قلم جلال آل احمد ساده است. جملات همه کوتاه و تلگرافی هستن. نوع گفتگو و تکه کلامهای ایران قدیم تو داستان جریان داشت.
این کتاب شامل مجموعه داستانهای انتقادی جلال به اوضاع اجتماعی فرهنگی زنان جامعه هست.
زنانی که به نوعی درگیر معضلات اجتماعی ناشی از فرهنگ فشل و سنتی هستن. گاهی این فرهنگ احساس زیادی بودن بهشون میده و گاهی اونها رو با میانبر دین و دعا روبهروی هم میگذاره.
خوشحالم که جامعهی الان زنان ایرانی، فرسنگها با برخی معضلات بیان شده در این داستانها فاصله گرفتن و جایگاه شایستهی خودشون رو دارن پیدا میکنن.
جهت یادآوری: (شاید حاوی اسپویل)
داستان گنج| شخصیت اصلی بتول بود. دختری ترشیده که درنهایت با مردی دوره گرد ازدواج کرد. شانس با اونها یار بود و به گنج باد آوردهای در کاروانسرا رسیدند اما روزگار هم گنج رو ازش گرفت هم شوهرش رو.
بچه مردم| زنی که میخواد به خاطر شوهر دومش، بچهی که از شوهر سابقش داره رو گم و گورکنه.
لاک صورتی| هاجر فقط به ناخنهاش لاک صورتی زده بود اما شوهرش از دماغش میاره.
گناه| دختری که تو رختخواب پدرش خوابش میبره و وقتی بیدار میشه پدرش رو کنارش میبینه. کلی خجالت میکشه که چرا تو جای پدرش خوابش برده.
سمنوپزان| خاله خان باجی هایی که نذری میدن تا از شر هووهاشون خلاص بشن. دخترای مجرد دیگ هم میزنن، زنان نازا ورد و جادو یاد میگیرن، هوو دارها دعا مینویسن تا بچهی هووشون سقط بشه.
خانم نزهتالدوله| زنی به دنبال شوهر ایدهآل.
زن زیادی| دختری سی و چند ساله که به خاطر کم پشت بودن موهاش و استفاده از کلاهگیس، مجبور به ازدواج با مردی مسن میشه. اما بدگوییهای مادرشوهر و خواهرشوهرش باعث میشه مرد اونو به خونهی پدرش برگردونه و به نوعی پسش بده.
شوهر آمریکایی| درسته آمریکایی بود اما کار و بارش تو آمریکا مناسب نبود.
ننه جون شما هیچ کدوم یادتون نمیادش . منو تازه دو سه سال بود به خونه شوهر فرستاده بودن . حاج اضغرمو تازه از شیر گرفته بودم و رقیه رو آبستن بودم .... خاله این طور شروع کرد . یکی از شب های ماه رمضون بود که او به منزل ما امده بود و پس از افطار ، معصومه سلطان ، قلیان کدویی گردن دراز ما را – که شب های روضه ، توی مجلس بسیار تماشایی است – برای او آتش کرده بود ؛ و او در حالی که نی قلیان را زیر لب داشت،این گونه ادامه داد: .......
انقدر غم انگیز بود که نمیدونم واقعا چه حسی دارم به این کتاب برای همین اصلا نمیدونم چند ستاره بدم خیلی واقع گرایانه بود که بدی محسوب نمیشه ولی کاش فرهنگسازی هم میشد تو قالب داستان ها اخه چرا اخر هاجر هم کتک خورد هم رفت لاکو ریخت دور؟چرا روی ناخناشو تراشید که لاک بره؟ بابا زن تو که کار خودتو کردی حداقل لذتتو میبردی دیگه ولی واقعیت اون دورانم همین بود زنا یه بار از طرف خودشون یه بارم از طرف جامعه مردسالار مورد ظلم واقع میشدن ولی چقدر دلم برای همه هاجرا میسوزه من جمله مادربزرگ خودم که وقتی عکس هووشو پشت یه قاب عکس پیدا میکنه به خاطر پیدا کردنش کتک میخوره یا یه دفعه که میره سر کوچه برای خودش لباس زیر بخره بهش تهمت بی حیایی میزننو بازم کتک میخوره و این اصلا تهش نیست که بماند
جلال آلاحمد (۱۳۰۲ - ۱۳۴۸) یکی از نویسندگان خط دهنده و فعال ایرانی بود آل احمد در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۲۳ به حزب توده پیوست و سه سال بعد در انشعابی جنجالی از آن کناره گرفت. نخستین مجموعه داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تاثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردم شناسی، سفرنامهها و ترجمههای متعددی نیز پرداخت