مهم ترین شباهت، هر دو به شیوه ی قصه در قصه تعریف می شوند. البته داستان اودیسه تا حدی این گونه است و داستان سندباد به تمامی دوست دارم دفعه ی بعد که این قصه ها را می خوانم اطلاعات تاریخی ام هم از هزار و یک شب و هم از ادبیات کلاسیک غربی بالا رفته باشد تا شاید به جواب سوال هایم برسم، با اصلا، بتوانم سوال های بهتری از خودم بپرسم
بهگفته علیاصغر حکمت این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر، به فارسی (احتمالاً فارسی باستان) ترجمه شده و در قرن سوم هجری بعد از حمله اعراب به ایران زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شدهاست. متأسفانه اصل پهلوی کتاب را زمانی که به عربی ترجمه شد از بین بردند. او دلیل آنکه کتاب پیش از اسکندر به فارسی درآمده را به مروجالذهب مسعودی (درگذشته به سال ۳۴۶ ه.ق) و الفهرست ابن ندیم (درگذشته به سال ۳۸۵ ه.ق) مراجعه میدهد و سپس با اشاراتی به مشابهت هزار و یک شب با کتاب استر تورات استدلال میکند که هر دو کتاب در یک زمان و پیش از حمله اسکندر نوشته شدهاند و ریشه واحد دارند. نام ایرانی آن هزار افسان است و وقتی به عربی ترجمه شده، نخست الف خرافه و سپس الف لیله خوانده شده، و چنانکه حکمت میگوید در زمان خلفای فاطمی مصر به صورت الف لیلة و لیله (هزار شب و یک شب) درآمدهاست.
کتاب هزار و یک شب به سه نسخه تقسیم میشود: نسخه هندی که پیش از دوره هخامنشی به زبان سانسکریت نوشته شده، نسخه ایرانی که ترجمهای از نسخه سانسکریت به فارسی باستان میباشد و نسخه عربی که در دوران هارون الرشید از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده. میتوان گفت در تمام ترجمهها تعدادی داستان جدید به آن اضافه شدهاست.
داستانی که در کودکی خواندم ولی طعم قصه های شگفت انگیزش همچنان زیر زبانم است. آشنایی با انسان هایی از جهان های مرموز و حیرت آور. جن ها و غول هایی که نمادهای جالبی از خلقیات و رفتارهای انسان هستند. شاید از معدود کتاب هایی باشد که تمامی ایرانی ها و دیگر نژادهایی که در شکل گیری آن نقشی داشته اند به عنوان میراث فرهنگی و اشتراک ادبی باید مطالعه کنند.