What do you think?
Rate this book


96 pages, Paperback
First published April 1, 1974
روزها عروسک در دست من با آهنگ بابام میرقصد. همراهِ بابام هستم. همراه نغمهٔ سازش میرم و آهنگها و غصههای ما خیابان را پر میکند. یک روز، یک حاجی فیروز پیش ما میآید و کنار ما مینشیند. با پدرم دوست میشود. حاجی فیروز یک دایره زندگی دارد و شعر خوبی میخواند. بابام خیلی از آن شعر خوشش میآید و آن شعر را یاد میگیرد و میخواند. بابام تار میزند و عروسک میرقصد و شعر حاجی فیروز را میخواند:
ای برادر تو بیا بشنو حدیث پرغمِ احوالِ ما
تا بدانی تا کجا رفتهست آه سوزناکِ سینهها
مرغ و ماهی، خاویار و خامه و شیر و کره مال شما
نان و دوغ و شیره و جغوریبغوری مال ما
شبنم و بوی نسیم، برفِ قشنگ مال شما
سیل و سرما و بلا، خانهخرابی مال ما
هرچه باشد تازه و نو جملگی مال شما
آشغال و درب و داغان و قراضه مال ما
قالی و کفش و کلاه و چتر و شال مال شما
کوری وبیپولی و رنج و چلاقی مال ما
...